خسرو انوشیروان
1.11K subscribers
6.84K photos
3.94K videos
119 files
10.7K links
به نام خردمند یزدان پاک
امروز، چهاردهم دی ماهِ نودوهشت خواستم تا همه‌ی آنچه از ابتدا تا کنون در مجازی نوشته ام و هرآنچه را شاید از این پس بفهمم؛ بنویسم و برای بایگانی در این درگاه درج کنم.
من؛ فقط به سود مملکتم می‌نویسم.
#خسرو

از همراهی شما سپاسگزارم .
Download Telegram
⚫️ خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد

من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد

روا ندار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد

همای گو نفکن سایه ی شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد

بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد

هوای کوی تو از سر نمی‌رود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد

به سان سوسن اگر ده زبان شود #حافظ
چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد
https://t.me/khosrovanooshiravan
#لسان_الغیب
⚫️ منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است

مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
https://t.me/khosrovanooshiravan
گناه اگر چه نبود اختیار ما #حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است
⚫️ طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
https://t.me/khosrovanooshiravan
طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من
گر چه سخن همی‌برد قصه ی من به هر طرف

از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف

ابروی دوست کی شود دستکش خیال من
کس نزده‌ست از این کمان تیر مراد بر هدف

چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل
یاد پدر نمی‌کنند این پسران ناخلف

من به خیال زاهدی گوشه‌نشین و طرفه آنک
مغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف

بی خبرند زاهدان نقش بخوان ولاتقل
مست ریاست محتسب باده بده ولاتخف

صوفی شهر بین که چون لقمه ی شبهه می‌خورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف

#حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه ی رهت شود همت شحنه ی نجف
https://t.me/khosrovanooshiravan
#لسان_الغیب
حضرت حافظ
⚫️ روزگاریست که ما را نگران می‌داری
مخلصان را نه به وضع دگران می‌داری
https://t.me/khosrovanooshiravan/1737
گوشه چشم رضایی به منت باز نشد
این چنین عزت صاحب نظران می‌داری

ساعد آن به که بپوشی تو چو از بهر نگار
دست در خون دل پرهنران می‌داری

نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ
همه را نعره زنان جامه دران می‌داری

ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور
چشم سری عجب از بی‌خبران می‌داری

چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ
سر چرا بر من دلخسته گران می‌داری

گوهر جام جم از کان جهانی دگر است
تو تمنا ز گل کوزه گران می‌داری

پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی
طمع مهر و وفا زین پسران می‌داری

کیسه ی سیم و زرت پاک بباید پرداخت
این طمع‌ها که تو از سیمبران می‌داری

گر چه رندی و خرابی گنه ماست ولی
عاشقی گفت که تو بنده بر آن می‌داری

نگذران روز سلامت به ملامت حافظ
چه توقع ز جهان گذران می‌داری

 https://t.me/khosrovanooshiravan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚫️ صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کان #شاه_خوبان را نظر بر منظر اندازیم
https://t.me/khosrovanooshiravan
یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد
بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم

بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم

سخندانیّ و خوشخوانی نمی‌ورزند در شیراز
بیا #حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⚫️ شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
@khosrovanooshiravan
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده ی من شو و برخور ز همه سیم‌تنان

کمتر از ذره نه‌ای پست نشو مهر بِوَرز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

بر جهان تکیه نکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان

پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان

با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم
که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان

گفت #حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

 
@khosrovanooshiravan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🛑 زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه ی من ، خوابت هست ؟

عاشقی را که چنین باده ی شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده نگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ی ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده ی مست
https://t.me/khosrovanooshiravan
خنده ی جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه ی #حافظ بشکست

 #لسان_الغیب
خسرو انوشیروان
⚫️ ‏راجر ليندگرن سردبیر مجله سلطنتی سوئد "Kungliga Magasinet " پیش از این نوشته بود : " تنها با ديدن #شهبانو_فرح_پهلوی مي توان حدس زد که او يک #ملکه است. او داراي شخصيت و متانتی است که همه‌ی نگاه ها را به سوي خود جلب مي کند.” https://t.me/khosrovanooshiravan
⚫️ صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل، توانی دانست
https://t.me/khosrovanooshiravan/7870
قدر مجموعهٔ گل مرغِ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند، معانی دانست

عرضه کردم دو جهان بر دلِ کارافتاده
بجز از عشقِ تو باقی همه فانی دانست

آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم
محتسب نیز در این عیشِ نهانی دانست

دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید
ور نه از جانبِ ما دل نگرانی دانست

سنگ و گِل را کُنَد از یُمنِ نظر لعل و عقیق
هر که قدرِ نفسِ بادِ یمانی دانست

ای که از دفترِ عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست

می بیاور که ننازد به گلِ باغِ جهان
هر که غارتگریِ بادِ خزانی دانست
https://t.me/khosrovanooshiravan/7949
#حافظ این گوهر منظوم که از طبع انگیخت
زاثرِ تربیتِ آصفِ ثانی دانست

#علیاحضرت_شهبانو_فرح_پهلوی
امیر طاهری @AmirTaheri4: شاهزاده مشروطه‌خواهان را کنار گذاشته، مخالفانِ پادشاهیِ مشروطه را، دورِ محور 'جمهوری‌خواهی' جمع کرده. رضاشاه دوم، نه بعنوان 'شاه'، بلکه به عنوان یک 'کنشگر سیاسی'، به میدان آمده.

شاهِ خوبانی و منظورِ گدایان شده‌ای
قدرِ این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه #حافظ
https://t.co/nBPXmhSGoa

👤 Nomoi_07

@AmirTaheri4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚫️ جام از ساقی بخواهد شاه من جامش دهید
چهره ی زردش خداوندا کجا گلگون کنم؟

راست گفتی ؛ راست میرنجد نگارت نازنین
ای ستمدیده ، کجا فریاد این قانون کنم؟

با غزل بر سوی افلاکم نمودی رهسپار
میزنم فریاد تا این مردمان دلخون کنم

«من که ره بردم به گنج حسن بی پایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم»

ای مه صاحب قران از #شاه و #حافظ یاد کن
تا دعای دولت آن حسن روز افزون کنم

https://t.me/khosrovanooshiravan
خسرو انوشیروان
⚫️ کپشن نمیاد تو ذهنم ؛ یه تفأل به حضرت حافظ میزنم هم‌اینجا کپی میکنم : https://t.me/khosrovanooshiravan/15276
⚫️ خوش آمد گُل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت به جز ساغر نباشد
https://t.me/khosrovanooshiravan/15275
زمانِ خوشدلی دریاب و دُر یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد

غنیمت دان و مِی خور در گلستان
که گُل تا هفتهٔ دیگر نباشد

ایا پُرلعل کرده جامِ زَرّین
ببخشا بر کسی کِش زر نباشد

بیا ای شیخ و از خُمخانهٔ ما
شرابی خور که در کوثر نباشد

بشوی اوراق اگر همدرسِ مایی
که عِلمِ عشق در دفتر نباشد

ز من بنیوش و دل در شاهدی بند
که حُسنش بستهٔ زیور نباشد

شرابی بی خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ دردِ سر نباشد

من از جان بندهٔ سلطان اویسم
اگر چه یادش از چاکر نباشد

به تاجِ عالم آرایش که خورشید
چنین زیبندهٔ افسر نباشد
https://t.me/khosrovanooshiravan
کسی گیرد خطا بر نظمِ #حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚫️ که بَرَد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی

شده‌ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی

تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی

عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامه‌ای پیامی نه به خامه‌ای سلامی

اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی

ز رهم میفکن ای شیخ به دانه‌های تسبیح
که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی

سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
https://t.me/khosrovanooshiravan
بگشای تیر مژگان و بریز خون #حافظ
که چنان کشنده‌ای را نکند کس انتقامی

درود
پگاه نیک. 🙏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚫️ تفألی بر #حافظ ، حضرت لسان‌الغیب :
https://t.me/khosrovanooshiravan
گل در بَر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلسِ ما ماهِ رخِ دوست تمام است

در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
بی‌روی تو ای سرو گُل‌اندام حرام است

گوشَم همه بر قولِ نی و نغمهٔ چنگ است
چشمم همه بر لَعلِ لب و گردشِ جام است

در مجلسِ ما عِطر مَیامیز که ما را
هر لحظه ز گیسو‌ی تو خوش بوی مَشام است

از چاشنیِ قند مگو هیچ و زِ شِکَّر
زان رو که مرا از لبِ شیرینِ تو کام است

تا گنجِ غمت در دلِ ویرانه‌ مُقیم است
همواره مرا کویِ خرابات مُقام است

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

مِی‌خواره و سرگشته و رندیم و نَظَرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟

با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلبِ عیشِ مدام است

حافظ منشین بی‌مِی و معشوق زمانی
که‌ایّامِ گل و یاسمن و عیدِ صیام است

https://t.me/khosrovanooshiravan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚫️ حُسْنَت بِه اِتِّفاقِ مَلاحَت جهان گرفت
آری، بِه اِتِّفاق، جهان می‌توان گرفت

اِفشایِ رازِ خَلوتیان خواسْت کرد شمع
شُکرِ خُّدا که سِرِّ دِلَش در زبان گرفت

زین آتشِ نَّهُفْتِه که در سینه‌یِ من است
خورشید شُعله‌ای‌ست که در آسمان گرفت

می‌خواسْت گُل که دَم زَنَدَ ازْ رَنگ و بویِ دوست
از غیرتِ صَّبا نَفَسَش در دهان گرفت

آسوده بر کنار چُو پرگار می‌شدم
دُوران، چُو نُقطه، عاقِبَتَم در میان گرفت

آن روز شوقِ ساغرِ مِی خَرمَنَم بِسوخت
کآتش زِ عکسِ عارضِ ساقی در آن گرفت

خواهم شدن به کویِ مُغان آستین‌فِشان
زین فتنه‌ها که دامنِ آخِرزمان گرفت

مِی خور که هر که آخرِ کارِ جهان بِدید
از غم سَبُک بَرآمد و رَطلِ گِران گرفت

بر برگِ گُل به خونِ شقایق نوشته‌اند
کـ‌آن کس که پخته شد، مِیِ چون اَرغَوان گرفت
https://t.me/khosrovanooshiravan/18104
#حافظ ، چو آبِ لُطف زِ نَظمِ تو می‌چِکد
حاسِد چگونه نُکته توانَد بر آن گرفت؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تفألی به #حافظ، حضرت لسان‌الغیب:
@khosrovanooshiravan
صبا ز منزلِ جانان گذر دریغ مدار
وز او به عاشقِ بی‌دل خبر دریغ مدار

به شُکرِ آن که شِکُفتی به کامِ بخت ای گل
نسیمِ وصل ز مرغِ سحر دریغ مدار

حریفِ عشقِ تو بودم چو ماهِ نو بودی
کنون که ماهِ تمامی نظر دریغ مدار

جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است
ز اهلِ معرفت این مختصر دریغ مدار

کنون که چشمهٔ قند است لعلِ نوشین‌ات
سخن بگوی و ز طوطی، شِکَر دریغ مدار

مکارمِ تو به آفاق می‌بَرَد شاعر
از او وظیفه و زادِ سفر دریغ مدار

چو ذکرِ خیر طلب می‌کنی سخن این است
که در بهایِ سخن سیم و زر دریغ مدار

غبارِ غم بِرَوَد، حال خوش شود حافظ
تو آبِ دیده از این ره‌گذر دریغ مدار