«رضاشاه از دید یک آمریکایی»
آرتور میلسپو، مستشار آمریکایی در امور مالی، در دو نوبت هفت سال در ایران در بالاترین سطح خدمت کرد. دورۀ اول خدمت او مصادف بود با اوجگیری رضاخان (۱۳۰۱ تا ۱۳۰۶) و دورۀ دوم درست پس از برکناری رضاشاه بود. میلسپو بهتر از هر کسی اقتصاد ایران را میشناخت و با سیاست ایران هم بسیار آشنا بود. به همین دلیل تحلیل و نظر او بسیار درخورتوجه است. پیشتر دربارۀ او در کانال صحبت کردهایم، فقط یادآوری میکنم او دو کتاب دربارۀ ایران نوشت. در کتاب دومش که مربوط به مأموریت دوم او در ایران است، ارزیابی انتقادی دقیقی دربارۀ کارنامۀ رضاشاه انجام میدهد که در این پست آن ارزیابی را مرور میکنیم.
پیشنهاد میکنم کل ارزیابی او را که ۱۵ صفحه است در پیوست بخوانید. میلسپو در داوری خود تصویری دوگانه از شاه ترسیم میکند. هم بر خودکامگی و فساد اقتصادی او تأکید میکند و هم بر تلاش شگرف او برای آبادگری و مدرنسازی. از یک سو میگوید: «او موجودی بود با غریزههای بدوی، بیرحم و بیاعتقاد به قانون که یک عده نوکرصفت و چاپلوس دورهاش کرده بودند و چند نفر کمجرئت و خودخواه به او نظر مشورتی میدادند.» و از دیگر سو میگوید: «از بعضی جهات مرد بزرگی بود. مجموعۀ صفات و اعمال او نشان میدهد که پدیدهای فوقالعاده بود. درشتاندام، راستقامت، زمخت با بینی عقابی که تا انتهای کار سرباز باقی ماند. چون دارای توانایی بیاندازه بود، بدون خستگی و بیوقفه کار میکرد و دیگران را نیز بیرحمانه به کار وامیداشت.»
میلسپو به «دستاوردهای دیکتاتوری» رضاشاه میپردازد و از جمله میگوید:
«او یک ناسیونالیست افراطی بود. قبل از عزیمت من از ایران در ۱۹۲۷، حکومتی که به دست او اداره میشد به حقوق برونمرزی بیگانگان خاتمه داد... ایران تحت رهبری رضاشاه توانست استقلال گمرکی خود را به دست آورد... رضاشاه شیلات بحر خزر را به روسها داد... پس از این اقدام که ظاهراً قول و قرار آن از پیش داده شده بود شاه دیگر هیچ میدانی به شورویها و هیچ اغماضی به ایرانیانِ طرفدار روس نشان نداد. او امتیار نفت جنوب را که در دست انگلیسیها بود لغو کرد و قرارداد جدیدی که بیشتر به نفع ایران بود با آنها منعقد کرد، ولی مدت آن را شصت سال افزایش داد. انحصار نشر اسکناس را از بانک شاهنشاهیِ متعلق به انگلیسیها گرفت و به بانک ملی ایران داد.
رضاشاه همیشه نسبت به آمریکا و آمریکاییان سردی نشان میداد. یک بار با خشم فراوان وزیر مختارش در واشنگتن را به تهران احضار کرد چون این شخص در حالی که در ایالت مریلند اتومبیل میرانده از سوی یک پلیس راه... مورد اهانت قرار گرفته است. دولت ایران مدرسه و کالج آمریکایی را که به وسیلۀ مبلغین آمریکایی تأسیس و با لیافت اداره شده بود خریداری کرد. نفرت رضاشاه از بیگانگان تا جایی پیش رفت که به اتباعش دستور داد از رفتوآمد به سفارتخانههای بیگانه خودداری کنند... علاوه بر همۀ اینها هدف رضاشاه خودکفایی صنعتی ایران بود.
...تلاشهای شاه بیشتر در برنامۀ تأسیس کارخانههای دولتی متمرکز بود... در پایان سلطنت او دولت یک کارخانۀ دخانیات، یک کارخانۀ گلیسیرین و صابونسازی، پنج کارخانۀ قند، یک کارخانۀ روغنکشی، چند کارخانۀ پارچهبافی... یک کارخانۀ ساخت اسید سولفوریک، چندین کارخانۀ سیمان، یک کارخانۀ تراورسسازی، یک کارخانۀ چوببری، یک کارخانۀ چدنریزی، یک کارخانۀ ساخت ماسک ضدگار، چند کارخانۀ مهماتسازی، یک کارخانۀ مونتاژ هواپیما و چند کارخانۀ برنج و چایپاککنی را مالک بود و اداره میکرد. بعضی از این کارخانهها بزرگ و همگی مجهز به ماشینهای مدرن بودند. یک شرکت دولتی بر صنعت قالیبافی نظارت میکرد و جنبۀ تجارتی آن را در دست گرفته بود...
اینکه رضاشاه چگونه توانست در این مدت کوتاه این همه ساختوساز کند یکی از اسرار اوست. راهآهن سراسری ایران از نظر پلها، تونلها... از کارهای شگرف است... ایستگاه راهآهن تهران قابل مقایسه با ایستگاه مرکزی نیویورک یا واشنگتن نیست، ولی به وسعت و زیبایی ایستگاههایی نظیر کانزاسسیتی هست...»
میلسپو چهرۀ دیگر رضاشاه را هم ذکر میکند؛ میگوید: «در حالی که رضاشاه سرگرم اقدامات مشکوک و پرهزینه بود، برای خودش ثروت عظیمی جمعآوری کرد. بخش مهمی از اراضی مزروعی مازندران به مالکیت شخص او درآمد و بیش از ۲۰ میلیون دلار در حسابهای شخصیاش موجودی داشت. این پولها را از کجا آورده بود؟... ثروت شخصی او از محصولات اراضی مزروعی که به زور از مردم گرفته بود، از غارت مداوم ثروتمندان و اعیان، از سهامی که در بعضی شرکتهای خصوصی داشت، از هدایا و رشوهها... ناشی میشد.»
کل ارزیابی و نقد جالب او را در پیوست بخوانید.
مهدی تدینی
#میلسپو، #رضاشاه
آرتور میلسپو، مستشار آمریکایی در امور مالی، در دو نوبت هفت سال در ایران در بالاترین سطح خدمت کرد. دورۀ اول خدمت او مصادف بود با اوجگیری رضاخان (۱۳۰۱ تا ۱۳۰۶) و دورۀ دوم درست پس از برکناری رضاشاه بود. میلسپو بهتر از هر کسی اقتصاد ایران را میشناخت و با سیاست ایران هم بسیار آشنا بود. به همین دلیل تحلیل و نظر او بسیار درخورتوجه است. پیشتر دربارۀ او در کانال صحبت کردهایم، فقط یادآوری میکنم او دو کتاب دربارۀ ایران نوشت. در کتاب دومش که مربوط به مأموریت دوم او در ایران است، ارزیابی انتقادی دقیقی دربارۀ کارنامۀ رضاشاه انجام میدهد که در این پست آن ارزیابی را مرور میکنیم.
پیشنهاد میکنم کل ارزیابی او را که ۱۵ صفحه است در پیوست بخوانید. میلسپو در داوری خود تصویری دوگانه از شاه ترسیم میکند. هم بر خودکامگی و فساد اقتصادی او تأکید میکند و هم بر تلاش شگرف او برای آبادگری و مدرنسازی. از یک سو میگوید: «او موجودی بود با غریزههای بدوی، بیرحم و بیاعتقاد به قانون که یک عده نوکرصفت و چاپلوس دورهاش کرده بودند و چند نفر کمجرئت و خودخواه به او نظر مشورتی میدادند.» و از دیگر سو میگوید: «از بعضی جهات مرد بزرگی بود. مجموعۀ صفات و اعمال او نشان میدهد که پدیدهای فوقالعاده بود. درشتاندام، راستقامت، زمخت با بینی عقابی که تا انتهای کار سرباز باقی ماند. چون دارای توانایی بیاندازه بود، بدون خستگی و بیوقفه کار میکرد و دیگران را نیز بیرحمانه به کار وامیداشت.»
میلسپو به «دستاوردهای دیکتاتوری» رضاشاه میپردازد و از جمله میگوید:
«او یک ناسیونالیست افراطی بود. قبل از عزیمت من از ایران در ۱۹۲۷، حکومتی که به دست او اداره میشد به حقوق برونمرزی بیگانگان خاتمه داد... ایران تحت رهبری رضاشاه توانست استقلال گمرکی خود را به دست آورد... رضاشاه شیلات بحر خزر را به روسها داد... پس از این اقدام که ظاهراً قول و قرار آن از پیش داده شده بود شاه دیگر هیچ میدانی به شورویها و هیچ اغماضی به ایرانیانِ طرفدار روس نشان نداد. او امتیار نفت جنوب را که در دست انگلیسیها بود لغو کرد و قرارداد جدیدی که بیشتر به نفع ایران بود با آنها منعقد کرد، ولی مدت آن را شصت سال افزایش داد. انحصار نشر اسکناس را از بانک شاهنشاهیِ متعلق به انگلیسیها گرفت و به بانک ملی ایران داد.
رضاشاه همیشه نسبت به آمریکا و آمریکاییان سردی نشان میداد. یک بار با خشم فراوان وزیر مختارش در واشنگتن را به تهران احضار کرد چون این شخص در حالی که در ایالت مریلند اتومبیل میرانده از سوی یک پلیس راه... مورد اهانت قرار گرفته است. دولت ایران مدرسه و کالج آمریکایی را که به وسیلۀ مبلغین آمریکایی تأسیس و با لیافت اداره شده بود خریداری کرد. نفرت رضاشاه از بیگانگان تا جایی پیش رفت که به اتباعش دستور داد از رفتوآمد به سفارتخانههای بیگانه خودداری کنند... علاوه بر همۀ اینها هدف رضاشاه خودکفایی صنعتی ایران بود.
...تلاشهای شاه بیشتر در برنامۀ تأسیس کارخانههای دولتی متمرکز بود... در پایان سلطنت او دولت یک کارخانۀ دخانیات، یک کارخانۀ گلیسیرین و صابونسازی، پنج کارخانۀ قند، یک کارخانۀ روغنکشی، چند کارخانۀ پارچهبافی... یک کارخانۀ ساخت اسید سولفوریک، چندین کارخانۀ سیمان، یک کارخانۀ تراورسسازی، یک کارخانۀ چوببری، یک کارخانۀ چدنریزی، یک کارخانۀ ساخت ماسک ضدگار، چند کارخانۀ مهماتسازی، یک کارخانۀ مونتاژ هواپیما و چند کارخانۀ برنج و چایپاککنی را مالک بود و اداره میکرد. بعضی از این کارخانهها بزرگ و همگی مجهز به ماشینهای مدرن بودند. یک شرکت دولتی بر صنعت قالیبافی نظارت میکرد و جنبۀ تجارتی آن را در دست گرفته بود...
اینکه رضاشاه چگونه توانست در این مدت کوتاه این همه ساختوساز کند یکی از اسرار اوست. راهآهن سراسری ایران از نظر پلها، تونلها... از کارهای شگرف است... ایستگاه راهآهن تهران قابل مقایسه با ایستگاه مرکزی نیویورک یا واشنگتن نیست، ولی به وسعت و زیبایی ایستگاههایی نظیر کانزاسسیتی هست...»
میلسپو چهرۀ دیگر رضاشاه را هم ذکر میکند؛ میگوید: «در حالی که رضاشاه سرگرم اقدامات مشکوک و پرهزینه بود، برای خودش ثروت عظیمی جمعآوری کرد. بخش مهمی از اراضی مزروعی مازندران به مالکیت شخص او درآمد و بیش از ۲۰ میلیون دلار در حسابهای شخصیاش موجودی داشت. این پولها را از کجا آورده بود؟... ثروت شخصی او از محصولات اراضی مزروعی که به زور از مردم گرفته بود، از غارت مداوم ثروتمندان و اعیان، از سهامی که در بعضی شرکتهای خصوصی داشت، از هدایا و رشوهها... ناشی میشد.»
کل ارزیابی و نقد جالب او را در پیوست بخوانید.
مهدی تدینی
#میلسپو، #رضاشاه
Telegram
attach 📎