طنز 😂
گویند روزی یک بنده خدایی با دوستش که بنز خاور داشتند در فصل گوجه فرنگی برفتند به آبدون که گوجه بار بزنند برای اصفهان تا هم فال و هم تماشا هم سودی ببرند و هم تفریحی کرده باشند. بار تکمیل شد ساعت 2شب با پنج تن گوجه فرنگی بزدند به جاده و صبح برسیدند به شیراز . لختی در شهر شعر و گل و ادب استراحتی و وقت میل کردن صبحانه . پیک نیکی بگستراندند و کتری چای بر بالا آن منور بکردند. رفیق برفتا تا که نان و تخم مرغی بخریدا دقایقی بگذشتا و رفیق با دست پر از نان و تخم مرغی و کیسه ای از گوجه فرنگی بیامد
راننده که متعجب مانده بودا. اشاره به کیسه گوجه در دست رفیق بگفتا .درون کیسه چه داشتی ای رفیقا ؟ و او بگفتا این گوجه فرنگی است و لبخندی زد و با شوخی بگفتا تماته بوام بعض بواته میخام املتی لذیذ بسازم بهر رفیق جان جانان.
راننده که که حرفش نیامدا. فقط یکدستش برفتا روی سرش و نگاهش به پنج تن گوجه فرنگی بار بنز خاور .
مرد که هنوز دو هزاریش نیفتاده بود بگفتا چی شد ؟ نکنه مشکلی برای گوجه های بار ماشین آمده باشه؟
راننده هم که هنوز خشکش زده بودا، لب بگشودا و بگفتا ژلوفن داری؟
👈🏽 پی نوشت : سئوال نکنید عکس پست چه ربطی به نوشته های طنزداره ؟ چون جواب نمی دهم .😂
@khodadad.rezaei
.
گویند روزی یک بنده خدایی با دوستش که بنز خاور داشتند در فصل گوجه فرنگی برفتند به آبدون که گوجه بار بزنند برای اصفهان تا هم فال و هم تماشا هم سودی ببرند و هم تفریحی کرده باشند. بار تکمیل شد ساعت 2شب با پنج تن گوجه فرنگی بزدند به جاده و صبح برسیدند به شیراز . لختی در شهر شعر و گل و ادب استراحتی و وقت میل کردن صبحانه . پیک نیکی بگستراندند و کتری چای بر بالا آن منور بکردند. رفیق برفتا تا که نان و تخم مرغی بخریدا دقایقی بگذشتا و رفیق با دست پر از نان و تخم مرغی و کیسه ای از گوجه فرنگی بیامد
راننده که متعجب مانده بودا. اشاره به کیسه گوجه در دست رفیق بگفتا .درون کیسه چه داشتی ای رفیقا ؟ و او بگفتا این گوجه فرنگی است و لبخندی زد و با شوخی بگفتا تماته بوام بعض بواته میخام املتی لذیذ بسازم بهر رفیق جان جانان.
راننده که که حرفش نیامدا. فقط یکدستش برفتا روی سرش و نگاهش به پنج تن گوجه فرنگی بار بنز خاور .
مرد که هنوز دو هزاریش نیفتاده بود بگفتا چی شد ؟ نکنه مشکلی برای گوجه های بار ماشین آمده باشه؟
راننده هم که هنوز خشکش زده بودا، لب بگشودا و بگفتا ژلوفن داری؟
👈🏽 پی نوشت : سئوال نکنید عکس پست چه ربطی به نوشته های طنزداره ؟ چون جواب نمی دهم .😂
@khodadad.rezaei
.
شاید در تاریخ اعزام به جبهه شهر آبپخش نادرترین این اعزام با افراد خاص باشه به نقل از راوی که خود در جمع است اینها با هم که بعضا در یک تیم ورزشی و محله بودند در یک تصمیم قاطع در سال ۱۳۶۵ اعزام به جبهه جنوب شدند.
به بهانه هفته دفاع مقدس برگی از خاطرات اعزام این اخرجی ها را نقل میکنیم .
خصوصیات خاص افراد این اعزام که در تصویر مشاهده می کنید روحیه شوخ طبعی زیاد افراد و اخلاق خاص و خاطرات شیرینی که در جبهه به یادگار گذاشتند
از دیگر خصوصیات دیگر این اعزام از هم جدا نشدن افراد بودند که هیچ فرمانده ای قادر به جدا کردن آنها از هم نبود مگر با رضایت خود فرد.
وقتی به مارد آبادان رسیدند که ارتش عراق مقر ناوتیپ بوشهری ها را پیدا کرده رود و روزانه با دهها هواپیما آنجا را بمباران می کرد که لاجرم شبانه آنها را به منطقه امن یعنی پارک جنگلی جراحی در نزدیکی ماهشهر نقل و مکان کردند
ماجراهای شیرینی که در آنجا رقم خورد از اینکه تعدادی از اینها در یک چادری قرار گرفتند که محفل آنها خاص بود با شوخی ها و صدای قهقه خنده های شبانه و عدم شرکت در مراسم صبحگاهی و رزم که حتی با التماس هم میسر نشد ولی در محافل ادبی شعر و غذا نفرات اول بودند.
یکی از خاطرات شیرین آن روزهای این رزمندگان خاص زمانی بود که یک هفته باران و سیل شد و رسیدن غذا به این تیپ با نا مساعد بودن هوا قطع شد بگذریم در آن شدت باران چطور آذوقه بار یک لانکروز را آوردند توی چادرشان و به هیچکس ندادند و ماجراهای شیرین که در حوصله این پست نیست. هیچ چیز نتوانست آنها را از هم جدا کند مگر عملیات فاو که راوی بعنوان فرمانده قبضه خمپاره و بقیه هم در رزم های مختلف به منطقه عملیاتی فاو اعزام شدند.
اینها کی بودند؟ در عکس ببینید آنها را :
خدادادرضایی،احمد امیری، سید رضامحمدی ، عبدالله رئیسی،مسعود باقری،عبدی طوسی،محمد رضایی،مجیدافرازه، مهندس فتح الله مختاری، محمود انتظامی،علیرضا حیاتی، حسین شریفی، رادی ،اجرایی بندری
راوی : خداداد رضایی
@khodadad.rezaei
به بهانه هفته دفاع مقدس برگی از خاطرات اعزام این اخرجی ها را نقل میکنیم .
خصوصیات خاص افراد این اعزام که در تصویر مشاهده می کنید روحیه شوخ طبعی زیاد افراد و اخلاق خاص و خاطرات شیرینی که در جبهه به یادگار گذاشتند
از دیگر خصوصیات دیگر این اعزام از هم جدا نشدن افراد بودند که هیچ فرمانده ای قادر به جدا کردن آنها از هم نبود مگر با رضایت خود فرد.
وقتی به مارد آبادان رسیدند که ارتش عراق مقر ناوتیپ بوشهری ها را پیدا کرده رود و روزانه با دهها هواپیما آنجا را بمباران می کرد که لاجرم شبانه آنها را به منطقه امن یعنی پارک جنگلی جراحی در نزدیکی ماهشهر نقل و مکان کردند
ماجراهای شیرینی که در آنجا رقم خورد از اینکه تعدادی از اینها در یک چادری قرار گرفتند که محفل آنها خاص بود با شوخی ها و صدای قهقه خنده های شبانه و عدم شرکت در مراسم صبحگاهی و رزم که حتی با التماس هم میسر نشد ولی در محافل ادبی شعر و غذا نفرات اول بودند.
یکی از خاطرات شیرین آن روزهای این رزمندگان خاص زمانی بود که یک هفته باران و سیل شد و رسیدن غذا به این تیپ با نا مساعد بودن هوا قطع شد بگذریم در آن شدت باران چطور آذوقه بار یک لانکروز را آوردند توی چادرشان و به هیچکس ندادند و ماجراهای شیرین که در حوصله این پست نیست. هیچ چیز نتوانست آنها را از هم جدا کند مگر عملیات فاو که راوی بعنوان فرمانده قبضه خمپاره و بقیه هم در رزم های مختلف به منطقه عملیاتی فاو اعزام شدند.
اینها کی بودند؟ در عکس ببینید آنها را :
خدادادرضایی،احمد امیری، سید رضامحمدی ، عبدالله رئیسی،مسعود باقری،عبدی طوسی،محمد رضایی،مجیدافرازه، مهندس فتح الله مختاری، محمود انتظامی،علیرضا حیاتی، حسین شریفی، رادی ،اجرایی بندری
راوی : خداداد رضایی
@khodadad.rezaei
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نمایش تراژدی : از زمستان یورت تا پاییز طبس
زمان اجرا: اول مهر ۱۴۰۳ تا نامعلوم
مکان : معدن طبس
خلاصه نمایش:
کارگران وارد صحنه نمایش می شوند می خواهند فرزندان خود را به مدرسه برسانند اما صحنه یکباره خاموش می شود . نور که می آید بازیگران در واگن های معدن در شروع پاییز برگ ریزان برای همیشه خاموش شده اند.
مطمئن باشید این تراژدی همچون شاهزادگان مکبث و هملت پابرجا نخواهد ماند و قشر کارگر بدبخت جامعه خیلی زود فراموش خواهند شد . روحشان شاد.
کارگردان به وسط صحنه می آید و فقط عذرخواهی می کند و به خانواده همه کارگران زحمتکش جامعه بخصوص خانواده محترم آنان تسلیت می گوید.
#خدادادرضایی
#تراژدی
#طبس
#پاییز
زمان اجرا: اول مهر ۱۴۰۳ تا نامعلوم
مکان : معدن طبس
خلاصه نمایش:
کارگران وارد صحنه نمایش می شوند می خواهند فرزندان خود را به مدرسه برسانند اما صحنه یکباره خاموش می شود . نور که می آید بازیگران در واگن های معدن در شروع پاییز برگ ریزان برای همیشه خاموش شده اند.
مطمئن باشید این تراژدی همچون شاهزادگان مکبث و هملت پابرجا نخواهد ماند و قشر کارگر بدبخت جامعه خیلی زود فراموش خواهند شد . روحشان شاد.
کارگردان به وسط صحنه می آید و فقط عذرخواهی می کند و به خانواده همه کارگران زحمتکش جامعه بخصوص خانواده محترم آنان تسلیت می گوید.
#خدادادرضایی
#تراژدی
#طبس
#پاییز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
همیشه تو زندگی دنبال ٱرزوهایی بودم که دست یافتنی بودند. هیچوقت وقت خود را صرف تخیل های دست نیافتنی نکردم بجای ٱن اراده و تلاش برای دست یافتنی ها بود حتی در شرایط خیلی سخت و سختی ها کشیدم تا الحمدوالله به خیلی از ٱنها رسیدم.
یکی از آرزوهای بزرگ من از کودکی پرواز بود وقتی آقای معلم در کلاس درس دوره راهنمایی پرسید دوست دارید در آینده چکاره شوید یکی گفت دکتر، یکی گفت مهندس، یکی گفت معلم و من بی پروا گفتم خلبان. و ٱن روز خب خیلی ها بهم خندیدند معلم هم لبخند زد تا جایی که خودم هم خنده ام گرفت. می خواستم به این آرزویم برسم ولی انقلاب و جنگ شد و رویایم به فنا رفت، رفتیم جنگ و شدیم خلبان زمینی. و از این آرزو موقت صرف نظر کردم اما یه جورایی دوستدارش بودم امروز رفتم دنبال آرزوی دوران کودکی ولی یه کم کوچکتر ، این آرزو خیلی وقته فکر مرا مشغول کرده بود آن
را پرواز دهم و شدم خلبان زمینی .البته اسباب بازی نخواستم یه جورایی رفتم سراغ دستگاه هوشمند تقریبا نیمه حرفه ای SYMA.z6. PRO را با شناسایی و وسواس زیاد خریدم هرچند قیمتش برای من بالا بود ولی خب دل بود و با این امکانات و دقت دستگاه و گیمبال ،GPS و کیفیت تصویر
یکی از آرزوهای بزرگ من از کودکی پرواز بود وقتی آقای معلم در کلاس درس دوره راهنمایی پرسید دوست دارید در آینده چکاره شوید یکی گفت دکتر، یکی گفت مهندس، یکی گفت معلم و من بی پروا گفتم خلبان. و ٱن روز خب خیلی ها بهم خندیدند معلم هم لبخند زد تا جایی که خودم هم خنده ام گرفت. می خواستم به این آرزویم برسم ولی انقلاب و جنگ شد و رویایم به فنا رفت، رفتیم جنگ و شدیم خلبان زمینی. و از این آرزو موقت صرف نظر کردم اما یه جورایی دوستدارش بودم امروز رفتم دنبال آرزوی دوران کودکی ولی یه کم کوچکتر ، این آرزو خیلی وقته فکر مرا مشغول کرده بود آن
را پرواز دهم و شدم خلبان زمینی .البته اسباب بازی نخواستم یه جورایی رفتم سراغ دستگاه هوشمند تقریبا نیمه حرفه ای SYMA.z6. PRO را با شناسایی و وسواس زیاد خریدم هرچند قیمتش برای من بالا بود ولی خب دل بود و با این امکانات و دقت دستگاه و گیمبال ،GPS و کیفیت تصویر
داستان بومی زینو
خداداد رضایی
داستان بومی زینو
ژانر وحشت
نویسنده و راوی داستان: خداداد رضایی
دیدن و یا گوش دادن این داستان برای افراد بالای ۱۸ سال توصیه شده است
@@khodadad.rezaei
#خداداد_رضایی
#خدادادرضایی
#داستان_کوتاه
#ادبیات_داستانی
#داستان
#داستان_صوتی
#داستان_نویسی
#پادکست
#زینو
ژانر وحشت
نویسنده و راوی داستان: خداداد رضایی
دیدن و یا گوش دادن این داستان برای افراد بالای ۱۸ سال توصیه شده است
@@khodadad.rezaei
#خداداد_رضایی
#خدادادرضایی
#داستان_کوتاه
#ادبیات_داستانی
#داستان
#داستان_صوتی
#داستان_نویسی
#پادکست
#زینو
آنچه دیدم فقط هنر بود و مهربانی
وقتی پیشنهاد داوری بازبین را به این سه عزیز هنرمند تئاتر هم استانیم دادم با جان و دل پذیرفتند
چهار روز بازبینی طاقت فرسای ۳۲ نمایش از سراسر استان که تا پاسی از شب طول می کشید خستگی را در این چهار نفر همراه هنرمند احساس نکردم با حوصله دیدند
تبریک به همه گروههای راه یافته به سی و ششمین جشنواره تئاتر استانی بوشهر
و عذرخواهی از نمایش هایی که در مرحله نهایی قرار نگرفتند میدانم و احساس شما را درک می کنم امیدوارم آینده خوب و بهتر برای شما رقم بخورد. بطور حتم این پایان کار نیست. ای کاش هیچ وقت حذفی نبود ولی چه کنم که جشنواره است و آرا داوران در یک رقابت نزدیک نمایشی. برایم سخت بود ولی جز معذرت خواهی کاری از دستم بر نمی آید و می دانم که اینده از ان شماست.
موفق و پیروز باشید
خداداد رضایی. دبیر اجرایی جشنواره
@36th_festival_theater_bu
.
#خداداد_رضایی
وقتی پیشنهاد داوری بازبین را به این سه عزیز هنرمند تئاتر هم استانیم دادم با جان و دل پذیرفتند
چهار روز بازبینی طاقت فرسای ۳۲ نمایش از سراسر استان که تا پاسی از شب طول می کشید خستگی را در این چهار نفر همراه هنرمند احساس نکردم با حوصله دیدند
تبریک به همه گروههای راه یافته به سی و ششمین جشنواره تئاتر استانی بوشهر
و عذرخواهی از نمایش هایی که در مرحله نهایی قرار نگرفتند میدانم و احساس شما را درک می کنم امیدوارم آینده خوب و بهتر برای شما رقم بخورد. بطور حتم این پایان کار نیست. ای کاش هیچ وقت حذفی نبود ولی چه کنم که جشنواره است و آرا داوران در یک رقابت نزدیک نمایشی. برایم سخت بود ولی جز معذرت خواهی کاری از دستم بر نمی آید و می دانم که اینده از ان شماست.
موفق و پیروز باشید
خداداد رضایی. دبیر اجرایی جشنواره
@36th_festival_theater_bu
.
#خداداد_رضایی