Forwarded from اتچ بات
روانشناسی هنوز یک علم بسیار بسیار #نپخته است. بسیار ابتدایی است و تازه آغاز شده است. هنوز یک روش زندگی نشده است،نمیتواند تو را #متحول سازدالبته میتواند #بینشهایی در مورد ذهن به تو بدهد ولی آن بینشها #متحول کننده نخواهند بود.
زیرا تحول همیشه از یک سطح #بالاتر اتفاق میافتد. تحول هرگز به معنی #حل مشکلات نیست ، بودن در همان سطح، این یعنی تنظیمشدگی.
روانشناسی هنوز سعی دارد به تو کمک کند که تنظیم بشوی !!با جامعهای که خودش #بیمار است تنظیم شوی، باخانواده، با مفاهیم حاکم در اطراف خودت تنظیم شوی.
ولی تمام آن مفاهیم خانوادهات، جامعهات خودشان بیمار هستند، مریض هستند و تنظیمشدن با آنها یک نوع عادیشدن به تو میبخشد
دست کم یک نمای #سطحی از سلامت، ولی این چیزی نیست که بتواند تو را متحول کند.
تحول یعنی تغییر دادن #سطح_ادراک. توسط رفتن به ورای آن سطح قبلی ایجاد میشود
اگر بخواهی ذهن خود را عوض کنی، باید به #ورای ذهن، به بیذهنی بروی
فقط از آن ارتفاع میتوانی ذهنت را تغییر بدهی، زیرا از آن بلندا تو ارباب خواهی بود
باقی ماندن در ذهن و سعی کردن برای تغییر ذهن با خود ذهن یک روند #بیهوده است. مانند این است که خودت را با کشیدن بندهای کفش خودت بالا بکشی!
روانشناسی میتواند چند نکته در شناخت ذهن به تو بدهد، ولی چون نمیتواند تو را به ورای ذهن ببرد،نمی تواند هیچ کمکی بکند.
امروزه $روانشناس سعی دارد تا نقش مرشد را بازی کند که کاملاً ساختگی و #متظاهرانه است. روانشناس، روانکاو و تحلیلگر روانی هیچکدام #مرشد نیستند. آنان خودشان را هم #نمیشناسند
آری، مکانیسم ذهن را قدری شناختهاند، آنان کتاب خواندهاند، اطلاعات خوبی دارند. ولی اطلاعات هرگز کسی را #تغییر نمیدهد، هرگز سبب هیچ انقلابی نمیشود. فرد در عمق وجودش یکسان مانند گذشته باقی می ماند
میتواند حرفهای #زیبا بزند، میتواند توصیههای خوبی بدهد، ولی نمیتواند به توصیههای خودش عمل کند
از من میپرسی، حالا چه باید بکنم؟
پیشنهاد من این است: بقدر کافی کار کردهای. حالا چیزی بیاموز که #انجام دادنی نیست، بلکه انجام ندادنی است!
اینجا باش و بیاموز کاری نکردن را ، بلکه #بودن را
در سکوت بنشین، هیچکاری نکن
ظرف سه تا نُه ماه؛ اگر فرد بقدر کافی صبور باشد و اگر بتواند فقط هر روز ساعتها فقط بنشیند ، هرمقدار زمان که بتواند پیدا کند و فقط بنشیند در ابتدا یک #اغتشاش بزرگ در ذهن برپا میشود؛ همه چیز از ناخودآگاه شروع میکند به سطح آمدن. خواهی دید که گویی دیوانه میشوی! به تماشاکردن ادامه بده ، نگران نباش. نمیتوانی دیوانه شوی زیرا پیشاپیش دیوانه هستی، پس چیزی برای ازدست دادن و ترسیدن نداری!!
با نشستن در سکوت خواهی دید که جنون برمیخیزد، زیرا که #سرکوب شده باقی مانده است. و تو با چیزهای دیگر سرگرم بودهای ، روانشناسی و غیره….
و حالا با مراقبه و سلوک سرگرم هستی، ولی تمام اینها سرگرمی و مشغله هستند و تو اجازه نداده ای که ناخودآگاهت خودش را برایت آشکار کند. این وحشتناک است.
پیشنهاد من به تو این است:
فقط هرمقدار ممکن که میتوانی در #سکوت بنشین
اگر بتوانی به مشاهدهگری ادامه بدهی، ظرف ۳ تا ۹ ماه همه چیز جا میافتد و به خودی خودش مستقر میشود ، نه اینکه تو مجبور باشی کاری بکنی. بدون عملی از سوی تو، خودش آرام میگیرد و وقتی یک سکون برخاست ، سکونی که پرورشی نیست و تمرین نشده ، چیزی بسیار عالی و باوقار اتفاقی میافتد. هرگز چنین چیزی را نچشیدهای،#شهد خالص است.
@kheradedaroun
زیرا تحول همیشه از یک سطح #بالاتر اتفاق میافتد. تحول هرگز به معنی #حل مشکلات نیست ، بودن در همان سطح، این یعنی تنظیمشدگی.
روانشناسی هنوز سعی دارد به تو کمک کند که تنظیم بشوی !!با جامعهای که خودش #بیمار است تنظیم شوی، باخانواده، با مفاهیم حاکم در اطراف خودت تنظیم شوی.
ولی تمام آن مفاهیم خانوادهات، جامعهات خودشان بیمار هستند، مریض هستند و تنظیمشدن با آنها یک نوع عادیشدن به تو میبخشد
دست کم یک نمای #سطحی از سلامت، ولی این چیزی نیست که بتواند تو را متحول کند.
تحول یعنی تغییر دادن #سطح_ادراک. توسط رفتن به ورای آن سطح قبلی ایجاد میشود
اگر بخواهی ذهن خود را عوض کنی، باید به #ورای ذهن، به بیذهنی بروی
فقط از آن ارتفاع میتوانی ذهنت را تغییر بدهی، زیرا از آن بلندا تو ارباب خواهی بود
باقی ماندن در ذهن و سعی کردن برای تغییر ذهن با خود ذهن یک روند #بیهوده است. مانند این است که خودت را با کشیدن بندهای کفش خودت بالا بکشی!
روانشناسی میتواند چند نکته در شناخت ذهن به تو بدهد، ولی چون نمیتواند تو را به ورای ذهن ببرد،نمی تواند هیچ کمکی بکند.
امروزه $روانشناس سعی دارد تا نقش مرشد را بازی کند که کاملاً ساختگی و #متظاهرانه است. روانشناس، روانکاو و تحلیلگر روانی هیچکدام #مرشد نیستند. آنان خودشان را هم #نمیشناسند
آری، مکانیسم ذهن را قدری شناختهاند، آنان کتاب خواندهاند، اطلاعات خوبی دارند. ولی اطلاعات هرگز کسی را #تغییر نمیدهد، هرگز سبب هیچ انقلابی نمیشود. فرد در عمق وجودش یکسان مانند گذشته باقی می ماند
میتواند حرفهای #زیبا بزند، میتواند توصیههای خوبی بدهد، ولی نمیتواند به توصیههای خودش عمل کند
از من میپرسی، حالا چه باید بکنم؟
پیشنهاد من این است: بقدر کافی کار کردهای. حالا چیزی بیاموز که #انجام دادنی نیست، بلکه انجام ندادنی است!
اینجا باش و بیاموز کاری نکردن را ، بلکه #بودن را
در سکوت بنشین، هیچکاری نکن
ظرف سه تا نُه ماه؛ اگر فرد بقدر کافی صبور باشد و اگر بتواند فقط هر روز ساعتها فقط بنشیند ، هرمقدار زمان که بتواند پیدا کند و فقط بنشیند در ابتدا یک #اغتشاش بزرگ در ذهن برپا میشود؛ همه چیز از ناخودآگاه شروع میکند به سطح آمدن. خواهی دید که گویی دیوانه میشوی! به تماشاکردن ادامه بده ، نگران نباش. نمیتوانی دیوانه شوی زیرا پیشاپیش دیوانه هستی، پس چیزی برای ازدست دادن و ترسیدن نداری!!
با نشستن در سکوت خواهی دید که جنون برمیخیزد، زیرا که #سرکوب شده باقی مانده است. و تو با چیزهای دیگر سرگرم بودهای ، روانشناسی و غیره….
و حالا با مراقبه و سلوک سرگرم هستی، ولی تمام اینها سرگرمی و مشغله هستند و تو اجازه نداده ای که ناخودآگاهت خودش را برایت آشکار کند. این وحشتناک است.
پیشنهاد من به تو این است:
فقط هرمقدار ممکن که میتوانی در #سکوت بنشین
اگر بتوانی به مشاهدهگری ادامه بدهی، ظرف ۳ تا ۹ ماه همه چیز جا میافتد و به خودی خودش مستقر میشود ، نه اینکه تو مجبور باشی کاری بکنی. بدون عملی از سوی تو، خودش آرام میگیرد و وقتی یک سکون برخاست ، سکونی که پرورشی نیست و تمرین نشده ، چیزی بسیار عالی و باوقار اتفاقی میافتد. هرگز چنین چیزی را نچشیدهای،#شهد خالص است.
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎
قایقی كوچك داشتم و تنها روی دریاچه #میراندم.
ساعتها روی دریاچه #میماندم.
"چنین روی داد كه شبی با چشمان بسته، شب زیبا را به مراقبه نشسته بودم. قایقی خالی از سوی دیگر آمد و به قایقم برخورد كرد. چشمانم بسته بود، پس انگاشتم،
"كسی با قایقش #اینجاست و با قایق من برخورد كرده."
خشم برخاست..
چشمانم را بازكردم و میخواستم با #خشم به مرد چیزی بگویم؛
ولی دریافتم كه قایق خالی است. آنوقت #راهی نداشتم.
خشمم را چگونه میتوانستم بیان كنم؟
قایق #خالی بود.
فقط در مسیر مخالف در حركت بوده و
آمده و به قایق من برخورد كرده.
پس كاری نمیتوانستم #انجام دهم.
امكان نداشت كه خشم را روی #قایقی خالی
فرافكنم."
"چشمانم را بستم. خشم آنجا بود، ولی #راهی به بیرون نمی یافت،
چشمانم را بستم و با خشم به عقب #شناور شدم.
و آن قایق خالی، #ادراك من شد.
در آن شب ساكت، در درونم به #نقطه ای رسیدم.
آن قایق خالی #مرشد من شد.
واینك اگر كسی بیاید و به من توهین كند، می خندم و میگویم '.
این قایق هم #خالی است'.،
چشمانم را می بندم و به #درون میروم.“
@kheradedaroun
ساعتها روی دریاچه #میماندم.
"چنین روی داد كه شبی با چشمان بسته، شب زیبا را به مراقبه نشسته بودم. قایقی خالی از سوی دیگر آمد و به قایقم برخورد كرد. چشمانم بسته بود، پس انگاشتم،
"كسی با قایقش #اینجاست و با قایق من برخورد كرده."
خشم برخاست..
چشمانم را بازكردم و میخواستم با #خشم به مرد چیزی بگویم؛
ولی دریافتم كه قایق خالی است. آنوقت #راهی نداشتم.
خشمم را چگونه میتوانستم بیان كنم؟
قایق #خالی بود.
فقط در مسیر مخالف در حركت بوده و
آمده و به قایق من برخورد كرده.
پس كاری نمیتوانستم #انجام دهم.
امكان نداشت كه خشم را روی #قایقی خالی
فرافكنم."
"چشمانم را بستم. خشم آنجا بود، ولی #راهی به بیرون نمی یافت،
چشمانم را بستم و با خشم به عقب #شناور شدم.
و آن قایق خالی، #ادراك من شد.
در آن شب ساكت، در درونم به #نقطه ای رسیدم.
آن قایق خالی #مرشد من شد.
واینك اگر كسی بیاید و به من توهین كند، می خندم و میگویم '.
این قایق هم #خالی است'.،
چشمانم را می بندم و به #درون میروم.“
@kheradedaroun