خردِ درون
14.5K subscribers
1.34K photos
1.08K videos
293 files
396 links
با ارتقا فرکانس وجودی ،جنبه های متعالی رویدادها را رویت می

کنیم.
Download Telegram
امروز برای من #مملو از #نگاهی نو ، #حضوری نو و #تجربه ای نو و جدید است. اکنون #بر می خیزم و تازه تر از هر زمان در #مسیرم به سمت #کمال گام بر می دارم.
@kheradedaroun
ما باید به #دیگران #رحم کنیم. آن‌ها کامل نیستند و قطعاً مرتکب اشتباهاتی می‌شوند. آن‌ها ما را #آزرده‌خاطر و ناامید می‌کنند.اما حقیقت آن است که ما هم همین کار را با آن‌ها می‌کنیم. معمولاً نمی‌دانیم که چطور باعث #رنجش دیگران می‌شویم اما به خوبی می‌دانیم آن‌ها چطور ما را #آزرده‌خاطر می‌کنند. من انسان #کاملی نیستم، پس چرا باید از افرادی که با آن‌ها در ارتباطم انتظار #کمال داشته باشم؟!!

از کتاب #به_خودتان_لطف_کنید، #ببخشید
اثر: #جویس_مایر
@kheradedaroun
اعتماد بنفس #سالک مبارز مثل اعتماد بنفس آدم #معمولی نیست. آدم معمولی اطمینان را در #چشم دیگران جستجو می کند و اسمش را هم اعتماد بنفس می گذارد، ولی #سالک مبارز بی عیب و نقص، #کمال یافتگی را از دید خود می بیند و اسمش را #فروتنی و تواضع می گذارد. شخص #معمولی متکی به دیگران است، در حالی که سالک مبارز فقط متکی به #بینهایت است.
#دون_خوان

@kheradedaroun
ما باید با #کمال میل، تمام #ناخوشایندی هایی که از طرف دیگران می رسد، #قبول کنیم! و با تحول #ادراک، آنها را به احساسات #متعالی تبدیل کنیم.

@kheradedaroun
یکی را دیدند که #غرق میشد ،
- گفتند : خواهی که برآئی و نجات یابی؟
گفت : نه
-  گفتند: #خواهی که غرق شوی ؟
گفت : نه
-  گفتند : پس چه خواهی ؟
گفت مراد من به مراد او نرسیده است، آن #خواهم که او #خواهد.

عشق چون بدین مرتبه رسید #کمال گيرد.

 @kheradedaroun
Forwarded from اتچ بات
#یک_گفتگوی_شفابخش

غم: "ببخشید، می دانم که نباید #اینجا باشم.  من به زودی می روم  می دانم که لکه ای بر کمال تو هستم…”

آگاهی: «نه.  #صبر کن.  مشکلی نیست.  شما اجازه دارید اینجا باشید!  آروم باش!  کمی بمان!  دوستانت را #دعوت کن!"

غم: "یعنی من لکه ای بر #کمال تو نیستم؟"

آگاهی: «لکه؟  کمال؟  کی اون حرفای احمقانه رو بهت زد؟  چگونه می‌توانستم توسط تو یا هر کسی لکه‌دار شوم؟»

غم: "اما آنها به من #گفتند که نباید اینجا باشم!"

آگاهی: "آه، آنها فقط از شما #می ترسند، زیرا آنها نمی بینند که شما از من جدا #نیستید!  آنها سعی می کنند در چیزی به نام #آینده به چیزی به نام روشنگری برسند.  خیلی دوست داشتنی است!»

غم: "اما من نمی فهمم.  فکر کردم شادی را به من #ترجیح می دهی؟»

آگاهی: «ترجیح؟  #معنی آن چیست؟"

غم: «اوه….  خوب من می دانم که چقدر منفی هستم و…”

آگاهی: «منفی؟  آن چیست؟"

غم: "میدونی، مثبت و منفی، نور و تاریکی، بهشت ​​و جهنم، من و تو؟"

آگاهی: «نه.  هرگز در مورد آن تقسیمات نشنیده ام. من حتی نمی دانم در حال حاضر با چه کسی #صحبت می کنم!»

غم: "اوه متاسفم.  بگذارید خودم را #معرفی کنم.  من غم هستم…”

آگاهی: «غم، غمگین بودن.. #جالب هست.  می‌دانی، فقط به این دلیل است که تو آنقدر نزدیک هستی که نمی‌توانم مرزهایت را ببینم، بنابراین برایم #سخت است که تو را با هر چیزی صدا بزنم.»

غم: "اوه، تمام این مدت فکر می کردم اشتباه هستم.  فکر کردم نباید اینجا باشم.  من هرگز حتی برای چک کردن این موضوع با شما #متوقف نشدم…”

آگاهی: «بله، می دانم، #عجیب است!  همه آنها به دلایلی همین کار را می کنند.  ترس، عصبانیت، حتی درد، من نمی فهمم چرا همه آنها از من #می ترسند.  من هرگز از آنها نخواستم که #بروند.  و شادی، شادی، سعادت نیز - هرگز از آنها نخواستم که بمانند.  همه یا سعی می کنند بمانند، یا سعی می کنند از من فرار کنند!  خیلی #عجیب است.»

غم: «پس همه اجازه دارند در تو بیایند و بروند؟  منظورم این است که شما همه چیز را اجازه می دهید؟»

آگاهی: «خب... بیشتر از این!  #می بینید، من در واقع نمی توانم به چیزی اجازه دهم یا از شر چیزی خلاص شوم.  همش فقط #خودم هستم میبینی؟  حتی شما…."

غم: «یعنی….  من نیستم... من آن چیزی که فکر می کنم #نیستم...؟

آگاهی: «البته که نه فرزند عزیزم!  تو از خودم ساخته شده ای  من مثل تو و در شکل تو #می رقصم…”

غم: «من تو هستم؟  اوه پس….  پس چگونه می توانم شما را صدا کنم… آگاهی…”

"دقیقا! بودن تو بدون حس جدایی  مشکلی نیست.»

"و این جدایی #هرگز وجود نداشت".

غم:  "متاسفم که مدام #فرار کردم."

«متأسفم که احساس کردی نمی‌توانی بمانی».

"این می تواند شروع یک #دوستی زیبا باشد..."

@kheradedaroun
Forwarded from اتچ بات
#روشن ضمیری یک مقصد، یک هدف و یا یک مکان استراحت در انتهای یک سفرِ طولانی #نیست. اینها تنها تعاریف #ذهن از روشن ضمیری است.
روشن ضمیری "تاباندنِ نور" بر جایی است که همین #حالا در آن هستی.

این یک خبر #خوب است.
این یعنی هیچ کس بر "مسیر"ِ تو تسلط #ندارد. نه معلمت، نه مرشدت و نه رهبر دینی ات.
این یعنی هیچ کس نمیتواند به تو بگوید که "راه"ِ درست چیست.
این یعنی تو نمیتوانی #اشتباه بروی، حتی اگر فکر کنی که اشتباه رفته ای.
این یعنی هر اتفاقی بیوفتد نمیتواند تو را از مسیر #خارج کند؛ چرا که مسیر، همان چیزی است که در حالِ اتفاق افتادن است (این جمله را چند باره بخوان- مترجم).
هیچ کس نمیتواند تو را از #معجزه ی زندگی دور کند یا تو را به آن نزدیک تر کند؛ چرا که این معجزه تو را #احاطه کرده است و در غالب هر فکر و احساس و تصور و بو و صدایی، در حال #تابیدن بر توست

تو آن آگاهی ای باش که بر هر "لحظه" می تابد، #فارغ از این که محتوای لحظه چیست...
شک، ترس، اندوه، خشم، گیجی
شاید این حالات نه #دشمنِ روشن ضمیری باشند و نه مانعی بر سر آن. بلکه تنها مظهرِ یک هوشمندی #عمیق باشند. همان هوشمندیِ عظیم و بیداری که ستاره ها را متولد می کند، امواج اقیانوس را به حرکت #در می آورد و هر موجود زنده ای را در این سفرِ پر از تضاد، به سمت خویش می کِشد.

از داستان ِ زمان و فضا و پیشرفت در مسیرِ یک هدف بیرون بیا و به قداستِ هر لحظه #اعتماد کن...
یک لحظه را انتخاب کن. هر لحظه ای. فرقی نمی کند کدام لحظه. اصلا همین لحظه.
چرا که هر لحظه یک نقطه‌ی #دستیابی است..
لحظه ها هرگز #مانع نیستند بلکه نقطه دستیابی اند.

تو یک موجودِ جدا افتاده در یک سفرِ طولانی به سمت #کمال نیستی.
تو یک شعر #نابی...

@kheradedaroun