اکنون، چون در خود #محبت میبینی، آن را #بیفزای تا افزون شود؛ چون #سرمایه در خود دیدی و آن طلب است، آن را به #طلب بیفزای، که #فی_الحرکات برکات و اگر #نیفزایی، سرمایه از تو برود.
#کم از زمین نیستی، زمین را به حرکات و #گردانیدن به بیل دگرگون میگردانند و #نبات میدهد؛ و چون ترک کنند #سخت میشود.
پس چون در خود #طلب دیدی، #میآی و میرو و مگو که در این رفتن چه فایده.تو میرو، #فایده خود #ظاهر گردد.
#فیه_مافیه
@kheradedaroun
#کم از زمین نیستی، زمین را به حرکات و #گردانیدن به بیل دگرگون میگردانند و #نبات میدهد؛ و چون ترک کنند #سخت میشود.
پس چون در خود #طلب دیدی، #میآی و میرو و مگو که در این رفتن چه فایده.تو میرو، #فایده خود #ظاهر گردد.
#فیه_مافیه
@kheradedaroun
#قطعه_گمشده
#بخش_دوم
بخش اول را در همین کانال جستجو کنید.
...... او شاید به تو #بیاموزد که خود به تنهایی #سفر را آغاز کنی، راه بیفتی، #حرکت کنی.
او به تو #میآموزد و تو را #ترک میکند، اما پیش از خداحافظی میگوید: «شاید روزی به هم برسیم ....»
میگوید و میرود، و آغاز راه برایت #دشوار است.
این #آغاز، این #زایش، برایت #سخت دردناک است.
بلوغ #دردناک است، #وداع با دوران کودکی دردناک است، کامل شدن #دردناک است، اما #گریزی نیست و تو آهسته آهسته بلند میشوی، و راه میافتی و میروی، و در این راه رفتن دست و بالت بارها #زخمی میشود، اما آبدیده میشوی و میآموزی که از جادههای #ناشناس نهراسی، از مقصد بیانتها نهراسی، از #نرسیدن نهراسی و تنها بروی و بروی و بروی ...
@kheradedaroun
#بخش_دوم
بخش اول را در همین کانال جستجو کنید.
...... او شاید به تو #بیاموزد که خود به تنهایی #سفر را آغاز کنی، راه بیفتی، #حرکت کنی.
او به تو #میآموزد و تو را #ترک میکند، اما پیش از خداحافظی میگوید: «شاید روزی به هم برسیم ....»
میگوید و میرود، و آغاز راه برایت #دشوار است.
این #آغاز، این #زایش، برایت #سخت دردناک است.
بلوغ #دردناک است، #وداع با دوران کودکی دردناک است، کامل شدن #دردناک است، اما #گریزی نیست و تو آهسته آهسته بلند میشوی، و راه میافتی و میروی، و در این راه رفتن دست و بالت بارها #زخمی میشود، اما آبدیده میشوی و میآموزی که از جادههای #ناشناس نهراسی، از مقصد بیانتها نهراسی، از #نرسیدن نهراسی و تنها بروی و بروی و بروی ...
@kheradedaroun
#نکات_کاربردی_در_ای_اف_تی
اگر در یک مساله که #درگیر آن هستید می خواهید از ای اف تی برای رفع آن استفاده کنید مساله را #کلی در جمله نگذارید چون در این صورت به #رویه میز ضربه می زنیم نه #پایه ها.
در نتیجه #فرو ریختن میز به مراتب #سخت تر خواهد شد.
#دوره_جامع_آموزشی_سروش
@kheradedaroun
اگر در یک مساله که #درگیر آن هستید می خواهید از ای اف تی برای رفع آن استفاده کنید مساله را #کلی در جمله نگذارید چون در این صورت به #رویه میز ضربه می زنیم نه #پایه ها.
در نتیجه #فرو ریختن میز به مراتب #سخت تر خواهد شد.
#دوره_جامع_آموزشی_سروش
@kheradedaroun
آدم خوب یا بد مطلق وجود ندارد.گزینههای خوبی هستند که با #شادی روبرو خواهند شد و گزینههای بدی که با ناراحتی و درد روبرو خواهند شد.انسان #معحزه_گر همۀ آن چه را که عشق نیست، دعوتی برای عشق تفسیر میکند.
با توجه به این، قلب #سخت و بستهی دیگری نمیتواند به ما آسیبی برساند. زیرا این قلب سخت دیگری نیست که باعث آسیب ما میشود بلکه غریزه و سرشت ما در بستن #قلبمان هنگام واکنش به آن است که باعث #آسیب ما میشود.
برای آنها که به شما بد کردهاند ☆ #طلب_آمرزش کنید تا دردی که به واسطهی آن آسیب دیدهاید به آرامش تبدیل شود.
@kheradedaroun
با توجه به این، قلب #سخت و بستهی دیگری نمیتواند به ما آسیبی برساند. زیرا این قلب سخت دیگری نیست که باعث آسیب ما میشود بلکه غریزه و سرشت ما در بستن #قلبمان هنگام واکنش به آن است که باعث #آسیب ما میشود.
برای آنها که به شما بد کردهاند ☆ #طلب_آمرزش کنید تا دردی که به واسطهی آن آسیب دیدهاید به آرامش تبدیل شود.
@kheradedaroun
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#روشنبینی به معنی فرار از #آسیبپذیر بودنِ آدمی نیست،
بلکه #شهامتِ در آغوش رفتن آن است.
آنهایی که #ادعا میکنند که از احساسات انسانی #فراتر رفتهاند،
آنهایی که #مصون بودنِ خود را لاف میزنند،
در واقع از انسان بودنِ خود بسیار #ترسیدهاند.
شهامت بسیار زیادی لازم است تا در این دنیای سخت، نرم و انعطافپذیر باشیم.
قهرمانِ حقیقی داستان، #محدودیتهای انسانی خویش را میشناسد.
قدرتِ حقیقی در در #آغوش گرفتن ِانرژی ها و احساساتِ #سخت است:
تردید، شرم، ترس و قلب درد.
و دیدن آنها به عنوان یک جنبش دوست داشتنی!
پس امروز، #روشن باش و #بدرخش.
آنچه را دوست نداری ببینی، #ببین
در لحظههای سخت، نرم باش.
با نقصها و کمبودها #مهربان باش.
تاریکی را در #آغوش بگیر،
مانند نوزادی تازه متولد شده.
@kheradedaroun
بلکه #شهامتِ در آغوش رفتن آن است.
آنهایی که #ادعا میکنند که از احساسات انسانی #فراتر رفتهاند،
آنهایی که #مصون بودنِ خود را لاف میزنند،
در واقع از انسان بودنِ خود بسیار #ترسیدهاند.
شهامت بسیار زیادی لازم است تا در این دنیای سخت، نرم و انعطافپذیر باشیم.
قهرمانِ حقیقی داستان، #محدودیتهای انسانی خویش را میشناسد.
قدرتِ حقیقی در در #آغوش گرفتن ِانرژی ها و احساساتِ #سخت است:
تردید، شرم، ترس و قلب درد.
و دیدن آنها به عنوان یک جنبش دوست داشتنی!
پس امروز، #روشن باش و #بدرخش.
آنچه را دوست نداری ببینی، #ببین
در لحظههای سخت، نرم باش.
با نقصها و کمبودها #مهربان باش.
تاریکی را در #آغوش بگیر،
مانند نوزادی تازه متولد شده.
@kheradedaroun
Forwarded from اتچ بات
#یک_گفتگوی_شفابخش
غم: "ببخشید، می دانم که نباید #اینجا باشم. من به زودی می روم می دانم که لکه ای بر کمال تو هستم…”
آگاهی: «نه. #صبر کن. مشکلی نیست. شما اجازه دارید اینجا باشید! آروم باش! کمی بمان! دوستانت را #دعوت کن!"
غم: "یعنی من لکه ای بر #کمال تو نیستم؟"
آگاهی: «لکه؟ کمال؟ کی اون حرفای احمقانه رو بهت زد؟ چگونه میتوانستم توسط تو یا هر کسی لکهدار شوم؟»
غم: "اما آنها به من #گفتند که نباید اینجا باشم!"
آگاهی: "آه، آنها فقط از شما #می ترسند، زیرا آنها نمی بینند که شما از من جدا #نیستید! آنها سعی می کنند در چیزی به نام #آینده به چیزی به نام روشنگری برسند. خیلی دوست داشتنی است!»
غم: "اما من نمی فهمم. فکر کردم شادی را به من #ترجیح می دهی؟»
آگاهی: «ترجیح؟ #معنی آن چیست؟"
غم: «اوه…. خوب من می دانم که چقدر منفی هستم و…”
آگاهی: «منفی؟ آن چیست؟"
غم: "میدونی، مثبت و منفی، نور و تاریکی، بهشت و جهنم، من و تو؟"
آگاهی: «نه. هرگز در مورد آن تقسیمات نشنیده ام. من حتی نمی دانم در حال حاضر با چه کسی #صحبت می کنم!»
غم: "اوه متاسفم. بگذارید خودم را #معرفی کنم. من غم هستم…”
آگاهی: «غم، غمگین بودن.. #جالب هست. میدانی، فقط به این دلیل است که تو آنقدر نزدیک هستی که نمیتوانم مرزهایت را ببینم، بنابراین برایم #سخت است که تو را با هر چیزی صدا بزنم.»
غم: "اوه، تمام این مدت فکر می کردم اشتباه هستم. فکر کردم نباید اینجا باشم. من هرگز حتی برای چک کردن این موضوع با شما #متوقف نشدم…”
آگاهی: «بله، می دانم، #عجیب است! همه آنها به دلایلی همین کار را می کنند. ترس، عصبانیت، حتی درد، من نمی فهمم چرا همه آنها از من #می ترسند. من هرگز از آنها نخواستم که #بروند. و شادی، شادی، سعادت نیز - هرگز از آنها نخواستم که بمانند. همه یا سعی می کنند بمانند، یا سعی می کنند از من فرار کنند! خیلی #عجیب است.»
غم: «پس همه اجازه دارند در تو بیایند و بروند؟ منظورم این است که شما همه چیز را اجازه می دهید؟»
آگاهی: «خب... بیشتر از این! #می بینید، من در واقع نمی توانم به چیزی اجازه دهم یا از شر چیزی خلاص شوم. همش فقط #خودم هستم میبینی؟ حتی شما…."
غم: «یعنی…. من نیستم... من آن چیزی که فکر می کنم #نیستم...؟
آگاهی: «البته که نه فرزند عزیزم! تو از خودم ساخته شده ای من مثل تو و در شکل تو #می رقصم…”
غم: «من تو هستم؟ اوه پس…. پس چگونه می توانم شما را صدا کنم… آگاهی…”
"دقیقا! بودن تو بدون حس جدایی مشکلی نیست.»
"و این جدایی #هرگز وجود نداشت".
غم: "متاسفم که مدام #فرار کردم."
«متأسفم که احساس کردی نمیتوانی بمانی».
"این می تواند شروع یک #دوستی زیبا باشد..."
@kheradedaroun
غم: "ببخشید، می دانم که نباید #اینجا باشم. من به زودی می روم می دانم که لکه ای بر کمال تو هستم…”
آگاهی: «نه. #صبر کن. مشکلی نیست. شما اجازه دارید اینجا باشید! آروم باش! کمی بمان! دوستانت را #دعوت کن!"
غم: "یعنی من لکه ای بر #کمال تو نیستم؟"
آگاهی: «لکه؟ کمال؟ کی اون حرفای احمقانه رو بهت زد؟ چگونه میتوانستم توسط تو یا هر کسی لکهدار شوم؟»
غم: "اما آنها به من #گفتند که نباید اینجا باشم!"
آگاهی: "آه، آنها فقط از شما #می ترسند، زیرا آنها نمی بینند که شما از من جدا #نیستید! آنها سعی می کنند در چیزی به نام #آینده به چیزی به نام روشنگری برسند. خیلی دوست داشتنی است!»
غم: "اما من نمی فهمم. فکر کردم شادی را به من #ترجیح می دهی؟»
آگاهی: «ترجیح؟ #معنی آن چیست؟"
غم: «اوه…. خوب من می دانم که چقدر منفی هستم و…”
آگاهی: «منفی؟ آن چیست؟"
غم: "میدونی، مثبت و منفی، نور و تاریکی، بهشت و جهنم، من و تو؟"
آگاهی: «نه. هرگز در مورد آن تقسیمات نشنیده ام. من حتی نمی دانم در حال حاضر با چه کسی #صحبت می کنم!»
غم: "اوه متاسفم. بگذارید خودم را #معرفی کنم. من غم هستم…”
آگاهی: «غم، غمگین بودن.. #جالب هست. میدانی، فقط به این دلیل است که تو آنقدر نزدیک هستی که نمیتوانم مرزهایت را ببینم، بنابراین برایم #سخت است که تو را با هر چیزی صدا بزنم.»
غم: "اوه، تمام این مدت فکر می کردم اشتباه هستم. فکر کردم نباید اینجا باشم. من هرگز حتی برای چک کردن این موضوع با شما #متوقف نشدم…”
آگاهی: «بله، می دانم، #عجیب است! همه آنها به دلایلی همین کار را می کنند. ترس، عصبانیت، حتی درد، من نمی فهمم چرا همه آنها از من #می ترسند. من هرگز از آنها نخواستم که #بروند. و شادی، شادی، سعادت نیز - هرگز از آنها نخواستم که بمانند. همه یا سعی می کنند بمانند، یا سعی می کنند از من فرار کنند! خیلی #عجیب است.»
غم: «پس همه اجازه دارند در تو بیایند و بروند؟ منظورم این است که شما همه چیز را اجازه می دهید؟»
آگاهی: «خب... بیشتر از این! #می بینید، من در واقع نمی توانم به چیزی اجازه دهم یا از شر چیزی خلاص شوم. همش فقط #خودم هستم میبینی؟ حتی شما…."
غم: «یعنی…. من نیستم... من آن چیزی که فکر می کنم #نیستم...؟
آگاهی: «البته که نه فرزند عزیزم! تو از خودم ساخته شده ای من مثل تو و در شکل تو #می رقصم…”
غم: «من تو هستم؟ اوه پس…. پس چگونه می توانم شما را صدا کنم… آگاهی…”
"دقیقا! بودن تو بدون حس جدایی مشکلی نیست.»
"و این جدایی #هرگز وجود نداشت".
غم: "متاسفم که مدام #فرار کردم."
«متأسفم که احساس کردی نمیتوانی بمانی».
"این می تواند شروع یک #دوستی زیبا باشد..."
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کم از زمین #نیستی. زمین را به حرکات و گردانیدن به بیل، #دیگرگون میگردانند، و نبات میدهد. و چون ترک کنند #سخت میشود. پس چون در خود طلب دیدی میآی و میرو و مگو که در این رفتن چه فایده. تو میرو، فایده خود #ظاهر گردد.
@lheradedaroun
@lheradedaroun