تو همونی هستی که هر روز صبح باهاش بیدار میشم
کسی که با او #نفس می کشم،
کسی که هر ضربان قلبش را مال خودم می دانم.
تو کسی هستی که با او راه می روم،
کسی که با او صحبت می کنم و می خوانم،
کسی که در هر لحظه بیداری هر روز #مقدس با من می ماند.
تو همونی هستی که باهاش مریض میشم، اونی که باهاش گریه میکنم،
اونی که خشم و شادی و شک اش مثل آتش در من #موج میزند.
تو همان کسی هستی که با او خواهم #مرد و به آغوشش باز #خواهم گشت.
تو #همانی هستی که در هر #صورت میبینم،
از میان هر جفت چشم #میدرخشی، در سکوتها، دنبالههای غبار و فضاهای سایهبان میدرخشی.
تو همراه همیشگی من، خانه ی من، دلیل من، شادی من، زندگی من هستی.
ما نمی توانیم #تقسیم شویم، نمی توانیم دو نفر باشیم و حتی #یک برای ما خیلی دور است.
من این آهنگ را برای خودم می خوانم،
در آهنگ #ناپدید می شوم و هرگز #تنها نیستم...
کسی که با او #نفس می کشم،
کسی که هر ضربان قلبش را مال خودم می دانم.
تو کسی هستی که با او راه می روم،
کسی که با او صحبت می کنم و می خوانم،
کسی که در هر لحظه بیداری هر روز #مقدس با من می ماند.
تو همونی هستی که باهاش مریض میشم، اونی که باهاش گریه میکنم،
اونی که خشم و شادی و شک اش مثل آتش در من #موج میزند.
تو همان کسی هستی که با او خواهم #مرد و به آغوشش باز #خواهم گشت.
تو #همانی هستی که در هر #صورت میبینم،
از میان هر جفت چشم #میدرخشی، در سکوتها، دنبالههای غبار و فضاهای سایهبان میدرخشی.
تو همراه همیشگی من، خانه ی من، دلیل من، شادی من، زندگی من هستی.
ما نمی توانیم #تقسیم شویم، نمی توانیم دو نفر باشیم و حتی #یک برای ما خیلی دور است.
من این آهنگ را برای خودم می خوانم،
در آهنگ #ناپدید می شوم و هرگز #تنها نیستم...
Forwarded from عکس نگار
چه #معجزهای است زنده بودن هماکنون، در این روز تازه، در این روز از میان همۀ روزها!
چه هدیهای، چه شادی توصیفناپذیری: صبحانه خوردن، به دستشویی رفتن، دوش گرفتن، لباس پوشیدن، در هوای تازه قدم زدن، تجربه کردن درد و لذت و شادی و اندوه. گرچه اینها همه یک بازی آگاهی باشند، گرچه همۀ این چیزها برای «کسی» اتفاق #نمیافتند...
زندگی کردن حتی اگر زندگی از مرگ جدا نباشد. #حرکت کردن در اطراف این دنیای زیبا، ظریف، گذرا.
خود را بارها و بارها در یک هزار مکان مختلف #دیدار کردن، لذت بردن از هر چیزی که زندگی ارائه میکند، گرچه می دانی که #سرانجام خواهی مرد؛ گرچه این بدن ممکن است توسط سرطان نابود شود یا قلب ممکن است از کار بیفتد یا اعضا ممکن است ورای همۀ تشخیصها در یک تصادف اتومبیل درهم #بشکنند...
دوست داشتن دیگران با تمام قلبت، تمام روحت و تمام توانت. دوست داشتن آنها بدون قیدوشرط، دوست داشتن آنها با شدت و شوق، دوست داشتن آنها تا سرحد اذیت شدن، حتی اگر بدانی آنها همه خواهند #مرد، همۀ آنها، تکتک آنها...
ادامه دادن، #اصرار بر زندگی و نه هیچ چیز دیگر، حتی اگر هر تجربهای که داری در هیچ #محو خواهد شد، حتی اگر یک روز تو دست و پا خواهی زد تا به #یاد بیاوری که آیا هیچ یک از اینها واقعاً اتفاق افتادند یا نه...
بله! در پایان، #راز اینجاست:
تنها معنای زندگی این #لحظه است.
@Kheradedaroun
چه هدیهای، چه شادی توصیفناپذیری: صبحانه خوردن، به دستشویی رفتن، دوش گرفتن، لباس پوشیدن، در هوای تازه قدم زدن، تجربه کردن درد و لذت و شادی و اندوه. گرچه اینها همه یک بازی آگاهی باشند، گرچه همۀ این چیزها برای «کسی» اتفاق #نمیافتند...
زندگی کردن حتی اگر زندگی از مرگ جدا نباشد. #حرکت کردن در اطراف این دنیای زیبا، ظریف، گذرا.
خود را بارها و بارها در یک هزار مکان مختلف #دیدار کردن، لذت بردن از هر چیزی که زندگی ارائه میکند، گرچه می دانی که #سرانجام خواهی مرد؛ گرچه این بدن ممکن است توسط سرطان نابود شود یا قلب ممکن است از کار بیفتد یا اعضا ممکن است ورای همۀ تشخیصها در یک تصادف اتومبیل درهم #بشکنند...
دوست داشتن دیگران با تمام قلبت، تمام روحت و تمام توانت. دوست داشتن آنها بدون قیدوشرط، دوست داشتن آنها با شدت و شوق، دوست داشتن آنها تا سرحد اذیت شدن، حتی اگر بدانی آنها همه خواهند #مرد، همۀ آنها، تکتک آنها...
ادامه دادن، #اصرار بر زندگی و نه هیچ چیز دیگر، حتی اگر هر تجربهای که داری در هیچ #محو خواهد شد، حتی اگر یک روز تو دست و پا خواهی زد تا به #یاد بیاوری که آیا هیچ یک از اینها واقعاً اتفاق افتادند یا نه...
بله! در پایان، #راز اینجاست:
تنها معنای زندگی این #لحظه است.
@Kheradedaroun