چرا اینقدر #دلگیر و #افسرده هستید؟
اگر واقعاً در این زندگی برای درک خویش #نالایق و نامقبول بودید ، به هیچ وجه نمی توانستید به این #مکان بیایید. آن قدرتی که شما را به #اینجا می آورد شما را به درک خویش میرساند.اگر امروز نشد ، در زمان دیگری #موظف است به تعهد خودش #عمل کند.
هیچ #دلیلی برای دلگیر شدن شما وجود #ندارد.
@kheradedaroun
اگر واقعاً در این زندگی برای درک خویش #نالایق و نامقبول بودید ، به هیچ وجه نمی توانستید به این #مکان بیایید. آن قدرتی که شما را به #اینجا می آورد شما را به درک خویش میرساند.اگر امروز نشد ، در زمان دیگری #موظف است به تعهد خودش #عمل کند.
هیچ #دلیلی برای دلگیر شدن شما وجود #ندارد.
@kheradedaroun
دون خوان گفت:
مهم نيست که تا چه حد از # خود #متاثر باشی یا دلت به حال خودت بسوزد، این مناسب زندگی یک #جنگجو نيست، تو باید #تغيير کنی.
آنچه در دنيا از همه #دشوارتر است انتخاب کردن و عهده دار شدن# منش و شخصيت یک جنگجوست. #غمگين بودن، شكایت کردن و خود را کاملا #موجه و محق دانستن هيچ فایده ای ندارد. به هيچ دردی نمی خورد که فكر کنیم دیگران ما را #آزار می دهند. هيچ کس به کسی کاری #ندارد، مخصوصا به یك #جنگجو.
تو اینجا پيش من هستی، چون می خواهی #اینجا باشی. و حالا باید مسئوليت تام این عمل را بپذیری. در این صورت تصور اینكه تو برگی در گرو باد هستی #غير قابل قبول است. بر سرنوشت خود #زاری کردن با اقتدار جور #در نمی آید. رفتار یک جنگجو یعنی در عين حال #کنترل خود و #رها کردن کامل خود!
پرسيدم:
آخر چطور ممكن است؟ انسان چگونه می تواند در عين حال هم خود را کنترل کند و هم خود را رها کند؟
جواب داد: کار #مشكلی است!!
@kheradedaroun
مهم نيست که تا چه حد از # خود #متاثر باشی یا دلت به حال خودت بسوزد، این مناسب زندگی یک #جنگجو نيست، تو باید #تغيير کنی.
آنچه در دنيا از همه #دشوارتر است انتخاب کردن و عهده دار شدن# منش و شخصيت یک جنگجوست. #غمگين بودن، شكایت کردن و خود را کاملا #موجه و محق دانستن هيچ فایده ای ندارد. به هيچ دردی نمی خورد که فكر کنیم دیگران ما را #آزار می دهند. هيچ کس به کسی کاری #ندارد، مخصوصا به یك #جنگجو.
تو اینجا پيش من هستی، چون می خواهی #اینجا باشی. و حالا باید مسئوليت تام این عمل را بپذیری. در این صورت تصور اینكه تو برگی در گرو باد هستی #غير قابل قبول است. بر سرنوشت خود #زاری کردن با اقتدار جور #در نمی آید. رفتار یک جنگجو یعنی در عين حال #کنترل خود و #رها کردن کامل خود!
پرسيدم:
آخر چطور ممكن است؟ انسان چگونه می تواند در عين حال هم خود را کنترل کند و هم خود را رها کند؟
جواب داد: کار #مشكلی است!!
@kheradedaroun
مطلب زیر جواب خیلی از سوالات در آن نهفته است،کسانی که ناامید شدند،افسردند،کسانی که در ذهنشان عده ای از روی نادانی یا کسب درآمدِ بیشتر تخم #جبر را کاشتند وعدم کارایی وعده هایشان را به #کارما نسبت می دهند!!،شما مختارید ،شما انتخاب می کنید که #اینجا و #اکنون رها باشید با اتکا به خودتان.
سؤال: آیا این ممکن است که دست #تقدیر {Karma} را که گفته میشود تا پایان بدن دوام میآورد ، حتی درحالیکه بدن وجود دارد نیز چیره شد؟
رامانا ماهارشی : بله. اگر عاملی که سرنوشت بر اساس او #بستگی دارد ، به عبارت دیگر نفس، که میان بدن و خویش بوجود آمده است ، در سرچشمه خودش #ادغام شود و شکل خودش را از دست بدهد ، #چگونه سرنوشتی که بر اساس او بستگی دارد بقا پیدا کند؟ !!وقتی هیچ #منی نباشد هیچ سرنوشتی{Karma} نیز وجود ندارد.
#ماهارشی
@kheradedaroun
سؤال: آیا این ممکن است که دست #تقدیر {Karma} را که گفته میشود تا پایان بدن دوام میآورد ، حتی درحالیکه بدن وجود دارد نیز چیره شد؟
رامانا ماهارشی : بله. اگر عاملی که سرنوشت بر اساس او #بستگی دارد ، به عبارت دیگر نفس، که میان بدن و خویش بوجود آمده است ، در سرچشمه خودش #ادغام شود و شکل خودش را از دست بدهد ، #چگونه سرنوشتی که بر اساس او بستگی دارد بقا پیدا کند؟ !!وقتی هیچ #منی نباشد هیچ سرنوشتی{Karma} نیز وجود ندارد.
#ماهارشی
@kheradedaroun
#تنفس ما مثل پلی است که بدنهای ما و ذهنهای ما را #پیوند میدهد. در زندگیهای روزمره خودمان، بدنهای ما میتوانند در یک #مکان باشند و ذهنهای ما در مکانی دیگر – درگذشته یا در آینده. این وضعیتی از #حواسپرتی نامیده میشود. تنفس #پیوندی میان بدن و ذهن است. وقتی شروع کنید که بطور #آگاهانه و با توجه دم و بازدم کنید، بدن شما به ذهن خودتان #باز خواهد گشت و ذهن شما به بدن خودتان باز خواهد گشت. شما توانا خواهید بود که #یگانگی بدن و ذهن را درک کنید و کاملاً حاضر و کاملاً زنده در #اینجا و #اکنون شوید. شما در موقعیتی خواهید بود که در این لحظه زندگی را عمیقاً #لمس کنید.
#توجه_آگاه
#مایند_فولنس
@kheradedaroun
#توجه_آگاه
#مایند_فولنس
@kheradedaroun
Forwarded from اتچ بات
#یک_گفتگوی_شفابخش
غم: "ببخشید، می دانم که نباید #اینجا باشم. من به زودی می روم می دانم که لکه ای بر کمال تو هستم…”
آگاهی: «نه. #صبر کن. مشکلی نیست. شما اجازه دارید اینجا باشید! آروم باش! کمی بمان! دوستانت را #دعوت کن!"
غم: "یعنی من لکه ای بر #کمال تو نیستم؟"
آگاهی: «لکه؟ کمال؟ کی اون حرفای احمقانه رو بهت زد؟ چگونه میتوانستم توسط تو یا هر کسی لکهدار شوم؟»
غم: "اما آنها به من #گفتند که نباید اینجا باشم!"
آگاهی: "آه، آنها فقط از شما #می ترسند، زیرا آنها نمی بینند که شما از من جدا #نیستید! آنها سعی می کنند در چیزی به نام #آینده به چیزی به نام روشنگری برسند. خیلی دوست داشتنی است!»
غم: "اما من نمی فهمم. فکر کردم شادی را به من #ترجیح می دهی؟»
آگاهی: «ترجیح؟ #معنی آن چیست؟"
غم: «اوه…. خوب من می دانم که چقدر منفی هستم و…”
آگاهی: «منفی؟ آن چیست؟"
غم: "میدونی، مثبت و منفی، نور و تاریکی، بهشت و جهنم، من و تو؟"
آگاهی: «نه. هرگز در مورد آن تقسیمات نشنیده ام. من حتی نمی دانم در حال حاضر با چه کسی #صحبت می کنم!»
غم: "اوه متاسفم. بگذارید خودم را #معرفی کنم. من غم هستم…”
آگاهی: «غم، غمگین بودن.. #جالب هست. میدانی، فقط به این دلیل است که تو آنقدر نزدیک هستی که نمیتوانم مرزهایت را ببینم، بنابراین برایم #سخت است که تو را با هر چیزی صدا بزنم.»
غم: "اوه، تمام این مدت فکر می کردم اشتباه هستم. فکر کردم نباید اینجا باشم. من هرگز حتی برای چک کردن این موضوع با شما #متوقف نشدم…”
آگاهی: «بله، می دانم، #عجیب است! همه آنها به دلایلی همین کار را می کنند. ترس، عصبانیت، حتی درد، من نمی فهمم چرا همه آنها از من #می ترسند. من هرگز از آنها نخواستم که #بروند. و شادی، شادی، سعادت نیز - هرگز از آنها نخواستم که بمانند. همه یا سعی می کنند بمانند، یا سعی می کنند از من فرار کنند! خیلی #عجیب است.»
غم: «پس همه اجازه دارند در تو بیایند و بروند؟ منظورم این است که شما همه چیز را اجازه می دهید؟»
آگاهی: «خب... بیشتر از این! #می بینید، من در واقع نمی توانم به چیزی اجازه دهم یا از شر چیزی خلاص شوم. همش فقط #خودم هستم میبینی؟ حتی شما…."
غم: «یعنی…. من نیستم... من آن چیزی که فکر می کنم #نیستم...؟
آگاهی: «البته که نه فرزند عزیزم! تو از خودم ساخته شده ای من مثل تو و در شکل تو #می رقصم…”
غم: «من تو هستم؟ اوه پس…. پس چگونه می توانم شما را صدا کنم… آگاهی…”
"دقیقا! بودن تو بدون حس جدایی مشکلی نیست.»
"و این جدایی #هرگز وجود نداشت".
غم: "متاسفم که مدام #فرار کردم."
«متأسفم که احساس کردی نمیتوانی بمانی».
"این می تواند شروع یک #دوستی زیبا باشد..."
@kheradedaroun
غم: "ببخشید، می دانم که نباید #اینجا باشم. من به زودی می روم می دانم که لکه ای بر کمال تو هستم…”
آگاهی: «نه. #صبر کن. مشکلی نیست. شما اجازه دارید اینجا باشید! آروم باش! کمی بمان! دوستانت را #دعوت کن!"
غم: "یعنی من لکه ای بر #کمال تو نیستم؟"
آگاهی: «لکه؟ کمال؟ کی اون حرفای احمقانه رو بهت زد؟ چگونه میتوانستم توسط تو یا هر کسی لکهدار شوم؟»
غم: "اما آنها به من #گفتند که نباید اینجا باشم!"
آگاهی: "آه، آنها فقط از شما #می ترسند، زیرا آنها نمی بینند که شما از من جدا #نیستید! آنها سعی می کنند در چیزی به نام #آینده به چیزی به نام روشنگری برسند. خیلی دوست داشتنی است!»
غم: "اما من نمی فهمم. فکر کردم شادی را به من #ترجیح می دهی؟»
آگاهی: «ترجیح؟ #معنی آن چیست؟"
غم: «اوه…. خوب من می دانم که چقدر منفی هستم و…”
آگاهی: «منفی؟ آن چیست؟"
غم: "میدونی، مثبت و منفی، نور و تاریکی، بهشت و جهنم، من و تو؟"
آگاهی: «نه. هرگز در مورد آن تقسیمات نشنیده ام. من حتی نمی دانم در حال حاضر با چه کسی #صحبت می کنم!»
غم: "اوه متاسفم. بگذارید خودم را #معرفی کنم. من غم هستم…”
آگاهی: «غم، غمگین بودن.. #جالب هست. میدانی، فقط به این دلیل است که تو آنقدر نزدیک هستی که نمیتوانم مرزهایت را ببینم، بنابراین برایم #سخت است که تو را با هر چیزی صدا بزنم.»
غم: "اوه، تمام این مدت فکر می کردم اشتباه هستم. فکر کردم نباید اینجا باشم. من هرگز حتی برای چک کردن این موضوع با شما #متوقف نشدم…”
آگاهی: «بله، می دانم، #عجیب است! همه آنها به دلایلی همین کار را می کنند. ترس، عصبانیت، حتی درد، من نمی فهمم چرا همه آنها از من #می ترسند. من هرگز از آنها نخواستم که #بروند. و شادی، شادی، سعادت نیز - هرگز از آنها نخواستم که بمانند. همه یا سعی می کنند بمانند، یا سعی می کنند از من فرار کنند! خیلی #عجیب است.»
غم: «پس همه اجازه دارند در تو بیایند و بروند؟ منظورم این است که شما همه چیز را اجازه می دهید؟»
آگاهی: «خب... بیشتر از این! #می بینید، من در واقع نمی توانم به چیزی اجازه دهم یا از شر چیزی خلاص شوم. همش فقط #خودم هستم میبینی؟ حتی شما…."
غم: «یعنی…. من نیستم... من آن چیزی که فکر می کنم #نیستم...؟
آگاهی: «البته که نه فرزند عزیزم! تو از خودم ساخته شده ای من مثل تو و در شکل تو #می رقصم…”
غم: «من تو هستم؟ اوه پس…. پس چگونه می توانم شما را صدا کنم… آگاهی…”
"دقیقا! بودن تو بدون حس جدایی مشکلی نیست.»
"و این جدایی #هرگز وجود نداشت".
غم: "متاسفم که مدام #فرار کردم."
«متأسفم که احساس کردی نمیتوانی بمانی».
"این می تواند شروع یک #دوستی زیبا باشد..."
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎