لحظه دیدنت انگار که یک حادثه بود
حیف... چشمان تو این حادثه را دوست نداشت
سیب را چیدم و در دلهره دستانم سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت
تا سه بس بود که بشمارد و در دام افتد، گفت یک گفت دو، افسوس سه را دوست نداشت
من و تو خط موازی نرسیدن هرگز دلم این قاعده هندسه را دوست نداشت
درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که از همان کودکی اش مدرسه را دوست نداشت.
#شعرگرافی
#سید_علی_ضیا
#خاطره_ با_ضیا
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
حیف... چشمان تو این حادثه را دوست نداشت
سیب را چیدم و در دلهره دستانم سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت
تا سه بس بود که بشمارد و در دام افتد، گفت یک گفت دو، افسوس سه را دوست نداشت
من و تو خط موازی نرسیدن هرگز دلم این قاعده هندسه را دوست نداشت
درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که از همان کودکی اش مدرسه را دوست نداشت.
#شعرگرافی
#سید_علی_ضیا
#خاطره_ با_ضیا
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
#خاطره_با_ضیا
#شعرگرافی
#سید_علی_ضیا
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
#خاطره_با_ضیا
#شعرگرافی
#سید_علی_ضیا
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگیست، تاخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن، از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کـن، شمشیر را باور نکـن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شـــاهکـار خلــقتی، تحــــقیر را بــاور نکـــن
بر روی بوم زندگی، هر چیز می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست، تقــدیر را باور نکــن
تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رســم کن، تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کـــن تا آرزو، زنجیر را باور نکن
#شعرگرافی
#خاطره_با_ضیا
#سید_علی_ضیا
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
اکنون زمان زندگیست، تاخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن، از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کـن، شمشیر را باور نکـن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شـــاهکـار خلــقتی، تحــــقیر را بــاور نکـــن
بر روی بوم زندگی، هر چیز می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست، تقــدیر را باور نکــن
تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رســم کن، تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کـــن تا آرزو، زنجیر را باور نکن
#شعرگرافی
#خاطره_با_ضیا
#سید_علی_ضیا
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
با همـــه بی ســــرو سامانــیم
باز به دنــبال پـــــریـــشانــیم
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویـــران شدنی آنی ام
آمــده ام بلکه نــــگاهم کنـــی
عاشـــق آن لحظه ی توفانیم
دل خوش گرمای کسی نیستم
آمــــده ام تا تو بســـــوزانیم
آمــــده ام باعطـــش سال ها
تا تو کمی عشــــق بنوشانیم
ماهـی بــرگشته زدریا شــــدم
تا تو بگـــیری وبمیــــرانی ام
خوب ترین حادثه می دانم ات
خوب تـــرین حادثه می دانیم ؟
حرف بـــزن ابِر مرا باز کن
دیـــر زمانیست که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه یک صحبت طولانی ام....
ها ... به کجا می کشیم خوب من؟
ها ... نکشانی به پشیمانی ام
#شعرگرافی
#خاطره_با_ضیا
#سید_علی_ضیا
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
باز به دنــبال پـــــریـــشانــیم
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویـــران شدنی آنی ام
آمــده ام بلکه نــــگاهم کنـــی
عاشـــق آن لحظه ی توفانیم
دل خوش گرمای کسی نیستم
آمــــده ام تا تو بســـــوزانیم
آمــــده ام باعطـــش سال ها
تا تو کمی عشــــق بنوشانیم
ماهـی بــرگشته زدریا شــــدم
تا تو بگـــیری وبمیــــرانی ام
خوب ترین حادثه می دانم ات
خوب تـــرین حادثه می دانیم ؟
حرف بـــزن ابِر مرا باز کن
دیـــر زمانیست که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه یک صحبت طولانی ام....
ها ... به کجا می کشیم خوب من؟
ها ... نکشانی به پشیمانی ام
#شعرگرافی
#خاطره_با_ضیا
#سید_علی_ضیا
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آنجا بیا ما را ببین کآنجا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
#شعرگرافی
#خاطره_با_ضیا
#مولانای_جان
#سید_علی_ضیا
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آنجا بیا ما را ببین کآنجا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
#شعرگرافی
#خاطره_با_ضیا
#مولانای_جان
#سید_علی_ضیا
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !
میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...
#خاطره_با_ضیا
#شعرگرافی
#سید_علی_ضیا
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !
میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...
#خاطره_با_ضیا
#شعرگرافی
#سید_علی_ضیا
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
Forwarded from 💛😂ضیاترتوییت😂💛 (Sheyda)
تو که کوتاه و طلایی بکنی موها را
منِ شاعر به چه تشبیه کنم یلدا را؟
مثل یک کودک مبهوت که مجبور شود
تا به نقاشیاش آبی نکشد دریا را
حرف را میشود از حنجره بلعید و نگفت
وای اگر چشم بخواند غمِ ناپیدا را
عطر تو شعر بلندی است رها در همه سو
کاش یک باد به کشفت برساند ما را
تو همانی که شبی پر هیجان میآیی
تا فراری دهی از پنجرهها سرما را
فال میگیرم و میخوانی و من میخندم
بنشین چای بخور خسته نباشی یارا!
#منهای_توییت
#شعرگرافی
#یلدا
#سید_علی_ضیا
@twiterrziyae
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
Forwarded from 💛😂ضیاترتوییت😂💛 (Sheyda)
پاییز کشید آهی، در مزرعه بلوا شد
موهات بهم خوردند، کم کم گرهها واشد…
رفتی و هر از گاهی پاییز کشید آهی
روزم شب یلدا شد، شب روز مبادا شد
هی یاد تو افتادم چشمم که به ماه افتاد
پس خیره به او ماندم، آنقدر که فردا شد
تو پر، همه دنیا پر، چشمان غزلها تر
هی ـ یک من بی تو ـ در، آیینه تماشا شد
خندیدم و با تردید آیینه به من خندید
یک سنگ به دستم دید، در آینه بلوا شد …
#منهای_توییت
#شعرگرافی
#یلدا
#سید_علی_ضیا
@twiterrziyae
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
Forwarded from 💛😂ضیاترتوییت😂💛 (Sheyda)
شب زیبای پراز عشق مرا میخواند
و نسیم پر امید مرا میجوید
دل تمنای سکوتی پر معنا دارد
و قلم درد و دلی سیر ز دنیا دارد
چشمها تار جهان تار ولی این دل تنگ
به یقین حال و هوای شب یلدا دارد
#محمد_شریعت_پناهی
#شعرگرافی
#سید_علی_ضیا
#یلدا
#منهای_توییت
و نسیم پر امید مرا میجوید
دل تمنای سکوتی پر معنا دارد
و قلم درد و دلی سیر ز دنیا دارد
چشمها تار جهان تار ولی این دل تنگ
به یقین حال و هوای شب یلدا دارد
#محمد_شریعت_پناهی
#شعرگرافی
#سید_علی_ضیا
#یلدا
#منهای_توییت
Forwarded from 💛😂ضیاترتوییت😂💛 (Sheyda)
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
#منهای_توییت
#شعرگرافی
#یلدا
#سید_علی_ضیا
@twiterrziyae
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
#منهای_توییت
#شعرگرافی
#یلدا
#سید_علی_ضیا
@twiterrziyae
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
Forwarded from 💛😂ضیاترتوییت😂💛 (Sheyda)
شب یلدا شد و آمد مه دی سوی مدار
چو گل آویخته بر طره گیسوی نگار
شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق
رخ معشوقه و مدهوشی دلداده عشق
شب یلدا شد و گرمست تب ناز و نیاز
عشوه از دلبر و عاشق به میان سوز و گداز
دل عاشق شده خون چون دل یاقوت انار
تا بدیده لب چون پسته گلخنده یار
#منهای_توییت
#شعرگرافی
#یلدا
#سید_علی_ضیا
@twiterrziyae
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
چو گل آویخته بر طره گیسوی نگار
شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق
رخ معشوقه و مدهوشی دلداده عشق
شب یلدا شد و گرمست تب ناز و نیاز
عشوه از دلبر و عاشق به میان سوز و گداز
دل عاشق شده خون چون دل یاقوت انار
تا بدیده لب چون پسته گلخنده یار
#منهای_توییت
#شعرگرافی
#یلدا
#سید_علی_ضیا
@twiterrziyae
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
باران که شدى مپرس ، اين خانه کيست
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست
باران که شدى، پياله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست
باران ! تو که از پيش خدا مى آیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست...
بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست
اين بى خردان،خويش ، خدا مى دانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست
گر درک کنى خودت خدا را بينى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکیست
صبح بارونیتون بخیر و شادی🌱🕊🌄🤍
#علی_ضیا
#سید_علی_ضیا
#خاطره_با_ضیا
#شعرگرافی
#مولانا
#صبح_بارانی
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست
باران که شدى، پياله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست
باران ! تو که از پيش خدا مى آیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست...
بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست
اين بى خردان،خويش ، خدا مى دانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست
گر درک کنى خودت خدا را بينى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکیست
صبح بارونیتون بخیر و شادی🌱🕊🌄🤍
#علی_ضیا
#سید_علی_ضیا
#خاطره_با_ضیا
#شعرگرافی
#مولانا
#صبح_بارانی
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal