🍈🍊خاطره باضیا🍂🍁
728 subscribers
23.2K photos
13.6K videos
830 files
11.6K links
🍃به توکـل نام اعظمت🍃
ارتباط باما☎️
https://t.me/HarfBeManBOT?start=Ch_At_bDlzUE1DREpQTDN5dG5hK0lxOXBDUT09
📱اینستاگرام
@mina_khaterehbaziya0
تاسیس کانال99/6/9
https://t.me/twiterrziyae
#ضیاران_۳۱۱۸🎫
Download Telegram
کپشن پست جدید :
مبحث چاقی و...ادامه دارد..
۱.چندین سال پیش در یک مهمانی خواهش کردم صدای تلویزیون را زیاد کنند،خانمی از دوستان به همسرم گفت:
_زنت تا حالا شل بود حالا کر هم شده.
آن روز فرو ریختم.بخاطر در رفتگی لگن موقع راه رفتن می‌لنگیدم و همیشه این مشکل آزارم می‌داد.آن روز بیست ساله بودم حالا در آستانه‌ی ۶۲ سالگی آن حرف به قهقهه‌ام می‌اندازد.خودم مدام از چلاق بودنم حرف می‌زنم و عصا رفیقی است که دیگر دوستش دارم.
۲.سال‌ها پیش در بازار کاشان در حالی که چادر مشکی به سر داشتم(آن سال‌ها در کاشان با مانتو تردد کردن حکم کافر بودن را داشت.🤣)مورد آزار مردی قرار گرفتم .معلوم است که سرش فریاد زدم و سیلی در صورتش.آن روز ده‌ها زن به دورم جمع شدند و همراه نچ نچ گفتند حتما کاری کردی؟جورابش نازکه.و...
آن روز تا خانه اشک ریختم حالا دلم برای آن زن‌ها می‌سوزد.هم‌جنس‌هایی که عامل سرکوب همدیگر می‌شوند،قابل ترحمند.
۳.بارها پیش آمده آقایی به من گفته شما نباید سایز بگی موقع لباس خریدن تناژ حساب کن.فرو ریخته‌ام اما حالا می‌گویم هر وقت از شما نظر خواستم حرف بزن.
۴.بارهااز چهل سالگی به این طرف آقایان به خصوص راننده‌های محترم مادر خطابم کرده‌اند.عصبی شده‌ام و مدت‌هافکر کرده‌ام چقدر پیر شده‌ام.الان می‌گویم من مادر شما نیستم آقا.

ابن‌ها ذره‌ای از خاطرات زندگی است .دیشب دوست عزیزم
@call_me_babiiii
مبحثی را به عنوان سرکوب شروع کرد.ضمن همراهی با خواستم بگویم سرکوب همیشه از طرف مخالفان ما نیست.متاسفانه گاهی نزدیکان با حرف‌ها و شوخی‌ها بیشتر باعث تخریب روحی ما می‌شوند.در همین انقلاب زن_زندگی_آزادی عده‌ای از عزیزان بدون روسری در خیابان‌ها حاضر شدند به نظرم بعضی از خانم‌های محجبه رفتار شان سرکوبگرایانه‌‌تر از اقایان بود‌.
چرا؟
چرا به انتخاب دیگران احترام نمی‌گذاریم انتخابی که آزاری به کسی نمی‌رساند.می فرمایند آقایان تحریک می‌شوند؟
گمان می‌کنم هر کس باید غرایز خود را مدیریت کند.ما مسیول غرایز دیگران نیستیم.
اگر بیشتر در این مورد بنویسم فحش‌های بیشتری خواهم خورد.ولی شما را بخدا کمی فکر کنید درست نیست که مدام به یکی ایراد بگیریم و خود را عقل کل بدانیم.
اگر همدیگر را سرکوب نکنیم،اگر کنار هم با مهر زندگی کنیم اگر همراه هم باشیم،دنیای بهتری خواهیم داشت.دنیایی پر از شادی و هنر و زیبایی و هرکس سهم خود را از شیرینی دنیا خواهد برد.

لطفاشما هم از خاطرات خود از سرکوب‌ها بنویسید.
#روزانه‌ها
#چاقی
#سرکوب
#شهره_احدیت
#پست_جدید
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا

1402/02/24

#khaterehbaziya0
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
🍈🍊خاطره باضیا🍂🍁
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat 📆 1402/03/10 11:34:59 📃 : مادرت که آمد،جنگ بود،اما وقتی دکتر او را در بغلم گذاشت،دنیا رنگ دیگری پیدا کرد و من در سبزی چشمانی غرق شدم که به من زل زده بودند. اما حکایت آمدن تو داستان عشقی بود که مدت‌ها بود در دلم نشسته بود.پنجاه و پنج…
ادامه ی کپشن 👇🏻

بکش در شهد شادی غوطه‌ور باش.هرازگاه که دلت گرفت گریه کن.خودت باش،خودت را زندگی کن و از روزهایت به تمامی لذت ببر
چنین باد و جز این مباد.
تولدت مبارک.

پ.ن این آرزوی من برای همه بچه‌های جهان است.
پ.ن. شاگرد اول شدن،جراح برجسته شدن و طی کردن مدارج علمی و...بسیار پسندیده است.اما من گمان می کنم نیاز امروز ما شادی و امید است.
#روزانه‌ها
#تولدانه
#آرتا
#شهره_احدیت
@alirezaassark
@shimartaa

#پست
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا
🍈🍊خاطره باضیا🍂🍁
Photo
کپشن پست 👇🏻

_از خاله خبری نشد؟
_یه دقیقه ساکت باش،خاله اس.
خاله‌ی پسری هفده ساله که از افغانستان به دنبال زندگی بهتر به ایران آمده و از بد حادثه از ساختمانی که در آن کار می کرده،افتاده و با له شدگی نخاع و چند شکستگی در بستر افتاده؛منم.
به او قول داده بودم با فیزیوتراپ حرف بزنم و ببینم چه باید کرد.
فیزیوتراپ امیدوارم کرد که تا هشتاد درصد می توان با فیزیو‌تراپی هر روزه به او کمک کرد تا راه برود.البته که بعید است به زندگی عادی برگردد،اما همین که بتواند خودش کارهایش را انجام دهد،خاله ذوق‌مرگ می‌شود.
مادرش می‌گوید:
_ارام بگیر ببینم چه می‌گوید خاله
_بگذار حرفش را بزند.دلش تنگ است این آقا مسعود.
_میگه اگه را بیفتم می‌رم تا خونه‌ی خاله.
_بگو تو به حرف فیزیوتراپ گوش بده که من به زودی فیلم ایستادنت رو ببینم.
مسعود می خندد.مسعود و مادرش امیدوارند که او دوباره بایستد و مادر به قربان قد و بالایش برود.
من به شما امید دارم .به شما که همیشه همراه من بودید.سال گذشته با کمک شما علیرضا از تخت بلند شد و به کمک دو عصا راه افتاد.
دست کمک به سوی شما دراز کرده‌ام چون همیشه.ما به کمک هم می توانم به مسعود یاری برسانیم.می‌دانم تنهایم نمی‌گذارید
پ.ن.
من موسسه خیریه ندارم اما با کمک دو نفر از دوستانم به موارد خاصی که مورد بازدید قرار می‌گیرند از طریق کمک‌های دوستان یاری می رسانیم.
پ.ن. شرمنده‌ام که به دلیل کمبود توان مالی امکان پاسخگویی به نیاز‌هایی که مطرح می شوند را ندارم.
پ.ن. اگر همراهان این صفحه پول یک قهوه را به مسعود اختصاص دهند،امیدوارم مشکل او حل شود.
#روزانه‌ها
#خیریه
#باهم_مهربان_باشیم
#شهره_احدیت
@shimaarta
نقاشی از اقای سهراب اسعدی است.

🌹🌹شماره کارت خیریه
۶۲۷۴۱۲۱۱۶۸۷۴۹۶۵۳
صدیقه حسنی احدیت

#پست
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat
📆 1402/04/17 20:18:22
📃 :
گفت:سکوت نکن.سکوت خوب نیس.آخر می‌شه غمباد.
گفتم:چی بگم؟خوبم دیگه.
دروغ گفتم.دروغ خوبه.همه دارن دروغ می‌گن.غمباد هم نمی‌گیرند.
گفت:حالا چته؟
گفتم:دوتا چای بریز.
چای هم نمی‌خواستم.حالام نمی‌خوام.چای خوردن هم دل خوش می خواد و همدم.هیچکدومش نیس.
چای رو گذوشت رو میزم با یه زیردستی بیسکوییت.
اونم نمی‌خواستم.مثل نون خشکه.مثل دردی که مونده وسط گلوت و فکر می‌کنی کم‌کم یادت میره.
درد آدما با ببخشین و یه لیوان چای تموم میشه؟مال من نه.من خسته ام.دلتنگم.عصبی‌ام.گله دارم.من خود غمبادم ولی عاشق سکوتم.
یه قلپ چای تلخ رو سر کشیدم تلخ و سرد مثل فحشی که در مقابلش سکوت کنی.
همه‌ی اینا رو گفتم که بگم راست می‌گفت،سکوت نکنین غمباد می‌گیرین.
من غمبادم.خوبم.

#روزانه‌ها
#شهره_احدیت
▫️#پست جدید
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا

1402/4/17

#khaterehbaziya0
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
پرده‌های سفید راه راه حریر ایستاده‌اند روبرویم تا من نتوانم بروم تا آن خانه‌های آن طرف خیابان.باید بنشینم روی دوچرخه‌ای ثابت و رکاب بزنم و هی خانم دکتر بگوید:
دستت صاف باشه.
هیچ‌جا صاف نیست خانم دکتر.دنیا پر از زیر وزبر و است و دل من مثل ماشینی که افتاده توی دست‌انداز بالا و پایین می‌پرد.شده‌ام مثل ماهی که بی آب افتاده روی خاک.منتظر آن دم آخر.
_سرعت رکاب زدنت رو بیشتر کن.
نمی‌داند چقدر درد دارم:دستم،گردنم،پام،سرم،دلم...وای دلم.
می‌پرسم:کسی پل‌ها را فیزیوتراپی نمی‌کند؟
_گفتم برو پیش...
جغد دانای مغزم گردن می‌چرخاند که: به این حرفا گوش نکن. فقط فکر خودت باش.خودت دکتر خودت باش.سکوت کن.
سکوت می‌کنم،اما گنجشگکی توی دلم پنهان است جیک‌جیکش توی سرم می‌پیچد:
_چقدر تنهایی زن...
تنها می نشینم توی ماشین.اگر آن پرده‌ها نبودند می رفتم توی اتاق دختری جوان حتما سرم داد می زد:
_چکار داری؟
تو طبقه‌ی دوم زنی نشسته بود پشت میز آشپزخانه و داشت سالاد درست میکرد.یک پر کاهویش را می گذاشتم دهنم و تا می پرسید کجا یادم می‌افتاد هنوز سالاد درست نکرده‌ام.
دلم،دلم درد می‌کند.گنجشکگ می‌گوید:
یه عمر برای همه بودی پس....
هیچ نمی‌گویم.جغد توی سرم چشمهایش را تیز می‌کند:
_دل زن ۶۲ ساله که اینقدر
می‌گویم حرف نمی‌زند.حرف نمی‌زنم.

پ.ن.بنا دارم گاهی اینجور بنویسم در این صفحه.اینجا خانه‌ی من است به قول وولف اتاقی از آن خودم.اگر نمی‌توانید تفاوتی بین من نویسنده با من به عنوان مادر یک خانواده قائل شوید می توانید اینجا را ترک کنید.
پ.ن همیشه از خواندن نظرات شما خوشحال می‌شوم اما خواهش می‌کنم با نوشتن تو که همسر داری.برای بچه‌هات حرف بزن و پند و اندرزهای گوناگون حالم را خراب نکنید.
پ.ن. ممنون که می‌خوانید.
#روزانه‌ها
#شهره_احدیت
#پست
#کپشن
۱۴۰۲/۴/۱۸
#شهره_احدیت
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
#سیدعلی_ضیا
#aliziyaoriginal
🍈🍊خاطره باضیا🍂🍁
Photo
کپشن پست 👇🏻



هر سال این موقع چیزی می نویسم برای خودم تا یادم باشد عمر تیزپاست و منتظر چیزی نمی‌ماند.
امسال من باید شصت و دو ساله می‌شدم اما پیرزنی فرتوتم که انگار شش هزار و دویست سال دارم و در میانه‌ی زمانه،زمانه‌ی قیل و قال پرست هر دم غمی را میزبان بوده.
سالی که بر مردم ایران گذشت به من اجازه نمی‌دهد که از تولد و روزهای خوش و آرزوها حرف بزنم.آسمان دلم ابری است برای همه‌ی کسانی که فقط می‌خواستند حرف بزنند و....افسوس.
دلتنگم به اندازه هزار سال شادی طلب دارم از روزگار.طلب داریم.
وقتی چهره دردمند مادری را می‌بینم که به قیمت اسکلت مرغ بر شیشه‌ای مرغ‌فروشی نگاه می‌کند دلم می‌خواهد شیون بزنم،فریاد بکشم.نعره‌ام آسمان و زمین را پر کند شاید که گوشی...
دیوانه شده‌ام هیچ گوشی فریاد ما را نمی‌شنود همانطور که صدای مهسا شنیده نشد که گفت:
-ما اینجا غریبیم آقا
هر کس از دردها حرف بزند در غربتی مدام اسیر است.من بیست تیر ماه سال هزار و سیصد و چهل به دنیا آمدم تا زندگی کنم اما چه روزها که زندگی کردن حسرت مداوم جانم بود.
آرزوی من مثل همیشه آزادی،شادی و سلامتی همه‌ی مردم است.از ته قلبم آرزو می‌کنم خاورمیانه مظلوم و ایران دردمند روزهای خوش در پیش داشته باشد.
دست همه را می‌بوسم و خواهش می‌کنم به حرمت مادران داغدار به من تبریک نگویید.
#روزانه‌ها
#تولد
#شهره_احدیت


#پست
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat
📆 1402/05/09 21:48:12
📃 :
عشق می‌تواند با سرعتی اعجاب‌آور به نفرت تبدیل شود.یک دفعه نگاه می‌کنی و می بینی از کسی که روزگار دیوانه‌اش بوده‌ای،متنفری،اما دردناک‌تر آن است که نسبت به او،به سرنوشت او،به سلامتش بی تفاوت بشوی.این دهشتناک‌ترین مرحله‌ی عاشقی است.
این‌ها همینطور که روی تخته‌ی تعادل فیزیوتراپی بالا و پایین می‌شوم توی سرم می‌چرخند.تخته‌ی تعادل چیزی مثل زندگی است.رویش که می‌ایستید بیشتر سرازیر می‌روید تا سربالا،اما باید آنقدر بروید که به زمین نخورید.آنقدرکه دکتر بگوید بس است.روی تخته‌ی تعادل می‌ایستم و همانطور که درد بی‌عشقی را توی سرم با آن من دیگر تحلیل می‌کنم زل می‌زنم به شیشه‌های روبرو با آن لکه‌های گل‌آلود.انگار از آسمان باران گل باریده و گل جاخوش کرده‌اند روی شیشه تا از آن سو به من و دیوانگی‌هایم زل بزنند.آن روبرو سالن زیبایی شایسته است.نگاهش که می‌کنم پایم سر می خورد روی تخته و تند دستم را می‌گیرم به میله‌ی جلوی رویم.کاش عشق هم یک میله داشت که سر نخوری،زمین نخوری و دلت تنها به لکه‌های گل‌آلود پشت شیشه خوش نباشد.
به نظرم عشق پدیده‌ی آسیب‌پذیری است آسیب پذیرترین پدیده‌ی هستی.ما یاد نگرفته‌ایم مراقبش باشیم.وقتی یک طرف مدام مراقبت کند خیلی زود به بی‌تفاوتی می‌رسد.بی‌تفاوتی جای بدی است.مثل وسط تخته‌ی تعادل که نمی‌شود آنجا هیچ غلطی کرد.
#روزانه‌ها
#شهره_احدیت

#پست
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا

#khaterehbaziya0
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat
📆 1402/05/13
ادامه کپشن......
لعنت به م، لعنت به اشکی که نمی‌بارد، لعنت به دلی که فقط تنگ می‌شود، لعنت به  سینه‌ای که  تاب تحمل دلم را هم ندارد.
اصلاً دلم برای چه کسی تنگ شده؟ برای کسی که نیست؟ کسی که نبوده است؟ کسی که نخواهد بود؟ کسی که مرا نشناخته است؟ کسی که مرا نخواسته است؟ کسی که با من حرف نزده است؟ کسی که وای وای بر من... دیوانه شده‌ام
دنیای بدیست دنیای سختی‌است دنیایی پر از دلتنگی دنیای آدم‌های دور،آدم‌های دیر. دنیای آدم‌های که فقط می‌خواهند بروند و من آدم ماندنم. آدم ایستادن. آدم تا آخرین دم هوای بودن کسی را نفس کشیدن.
من آدم این روزها نیستم.خودم هم خودم را گم کرده‌ام. خودم را پیدا نمی‌کنم. گمانم باید بروم، بروم و خودم را پیدا کنم.
شما زنی را ندیده‌اید که عصایش را به زمین می‌کوبد از همه چیز از درخت و آسمان و زمین سراغ کسی را می‌گیرد که قرار است بیاید تا دل او گرم شود. شما مرا ندیده‌اید که پر از بغضم.
آدم‌ها همه دارند می‌روند و من مانده‌ام.
عکس از پینترست.

#روزانه‌ها
#شهره_احدیت
#aliziyaoriginal
#خاطره_باضیا
#khaterhbaziya0
@khaterehbaziya0
▫️
از همان روزی که بنا شد در کتاب‌ها از عشق ننویسیم،از همان روزی که در فیلم‌ها به جای نشان دادن عشق با شوخی‌های مبتذل جنسی خواستیم این خلا را پر کنیم،از همان روزها ما از آدم بودن فاصله گرفتیم.چاقو در دست همدیگر را سلاخی کردیم فرقی نداشت اگر فضای واقعی مجال نمی‌داد در فضای مجازی تیغ به صورت هم کشیدیم تا رسیدیم به اینجا.
جایی که ایستاده‌ایم خیلی خطرناک است.بچه‌ها را می‌کشیم،زن‌ها را می‌کشیم مردها را سر می‌بریم و هنوز اسم‌مان آدمی است.
عدنان غریفی داستانی دارد به اسم مرغ عشق.داستان مرغ عشق‌هایی که با تغییر خوراک موجوداتی وحشی و خونخوار می‌شوند.ما عوض شده‌ایم ما حتی حیوان نیستیم موجوداتی بی نام و نشانیم که یاد گرفته‌ایم با خبر مرگ بخوابیم و با کشتار بیدار شویم.
شاید خدا پیامبری بفرستد تا آیه احسن‌الخالقین را بردارد. انسان بدترین موجودی است که خداوند آفریده است اگر هنوز نام ما آدم است.
من از این همه کشتار خسته ام مثل همه‌ی شما.
عکس را از اینترنت برداشتم.نگاه گلاب آدینه عزیز نگاه هراسیده‌ی همه‌ی ماست
#روزانه‌ها
#بیمارستان_غزه
#کودکان
#جنگ
#داریو...
من یک زن معمولی‌ام،یک همسر معمولی،همانطور کهیک مادر معمولی،یک نویسنده ‌ی معمولی.اما یک دختر معمولی نبودم .آن سال‌ها پر بودم از آرزو.نسل ما نسلی آرمان‌خواه بود ما در همان سیزده،چهارده سالگی دغدغه‌ی مردم رو داشتیم اما نشد.هیچوقت نشد آنچه باید می‌شد.حالا یاد گرفته‌ام که شاید معمولی بودن درست‌تر است.سال‌هاست از این صفت بدم می‌آید.از اینکه دنبال بهترین باشم.من هرگز نه بهترین بوده‌ام نه خواهم بود نه قرار است کسی بهترین باشد.اصلا فکر می‌کنم ایراد کار ما در این است که دنبال بهترین‌هاییم.حتی اگر دشمنی داریم به بدترینش فکر می‌کنیم. رها کنیم این صفت را.اگر ما آدم معمولی ها کنار هم بمانیم خواهیم توانست یک کشور معمولی داشته باشیم با آب و هوایی قابل زیستن. بیایید آدم معمولی ها را دوست بداریم به حرف هایشان فکر کنیم و باور کنیم اگر قرار است قهرمانی به داد مردم برسد میان همین‌هاست.من یک زن معمولی‌ام و یک نویسنده‌ی معمولی که بهتر از این نمی‌توانم بنویسم و باور دارم هیچکس بهترین نیست.#روزانه‌ها #من_می‌نویسم

از پیج : https://instagram.com/ravi.shohrehahadiat

#پست
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا

📆1402/11/19👼

#khaterehbaziya0 ❄️
@khaterehbaziya0 ❄️
@aliziyaoriginal❄️
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ما امروز هشت ساله می‌شویم.
من و تو باهم.من با تو یاد گرفتم به چیزهای خنده‌دار بلند بخندم.با تو یادگرفتم سگ‌ها را نوازش کنم و گربه‌ها را دوست بدارم.با تو یاد گرفتم بعضی وقت‌ها دلم نخواد تکالیفم را انجام بدهم و غر بزنم.
.
با تو خیلی چیزها یاد گرفته‌ام،با تو زندگی کرده‌ام دختر،
نمی‌دانی کتاب خواندن و قصه گفتن برای تو چه اندازه شیرین است. با تو در پارک قدم زدن،کنار تو خوابیدن و نفس‌هایت را شمردن،با تو از روزی که گذشته حرف زدن،با تو زنده بودن،با تو زنده بودن،با تو زنده بودن...
آرتا،باورکن
تو به دنیا آمدی تا من زندگی کردن بیاموزم. تا در خنده‌هایت غرق شوم مثل دریاچه‌ای مملو از آب که نوید روشنایی زندگی است.
چقدر خوب است که آمدی تا من امروز هشت ساله شوم.
لطفا تا می‌توانی بخند
تا می‌توانی نگاه کن
تا می‌توانی کتاب بخوان،فیلم ببین,بازی کن، شیطنت کن.
آرتا لطفا لطفا با عشق زندگی کن.

تولدت مبارک ما
#روزانه‌ها
#میلاد_نامه
#شهره_احدیت

@shimartaa
@alirezaassark
@aliziyaoriginal

#پست
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا

🗓1403/03/10🌺

#khaterehbaziya0 🌺
@khaterehbaziya0 🌺
@aliziyaoriginal 🌺
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
از مهاجرت بدم می‌آید.گاهی وقت‌ها پشیمان می‌شوم که چرا در جوانی رها نکردم این وطن را که حالا خیالم راحت باشد که بچه‌هایم همیشه در این سرزمین می‌مانند.
آن‌ها از رفتن نمی‌گویند ولی هر رفیقی که می‌رود چیزی تو دلم پاره می‌شود که آخرش می‌رسد به رفتن خانواده‌ام.
من دوست ندارم یکی برود و یکی بماند.من دوست دارم آدم‌ها با زبان مادری کنار هم خوش باشند من آدم ماندنم اما با جوان‌هایی که هیچکس به فکرشان نیست چه می‌شود کرد؟
امروز مریم رفت.مریم برای دیداری کوتاه آمده بود اما هر بار می‌آید ما یادمان می‌رود که مدت هاست آن سر دنیا زندگی می‌کند.مریم دوست قدیمی شیواست و مثل دختر من.امروز از صبح به مادرش فکر می‌کردم.به خودش موقع خداحافظی.به دلتنگی شیما،به بعضی که آخرین لحظه ترکید به سرزمینی لعنت شده که جوانانش را از خود می‌راند.
مهاجرت بد است.بد است از ورای شیشه‌ای با هزار بارقطع و وصل شدن عزیزت را ببینی و دلت بلرزد.باید آدم‌ها همدیگر را بغل کنند تا دلشان به بودن هم گرم شود.
امروز به همه‌ی آن‌هایی که دارند فکر کردم به برادرم و خانواده‌اش، به برادرزاده‌ام و خانواده‌اش، به...به همه‌ی آن‌هایی که اگر وطن، وطن بود کنارمان بودند.
به مریم که دوست داشتم اینجا می‌ماند.
مهاجرت بد است.
#روزانه‌ها

#پست
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا

🗓1403/04/01🌺

#khaterehbaziya0 🌺
@khaterehbaziya0 🌺
@aliziyaoriginal 🌺
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#️⃣ #ravi_shohrehahadiat
📅 1403/07/27, 20:01:04
👤 ravi.shohrehahadiat


شب می‌شود و صدای موتور و ماشین بیشتر می‌پاشد توی خانه. در تراس را قفل می‌کنم.صدا تمام می‌شود.فندق و رز باید بروند توی قفس‌شان و بخوابند تا صبح.اما نمی‌خوابند مثل من که می‌چپم توی اتاقم و پناه می‌برم به کتابی یا ...به هر چیزی جز نوشتن.
فندق مثل من است آواز خواندن را فراموش کرده،کتاب او یک چوب نیم دایره‌ای است که از سقف آویزان است.او خود را به آن مشغول می‌کند بدون جیک زدنی،جیغ زدنی،آوازی،پروازی.
من پشت میزم نمی‌نشینم.انگشت‌هام روی کیبورد نمی‌نشینند.کسی توی سرم می‌خندد برای چی بنویسی.در هم فشرده می‌شوم مثل انگورهای له‌شده که محکم فشارشان می‌دهند تا ...من له‌ام.چیزی نمی‌نویسم.کتابی بر می‌دارم و به غار پناه می‌برم.

چه مرگت است آخر؟
خسته‌ام؟شاید
دلتنگم؟خیلی
بغض دارم؟تا دلت بخواهد.
اما اشک گوهر کمیابی است.زندگی خود تنهایی است و من هنوز یادنگرفته‌ام همه‌چیز را فراموش کنم.
روزی حتما....

پ.ن.فندق و رز اسم پرنده‌های ماست.
#روزانه‌ها
#پست
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا

🗓1403/07/27🍂

#khaterehbaziya0 🍁
@khaterehbaziya0 🍁
@aliziyaoriginal 🍁