بالاخره یک اتفاق ویژه در زندگیشان هست…
- نه هیچ اتفاقی. مثلا یک بار سه کوهنورد داشتیم که فقط میرفتند کوه و نکته ویژهای نداشتند. یا آقای دکتری آمده بود که چشم پزشک بود و هیچ نکته ویژهای نداشت…
* منظورم این است که جز این موارد معمولی، در مقابل حس و حالهای ویژه جلوی خودتان را بگیرید. مثلا امشب من این طرف دوربین زار زار گریه میکردم اما شما مقابل آن به چند قطره اشک اکتفا کردید.
- جشن نفس امسال را من اجرا کردم. جشنی که در آن اهدا کنندهها و عضو گیرندهها با هم آشنا میشوند و طبعا کلی گریه میکنند. من امشب دیدم اگر به دم آنها دم بدهم – با توجه به اینکه در این زمینه تخصص دارم و آنهایی که من را میشناسند میدانند خیلی وقتها میکروفن هیئت دست منِ بچه هیاتی است و تخصصم این است که دل بدهم به دل نوحه خوان و شعری بخوانم که حضار تحت تأثیر زیادی قرار بگیرند و بخواهم همپایشان زار زار گریه کنم اتفاق غم انگیزی میافتد که شاید دلپذیر نباشد. اما پر از سرور و حال خوبی است. چرا که جان یک نفر نجات پیدا کرده و حال یک نفر خوب است. مادری به همین راحتی میگوید من نوه دار شدم؛ این گریه ندارد. درست است که در آن لحظه تب و تابی در جریان است و من هم لحظهای نتوانستم محکم بایستم اما قرار من این بود که گریه نکنم.
سربالایی جام جم را که بالا میآمدم به خودم میگفتم علی تحت تأثیر قرار نمیگیری، علی گریه نمی کنی. علی مردانه بایست و اجرایت را بکن. اگر اشکی هست برای کسی دیگر است و… و حرفهای دیگری که قبل از هر اجرا به خودم میزنم و از این دست تئوریها که برای خودم دارم را تکرار میکردم. اما یک جاهایی دیگر زورم به خودم نرسید اگر صورتم مرطوب شد. برای گریه کردن تئوری نداشتم و نظر و نگاهم این بود که این گریه بیش از اندازه باعث شده ذائقه ما عوض شود.
ذائقه ملت ما خنده است به همین خاطر است که با اتفاقات ارزشمند یا غیر ارزشیشان به راحتی شوخی و برای هم پیامک میکنند. کافی است یک نفر پایش را اینطوری بگذارد میشود ۵۰۰ تا جوک! سن و سال یا جملات من میشود جوک! کار بدی است شوخی با بزرگان اما ذائقه این ملت لبخند و شوخی است. اما به دلیل اشتباهاتی که ما انجام دادیم ذائقه ملت را سمت اشک بردهایم در حالی که ماه رمضان ماه سرور است. اصلا امروز روز خیلی خوبی است. چون ما شب گذشته توبه کردهایم و خدا بخشیدهمان. بنابراین باید حالمان خوب باشد و انرژی داشته باشیم. شب عیدی است برای خودمان چون قرار است دیگر گناه نکنیم. اگر امیرالمؤمنین و حرفهایشان برایمان مهم است این حرف و فرموده امیرالمؤمنین است. یک جاهایی ذائقه ما را عوض کردهاند اما انشالله درست میشود.
*انشالله. پس حالا که توبه کردهاید دیگر مدام خودتان را در برنامه آدم بد و گناهکار نمیخوانید؟
- میدانید قصه ما چیست؟ قصه ما آدمهایی که شبیه منند این است که بوی گند گرفتهایم. بوی گند گناههایی که هر لحظه انجام میدهیم و عادتمان شده. دیدهاید وقتی کسی که بوی بدی میدهد در تاکسی کنارمان مینشیند سرمان را میکنیم سمت پنجره و فاصلهمان را با او بیشتر میکنیم؟ من بوی گند میدهم اما بالایی میگوید بیا جلو بیا نزدیکتر. یک وقتهایی خودم رویم نمیشود بروم جلوتر. من خیلی خاکم به سر است. قصه ما اینطوری است. او میگوید بیا جلو اما من که بدبختی خودم را میدانم. او هم میداند اما زیادی مهربان است…
* گفته بودید که ۱۵ شب وقت میخواهید تا به آن چیزی که میخواهید برسید. فکر میکنید به هدفتان رسیدهاید؟
- امروز برنامه مخاطب خود را پیدا کرده است. عدهای به خاطر این برنامه تلویزیون را روشن میکنند به خاطر نوع اجرا و حتی مهمانهایی که خیلیهایشان هم خوب نبودهاند، تعارف نداریم. تهیهکنندههای برنامه به شدت زحمت میکشند اما فرصت انتخاب مهمانهای بهتر از این نبوده. در انتخاب مهمانها من کمترین دخل و تصرف را دارم و شاید فقط سه نفرشان را من تا به حال ایده داشته باشم…
*کدام مهمانها؟
- بعد از ماه رمضان در مصاحبه مفصلی میگویم. شاید فقط چهار نفر را من ایده داده باشم. مثل موضوع اهدای عضو رضا داودنژاد. من تمام تلاشم را کردم که اتفاق تکراری نیفتد. اما به نقطهای رسیدیم که شاید برنامه اهدای عضو نیاز بود تا برنامه بیشتر دیده شود. با این حال مهمانها را آنها دعوت میکنند طراحی را آنها انجام میدهند گاهی من کمک میکنم…
#پارت2
#قدیمی_طور
#مصاحبه
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
https://t.me/khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
- نه هیچ اتفاقی. مثلا یک بار سه کوهنورد داشتیم که فقط میرفتند کوه و نکته ویژهای نداشتند. یا آقای دکتری آمده بود که چشم پزشک بود و هیچ نکته ویژهای نداشت…
* منظورم این است که جز این موارد معمولی، در مقابل حس و حالهای ویژه جلوی خودتان را بگیرید. مثلا امشب من این طرف دوربین زار زار گریه میکردم اما شما مقابل آن به چند قطره اشک اکتفا کردید.
- جشن نفس امسال را من اجرا کردم. جشنی که در آن اهدا کنندهها و عضو گیرندهها با هم آشنا میشوند و طبعا کلی گریه میکنند. من امشب دیدم اگر به دم آنها دم بدهم – با توجه به اینکه در این زمینه تخصص دارم و آنهایی که من را میشناسند میدانند خیلی وقتها میکروفن هیئت دست منِ بچه هیاتی است و تخصصم این است که دل بدهم به دل نوحه خوان و شعری بخوانم که حضار تحت تأثیر زیادی قرار بگیرند و بخواهم همپایشان زار زار گریه کنم اتفاق غم انگیزی میافتد که شاید دلپذیر نباشد. اما پر از سرور و حال خوبی است. چرا که جان یک نفر نجات پیدا کرده و حال یک نفر خوب است. مادری به همین راحتی میگوید من نوه دار شدم؛ این گریه ندارد. درست است که در آن لحظه تب و تابی در جریان است و من هم لحظهای نتوانستم محکم بایستم اما قرار من این بود که گریه نکنم.
سربالایی جام جم را که بالا میآمدم به خودم میگفتم علی تحت تأثیر قرار نمیگیری، علی گریه نمی کنی. علی مردانه بایست و اجرایت را بکن. اگر اشکی هست برای کسی دیگر است و… و حرفهای دیگری که قبل از هر اجرا به خودم میزنم و از این دست تئوریها که برای خودم دارم را تکرار میکردم. اما یک جاهایی دیگر زورم به خودم نرسید اگر صورتم مرطوب شد. برای گریه کردن تئوری نداشتم و نظر و نگاهم این بود که این گریه بیش از اندازه باعث شده ذائقه ما عوض شود.
ذائقه ملت ما خنده است به همین خاطر است که با اتفاقات ارزشمند یا غیر ارزشیشان به راحتی شوخی و برای هم پیامک میکنند. کافی است یک نفر پایش را اینطوری بگذارد میشود ۵۰۰ تا جوک! سن و سال یا جملات من میشود جوک! کار بدی است شوخی با بزرگان اما ذائقه این ملت لبخند و شوخی است. اما به دلیل اشتباهاتی که ما انجام دادیم ذائقه ملت را سمت اشک بردهایم در حالی که ماه رمضان ماه سرور است. اصلا امروز روز خیلی خوبی است. چون ما شب گذشته توبه کردهایم و خدا بخشیدهمان. بنابراین باید حالمان خوب باشد و انرژی داشته باشیم. شب عیدی است برای خودمان چون قرار است دیگر گناه نکنیم. اگر امیرالمؤمنین و حرفهایشان برایمان مهم است این حرف و فرموده امیرالمؤمنین است. یک جاهایی ذائقه ما را عوض کردهاند اما انشالله درست میشود.
*انشالله. پس حالا که توبه کردهاید دیگر مدام خودتان را در برنامه آدم بد و گناهکار نمیخوانید؟
- میدانید قصه ما چیست؟ قصه ما آدمهایی که شبیه منند این است که بوی گند گرفتهایم. بوی گند گناههایی که هر لحظه انجام میدهیم و عادتمان شده. دیدهاید وقتی کسی که بوی بدی میدهد در تاکسی کنارمان مینشیند سرمان را میکنیم سمت پنجره و فاصلهمان را با او بیشتر میکنیم؟ من بوی گند میدهم اما بالایی میگوید بیا جلو بیا نزدیکتر. یک وقتهایی خودم رویم نمیشود بروم جلوتر. من خیلی خاکم به سر است. قصه ما اینطوری است. او میگوید بیا جلو اما من که بدبختی خودم را میدانم. او هم میداند اما زیادی مهربان است…
* گفته بودید که ۱۵ شب وقت میخواهید تا به آن چیزی که میخواهید برسید. فکر میکنید به هدفتان رسیدهاید؟
- امروز برنامه مخاطب خود را پیدا کرده است. عدهای به خاطر این برنامه تلویزیون را روشن میکنند به خاطر نوع اجرا و حتی مهمانهایی که خیلیهایشان هم خوب نبودهاند، تعارف نداریم. تهیهکنندههای برنامه به شدت زحمت میکشند اما فرصت انتخاب مهمانهای بهتر از این نبوده. در انتخاب مهمانها من کمترین دخل و تصرف را دارم و شاید فقط سه نفرشان را من تا به حال ایده داشته باشم…
*کدام مهمانها؟
- بعد از ماه رمضان در مصاحبه مفصلی میگویم. شاید فقط چهار نفر را من ایده داده باشم. مثل موضوع اهدای عضو رضا داودنژاد. من تمام تلاشم را کردم که اتفاق تکراری نیفتد. اما به نقطهای رسیدیم که شاید برنامه اهدای عضو نیاز بود تا برنامه بیشتر دیده شود. با این حال مهمانها را آنها دعوت میکنند طراحی را آنها انجام میدهند گاهی من کمک میکنم…
#پارت2
#قدیمی_طور
#مصاحبه
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
https://t.me/khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
Telegram
🍈🍊خاطره باضیا🍂🍁
🍃به توکـل نام اعظمت🍃
ارتباط باما☎️
https://t.me/HarfBeManBOT?start=Ch_At_bDlzUE1DREpQTDN5dG5hK0lxOXBDUT09
📱اینستاگرام
@mina_khaterehbaziya0
تاسیس کانال99/6/9
https://t.me/twiterrziyae
#ضیاران_۳۱۱۸🎫
ارتباط باما☎️
https://t.me/HarfBeManBOT?start=Ch_At_bDlzUE1DREpQTDN5dG5hK0lxOXBDUT09
📱اینستاگرام
@mina_khaterehbaziya0
تاسیس کانال99/6/9
https://t.me/twiterrziyae
#ضیاران_۳۱۱۸🎫