#بهلول بعد از طی یک راه طولانی به
حوالی روستایی رسید و زیر درختی
مشغول به استراحت شد .او پاهای
خود را دراز کرد و دستانش را زیر
سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده
او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید:
تو دیگر چه کافری هستی؟
بهلول که آرامش خود را از دست داده بود
جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟
به چه دلیل گمان می کنی که من کافر
و گستاخ هستم؟
پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز
کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف
مکه قرار دارند و به همین دلیل به
خداوند توهین کرده ای!
بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که
چشم های خود را می بست گفت:
اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان
که #خداوند در آن جا نباشد!
✅https://t.me/khatamajabshir
حوالی روستایی رسید و زیر درختی
مشغول به استراحت شد .او پاهای
خود را دراز کرد و دستانش را زیر
سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده
او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید:
تو دیگر چه کافری هستی؟
بهلول که آرامش خود را از دست داده بود
جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟
به چه دلیل گمان می کنی که من کافر
و گستاخ هستم؟
پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز
کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف
مکه قرار دارند و به همین دلیل به
خداوند توهین کرده ای!
بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که
چشم های خود را می بست گفت:
اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان
که #خداوند در آن جا نباشد!
✅https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
#بهلول_و_هارون_الرشید
روزی بهلول بر هارونالرشید وارد شد.
خلیفه گفت: مرا پندی بده!
بهلول پرسید: اگر در بیابانی بیآب، تشنهگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعهای آب که عطش تو را فرو نشاند چه میدهی؟
گفت: صد دینار طلا.
پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟
گفت: نصف پادشاهیام را.
بهلول گفت: حال اگر به حبسالبول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه میدهی که آن را علاج کنند؟
گفت: نیم دیگر سلطنتم را.
بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی!
🌹https://t.me/khatamajabshir
روزی بهلول بر هارونالرشید وارد شد.
خلیفه گفت: مرا پندی بده!
بهلول پرسید: اگر در بیابانی بیآب، تشنهگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعهای آب که عطش تو را فرو نشاند چه میدهی؟
گفت: صد دینار طلا.
پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟
گفت: نصف پادشاهیام را.
بهلول گفت: حال اگر به حبسالبول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه میدهی که آن را علاج کنند؟
گفت: نیم دیگر سلطنتم را.
بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی!
🌹https://t.me/khatamajabshir
#سخنان_ناب
چای که سرد میشه روش آب جوش میریزن گرم میشه…
درسته , گرم میشه اما کمرنگ میشه…!!!!!!
رابطه های ما با دیگران هم همینه…
میشه دوباره زندش کرد امامثل اول نمیشه.... نه نمیشه......نه رنگش، نه طعمش
مواظب رابطه ها باشید....
تا لازم نشه روش آب جوش بریزید...
زندگیتون پر از رابطه های غلیظ...
🍀🍀🍀🌹🌹🌸🌸🌸🌸🌹🌹🍀🍀🍀
#حکایت
روزی یکی از دوستان #بهلول گفت: ای بهلول! من اگر #انگور بخورم، آیا #حرام است؟ بهلول گفت: نه!
پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه!
پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟....
بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه!
بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم.
آیا دردت می آید؟ گفت: نه!
سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست!
بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی #احکام خدا را بشکنی!
🌹https://t.me/khatamajabshir
چای که سرد میشه روش آب جوش میریزن گرم میشه…
درسته , گرم میشه اما کمرنگ میشه…!!!!!!
رابطه های ما با دیگران هم همینه…
میشه دوباره زندش کرد امامثل اول نمیشه.... نه نمیشه......نه رنگش، نه طعمش
مواظب رابطه ها باشید....
تا لازم نشه روش آب جوش بریزید...
زندگیتون پر از رابطه های غلیظ...
🍀🍀🍀🌹🌹🌸🌸🌸🌸🌹🌹🍀🍀🍀
#حکایت
روزی یکی از دوستان #بهلول گفت: ای بهلول! من اگر #انگور بخورم، آیا #حرام است؟ بهلول گفت: نه!
پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه!
پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟....
بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه!
بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم.
آیا دردت می آید؟ گفت: نه!
سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست!
بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی #احکام خدا را بشکنی!
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
#لطیفه😁
فردی خودنما و متکبر که خود را
فیلسوف دَهـر میدانست
به #بهلول گفت :
به نظر من آدم احمق کسی است که به چیزی #اطمینان کامل داشته باشد. 😳
بهلول پرسید : تو مطمئنی؟
گفت : آری کاملاً #مطمئنم....!
🌹🌹🪻😃😂😂😂😂😃🪻🌹🌹
روزی #بهلول داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می گوید :
من در سه مورد با امام صادق علیه السلام مخالفم .
اول اینکه می گوید خدا دیده نمی شود .
پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد .
دوم می گوید : خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و#آتش تأثیری در او ندارد .
سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد .
#بهلول که شنید فورا#کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد ،
اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد ،
استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند .
خلیفه گفت : ماجرا چیست؟
استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که #بهلول با کلوخ به سرم زد . و الان درد می کند .
بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟
گفت : نه ،
بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد .
ثانیا مگر تو از #جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تأثیری ندارد ،
ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟
پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم .
استاد اینها را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت .
🪻https://t.me/khatamajabshir
فردی خودنما و متکبر که خود را
فیلسوف دَهـر میدانست
به #بهلول گفت :
به نظر من آدم احمق کسی است که به چیزی #اطمینان کامل داشته باشد. 😳
بهلول پرسید : تو مطمئنی؟
گفت : آری کاملاً #مطمئنم....!
🌹🌹🪻😃😂😂😂😂😃🪻🌹🌹
روزی #بهلول داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می گوید :
من در سه مورد با امام صادق علیه السلام مخالفم .
اول اینکه می گوید خدا دیده نمی شود .
پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد .
دوم می گوید : خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و#آتش تأثیری در او ندارد .
سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد .
#بهلول که شنید فورا#کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد ،
اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد ،
استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند .
خلیفه گفت : ماجرا چیست؟
استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که #بهلول با کلوخ به سرم زد . و الان درد می کند .
بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟
گفت : نه ،
بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد .
ثانیا مگر تو از #جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تأثیری ندارد ،
ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟
پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم .
استاد اینها را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت .
🪻https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
فردی چند گردو به #بهلول داد و گفت :
بشکن وبخور وبرای من #دعا کن
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان
ولی من صدای دعای تو را نشنیدم...
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خـدا داده ای
خـدا خـودش صدای
شکستن گردوها را شنیده است
اگه به کسی خوبی میکنید
سعی کنید بدون منت باشه
و بـه خاطر خـدا باشه
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پـروری داند
#حکایت
🌹https://t.me/khatamajabshir
بشکن وبخور وبرای من #دعا کن
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان
ولی من صدای دعای تو را نشنیدم...
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خـدا داده ای
خـدا خـودش صدای
شکستن گردوها را شنیده است
اگه به کسی خوبی میکنید
سعی کنید بدون منت باشه
و بـه خاطر خـدا باشه
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پـروری داند
#حکایت
🌹
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
آورده اند که #شیخ_جنیدبغداد به عزم #سفر از شهر #بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.
شیخ احوال #بهلول را پرسید. گفتند او مردی #دیوانه است.
گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و #سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داد و پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می کنی؟ عرض کرد آری.
بهلول فرمود #طعام چگونه می خوری؟
عرض کرد اول «بسم الله» می گویم و از پیش خود می خورم و لقمه کوچک برمی دارم، به طرف راست دهان می گذارم و آهسته می جوم و به دیگران نظر نمی کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم و هر لقمه که می خورم «بسم الله» می گویم و در اول و آخر دست می شویم.
بهلول برخاست و فرمود تو می خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی دانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.
خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی هستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی داند.
بهلول فرمود: آیا #سخن گفتن خود را می دانی؟
عرض کرد آری. سخن به قدر می گویم و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می کنم و چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شوند
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی دانی. پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی دانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید.
بهلول گفت از من چه می خواهی؟
تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی، آیا آداب #خوابیدن خود را می دانی؟
عرض کرد آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب می شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (ص) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی دانم، تو قربه الی الله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که #لقمه_حلال باید و اگر حرام را صد از این گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
و ادامه داد: در سخن گفتن باید #دل_پاک باشد و #نیت_درست باشد و آن گفتن برای #رضای_خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا #بیهوده و #هرزه بود، هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد.
پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد
و در خواب ، اینها که گفتی همه فرع است؛
اصل این است که در وقت خوابیدن
در دل تو #بغض و #کینه و #حسد بشری نباشد.
جنید گفت: جزاک الله خیراً!
👇👇👇🪻🕊🕊🪻👇👇👇
🌹https://t.me/khatamajabshir
شیخ احوال #بهلول را پرسید. گفتند او مردی #دیوانه است.
گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و #سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داد و پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می کنی؟ عرض کرد آری.
بهلول فرمود #طعام چگونه می خوری؟
عرض کرد اول «بسم الله» می گویم و از پیش خود می خورم و لقمه کوچک برمی دارم، به طرف راست دهان می گذارم و آهسته می جوم و به دیگران نظر نمی کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم و هر لقمه که می خورم «بسم الله» می گویم و در اول و آخر دست می شویم.
بهلول برخاست و فرمود تو می خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی دانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.
خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی هستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی داند.
بهلول فرمود: آیا #سخن گفتن خود را می دانی؟
عرض کرد آری. سخن به قدر می گویم و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می کنم و چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شوند
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی دانی. پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی دانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید.
بهلول گفت از من چه می خواهی؟
تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی، آیا آداب #خوابیدن خود را می دانی؟
عرض کرد آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب می شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (ص) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی دانم، تو قربه الی الله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که #لقمه_حلال باید و اگر حرام را صد از این گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
و ادامه داد: در سخن گفتن باید #دل_پاک باشد و #نیت_درست باشد و آن گفتن برای #رضای_خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا #بیهوده و #هرزه بود، هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد.
پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد
و در خواب ، اینها که گفتی همه فرع است؛
اصل این است که در وقت خوابیدن
در دل تو #بغض و #کینه و #حسد بشری نباشد.
جنید گفت: جزاک الله خیراً!
👇👇👇🪻🕊🕊🪻👇👇👇
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj