#سوادزندگی
آدم ها باید توی زندگیشان پای خیلی چیزها بایستند...
پای حرف هایی که می زنند،
قول هایی که می دهند،
اشتباهاتی که می کنند،
احساساتی که بروز می دهند،
نگاه هایی که از عمق جان می کنند،
دوستت دارم هایی که می گویند،
زندگی هایی که می بخشند،
و عشق هایی که نثار می کنند....
آدم ها باید توی زندگیشان پای انتخاب هایشان بایستند...
زندگی مواجهه ی ابدی آدم هاست،
با انتخاب هایشان...
🌹https://t.me/khatamajabshir
آدم ها باید توی زندگیشان پای خیلی چیزها بایستند...
پای حرف هایی که می زنند،
قول هایی که می دهند،
اشتباهاتی که می کنند،
احساساتی که بروز می دهند،
نگاه هایی که از عمق جان می کنند،
دوستت دارم هایی که می گویند،
زندگی هایی که می بخشند،
و عشق هایی که نثار می کنند....
آدم ها باید توی زندگیشان پای انتخاب هایشان بایستند...
زندگی مواجهه ی ابدی آدم هاست،
با انتخاب هایشان...
🌹https://t.me/khatamajabshir
#سوادزندگی
جاده موفقیت "سر راست" نیست
پیچی وجود دارد به نام "شـــکست"
دوربرگردانی به نام "سردرگمی"
سرعت گیرهایی به نام "دوستان"
چراغ قرمزهایی به نام "دشمنان"
چراغ احتیاط هایی به نام "خانواده"
تایرهای پنجری خواهید داشت به نام "شغل"
اما اگر یدکی به نام "عـــــــــــزم" داشته باشید
موتوری به نام "استقامت"
و راننده ای به نام *خــــــــــــــــــــــدا*
به جایی خواهید رسید که "موفقیــــــــــــت" نامیده میشود .
🌹🪻🪻🪷🪷🪺🪺🪺🪷🪷🪻🪻🌹
شاه عباس صفوی، رجال كشور را به ضيافت شاهانه مهمان كرد و به خدمتكاران دستور داد تا در سر قليان ها به جای تنباكو، از سرگين اسب استفاده كنند. ميهمان ها مشغول كشيدن قليان شدند و دود و بوي پهنِ اسب، فضا را پر كرد اما رجال از بيم ناراحتی شاه پشت سر هم بر نی قليان پک عميق زده و با احساس رضايت دودش را هوا مي دادند! گويی در عمرشان، تنباكويی به آن خوبی نكشيده اند!
شاه رو به آنها كرده و گفت: «سرقليان ها با بهترين تنباكو پر شده اند. آن را حاكم همدان برايمان فرستاده است.»
همه از تنباكو و عطر آن تعريف كرده و گفتند: «براستی تنباكويی بهتر از اين نمیتوان يافت.»
شاه به رئيس نگهبانان دربار، كه پک های بسيار عميقی به قليان مي زد، گفت: « تنباكويش چطور است؟»
رئيس نگهبانان گفت: «به سر اعليحضرت قسم، پنجاه سال است كه قليان می كشم، اما تنباكويی به اين عطر و مزه نديده ام!»
شاه با تحقير به آنها نگاهی كرد و گفت: «مرده شوی شما را ببرد كه بخاطر حفظ پست و مقام، حاضريد بجای تنباكو، پِهِن اسب بكشيد و بَه بَه و چَه چَه كنيد.»
🌹🪻🪻🪷🪷🪺🪺🪺🪷🪷🪻🪻🌹
ای خدای مهربانم ...
ای عاشقانۀ دل کوچک من ...
گفتی فاصلهات با من یک نفس است
گفتی تو از اهل زمین جدا شو، من سکوتت را معنا میکنم…
ای آرامش مطلق ...
دلم تو را میخواهد
همین کنار ،
نزدیکِ نزدیک ،
بی ترسِ فرداها
دلم میخواهد تنها تو را نفس بکشد…
دلم تو را میخواهد که مصفایش کنی…
یا رب تو مرا به نفسِ طناز مده
با هر چه به جز توست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنۀ خویش
من آنِ توام ، مرا به من باز مده
☘👇👇👇👇👇👇👇👇👇☘
🌹https://t.me/khatamajabshir
جاده موفقیت "سر راست" نیست
پیچی وجود دارد به نام "شـــکست"
دوربرگردانی به نام "سردرگمی"
سرعت گیرهایی به نام "دوستان"
چراغ قرمزهایی به نام "دشمنان"
چراغ احتیاط هایی به نام "خانواده"
تایرهای پنجری خواهید داشت به نام "شغل"
اما اگر یدکی به نام "عـــــــــــزم" داشته باشید
موتوری به نام "استقامت"
و راننده ای به نام *خــــــــــــــــــــــدا*
به جایی خواهید رسید که "موفقیــــــــــــت" نامیده میشود .
🌹🪻🪻🪷🪷🪺🪺🪺🪷🪷🪻🪻🌹
شاه عباس صفوی، رجال كشور را به ضيافت شاهانه مهمان كرد و به خدمتكاران دستور داد تا در سر قليان ها به جای تنباكو، از سرگين اسب استفاده كنند. ميهمان ها مشغول كشيدن قليان شدند و دود و بوي پهنِ اسب، فضا را پر كرد اما رجال از بيم ناراحتی شاه پشت سر هم بر نی قليان پک عميق زده و با احساس رضايت دودش را هوا مي دادند! گويی در عمرشان، تنباكويی به آن خوبی نكشيده اند!
شاه رو به آنها كرده و گفت: «سرقليان ها با بهترين تنباكو پر شده اند. آن را حاكم همدان برايمان فرستاده است.»
همه از تنباكو و عطر آن تعريف كرده و گفتند: «براستی تنباكويی بهتر از اين نمیتوان يافت.»
شاه به رئيس نگهبانان دربار، كه پک های بسيار عميقی به قليان مي زد، گفت: « تنباكويش چطور است؟»
رئيس نگهبانان گفت: «به سر اعليحضرت قسم، پنجاه سال است كه قليان می كشم، اما تنباكويی به اين عطر و مزه نديده ام!»
شاه با تحقير به آنها نگاهی كرد و گفت: «مرده شوی شما را ببرد كه بخاطر حفظ پست و مقام، حاضريد بجای تنباكو، پِهِن اسب بكشيد و بَه بَه و چَه چَه كنيد.»
🌹🪻🪻🪷🪷🪺🪺🪺🪷🪷🪻🪻🌹
ای خدای مهربانم ...
ای عاشقانۀ دل کوچک من ...
گفتی فاصلهات با من یک نفس است
گفتی تو از اهل زمین جدا شو، من سکوتت را معنا میکنم…
ای آرامش مطلق ...
دلم تو را میخواهد
همین کنار ،
نزدیکِ نزدیک ،
بی ترسِ فرداها
دلم میخواهد تنها تو را نفس بکشد…
دلم تو را میخواهد که مصفایش کنی…
یا رب تو مرا به نفسِ طناز مده
با هر چه به جز توست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنۀ خویش
من آنِ توام ، مرا به من باز مده
☘👇👇👇👇👇👇👇👇👇☘
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj