🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
178 subscribers
1.6K photos
328 videos
7 files
1.93K links
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
Download Telegram
حیف نون
یه نیسان گوجه 🍅قاچاق می کنه
گمرک دستگیر میشه و بش میگن جریمت اینه که یکی از جعبه های گوجه را بخوری !!!


- حیف نون شروع میکنه به خوردن گوجه و هی میگه:
"آخ بمیروم سیت کاکو.. بدبخت شدی کاکو ... بیچاره شدی کاکو!!!"

-مدیر گمرک بش میگه: کاکوت چشه؟
حیف نون میگه: با یه نیسان فلفل هندی 🌶 قاچاق پشت سروم داره میا!!! 😅

#لبخنــــــــــد😌
روز قیامت
از هر چی بار زدیم و بردیم ، باید بخوریم
اگه، بارمون بهشتی باشه عشق و حال
اگه،جهنمی باشه آه و زار

خداوند در قران ڪریم می فرمایند:
هر كس عمل شایسته‌ای انجام داده، به سود اوست، و هر كس مرتكب كار زشتی شده، به زیان اوست.

📗سوره بقره. آیه۲۸۶

https://t.me/khatamajabshir🎍
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-زندگیم الان بین ۲بیت شعر گیر کرده😴

-سعدی میگه: برخیز و مخور غم جهان گذران😨😦

-تا پا میشم حافظ میگه: بنشین و دمی به شادمانی گذران😦😥


-فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی روشن بشه!🤣😆😀

#لبخنــــــــــد♥️
-شیخ ابی سعید ابی الخیر را گفتند:
-فلان کس بر روی آب می رود.
-شیخ گفت: سهل است، وزغی بر روی آب برود
- شیخ را گفتند: فلان کس در هوا می پرد.
-شیخ گفت: زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد.
-این چنین چیزها را بس قیمتی نیست.
-مرد آن باشد که در میان خلق
🔰بنشیند و
🔰 برخیزد و
🔰 بجنبد و
🔰 با خلق داد و ستد کند
🔰 و با خلق درآمیزد و

یک لحظه از خــــــــــ♡ــــــــــدا غافل نباشد

╭━━━━⊰❀🌺🌸🌸🌺❀⊱━━━━╮
🆔https://t.me/khatamajabshir
╰━━━━⊰❀🌺🌸🌸🌺❀⊱━━━━╯
👾از زبان کرونا:
- ازمن میترسین؟!👻
-به جنبه های مثبتم هم نگاه کنین!
-خرید عید لازم نداشتین👠👔👗
-میوه و آجیل گرون قیمتم لازم نشد
-آلودگی هوا کم شده
-تصادفات کم شده 🚗
-فقط نمی دونم چرا فقط سفرهای زمینی لغوشد! و هوایی سرجاشه!!!✈️
-نکنه منو با خزندگان اشتبا گرفتین!!!😁😂😁

#لبخنــــــــــد
- دو همسایه بودند که همیشه با هم دعوا داشتن.
- با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازه و به دیگری بده تا یکی بمیره و اون یکی راحت باشه
- قرعه به نام همسایه دوم افتاد. اونم یه سم قوی به همسایه‌اش داد.
-همسایه به خدمتکاراش گفت حوض رو براش از آب گرم پر کردن و یہ ظرف دوغ پر نمک هم آماده گذاشتن کنارحوض
همینکه سم رو خورد ظرف بزرگ دوغو سر کشید و وارد حوض شد. کمی شنا ڪرد و هر چه خورده بود رو برگردوند!
-صبح روز بعد سالم سراغ همسایش رفت و گفت: حالا نوبت منه که سمی بسازم. چند روزی صبر کن.
-اون خدمتکاراشو صدا کرد و نمدی گذاشت و به آنها گفت که از حالا فقط کارتون اینه که از صبح تا غروب این نمد رو با چوب بکوبید!
-همسایه اول هر روز می‌شنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سمه هر روز صب تا شب سم می کوبه! با هر ضربه که می‌شنید ترسش بیشتر می‌شد و به سم مهلک فکر می‌کرد!
-کم کم شب‌ها از ترس، خواب از چشماش رفت و روزها با هر صدایی که از خانه‌ی همسایه می‌شنید دلهرش بیشتر می‌شد!! صدای هر چوبی بر نمد براش ضربه‌ای بود که در نظرش سم رو مهلک‌تر می‌کرد.
-روز سوم خبر رسید که او مرده! قبل از اینکه سمی بخوره.. اون از ترس مرده بود نه سم!!!

-حڪایت این روزهای برخی ازما...

╭━━━━⊰❀🌺🌸🌸🌺❀⊱━━━━╮
🆔https://t.me/khatamajabshir
╰━━━━⊰❀🌺🌸🌸🌺❀⊱━━━━╯
بلند شدم جامو دادم به یه پیرمرد


-گفت: اون واسه تو متروعه پسرم نه تو هواپیما بعدم من از خدمه هستم😑🤦‍♂😂😂

#لبخنــــــــــد😌
-حامد با اصرار سوار ماشین پدرش شد .هر کاری کردند از ماشین پیاده بشه نشد که نشد. پدر و مادرش فکر میکردند اگه بفهمه بابا بزرگ رو میخوان ببرن خونه سالمندان و اون دیگه نمی تونه پدر بزرگش رو ببینه قیامت به پا میکنه.

-اما اینطور نشد. خیلی اروم نشست صندلی جلوی ماشین، مثل آدم بزرگها.بابا بزرگ هم مات و مبهوت نشسته بود صندلی عقب و غرق در خیالات خودش بود، و از بی احساسی حامد کوچولو تعجب زده بود ولی به روی خودش نمی آورد.
-به اولین خیابان که رسیدند حامد رو به باباش کرد وپرسید: بابا اسم این خیابون چیه؟ باباش جوابش رو داد. اما حامد ول کن نبود. اسم تمام خیابونها رو دقیق دقیق میپرسد.
-بلاخره حوصله باباش سر اومد با ناراحتی پرسید: بچه جون اسم این خیابونها رو میخوای چیکار کنی؟ به چه دردت میخوره؟
-حامد با صدای معصومانه اش گفت: بابایی میخوام اسم خیابونها رو خوب خوب یاد بگیرم تا وقتی تو هم مثل بابابزرگ پیر شدی ببرمت اونجا تنها زندگی کنی...

خداوند در قران مجید می فرمایند:
إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فلها
اگر نيكى كنيد به خود نيكى كرده‏ ايد و اگر بدى كنيد به خود [بد نموده‏ ايد]
📚سورھ اسرا. آیہ۷

╭━━━━⊰❀🌺🌸🌸🌺❀⊱━━━━╮
🆔https://t.me/khatamajabshir
╰━━━━⊰❀🌺🌸🌸🌺❀⊱━━━━╯
اقا: ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺎﺳﺎ ﭼﯿﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﯼ؟!🤔🤔
-خانم: ﺁﺥ ﺑﺎﺯ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﮔﻮﻟﻢ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺎﺩ!😍😍

-آقا: ﻣﮕﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻮﻟﺖ ﻣﯿﺰﺩ ﺑﮕﻮ ﺩﻭﺭ ﺷﻮ، ﺩﻭﺭ ﺷﻮ ..

- خانم: ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﻮ، ﺍﻭﻧﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ وااای..😍
ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻬﺖ میاااد😜😈😜
#لبخنــــــــــد

-امام باقر ؏به فرزندشان امام صادق ؏ فرمودند:
-بر تو باد به انجام کار خیری که وسط دو کار بد قرار گرفته و آن دو را از بین می برد
- امام صادق ؏ پرسیدند:
-چگونه چنین چیزی ممکن است؟
-امام فرمودند:
-همانطور که قرآن می گوید مؤمنین کسانی هستند ڪه وقتی انفاق می کنند زیاده روی و سختگیری نمی کنند. (بنابراین اسراف و سختگیری هر دو گناه است و حد وسط آن یعنی میانه روی حسنه است بر تو باد به آن حسنه که بین آن دو گناه است)*
-اسلام از یک طرف اسراف را حرام نموده و از طرف دیگر حرص و آزمندی و طمع اموال را نیز مذموم شمرده است. -امام علی؏ فرمودند:
-برحذر باشید از حرص زدن و ولع دنیا که آن سرمنشأ هر پستی و اساس هر رذالت است.
-پس اگر مصرف زیاد در مسیر خدا باشد و در مورد خودش باشد نه تنها منع نشده بلکه ممدوح و مورد تأیید است..
📚*تفسیر نور الثقلین، جلد 4، سوره فرقان، ص 27

╭━━━━⊰❀🌺🌸🌸🌺❀⊱━━━━╮
🆔https://t.me/khatamajabshir
╰━━━━⊰❀🌺🌸🌸🌺❀⊱━━━━╯
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-یه نفر ازم پرسید شغلت چیه؟


-گفتم :کار آفرین هستم
-گفت یعنی چی؟

-گفتم بقیه کار میکنن من میگم آفرین😁🤣

#لبخنــــــــــد😌

-خیلی زیبا می نوشت اما
-تصادف کرد و قسمتی از بدنش فلج شد.
- از جمله دست راستی که باهاش تابلوهای گرون قیمت می نوشت و تدریس می کرد.
-میگفت: سه سال تمام شبانه روز اشک ریختم و با دست چپم نوشتم.
- بالاخره تونستم بعد از سه سال خون دل خوردن مثل دست راستم بنویسیم -استاد ایرانی در انجمن خوشنویسان به نام استاد صابونچی راد، استادی بودند که با همت و تلاششون اجازه ندادند هنرشون با یه اتفاق تلخ در زندگی، از بین بره..و قیمت تابلوهاشون هم بسیار بالا بود.

-حضرت امیر؏ در حکمت چهل و هفتم نهج‌البلاغه مے فرمايند:
-قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ
-ارزش هرڪس به اندازه همت اوست.

╭━━━━⊰❀🌺🌸🌸🌺❀⊱━━━━╮
🆔https://t.me/khatamajabshir
╰━━━━⊰❀🌺🌸🌸🌺❀⊱━━━━╯
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-منو اینجوری نگاه نکنید !

-خعلیا حاضرن به خاطرم بمیرن..
-همین ظهری...

-یکی پیام داده بود:
-حاضرم بمیرم ولی ریختتو نبینم😂😂

#لبخنــــــــــد

-وقت تنگ بود و پیروزی عملیات بستگی به عبور نیرو ها از میدان مین داشت. -قاسم با شجاعت تمام خودش را روی سیم خاردارها انداخت
-و بچه ها را به حضرت زهرا (س) قسم داد تا از روی کمر او عبور کنند.

- قاسم اصغری جانشین گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا و یکے از
شهدای دفاع مقدس ماستـــــ.

-امام جعفرصادق ؏ می فرمایند:
-أَجْوَدُ النّاسِ مَن جادَ بِنَفسِه وَ مالِهِ فی سبیل الله تعالی.
-سخاوتمندترین مردم آن کسی است که جان و مال خود را جوانمردانه در راه خدای متعال تقدیم نماید.
📚مستدرک، ج ١١، ‌ص ٨

╭━━━━⊰❀🌺🌸🌸🌺❀⊱━━━━╮
🆔https://t.me/khatamajabshir
╰━━━━⊰❀🌺🌸🌸🌺❀⊱━━━━╯
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مجری از طرف می‌پرسه نظرتون راجع کتاب تو اتوبوس چیه؟

میگه خوبه، هوا گرمه تو اتوبوس باهاش خودمو باد میزنم..

#لبخنــــــــــد😊
-رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روزی وارد مسجد شدند و مشاهده فرمودند دو جلسه تشکیل یافته است.

-یکی, جلسه ی علم و دانش است, که در آن از معارف اسلامی بحث می شود و دیگری جلسه دعا و مناجات است, که در آن خدا را می خوانند و دعا می کنند.

-پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: این هر دو جلسه خوب است و هر دو را دوست دارم,
- آن عده دعا می کنند و این عده راه دانش می پویند و به بی سوادان آگاهی و آموزش می دهند,
-ولی من این گروه دوم را بر گروه اول که صرفا به دعا و مناجات مشغولند ترجیح می دهم,
- زیرا من خود از جانب خداوند برای تعلیم و آموزش بر انگیخته شده ام.

-آنگاه رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم به گروه تعلیم دهندگان پیوستند و با آنان در مجلس علم نشستند.


قال علی علیه‏ السلام :
خَیرُ العِلمِ مانَفَعَ؛
بهترین علم آن است که مفید باشد.
غررالحکم و دررالکلم،ص ۳۵۴


https://t.me/khatamajabshir
‏خیلی جاها خانواده مانع پیشرفتمون شده😕
-
-
-
مثلا من خودم یه بار داشتم مهاجرت میکردم آمریکا، سوار هواپیما که شدم بابام بیدارم کرد گفت پاشو برو نون بگیر 🙈😂😐

#لبخنــــــــــد🙃
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ورودی سال 77 رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف بود.
از سال سوم به دنبال فعالیت‌های پژوهشی بود. یک روز آمده بود توی اتاق و گفت:
- پاشو بریم یه چیزی نشونت بدم.
یک ماهی‌تابه برداشت و رفتیم توی حیاط خوابگاه. دست کرد توی جیبش و یک پاکت آورد بیرون. ماده خمیری مانند سفیدی را انداخت توی ماهی‌تابه. کبریت بهش زد و گفت «در رو!»🏃🏻‍♂🏃🏻‍♂
دویدیم پشت درخت‌ها. چند ثانیه بعد یک دفعه ماهی‌تابه گَر گرفت. مثل فشفشه این طرف و آن طرف می‌رفت. آتشـــــ🔥 که تمام شد، رفتیم سر وقت قابلمـه. قدر یک کف دست سوراخ شده بود..👀
مصطفی از اینترنت یک جور سوخت موشک را پیدا کرده بود؛ داشت درصد مواد را آزمایش می‌کرد.✌️🏾😉
📚خاطـرات شهیـد هستہ ای
شهید مصطفے احمدی ࢪوشنـــــ☀️


https://t.me/khatamajabshir
از دوستم پرسیدم تعلیم رانندگی چطور بود؟


-میگه فضا، فضای معنوی بود
-به هر سمتی می‌پیچیدم همه داد میزدن

-یا علی😂😂
- یا ابوالفضل😂😂

#لبخنــــــــــد

-سه برادر بر سر تقسیم شترهایشان به اختلاف افتادند و چون نمی توانستند در این مورد توافق نمایند و کارشان به نزاع کشیده شد،
- تصمیم گرفتند که نزد حضرت علی ؏ آمده تا برای آنها قضاوت نماید.
-سه برادر نزد حضرت آمده و عرض کردند: ما سه برادر هستیم و هفده شتر از پدر به ارث برده ایم، قرار است که برادر بزرگ نصف شترها، برادر دیگر یک سوم شترها و برادر کوچک تر یک نهم شترها را صاحب شود.
- اما چون شترها را نمی توان تکه تکه کرد در تقسیم آنها درمانده شده ایم.

-امام ؏فرمودند: اگر اجازه دهید، من یک شتر از شترهای خودم را به شترهای شما اضافه می کنم و سپس آنها را تقسیم می نمایم. وقتی شتر امام را به شترها اضافه کردند، برادرها صاحب هجده شتر شدند.

آنگاه امام ؏ فرمودند: برادر بزرگ تر نصف شترها مال اوست،نصف هجده شتر می شود 9 شتر، برادر دیگر که یک سوم سهم او می شود، یک سوم هجده شتر می شود 6 شتر و برادر کوچک که یک نهم سهم دارد، یک نهم هجده شتر می شود 2 شتر. 9 و 6 و 2 شتر می شود هفده شتر و حالا شتر من را به خودم برگردانید..

-قران ڪریم
-سوره حجرات آیه ۹:
-و اقسطوا... به عدالت رفتار ڪنید


https://t.me/khatamajabshir
ماچ ماچ ماچ ماچ ماچ ماچ
- ای بابا
.
.
.
.
.
.
.


-فکر بد نکنیــــــــــد
.
.
.
.


-زبونم بند اومد! خواستم بگم: ما چاکرتونیم😊

#لبخنــــــــــد☺️
- آن روز، پيامبر چون روزهاي قبل از آن كوچه مي گذشت.
-پرسید: دوستی داشتیم که هرگاه از کنار خانه اش عبور می کردیم، بر سر ما خاكستر مي ريخت، چند روزی است از او خبري نداریم، کجاست؟
- گفتند: بیمار شده است. با چند نفر از ياران به عیادت وی رفت.
- بیمار با شرمندگي به مادرش گفت: صورتم را بپوشان. وقتی رسول خدا (صل الله علیه و آله) وارد شد
- گفت: ای پیامبر، اول مرا مسلمان کن، تا دیدگانم به دیدارت روشن شود.
- مرد یهودی با اين رفتار پيامبر، به سرعت متحول شد و اسلام را پذيرفت.


-امام صادق ؏ میفرمایند:
«هَلِ‌ الدِّینُ‌ إِلَّا الْحُبُ‌
دین چیزے جز محبت نیستـــ

📚الڪافی.ج۸.ص۸۰


https://t.me/khatamajabshir
ﺁﯾـﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺗﻌـﺪﺍﺩ ﻣــﮋﻩ ﻫﺎﯼ ﻫــﺮ ﺷــﺨﺺ
-ﺍﻧــﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻃــﻮﻝ ﻋــﻤﺮ ﺍﻭﺳـﺖ؟ 😳



-ﻣﻨــﻢ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺘــﻢ ﺍﺯ ﺧــﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ 😂😂😁🏃🏻‍♂🏃🏻‍♂

#لبخنــــــــــد😌

-دو پیرمرد نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند.

-اولی گفت: به مقدار ١٠ قطعه طلا به این شخص قرض دادم
-و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی می گوید طلب تو را داده ام.

-از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر

-دومی گفت: من بدهکاری را ادا کردم و برای قسم یاد کردن، آماده ام.
قاضی گفت دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن.
-پیرمرد گفت یک دست که سهل است، هر دو دست را بلند می کنم.
-سپس عصا را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت: به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص داده ام.
-طلبکار گفت: حال که قسم خورد پس حتما داده و من فراموش کرده ام.
قاضی اجازه مرخصی داد، پیرمرد بدهکار عصای خود را از دیگری گرفت. در -این موقع قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد.
-وقتی دیواره اش را تراشید، ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است!!
-به طلبکار گفت: بدهکار وقتی که عصا را به دست تو داد، حیله کرد که قسم دروغ نخورد..
-قاضی عصا را گرفت و به طلبڪارداد..

-پیامبر اڪرم ﷺ می فرمایند:
دروغ، روزى را ڪم مى كند.
📚نهج الفصاحه ص 373 ، ح 1087

🌹🌹🌸🌸🌸🎄🎄🎄🎄🌸🌸🌸🌹🌹

✍️ قدرتِ خدا

سوره ی مریم رو که باز کنیم 📖 دنیایی پر از شگفتی میبینیم!🤔

☜از دعای حضرت ذکریا برای درخواست فرزند، اونم در زمانِ پیری و نازایی،😳

☜تا تولد بدون پدرِ حضرت عیسی و سخن گفتن در گهواره.😳

🔻اما نکته‌ی جالب اینجاست:↶

👌خداوند، نشدنی‌ترین کارها برای ما رو، آسانترین کارها برای خودش میدونه.
👇👇👇

🕋 قالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ
پرودگارت گفت، این کار نزد من بسیار آسان است...

😰 اون چیزی که ما سخت و غیر ممکن میدونیم، پیش خدا، ابدااااا کار سخت و نشدنی نیست.

به قدرتش #اعتماد کنیم و بر او #توکل کنیم.

📚سوره مریم، آیه۹ و ۲۱


https://t.me/khatamajabshir
-تو ایران یه خوبی که داره کارها جمعیه...

-یهو همه با هم میرن دلار میخرن
-یهو همه با هم میرن سکه میخرن
-یهو همه با هم میرن تو صف ثبت‌نام خودرو
-یهو همه با هم میرن تو بورس
-یهو همه با هم میریم به فنا😂🔥

#لبخنــــــــــد😌

خداوند در آیه 103 آل عمران می فرماید:
- "وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا
-و همگى به ریسمان الهی، چنگ زنید، و پراکنده نشوید، و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دل هاى شما، الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او، برادر شدید."

در واقع اصلی ترین عامل اشتراک و پر قدرت ترین ان، ایمان به خداوند است. و چنان قلب های مؤمنان را با هم مهربان و همسو می کند که گویا همه آنان روح واحدی دارند...

https://t.me/khatamajabshir
رفتم دندونپزشکی به دکتره میگم :
آقای دکتر این دندون عقلم کج دراومده ..
اومدم اینجا حسابشو برسی!

دکتره میگه : یعنی میگی بکشمش؟! 🤔🤔


نه ، گفتم دکتری ، یکم نصیحتش کنی بلکه به راه راست هدایت شه .. !! 😂😂😂😂😂

#لبخنــــــــــد
حکیمی نصرانی به نزد امام صادق (علیه السلام) آمد و گفت: آیا در کتاب پروردگارتان ( قرآن مجید) یا در سنت پیامبرتان چیزی از طب یافت می شود؟
امام (علیه السلام) فرمود: آری، در کتاب پروردگار ما این آیه وجود دارد: کلوا و اشربوا و لا تسرفوا(اعراف31)🍀
و در سنت پیامبر ما نیز این حدیث وجود دارد الاسراف فی الاکل رأس کل داء و الحمیته منه اصل کل دوآء
اسراف در غذا خوردن سرآمد تمامی بیماری هاست و پرهیز نمودن سرآمد تمامی داروهاست.نصرانی پس از شنیدن این سخنان ایستاد و گفت:
به خدا قسم کتاب پروردگارتان و سنت پیامبرتان دیگر چیزی از طب را برای جالینوس حکیم باقی نگذاشته است

📚تفسیر مجمع البیان

🌹https://t.me/khatamajabshir
-طرف تو مکه موقع سنگ زدن به شیطون
جوگیر میشه چاقو میکشه.




-آرومش میکنن میگن چرا چاقو دراوردی
-میگه آخه نمی دونید این عوضی وقتی جوون بودم چندباررررگولم زده😆😂

#لبخنــــــــــد☺️
- قالَ الحسن بن علی علیه السلام: وَ إنّ حُبَّنا لَیُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنی آدَم، کَما یُساقِطُ الرّیحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.

امام حسن ؏ فرمودند: همانا محبّت و دوستی با ما (اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله) سبب ریزش گناهان - از نامه اعمال - می شود، همان طوری که وزش باد، برگ درختان را می ریزد.

کلمه الامام حسن ج۷ص۲۵

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://t.me/khatamajabshir
آقاهه بازنش میرن مسافرت!!!!
شب میشه و چادر میزنن!!!
آقاهه نصف شب زنش رو بیدار میکنه!!!

زنه میگه: خیر باشه؟
آقاهه میگه: تو آسمون چی می بینی؟
زنه میگه: ماه وستاره!!!!
آقاهه میگه: معنیش چیه؟
زنه میگه: معنیش عشق و عاطفه و محبتہ!!!

آقاهه میگه: الکی رویا نباف!!!!
چادر رو دزدیدن!!!!😂😂😂

#لبخنــــــــــد☺️
-پیرمردی را به خاطر دزدیدن نان به دادگاه احضار کردند. پیرمردبه اشتباهش اعتراف کرد ولی کار خودش را اینگونه توجیه کرد: خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم.
قاضی گفت: تو خودت می‌دانی که دزد هستی و من تو را جریمه مالی می کنم و می دانم که توانایی پرداخت آنرا نداری، به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت میکنم.
درآن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی پولی از جیب خود درآورد و درخواست کرد تا به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود. سپس ایستاد و به حاضرین درجلسه گفت:
همه شمامحکوم هستید و باید هرکدام جریمه پرداخت کنید چون شما در شهری زندگی می کنید که فقیر مجبور می‌شود تکه ای نان دزدی کند!
درآن جلسه دادگاه پولے جمع شدوقاضی آن را به پیرمردبخشید.

امام زين العابدين عليه السلام:
-لقمان گفت: «اى پسرم! ... همانا دزد ، هر گاه دزدى كند ، خداوند عز و جل روزى اش را نگه مى دارد .. حالْ آن كه اگر صبر مى كرد ، از راه خودش به آن روزى دست مى يافت»



https://t.me/khatamajabshir
ﺩﯾﺪﯾﻦ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﯾﻦ پسرايى ﮐﻪمسئول دستگاهن و ﭘﺎﯼ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻥ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﮊﺳﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ؟
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻣﺨﺘﺮﻉ ﺩﺳﺘﮕﺎﻫﻦ.










بابا ﺩﮐﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﺰﻥ ﺑﭽﺮﺧﯿﻢ استاد!!!😂😂

#لبخنــــــــــد😌
روزی روزگاری ، شاگرد کشتی گیری بود که پیش استادش فن های زیادی رو یاد گرفته بود ، استادش هر روز یه فن از فن های کشتی رو بهش یاد میداد اما فن آخر کشتی گیری رو هنوز به شاگردش یاد نداده بود...
شاگرد اونقدر قوی شده بود که میتونست همه کشتی گیرا رو شکست بده و پشت همه رو به خاک بماله و توی همه مسابقه های خودش برنده باشه.
کشتی گیر جوان کم کم به خودش مغرور شد و یه روز همه جا جار زد که دیگه هیچکس نمیتونه پشت منو به خاک بمالونه.
استاد متوجه شد شاگردش مغرور شده خیلی ناراحت شد ولی برای این که به شاگرد یاد بده که غرور بی جا چقدر کاره نامناسبیه ، اعلام کرد حاضره که با شاگردش تو میدون شهر کشتی بگیره.
مسابقه شروع شد و استاد و شاگرد پنجه تو پنجه هم انداختن ، زور شاگرد خیلی بیشتر از استادش بود برای همین فکر میکرد که استادش رو میبره ولی استاد یه دفعه با فنی که برای شاگردش تازگی داشت حمله ای رو آغاز کرد و با یه حرکت سریع شاگرد رو به بالا برد و به زمین انداخت و برنده بازی شد. استاد همه فن ها رو به شاگردش یاد داده بود به جز یه فن. استاد اون فن رو به شاگردش یاد نداده بود چون میدونست شاگردش یه روز به قدرت خودش مغرور میشه و اون روز میتونه از این فن استفاده کنه و امروز همون روز بود. استاد با همون یه فن تونست شاگردش رو شکست بده!و گفت: کوزه گری به گفتن نیس..به دونستن فوت کوزه گریه

امام صادق ؏ می فرمایند:
روز قیامت افراد متکبر به شکل مورچه در آورده می‏‌شوند و مردم پیوسته آنها را لگدمال می‏‌کنند، تا زمانی که خدا از رسیدگی به حساب بندگان فارغ شود

📚 الکافی: 2 / 311 / 11


🌸👇👇👇👇👇👇👇🌸
https://t.me/khatamajabshir