Forwarded from خوانسارنیوز (مهمترین اخبار خوانسار و ایران)
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#بر_قله_افتخارات
💠کسب #رتبه_دوم_استانی در آزمون علمی پیشرفت تحصیلی، توسط دانش آموزان پرتلاش کلاس #دهم_تجربی از بین ۴۱ ناحیه و منطقه در بین مدارس #دولتی، #غیردولتی و #غیرانتفاعی، رتبه چهارم استانی کلاس دوازدهم ریاضی، رتبه نهم کلاس دهم انسانی، رتبه نهم کلاس دوازدهم تجربی بر دانش آموزان عزیز و اولیای گرامی، جامعه زحمت کش و دلسوز فرهنگیان، ویژه معلمان فرهیخته و پرتلاش دبیرستان ۱۷ شهریور مبارک باد 🌺
💠این موفقیت ها باوجود تمامی تنگناها، مشکلات، کمبود امکانات و منابع و هجمه های فراوانی که از سوی برخی از افراد در سطح شهر، بر قشر خدوم فرهنگی شهرستان وارد شده، حاصل گردیده است و دانش آموزان عزیز با تکیه بر توانایی و استعدادها و خودباوری خود به این باور رسیدند که می شود با وجود شرایطی که هر چند در نگاه اول کامل وایده آل نیستند به سوی موفقیت و پیشرفت دست دراز کنند و حتی اگر با یکدیگر مشارکت و تعامل لازم و کافی را داشته باشیم و دست از بهانه ها و گلایههای بی ثمری که صرفا باعث عقبماندگی و سردی و کندی در مسیر آینده می شود برداریم، دور نیست که خود را در این عرصه از دیگران جلوتر و پیشگام تر ببینیم.
تاکید میکنم به شرط #همدلی و #تقویت_نقاط_قوت و #بهبود_نقاط_ضعف. چرا که دیدن نکات منفی تنها کار کسانی است که از دور دستی بر آتش دارند و شاید هم از دور فقط آتش را می بینند.
همگی از بایدها و نبایدها اطلاع داریم. باید تلاش کنیم تا در میدان عمل کار خود را با همکاری گرم و صمیمانه پیش ببریم.
💠همچنین اینجانب بر خود لازم می دانم از زحمات تک تک همکاران عزیزم که تلاشهای آنان نیز باعث کسب این موفقیتها شده تقدیر و تشکر نمایم.
💠امید دارم این پیروزی ها که در درجه اول با خواست و اراده ی قوی خود دانش آموزان و در نهایت با کمک و تلاش دلسوزانه ی دبیران گرامی حاصل شده تداوم داشته باشد.
پیروز و سربلند باشید
✍سعیدی مدیر دبیرستان ۱۷ شهریور
🆔@khansarnews🔘 #خوانسارنیوز
#بر_قله_افتخارات
💠کسب #رتبه_دوم_استانی در آزمون علمی پیشرفت تحصیلی، توسط دانش آموزان پرتلاش کلاس #دهم_تجربی از بین ۴۱ ناحیه و منطقه در بین مدارس #دولتی، #غیردولتی و #غیرانتفاعی، رتبه چهارم استانی کلاس دوازدهم ریاضی، رتبه نهم کلاس دهم انسانی، رتبه نهم کلاس دوازدهم تجربی بر دانش آموزان عزیز و اولیای گرامی، جامعه زحمت کش و دلسوز فرهنگیان، ویژه معلمان فرهیخته و پرتلاش دبیرستان ۱۷ شهریور مبارک باد 🌺
💠این موفقیت ها باوجود تمامی تنگناها، مشکلات، کمبود امکانات و منابع و هجمه های فراوانی که از سوی برخی از افراد در سطح شهر، بر قشر خدوم فرهنگی شهرستان وارد شده، حاصل گردیده است و دانش آموزان عزیز با تکیه بر توانایی و استعدادها و خودباوری خود به این باور رسیدند که می شود با وجود شرایطی که هر چند در نگاه اول کامل وایده آل نیستند به سوی موفقیت و پیشرفت دست دراز کنند و حتی اگر با یکدیگر مشارکت و تعامل لازم و کافی را داشته باشیم و دست از بهانه ها و گلایههای بی ثمری که صرفا باعث عقبماندگی و سردی و کندی در مسیر آینده می شود برداریم، دور نیست که خود را در این عرصه از دیگران جلوتر و پیشگام تر ببینیم.
تاکید میکنم به شرط #همدلی و #تقویت_نقاط_قوت و #بهبود_نقاط_ضعف. چرا که دیدن نکات منفی تنها کار کسانی است که از دور دستی بر آتش دارند و شاید هم از دور فقط آتش را می بینند.
همگی از بایدها و نبایدها اطلاع داریم. باید تلاش کنیم تا در میدان عمل کار خود را با همکاری گرم و صمیمانه پیش ببریم.
💠همچنین اینجانب بر خود لازم می دانم از زحمات تک تک همکاران عزیزم که تلاشهای آنان نیز باعث کسب این موفقیتها شده تقدیر و تشکر نمایم.
💠امید دارم این پیروزی ها که در درجه اول با خواست و اراده ی قوی خود دانش آموزان و در نهایت با کمک و تلاش دلسوزانه ی دبیران گرامی حاصل شده تداوم داشته باشد.
پیروز و سربلند باشید
✍سعیدی مدیر دبیرستان ۱۷ شهریور
🆔@khansarnews🔘 #خوانسارنیوز
خوانسارنیوز (مهمترین اخبار خوانسار و ایران)
#بر_قله_افتخارات #دهم_تجربی_۱۷شهریور کسب #رتبه_دوم استان در بین ۴۱ منطقه 🆔@khansarnews🔘 #خوانسارنیوز
#پیام_خوانندگان
↙️ با سلام خدمت شما و مسوولین عزیز آموزش و پرورش شهرستان خوانسار و همچنین مدیر دلسوز و دبیران خوب دبیرستان ۱۷ شهریور و سایر مدارس
◽️کسب این رتبهها و نتایج عالی موجب افتخار منطقه است و بنده به عنوان یک ولی دانش آموز و یک شهروند خوانساری به داشتن چنین دانش آموزان با استعداد و تلاشگر و معلمان دلسوز و توانمند افتخار میکنم.
◽️جای تعجب دارد که چرا افرادی که همواره در فضای حقیقی و مجازی دست به #تخریب فضای آموزشی شهر می زنند در قبال این موفقیتها #سکوت می کنند؟ آیا این پیروزیها حال آنان را دگرگون میکند و آزارشان می دهد؟
◽️چرا آنهایی که ناجوانمردانه بچههای خوانسار را گمراه و آواره شهرهای دیگر می کنند، #نتیجه دستپخت خودشان را رو نمی کنند و از ثمرات و نتایج آنطرف خبری را منتشر نمیکنند؟
◽️ اینکه رشته #دهم_تجربی دخترانه خوانسار که بیشترین هجمهها علیه این رشته بود در بین ۴۱ منطقه استان که هر کدام تعداد زیادی دبیرستان #دولتی و #غیردولتی و به قول بعضیها #امکانات و #کلاس و #برنامه و #مشاور درست و حسابی و #آرامش😄 دارند، رتبه #دوم استان را کسب کند، افتخار بسیار بزرگی است که نشان دهنده ظرفیت #عالی منطقه از نظر آموزش است و باید هم به #دانشآموزان و هم #فرهنگیان خوانسار آفرین گفت.
◽️به عنوان یک خوانساری امیدوارم تخریبگران و هوچیگران به خود آیند و به جای مایوس کردن مردم و دانش آموزان، #امید را در دل و جان آنان تزریق کنند؛ هر چند کسی که #خواب است را میتوان بیدار کرد ولی کسی که خودش را به #خواب زده، هرگز!!!
✍یک شهروند خوانساری
✨✨✨✨✨✨✨✨
💠خوانسارنیوز:
▫️انتشار دیدگاههای خوانندگان الزاما به معنای تایید آنها نیست و خوانسارنیوز آمادگی لازم جهت درج نظرات موافق و یا مخالف از طرف خوانندگان محترم و یا پاسخ مسوولین ذیربط در این خصوص را دارد.
🆔 @khansarnews🔘 #خوانسارنیوز
↙️ با سلام خدمت شما و مسوولین عزیز آموزش و پرورش شهرستان خوانسار و همچنین مدیر دلسوز و دبیران خوب دبیرستان ۱۷ شهریور و سایر مدارس
◽️کسب این رتبهها و نتایج عالی موجب افتخار منطقه است و بنده به عنوان یک ولی دانش آموز و یک شهروند خوانساری به داشتن چنین دانش آموزان با استعداد و تلاشگر و معلمان دلسوز و توانمند افتخار میکنم.
◽️جای تعجب دارد که چرا افرادی که همواره در فضای حقیقی و مجازی دست به #تخریب فضای آموزشی شهر می زنند در قبال این موفقیتها #سکوت می کنند؟ آیا این پیروزیها حال آنان را دگرگون میکند و آزارشان می دهد؟
◽️چرا آنهایی که ناجوانمردانه بچههای خوانسار را گمراه و آواره شهرهای دیگر می کنند، #نتیجه دستپخت خودشان را رو نمی کنند و از ثمرات و نتایج آنطرف خبری را منتشر نمیکنند؟
◽️ اینکه رشته #دهم_تجربی دخترانه خوانسار که بیشترین هجمهها علیه این رشته بود در بین ۴۱ منطقه استان که هر کدام تعداد زیادی دبیرستان #دولتی و #غیردولتی و به قول بعضیها #امکانات و #کلاس و #برنامه و #مشاور درست و حسابی و #آرامش😄 دارند، رتبه #دوم استان را کسب کند، افتخار بسیار بزرگی است که نشان دهنده ظرفیت #عالی منطقه از نظر آموزش است و باید هم به #دانشآموزان و هم #فرهنگیان خوانسار آفرین گفت.
◽️به عنوان یک خوانساری امیدوارم تخریبگران و هوچیگران به خود آیند و به جای مایوس کردن مردم و دانش آموزان، #امید را در دل و جان آنان تزریق کنند؛ هر چند کسی که #خواب است را میتوان بیدار کرد ولی کسی که خودش را به #خواب زده، هرگز!!!
✍یک شهروند خوانساری
✨✨✨✨✨✨✨✨
💠خوانسارنیوز:
▫️انتشار دیدگاههای خوانندگان الزاما به معنای تایید آنها نیست و خوانسارنیوز آمادگی لازم جهت درج نظرات موافق و یا مخالف از طرف خوانندگان محترم و یا پاسخ مسوولین ذیربط در این خصوص را دارد.
🆔 @khansarnews🔘 #خوانسارنیوز
◽️برگزاری کارگاه آموزشی روشهای مطالعه #فیزیک برای درک مفهومی مطالب و چگونگی پاسخگویی سریع به سوالات و تستهای درس فیزیک و افزایش دقت در پاسخگویی به سوالات #کنکور توسط آقای #محمد_پولادرک دبیر #توانمند فیزیک شهرستان در #پژوهشسرای_آیتاله_محقق_خوانساری ویژه دانش آموزان پایه #دهم و #یازدهم رشتههای ریاضی و تجربی
🆔@khansarnews🔘 #خوانسارنیوز
🆔@khansarnews🔘 #خوانسارنیوز
#توجه_توجه
ثبت نام
#کلاسهای_تابستانه_کودکان
#اوقات_فراغت
#فرهنگسرای_خانواده
تا #دهم_تیرماه1398
#تمدید_شد.
#توجه: ثبت نام فقط حضوری
#اطلاعات_بیشتر
57234370
57234380
@fcc2018
♨️کانال اطلاع رسانی #خوانسارنیوز
https://t.me/joinchat/AAAAADwZkBSO2AS61-0sVg
ثبت نام
#کلاسهای_تابستانه_کودکان
#اوقات_فراغت
#فرهنگسرای_خانواده
تا #دهم_تیرماه1398
#تمدید_شد.
#توجه: ثبت نام فقط حضوری
#اطلاعات_بیشتر
57234370
57234380
@fcc2018
♨️کانال اطلاع رسانی #خوانسارنیوز
https://t.me/joinchat/AAAAADwZkBSO2AS61-0sVg
خوانسارنیوز (مهمترین اخبار خوانسار و ایران)
قسمت #نهم از خاطرات دهه هفتاد به قلم 🖌🖌 #سیدداودطباطبایی مدیر کانال #کوهساران 🅾 #سفرنامه مشهد و شمال 🔷دوران هنرستان هر چند با سختی های زیادی همراه بود ولی خوب یه خوبیهایی هم داشت. آقای رضاعلی رضایی مردِ همیشه جدّی و بااُبهت و رییس هنرستان از سال دوم شد .…
قسمت #دهم از خاطرات دهه هفتاد
به قلم 🖌🖌
#سیدداوودطباطبایی مدیر کانال #کوهساران
🅾 #سفرنامه مشهد و شمال
ادامه از قسمت قبل 👆👆
🔷بعد از ناهار و نماز؛ بعد از فیروزکوه ، رانندهها کمی استراحت کردند و راه افتادیم به سمت جاده شمالِ زیبا و بسمت قائمشهر و دیدن پل زیبای #ورسک در مسیر شمال....
مرحوم #زاغی راننده مینی بوس ما خدابیامرز انسان شاد و شوخی بود. جوّ خوبی تو مینیبوس بود ضمن اینکه آقای رضایی هم جاشو با آقای احمدی دیگر مسئول شبانه روزی و اردو عوض کرده بود.
بچهها یه کم که نه خیلی آزادتر شده بودند😄😂 چون آقای احمدی زیاد به بچهها سخت نمیگرفت ، کلا مرد آرومی بود.
🌲جنگلهای سرسبز شمال تازه داشت شروع میشد.یادم میاد سال اولی که اومده بودیم همه تعجب کرده بودیم از این همه درخت، چون همه از مناطقی بودیم که غیر از صدتا درخت تو یه باغ هیچوقت جنگل ندیده بودیم.
🌳خدابیامرز آقای زاغی نوار آهنگ جادههای شمالو گذاشت تو ضبط مینی بوس همه بچهها شروع کردن به خوندن 🎼🎸
افتادیم تو جاده جنگلهای معروف #گلستان هوا تاریک شده بود یه کمپ کنار جاده بود وسط جنگل گلستان ماشینهای زیادی وایساده بودند ما هم رفتیم ، دیدیم یه حصار کشیده شده و آهوها🦌 بدون ترس از مسافرا اونطرف حصار بودند، بچهها همه باهم موکتها رو انداختن و یه شام مختصر خوردیم و به ردیف متکا و پتو انداختن ، هنوز خوابمون نبرده بود که دیدیم یه حیوون داره کنارمون نون خشکای شام و میخوره دیدیم یه گراز خیلی بزرگ بدون ترس نون و خورد و رفت.🐗 انگار براش دیدن مسافر یه چیز عادی بود.
🔷 صبح زود دوباره افتادیم به جاده ،همه غرق دیدن جنگلهای زیبای #گلستان بودیم، بعد از اینکه از بجنورد رد شدیم یواش یواش جنگلها کم شد ناهار و تو یه پارک نزدیک فاروج خوردیم، هوا دیگه تاریک شده بود که رسیدیم #مشهد مقدس 🕌🕌
رفتیم تو یه مدرسه دو طبقه نزدیکهای حرم مستقر شدیم، چند تا کلاس بهمون داده بودند اردوهای دیگه از بقیه کشور هم اومده بودند، همین که موکت و انداختیم برا استراحت دیدیم که از گرما اصلا نمیشه خوابید آخه کلاسها هیچ کولر و پنکه ای نداشتند.
بچهها همه با هم موکت ها رو برداشتیم و اومدیم تو حیاط هنوز پهن نکرده بودیم که دیدیم بقیه اردوها هم از گرما فرار کردن بسمت حیاط 😄😄
🔷صبح روز بعد همه با هم پیاده رفتیم به سمت حرم تقریبا ده دقیقه راه بود. خیلی از بچهها دفعه اولشون بود که حرم امام رضا رو میدیدند. کلا حال و هوای حرم برای همه ما یه چیز دیگهست؛ ما که قبلا اومده بودیم اردو تقریبا همه جای حرم و بلد بودیم ، سنگهای کف حرم سرد بود لذت میبردیم از راه رفتن روشون. یه زیارت کردم و راه افتادم بسمت بازار رضا تقریبا از جمع جداشده بودم ، من خودم تنهایی رفتم که تو بازار تاب بخورم یه دستفروش داشت #جوراب جینی با قیمت خوب میفروخت. با چونه زدن سه جین جوراب ازش خریدم و راه افتادم جورابها تو دستم بود یه مسافر یهو ازم پرسید جورابها جینی چند؟ فکر کرد من دستفروشم😄😄 منم یه قیمت بالاتر از چیزی که خریده بودم گفتم یهو دیدم پول داد و خرید 😂
منم گفتم خوب خوبه اینا رو بفروشم برم دوباره بخرم 😁
هنوز تو فکرش بودم که یهو یکی چسبید تو مچ دستم گفت جوراب چنده؟ منم گفتم اینقدر. یهو دیدم انداختم عقب یه لندرور
😢 دیدم یه بچه کوچیکتر از خودمم هست با یه کارتن پر از وسائلی که از دستفروشا گرفته بودند به پسره گفتم قضیه چیه؟
گفت اینا مأمورای شهرداری مشهد هستند دارند دستفروشا رو میگیرن 😂😂😢😢
هیچی ترسیده بودم اومدم بیام پایین دیدم در قفله خودشم جلو در وایساده بهش گفتم بخدا من دانش آموز هستم اومدم اردو حالا من خُمپیچی حرف میزدم و لهجه خم پیچیها با مشهدیها تقریبا یکیه 😄😂
اونم میگفت تابلوئه مشهدی هستی بشین حرف نزن 😄
به پسره گفتم جورابامو بهم میدن گفت نه میبرنت شهرداری یه تعهد میگیرن و بعد ولت میکنن (آخه خودشو چند بار گرفته بودن)
منم بهش گفتم بیا فرار کنیم آخه داشتن با یه دستفروش قُلدر سرو کله میزدن، گفتم در و باز کرد فرار میکنیم
جورابامو با چند تا جین جوراب از تو کارتون که از بقیه گرفته بودن با دو تا بسته بیست تایی تسبیح از تو کارتن برداشتم و ریختم تو یه پلاستیک اون پسرم برداشت حتی بیشتر از من 😂😂
همینکه در و باز کردن که دستفروش قُلدر که زورشون هم نمیرسید بندازن بالا ما دو نفر پریدیم پایین و هر کدوم یه طرف فرار کردیم
🔶من انداختم سمت بازار رضا. مأمورای شهرداری هنگ کرده بودند
منم چون هم لاغر بودم، هم ورزش میکردم تا اومد ببینه چی شده وسط بازار رضا خودمو تو جمعیت گم کردم، دیگه از ترس دوباره گرفتن پشت سرمو نگاه نمیکردم.
طول نزدیک به دو کیلومتری بازار رضا رو دویدم و از طرف دیگه ش زدم بیرون بعدم راه افتادم بسمت مدرسه محل اسکانمون و خوشحال از پلاستیک جوراب و تسبیح 😂
ادامه دارد ...
#کوهساران
❤️💚💙💜💛
@kohsar5
💯 پایگاه اطلاع رسانی #خوانسارنیوز
👇👇👇👇
@Khansarnews1
به قلم 🖌🖌
#سیدداوودطباطبایی مدیر کانال #کوهساران
🅾 #سفرنامه مشهد و شمال
ادامه از قسمت قبل 👆👆
🔷بعد از ناهار و نماز؛ بعد از فیروزکوه ، رانندهها کمی استراحت کردند و راه افتادیم به سمت جاده شمالِ زیبا و بسمت قائمشهر و دیدن پل زیبای #ورسک در مسیر شمال....
مرحوم #زاغی راننده مینی بوس ما خدابیامرز انسان شاد و شوخی بود. جوّ خوبی تو مینیبوس بود ضمن اینکه آقای رضایی هم جاشو با آقای احمدی دیگر مسئول شبانه روزی و اردو عوض کرده بود.
بچهها یه کم که نه خیلی آزادتر شده بودند😄😂 چون آقای احمدی زیاد به بچهها سخت نمیگرفت ، کلا مرد آرومی بود.
🌲جنگلهای سرسبز شمال تازه داشت شروع میشد.یادم میاد سال اولی که اومده بودیم همه تعجب کرده بودیم از این همه درخت، چون همه از مناطقی بودیم که غیر از صدتا درخت تو یه باغ هیچوقت جنگل ندیده بودیم.
🌳خدابیامرز آقای زاغی نوار آهنگ جادههای شمالو گذاشت تو ضبط مینی بوس همه بچهها شروع کردن به خوندن 🎼🎸
افتادیم تو جاده جنگلهای معروف #گلستان هوا تاریک شده بود یه کمپ کنار جاده بود وسط جنگل گلستان ماشینهای زیادی وایساده بودند ما هم رفتیم ، دیدیم یه حصار کشیده شده و آهوها🦌 بدون ترس از مسافرا اونطرف حصار بودند، بچهها همه باهم موکتها رو انداختن و یه شام مختصر خوردیم و به ردیف متکا و پتو انداختن ، هنوز خوابمون نبرده بود که دیدیم یه حیوون داره کنارمون نون خشکای شام و میخوره دیدیم یه گراز خیلی بزرگ بدون ترس نون و خورد و رفت.🐗 انگار براش دیدن مسافر یه چیز عادی بود.
🔷 صبح زود دوباره افتادیم به جاده ،همه غرق دیدن جنگلهای زیبای #گلستان بودیم، بعد از اینکه از بجنورد رد شدیم یواش یواش جنگلها کم شد ناهار و تو یه پارک نزدیک فاروج خوردیم، هوا دیگه تاریک شده بود که رسیدیم #مشهد مقدس 🕌🕌
رفتیم تو یه مدرسه دو طبقه نزدیکهای حرم مستقر شدیم، چند تا کلاس بهمون داده بودند اردوهای دیگه از بقیه کشور هم اومده بودند، همین که موکت و انداختیم برا استراحت دیدیم که از گرما اصلا نمیشه خوابید آخه کلاسها هیچ کولر و پنکه ای نداشتند.
بچهها همه با هم موکت ها رو برداشتیم و اومدیم تو حیاط هنوز پهن نکرده بودیم که دیدیم بقیه اردوها هم از گرما فرار کردن بسمت حیاط 😄😄
🔷صبح روز بعد همه با هم پیاده رفتیم به سمت حرم تقریبا ده دقیقه راه بود. خیلی از بچهها دفعه اولشون بود که حرم امام رضا رو میدیدند. کلا حال و هوای حرم برای همه ما یه چیز دیگهست؛ ما که قبلا اومده بودیم اردو تقریبا همه جای حرم و بلد بودیم ، سنگهای کف حرم سرد بود لذت میبردیم از راه رفتن روشون. یه زیارت کردم و راه افتادم بسمت بازار رضا تقریبا از جمع جداشده بودم ، من خودم تنهایی رفتم که تو بازار تاب بخورم یه دستفروش داشت #جوراب جینی با قیمت خوب میفروخت. با چونه زدن سه جین جوراب ازش خریدم و راه افتادم جورابها تو دستم بود یه مسافر یهو ازم پرسید جورابها جینی چند؟ فکر کرد من دستفروشم😄😄 منم یه قیمت بالاتر از چیزی که خریده بودم گفتم یهو دیدم پول داد و خرید 😂
منم گفتم خوب خوبه اینا رو بفروشم برم دوباره بخرم 😁
هنوز تو فکرش بودم که یهو یکی چسبید تو مچ دستم گفت جوراب چنده؟ منم گفتم اینقدر. یهو دیدم انداختم عقب یه لندرور
😢 دیدم یه بچه کوچیکتر از خودمم هست با یه کارتن پر از وسائلی که از دستفروشا گرفته بودند به پسره گفتم قضیه چیه؟
گفت اینا مأمورای شهرداری مشهد هستند دارند دستفروشا رو میگیرن 😂😂😢😢
هیچی ترسیده بودم اومدم بیام پایین دیدم در قفله خودشم جلو در وایساده بهش گفتم بخدا من دانش آموز هستم اومدم اردو حالا من خُمپیچی حرف میزدم و لهجه خم پیچیها با مشهدیها تقریبا یکیه 😄😂
اونم میگفت تابلوئه مشهدی هستی بشین حرف نزن 😄
به پسره گفتم جورابامو بهم میدن گفت نه میبرنت شهرداری یه تعهد میگیرن و بعد ولت میکنن (آخه خودشو چند بار گرفته بودن)
منم بهش گفتم بیا فرار کنیم آخه داشتن با یه دستفروش قُلدر سرو کله میزدن، گفتم در و باز کرد فرار میکنیم
جورابامو با چند تا جین جوراب از تو کارتون که از بقیه گرفته بودن با دو تا بسته بیست تایی تسبیح از تو کارتن برداشتم و ریختم تو یه پلاستیک اون پسرم برداشت حتی بیشتر از من 😂😂
همینکه در و باز کردن که دستفروش قُلدر که زورشون هم نمیرسید بندازن بالا ما دو نفر پریدیم پایین و هر کدوم یه طرف فرار کردیم
🔶من انداختم سمت بازار رضا. مأمورای شهرداری هنگ کرده بودند
منم چون هم لاغر بودم، هم ورزش میکردم تا اومد ببینه چی شده وسط بازار رضا خودمو تو جمعیت گم کردم، دیگه از ترس دوباره گرفتن پشت سرمو نگاه نمیکردم.
طول نزدیک به دو کیلومتری بازار رضا رو دویدم و از طرف دیگه ش زدم بیرون بعدم راه افتادم بسمت مدرسه محل اسکانمون و خوشحال از پلاستیک جوراب و تسبیح 😂
ادامه دارد ...
#کوهساران
❤️💚💙💜💛
@kohsar5
💯 پایگاه اطلاع رسانی #خوانسارنیوز
👇👇👇👇
@Khansarnews1
قسمت #یازدهم از خاطرات دهه هفتاد
به قلم 🖌🖌
#سیدداوودطباطبایی مدیر کانال #کوهساران
🅾 #سفرنامه مشهد و شمال
ادامه از قسمت قبل
https://t.me/khansarnews1/74508
🔷 حدود شش الی هفت روز مشهد بودیم تقریبا با همت آقای رضایی همه جای مشهد رفتیم
خواجه ربیع، خواجه اباصلت، خواجه مراد، فردوسی ، باغ وحش ، شهر بازی، آرامگاه نادر، موزه آستان قدس رضوی، کوه سنگی، پارک ملت و ...
ولی به نظر خودم بعد از حرم مطهر امام رضا بهترین جا آرامگاه #فردوسی بود که واقعا در اون ابهّت خاصی دیدم. زیر آرامگاه موزه قشنگ و زیبایی بود که دیوارهاش بهمراه دیوار آرامگاه پر بود از اشعار فردوسی
وقتی از دور میدیدیش واقعا به ایرانی بودن خودت افتخار میکردی👌👌
🔶 زیاد مقیّد شام و ناهار نبودیم هرچی آقای احمدی آشپز #هنرستان درست میکرد میخوردیم بیشتر لذت سفرو تجربه میکردیم.
تو این مدت یه هفته همش تو مشهد با مینی بوسها میگشتیم
🔶یه روز داشتم تو حرم امام رضا تاب میخوردم یهو رسیدم به دوست دوران راهنمایی روستای خُم پیچ، آقا غلامعلی عمو علی خیلی از دیدنش خوشحال شدم بعد از دیپلم اومده بود و درس طلبگی میخوند کلی با هم تعریف کردیم خیلی دوست شوخ و خوبی بود بعد از خداحافظی راه افتادم به سمت مدرسه محل اسکانمون دیدم بچهها دارن وسایل خودشونو جمع میکنن آقای رضایی گفت جمع کنید فردا اول صبح میریم به سمت #شمال و دریای خزر
همه خوشحال بودن چون واقعا تو اون دوره هر کسی شمال نمیرفت خود من برای اولین بار دو سال قبلش با همین اردوی هنرستان خوانسار دریا رو دیده بودم.
یادمه از تقریباً 60 تا دانش آموز هیچکدوم تو عمرمون دریا و جنگل ندیده بودیم وقتی رسیدیم به اولین جایی که دریا بود همه اومدن سمت طرف راست مینی بوس که دریا رو ببینن خدا بیامرز آقای #زاغی هی میگفت بشینید مینی بوس چپ میکنه آخرشم دید فایده نداره اولین بریدگی پیچید سمت دریا همه ریختیم پایین
تعجب کرده بودیم از این همه آب همه جا آبی بود و صاف قشنگ یادمه تا چند دقیقه بچهها فقط دریا و نگاه میکردن هیچکدوم حرف نمیزدن حتی میترسیدیم بریم تو آب بعد که کم کم موج میومد زیر پامون تازه یه کم ترسمون ریخت.
ولی جرأت رفتن تو آب رو نداشتیم.
🔷 صبح زود راه افتادیم به سمت شمال و ناهار و تو پارک وسط راه به اسم پارک جنگلی #باباامان خوردیم یه استخر بزرگ وسط پارک بود یه آبشار بلند و زیبا هم آخر پارک. انقدر از این چیزا تو منطقه خودمون ندیده بودیم که فقط نگاه میکردیم زیاد حرف نمیزدیم.
🔶 بعد از ناهار راه افتادیم به سمت شمال و ساری بعد از طی کردن جنگلهای زیبای گلستان غروب تقریباً رسیدیم نزدیک #دریا. با اینکه یه بار قبلاً دریا رو دیده بودم باز هم مثل بقیه بچهها همین جور ماتمون برده بود هیچکدوم حرف نمیزدیم فقط دریا رو نگاه میکردیم.
رفتیم تو یه مدرسه ساکن شدیم هوا گرم و بود و شرجی. اصلاً نمیشد بخوابی. اومدیم تو حیاط اونجام از صدای جیرجیرک و گرما نمیشد بخوابی. تقریباً چهار پنج روز شمال بودیم از شب بعدش از شدت گرما دیگه تو مدرسه نرفتیم تو پارکها میخوابیدیم. محمودآباد و نور و نوشهر و رامسر و چالوس انقدر تو دریا تو آفتاب شنا کرده بودیم که پوست همه سوخته بود همه پوست پوست شده بودیم تا چند هفته بعدش هنوز پوست بدنمون به خاطر آفتاب سوختگی کنده میشد.
🔶 تقریباً روز دوازدهم سفر از جاده چالوس اومدیم به سمت تهران کل جاده بچهها محو طبیعت و درهها و جنگل و جاده شده بودند واقعا تو چندین دهه پیش با کمترین امکانات یه همچین جادهای ساختن هنری بود که هر کسی نداشت.
🔷ناهار و مرقد امام خوردیم و بعد از یه زیارت راه افتادیم به سمت قم و جمکران حرم حضرت معصومه رو زیارت کردیم و شب جمکران خوابیدیم.
روز بعد راه افتادیم به سمت خوانسار بچهها انقدر بهشون خوش گذشته بود که واقعا نفهمیدن چه جوری این 13 روز گذشت تقریباً ساعت 11 ظهر رسیدیم گلپایگان، پیاده شدم و اومدم سر دو راهی شرکت زراعی و با یه ماشین گذری رفتم به سمت خُم پیچ....
🅾 در پایان از آقای رضاعلی رضایی مدیر هنرستان آیت الله طالقانی #خوانسار در دهه 70 تشکر میکنم که تونستن با این کار عالی تو چند سال یکی از بهترین خاطرات زندگی خیلی از هنرجوها رو براشون بسازه انشاءالله که همیشه سلامت باشند❤️🌷
#کوهساران
💯 پایگاه اطلاع رسانی #خوانسارنیوز
👇👇👇👇
@Khansarnews1
https://t.me/joinchat/AAAAADwZkBSMGHwtPXRDVw
به قلم 🖌🖌
#سیدداوودطباطبایی مدیر کانال #کوهساران
🅾 #سفرنامه مشهد و شمال
ادامه از قسمت قبل
https://t.me/khansarnews1/74508
🔷 حدود شش الی هفت روز مشهد بودیم تقریبا با همت آقای رضایی همه جای مشهد رفتیم
خواجه ربیع، خواجه اباصلت، خواجه مراد، فردوسی ، باغ وحش ، شهر بازی، آرامگاه نادر، موزه آستان قدس رضوی، کوه سنگی، پارک ملت و ...
ولی به نظر خودم بعد از حرم مطهر امام رضا بهترین جا آرامگاه #فردوسی بود که واقعا در اون ابهّت خاصی دیدم. زیر آرامگاه موزه قشنگ و زیبایی بود که دیوارهاش بهمراه دیوار آرامگاه پر بود از اشعار فردوسی
وقتی از دور میدیدیش واقعا به ایرانی بودن خودت افتخار میکردی👌👌
🔶 زیاد مقیّد شام و ناهار نبودیم هرچی آقای احمدی آشپز #هنرستان درست میکرد میخوردیم بیشتر لذت سفرو تجربه میکردیم.
تو این مدت یه هفته همش تو مشهد با مینی بوسها میگشتیم
🔶یه روز داشتم تو حرم امام رضا تاب میخوردم یهو رسیدم به دوست دوران راهنمایی روستای خُم پیچ، آقا غلامعلی عمو علی خیلی از دیدنش خوشحال شدم بعد از دیپلم اومده بود و درس طلبگی میخوند کلی با هم تعریف کردیم خیلی دوست شوخ و خوبی بود بعد از خداحافظی راه افتادم به سمت مدرسه محل اسکانمون دیدم بچهها دارن وسایل خودشونو جمع میکنن آقای رضایی گفت جمع کنید فردا اول صبح میریم به سمت #شمال و دریای خزر
همه خوشحال بودن چون واقعا تو اون دوره هر کسی شمال نمیرفت خود من برای اولین بار دو سال قبلش با همین اردوی هنرستان خوانسار دریا رو دیده بودم.
یادمه از تقریباً 60 تا دانش آموز هیچکدوم تو عمرمون دریا و جنگل ندیده بودیم وقتی رسیدیم به اولین جایی که دریا بود همه اومدن سمت طرف راست مینی بوس که دریا رو ببینن خدا بیامرز آقای #زاغی هی میگفت بشینید مینی بوس چپ میکنه آخرشم دید فایده نداره اولین بریدگی پیچید سمت دریا همه ریختیم پایین
تعجب کرده بودیم از این همه آب همه جا آبی بود و صاف قشنگ یادمه تا چند دقیقه بچهها فقط دریا و نگاه میکردن هیچکدوم حرف نمیزدن حتی میترسیدیم بریم تو آب بعد که کم کم موج میومد زیر پامون تازه یه کم ترسمون ریخت.
ولی جرأت رفتن تو آب رو نداشتیم.
🔷 صبح زود راه افتادیم به سمت شمال و ناهار و تو پارک وسط راه به اسم پارک جنگلی #باباامان خوردیم یه استخر بزرگ وسط پارک بود یه آبشار بلند و زیبا هم آخر پارک. انقدر از این چیزا تو منطقه خودمون ندیده بودیم که فقط نگاه میکردیم زیاد حرف نمیزدیم.
🔶 بعد از ناهار راه افتادیم به سمت شمال و ساری بعد از طی کردن جنگلهای زیبای گلستان غروب تقریباً رسیدیم نزدیک #دریا. با اینکه یه بار قبلاً دریا رو دیده بودم باز هم مثل بقیه بچهها همین جور ماتمون برده بود هیچکدوم حرف نمیزدیم فقط دریا رو نگاه میکردیم.
رفتیم تو یه مدرسه ساکن شدیم هوا گرم و بود و شرجی. اصلاً نمیشد بخوابی. اومدیم تو حیاط اونجام از صدای جیرجیرک و گرما نمیشد بخوابی. تقریباً چهار پنج روز شمال بودیم از شب بعدش از شدت گرما دیگه تو مدرسه نرفتیم تو پارکها میخوابیدیم. محمودآباد و نور و نوشهر و رامسر و چالوس انقدر تو دریا تو آفتاب شنا کرده بودیم که پوست همه سوخته بود همه پوست پوست شده بودیم تا چند هفته بعدش هنوز پوست بدنمون به خاطر آفتاب سوختگی کنده میشد.
🔶 تقریباً روز دوازدهم سفر از جاده چالوس اومدیم به سمت تهران کل جاده بچهها محو طبیعت و درهها و جنگل و جاده شده بودند واقعا تو چندین دهه پیش با کمترین امکانات یه همچین جادهای ساختن هنری بود که هر کسی نداشت.
🔷ناهار و مرقد امام خوردیم و بعد از یه زیارت راه افتادیم به سمت قم و جمکران حرم حضرت معصومه رو زیارت کردیم و شب جمکران خوابیدیم.
روز بعد راه افتادیم به سمت خوانسار بچهها انقدر بهشون خوش گذشته بود که واقعا نفهمیدن چه جوری این 13 روز گذشت تقریباً ساعت 11 ظهر رسیدیم گلپایگان، پیاده شدم و اومدم سر دو راهی شرکت زراعی و با یه ماشین گذری رفتم به سمت خُم پیچ....
🅾 در پایان از آقای رضاعلی رضایی مدیر هنرستان آیت الله طالقانی #خوانسار در دهه 70 تشکر میکنم که تونستن با این کار عالی تو چند سال یکی از بهترین خاطرات زندگی خیلی از هنرجوها رو براشون بسازه انشاءالله که همیشه سلامت باشند❤️🌷
#کوهساران
💯 پایگاه اطلاع رسانی #خوانسارنیوز
👇👇👇👇
@Khansarnews1
https://t.me/joinchat/AAAAADwZkBSMGHwtPXRDVw
Telegram
خوانسارنیوز khansarnews1
قسمت #دهم از خاطرات دهه هفتاد
به قلم 🖌🖌
#سیدداوودطباطبایی مدیر کانال #کوهساران
🅾 #سفرنامه مشهد و شمال
ادامه از قسمت قبل 👆👆
🔷بعد از ناهار و نماز؛ بعد از فیروزکوه ، رانندهها کمی استراحت کردند و راه افتادیم به سمت جاده شمالِ زیبا و بسمت قائمشهر و دیدن پل…
به قلم 🖌🖌
#سیدداوودطباطبایی مدیر کانال #کوهساران
🅾 #سفرنامه مشهد و شمال
ادامه از قسمت قبل 👆👆
🔷بعد از ناهار و نماز؛ بعد از فیروزکوه ، رانندهها کمی استراحت کردند و راه افتادیم به سمت جاده شمالِ زیبا و بسمت قائمشهر و دیدن پل…