Forwarded from شهدا مــــــــــردان بـــــی ادعا
💠بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یا رفیق من لا رفیق له...🔰
🔳#پسرک_فلافل_فروش🔳
🌷 #فصل_دوم #روزگارجوانی🌷
🌺راوی:پدر شهید
🌻 #قسمت_دوم
🔘با پیروزی انقلاب به روستای خودمان برگشتم. با یکی از دختران خوبی که خانواده معرفی کردند ازدواج کردم و به تهران برگشتیم.
✳️خوشحال بودم که خداوند سرنوشت ما را در خانه خودش رقم زده بود!
🌸خدا لطف کرد و ده سال در مسجد فاطمیه در محله دولاب تهران به عنوان خادم مسجد مشغول فعالیت شدیم.
✳️حضور در مسجد باعث شد که خواسته یا ناخواسته در رشد معنوی فرزندانم تأثیر مثبتی ایجاد شود.
✳️فرزند اولم مهدی بود. پسری بسیار خوب و با ادب، بعد خداوند به ما دختر داد و بعد هم در زمانی که جنگ به پایان رسید، یعنی
🌸در اواخر سال 1367 محمدهادی به دنیا آمد.
بعد هم دو دختر دیگر به جمع خانواده ما اضافه شد.
✳️روزها گذشت و محمد هادی بزرگ شد.
🌸در دوران دبستان به مدرسه شهید سعیدی در میدان آیت الله سعیدی رفت. هادی در دوره دبستان بود که وارد شغل مصالح فروشی شدم و خادمی مسجد را تحویل دادم.
✳️هادی از همان ایام با هیئت حاج حسین سازور که در دهه محرم در محله ی ما برگزار می شد آشنا گردید. من هم از قبل، با حاج حسین رفیق بودم. با پسرم در برنامه های هیئت شرکت می کردیم.
✳️پسرم با اینکه سن و سالی نداشت، اما در تدارکات هیئت بسیار زحمت می کشید.
🌸بدون ادعا و بدون سر و صدا برای بچه های هیئت وقت می گذاشت.
✳️یادم هست که این پسر من، از همان دوران نوجوانی به ورزش علاقه نشان می داد. رفته بود چند تا وسیله ورزشی تهیه کرده و صبح ها مشغول می شد.
✳️به میله ای که برای پرده به کنار درب حیاط نصب شده بود بارفیکس می زد. بااینکه لاغر بود اما بدنش حسابی ورزیده شد.
🔘ادامه دارد ...
🔰یا رفیق من لا رفیق له...🔰
🔳#پسرک_فلافل_فروش🔳
🌷 #فصل_دوم #روزگارجوانی🌷
🌺راوی:پدر شهید
🌻 #قسمت_دوم
🔘با پیروزی انقلاب به روستای خودمان برگشتم. با یکی از دختران خوبی که خانواده معرفی کردند ازدواج کردم و به تهران برگشتیم.
✳️خوشحال بودم که خداوند سرنوشت ما را در خانه خودش رقم زده بود!
🌸خدا لطف کرد و ده سال در مسجد فاطمیه در محله دولاب تهران به عنوان خادم مسجد مشغول فعالیت شدیم.
✳️حضور در مسجد باعث شد که خواسته یا ناخواسته در رشد معنوی فرزندانم تأثیر مثبتی ایجاد شود.
✳️فرزند اولم مهدی بود. پسری بسیار خوب و با ادب، بعد خداوند به ما دختر داد و بعد هم در زمانی که جنگ به پایان رسید، یعنی
🌸در اواخر سال 1367 محمدهادی به دنیا آمد.
بعد هم دو دختر دیگر به جمع خانواده ما اضافه شد.
✳️روزها گذشت و محمد هادی بزرگ شد.
🌸در دوران دبستان به مدرسه شهید سعیدی در میدان آیت الله سعیدی رفت. هادی در دوره دبستان بود که وارد شغل مصالح فروشی شدم و خادمی مسجد را تحویل دادم.
✳️هادی از همان ایام با هیئت حاج حسین سازور که در دهه محرم در محله ی ما برگزار می شد آشنا گردید. من هم از قبل، با حاج حسین رفیق بودم. با پسرم در برنامه های هیئت شرکت می کردیم.
✳️پسرم با اینکه سن و سالی نداشت، اما در تدارکات هیئت بسیار زحمت می کشید.
🌸بدون ادعا و بدون سر و صدا برای بچه های هیئت وقت می گذاشت.
✳️یادم هست که این پسر من، از همان دوران نوجوانی به ورزش علاقه نشان می داد. رفته بود چند تا وسیله ورزشی تهیه کرده و صبح ها مشغول می شد.
✳️به میله ای که برای پرده به کنار درب حیاط نصب شده بود بارفیکس می زد. بااینکه لاغر بود اما بدنش حسابی ورزیده شد.
🔘ادامه دارد ...
Forwarded from شهدا مــــــــــردان بـــــی ادعا
💠بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یا رفیق من لا رفیق له...🔰
🔳 #سلام_بر_ابراهیم🔳
🌷 #فصل_سوم #محبت_پدر 🌷
🌺راوی:رضا هادی
🌻 #قسمت_اول
✳️درخانه اي کوچک و مســتاجري درحوالي ميدان خراسان تهران زندگي مي كرديم.
✳️اولين روزهاي ارديبهشت سال1336بود.پدر چند روزي است كه خيلي خوشحال است.
🌸خدا در اولين روز اين ماه، پســري به او عطا کرد.او دائمًا از خدا تشــكر مي كرد.
✳️هر چند حالا در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي پدر براي اين پسر تازه متولد شده خيلي ذوق مي كند.
🌸البته حق هم دارد.پسر خيلي با نمكي است.اسم بچه را هم انتخاب كرد:
✳️«ابراهيم» پدرمان نام پيامبــري را بر او نهاد كه
🌸 مظهر صبر و قهرمان توكل و توحيد بود.و اين اسم واقعًا برازنده او بود.
✳️بســتگان و دوســتان هر وقت او را مي ديدند با تعجب مي گفتند:
🌸حســين آقا، تو ســه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين پســر اينقدر خوشحالي مي كني؟!
✳️پــدر با آرامش خاصي جواب مي داد:
🌸اين پســر حالــت عجيبي دارد!من مطمئن هســتم كه ابراهيم من، بنده خوب خدا مي شــود، اين پسر نام من را هم زنده مي كند!
🔘راست مي گفت.محبت پدرمان به ابراهيم، محبت عجيبي بود...
🔘ادامه دارد...
🔰یا رفیق من لا رفیق له...🔰
🔳 #سلام_بر_ابراهیم🔳
🌷 #فصل_سوم #محبت_پدر 🌷
🌺راوی:رضا هادی
🌻 #قسمت_اول
✳️درخانه اي کوچک و مســتاجري درحوالي ميدان خراسان تهران زندگي مي كرديم.
✳️اولين روزهاي ارديبهشت سال1336بود.پدر چند روزي است كه خيلي خوشحال است.
🌸خدا در اولين روز اين ماه، پســري به او عطا کرد.او دائمًا از خدا تشــكر مي كرد.
✳️هر چند حالا در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي پدر براي اين پسر تازه متولد شده خيلي ذوق مي كند.
🌸البته حق هم دارد.پسر خيلي با نمكي است.اسم بچه را هم انتخاب كرد:
✳️«ابراهيم» پدرمان نام پيامبــري را بر او نهاد كه
🌸 مظهر صبر و قهرمان توكل و توحيد بود.و اين اسم واقعًا برازنده او بود.
✳️بســتگان و دوســتان هر وقت او را مي ديدند با تعجب مي گفتند:
🌸حســين آقا، تو ســه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين پســر اينقدر خوشحالي مي كني؟!
✳️پــدر با آرامش خاصي جواب مي داد:
🌸اين پســر حالــت عجيبي دارد!من مطمئن هســتم كه ابراهيم من، بنده خوب خدا مي شــود، اين پسر نام من را هم زنده مي كند!
🔘راست مي گفت.محبت پدرمان به ابراهيم، محبت عجيبي بود...
🔘ادامه دارد...
Forwarded from عکس نگار
#بسم_رب_الشهدا_و_الصدیقین
#قسمت_اول
#روزگار_شهید_عباس_کردانی
سلام?😊 ،من مدافع حرم عباس کردانی هستم ،فرزندی از جنوب غرب خوزستان ، شهر اهواز .
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
سوی حسین رفتن با چهره ی خونین
این سان بود زیبا معراج انسانی
😊😊
قصدم از نوشتن گذشته ام ،که پر از خاطره های تلخ وشیرین ، معرفی کردن خودم هست .
من درسال 1358به لطف خدا به دنیا اومدم ☺️
در دوران کودکی خیلی بازیگوش بودم ولی ناگفته نمونه خیلی هم زرنگ بودم و باهوش .😍
آنقدر بازیگوش بودم که حتی تو شکم مامانم میخواستم با پا دنیا بیام از بس عجله داشتم🚶 ،و نزدیک بود مادرم رو به کشتن بدم 😞
که ناگهان با گفتن یک یا ابوالفضل (ع) از جانب پدرم ،تاب خوردم 🙃وگفتم دنیا بیام، برای همین اسممو گذاشتن عباس 😍
وقتی بزرگتر شدم، زمانی که هنوز مدرسه نمیرفتم ،ظهر که همه می خوابیدن حیاط خونه رو پر از آب میکردم🚣 ومیرفتم پشت بام ترقه 💣روشن میکردم و می انداختم توی حیاط، صدای بلندی میداد و من از این همه بازیگوشی ذوق زده میشدم وکلی می خندیدم😂 وهمه رو از خواب بیدار می کردم ، بعد هم از خونه فرار میکردم که کسی دعوام نکنه .🏃
ادامه دارد ....
✅کانال فاتحین نبل و الزهرا
https://telegram.me/fatehin_nobbol_alzahra
#قسمت_اول
#روزگار_شهید_عباس_کردانی
سلام?😊 ،من مدافع حرم عباس کردانی هستم ،فرزندی از جنوب غرب خوزستان ، شهر اهواز .
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
سوی حسین رفتن با چهره ی خونین
این سان بود زیبا معراج انسانی
😊😊
قصدم از نوشتن گذشته ام ،که پر از خاطره های تلخ وشیرین ، معرفی کردن خودم هست .
من درسال 1358به لطف خدا به دنیا اومدم ☺️
در دوران کودکی خیلی بازیگوش بودم ولی ناگفته نمونه خیلی هم زرنگ بودم و باهوش .😍
آنقدر بازیگوش بودم که حتی تو شکم مامانم میخواستم با پا دنیا بیام از بس عجله داشتم🚶 ،و نزدیک بود مادرم رو به کشتن بدم 😞
که ناگهان با گفتن یک یا ابوالفضل (ع) از جانب پدرم ،تاب خوردم 🙃وگفتم دنیا بیام، برای همین اسممو گذاشتن عباس 😍
وقتی بزرگتر شدم، زمانی که هنوز مدرسه نمیرفتم ،ظهر که همه می خوابیدن حیاط خونه رو پر از آب میکردم🚣 ومیرفتم پشت بام ترقه 💣روشن میکردم و می انداختم توی حیاط، صدای بلندی میداد و من از این همه بازیگوشی ذوق زده میشدم وکلی می خندیدم😂 وهمه رو از خواب بیدار می کردم ، بعد هم از خونه فرار میکردم که کسی دعوام نکنه .🏃
ادامه دارد ....
✅کانال فاتحین نبل و الزهرا
https://telegram.me/fatehin_nobbol_alzahra
باسلام ✋
"خـدمت خـادمیـن گـل وگلاب"
سفرهای #خادمی_شهدا پر شد... وهرکس #توفیق و #قسمت خادمی رو داشت ثبت نام کرد...
.
والان مونده فقط #یک_مرحله که اگر با موفقیت بگذرونی میشی؛ #خادم_الشهدا 🌹
☑️اسم این مرحله اخری هستش: #مصاحبه و #تکمیل پرونده:
☑️تمامی #خادمین بعد از ثبت نام، جهت گزینش و مصاحبه و تکمیل پرونده توسط کمیته استان #خوزستان فراخوان می شوند. (کمیته خادمین استان به دلیل #جلوگیری از #ازدحام به #صورت زمان #بندی شده، اقدام به فراخوان و گزینش و مصاحبه #خادمین گرامی خواهند نمود لذا از #تماس و یا #مراجعه غیر ضروری خودداری فرمائید.)
💠کمیته مرکزی خادمین شهدای استان خوزستان💠
✅به ڪانال رسمي ڪمیته مرکزي خادمین شہداے استان خوزستان بپیوندید↙️
https://telegram.me/joinchat/Bn6fiz91J0YeV29P2lr3lw
"خـدمت خـادمیـن گـل وگلاب"
سفرهای #خادمی_شهدا پر شد... وهرکس #توفیق و #قسمت خادمی رو داشت ثبت نام کرد...
.
والان مونده فقط #یک_مرحله که اگر با موفقیت بگذرونی میشی؛ #خادم_الشهدا 🌹
☑️اسم این مرحله اخری هستش: #مصاحبه و #تکمیل پرونده:
☑️تمامی #خادمین بعد از ثبت نام، جهت گزینش و مصاحبه و تکمیل پرونده توسط کمیته استان #خوزستان فراخوان می شوند. (کمیته خادمین استان به دلیل #جلوگیری از #ازدحام به #صورت زمان #بندی شده، اقدام به فراخوان و گزینش و مصاحبه #خادمین گرامی خواهند نمود لذا از #تماس و یا #مراجعه غیر ضروری خودداری فرمائید.)
💠کمیته مرکزی خادمین شهدای استان خوزستان💠
✅به ڪانال رسمي ڪمیته مرکزي خادمین شہداے استان خوزستان بپیوندید↙️
https://telegram.me/joinchat/Bn6fiz91J0YeV29P2lr3lw
کمیته خادمین شهدا خوزستان
AudioTrim – bf6 AETr
🎬 روایتگری 🎤
💠 آقای دلبریان 💠
✅نوشته های یک غواص
عجیب و شنیدنی
#قسمت_اول
✅ڪمیتہ مرڪزے خادمین شهداے خوزستان↙️
@khademin_shohada_khoozestan
💠 آقای دلبریان 💠
✅نوشته های یک غواص
عجیب و شنیدنی
#قسمت_اول
✅ڪمیتہ مرڪزے خادمین شهداے خوزستان↙️
@khademin_shohada_khoozestan
Forwarded from عکس نگار
🌴#خادم_الشهدا🌴
#خادم الشهدا کیست ؟!🤔
گاهی خادم الشهدا در #منطقه است!❣
وسط #طلائیه و #شلمچه و #فکه...
گاهی در #یادمان ها🕊
بعضی #خادمین هم در #اردوگاه ها توفیق خدمت به #شهدا را دارند.🍃
بعضی #خادمین شهدا هم هستند که در گلزار های #شهدا و... #لباس مقدس خادمی بر تن دارند...🌹
اما☝️
خادمین شهدا!
✨سختترین #قسمت خادمی را مادران و همسران شهدا به دوش می کشد.✨
👈که #خادم الشهدا هستند،
قبل از اینکه #شهید ، شهید شود...
شاید #لباس و #نشان خادمی را نداشته باشند
اما☝️ بدانیم هر #شهیدی فرزندانی دارد...پدری دارد... این شیر زنان بعد از آنها بار #مسوولیتشان را به دوش می کشند...
عجب خادمین #شهدایی هستند این خواهران!
خدا قوت #خواهر زینبی✌️
✅ڪمیتہ مرڪزے خادمین شهداے خوزستان↙️ @khademin_shohada_khoozestan
#خادم الشهدا کیست ؟!🤔
گاهی خادم الشهدا در #منطقه است!❣
وسط #طلائیه و #شلمچه و #فکه...
گاهی در #یادمان ها🕊
بعضی #خادمین هم در #اردوگاه ها توفیق خدمت به #شهدا را دارند.🍃
بعضی #خادمین شهدا هم هستند که در گلزار های #شهدا و... #لباس مقدس خادمی بر تن دارند...🌹
اما☝️
خادمین شهدا!
✨سختترین #قسمت خادمی را مادران و همسران شهدا به دوش می کشد.✨
👈که #خادم الشهدا هستند،
قبل از اینکه #شهید ، شهید شود...
شاید #لباس و #نشان خادمی را نداشته باشند
اما☝️ بدانیم هر #شهیدی فرزندانی دارد...پدری دارد... این شیر زنان بعد از آنها بار #مسوولیتشان را به دوش می کشند...
عجب خادمین #شهدایی هستند این خواهران!
خدا قوت #خواهر زینبی✌️
✅ڪمیتہ مرڪزے خادمین شهداے خوزستان↙️ @khademin_shohada_khoozestan