خــٰاڪــْـی هــٰا:
🌹شهید سپهبد علی صیاد شیرازی🌹
🌸روزه بود🌸
🍂دوره ی تکاوری، بین شیراز و پل خان ؛ به سمت مرودشت. دانش جوها رابرده بودم راه پیمایی استقامت. از آسمان آتش می بارید. خیلی ها خسته شده بودند. نگاهم افتاد به صیاد؛ عرق بدنش بخار می شد و می رفت هوا. یک لحظه حس کردم دارد آب می شود، آتش می گیرد و ذوب می شود.
شنیده بودم که قدرت بدنی بالایی دارد. با خودم گفتم: این هم که داره می بُره.
رفتم نزدیکش. گفتم: اگه برات مقدور نیست، می تونی آروم تر ادامه بدی.
هنوز صیاد چیزی نگفته بود که یکی از دانش جوها خودش را رساند به ما.
ـ استاد ببخشید! ایشون روزه ن. شونزده ـ هفده روزه.
ـ روزه است ؟
ـ بله. الان ماه رمضونه، صیاد روزه می گیره.
ایستادم. جا ماندم. صیاد رفت، ازم فاصله گرفت. 🍂
منبع : یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 10📚
#خاطرات_موضوعی
#روزه
#شهید_علی_صیادشیرازی
#طرح_رفیق_شهیدم
#خاکی_ها
http://t.me/joinchat/AAAAAD91J0b73bCt2lr3lw
🌹شهید سپهبد علی صیاد شیرازی🌹
🌸روزه بود🌸
🍂دوره ی تکاوری، بین شیراز و پل خان ؛ به سمت مرودشت. دانش جوها رابرده بودم راه پیمایی استقامت. از آسمان آتش می بارید. خیلی ها خسته شده بودند. نگاهم افتاد به صیاد؛ عرق بدنش بخار می شد و می رفت هوا. یک لحظه حس کردم دارد آب می شود، آتش می گیرد و ذوب می شود.
شنیده بودم که قدرت بدنی بالایی دارد. با خودم گفتم: این هم که داره می بُره.
رفتم نزدیکش. گفتم: اگه برات مقدور نیست، می تونی آروم تر ادامه بدی.
هنوز صیاد چیزی نگفته بود که یکی از دانش جوها خودش را رساند به ما.
ـ استاد ببخشید! ایشون روزه ن. شونزده ـ هفده روزه.
ـ روزه است ؟
ـ بله. الان ماه رمضونه، صیاد روزه می گیره.
ایستادم. جا ماندم. صیاد رفت، ازم فاصله گرفت. 🍂
منبع : یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 10📚
#خاطرات_موضوعی
#روزه
#شهید_علی_صیادشیرازی
#طرح_رفیق_شهیدم
#خاکی_ها
http://t.me/joinchat/AAAAAD91J0b73bCt2lr3lw
🌹خاطرات طنز🌹
😂خدایا مرسی!!😂
⭕️قبل از غروب آفتاب رسیدیم مهران.
خسته و کوفته با همان سر و وضع آشفته خودمان را به بهداری رساندیم. 😇
آنجا صحنه ای را دیدم که هرگز یادم نمی رود.
جلو در اورژانس،
یکی از اون بچه های شوخ که بهش بمب روحیه هم می گفتند،😉😁
نشسته بود و دست ها رو بالا برده بود و می گفت:😝😆😝
«خدایا ! از اینکه منو آفریدی، مرسی! دستت درد نکند، 😂شرمنده ام کردی!»⭕️
#خاطرات_طنز_شهدا
#طنز
#خاکی_ها
#خدایا_مرسی
🆔http://t.me/joinchat/AAAAAD91J0b73bCt2lr3lw
😂خدایا مرسی!!😂
⭕️قبل از غروب آفتاب رسیدیم مهران.
خسته و کوفته با همان سر و وضع آشفته خودمان را به بهداری رساندیم. 😇
آنجا صحنه ای را دیدم که هرگز یادم نمی رود.
جلو در اورژانس،
یکی از اون بچه های شوخ که بهش بمب روحیه هم می گفتند،😉😁
نشسته بود و دست ها رو بالا برده بود و می گفت:😝😆😝
«خدایا ! از اینکه منو آفریدی، مرسی! دستت درد نکند، 😂شرمنده ام کردی!»⭕️
#خاطرات_طنز_شهدا
#طنز
#خاکی_ها
#خدایا_مرسی
🆔http://t.me/joinchat/AAAAAD91J0b73bCt2lr3lw