Khabgard | خوابگرد
19.1K subscribers
1.19K photos
640 videos
52 files
2.03K links
برای بازنشرِ مطالبِ سایتِ خوابگرد
و مطالبِ دندان‌گیرِ دیگر جاها | رضا شکراللهی

https://twitter.com/khabgard

سایت: http://khabgard.com

ایمیل: info@khabgard.com
‌‌‌
Download Telegram
دل تاجیک و ایرانی

امروز یک نفر از چاپخانه زنگ زد و گفت: می‌خواهم شما را ببینم.
گفتم: من جایِ کار نیستم.
خیلی جدی گفت: «کجا که شما گویید می‌آیم شما را بینم.»
وقتی اصرارش را دیدم گفتم: بیایید نزد نانوایی قریه‌بالا...

در این اوضاع و احوال دلم هزار راه رفت و هر فکری از سرم گذشت. این‌که در آن چاپخانه کتابی زیر چاپ نداشتم، بیشتر ذهنم را مشغول کرد.
رفتم سر قرار... دیدم آمده بود و چشم‌انتظار.

سلام کردم. دستم را جلو بردم که احوال‌پرسی کنم، دیدم دست به جیبش بُرد و یک دسته پول را طوری که کسی نبیند گذاشت توی دستم و گفت: این هزار سامانی است. خواستم بپرسم برای چه؟

خودش زودتر گفت: «من غیر از شما با یگان ایرانی، شناس نیستم. شنیدم ایران زمین‌جُنبی (زلزله) شده است. این پول را گیرید اقلاً به یک نفر از آنها یاردَم (کمک) رسانید.» خواستم تشکر کنم که خداحافظی کرد و رفت.

يادداشت حسن قريبى، پژوهشگر ايرانی مقيم تاجيكستان

@KhabGard

منبع، فیسبوک سهراب ضیا:
https://goo.gl/Uk93kb
مجتبی عبدالله‌نژاد زود رفت، خیلی زود. به‌یادش، این خاطره را بخوانید که روایت شیرین ماجرای او و جاحظ است با یونگ و آندره برتون.

بخشی از متن:
چند سال پیش مدتی بود به آپارتمان جدیدی اسباب‌کشی کرده بودیم. هر چه کتاب در انباری و جاهای دیگر داشتیم جمع کرده بودیم و به این آپارتمان جدید منتقل کرده بودیم. ولی برای جا دادن کتاب‌ها مشکل داشتیم. تعداد قفسه‌ها کافی نبود. آخر قرار شد اتاق دیگری را هم به کتابخانه تبدیل کنیم. تازه گرفتار یک ماجرای کلاهبرداری شده بودم و همه چیزم را از دست داده بودم. پول خرید قفسه نداشتم...

@KhabGard

📝 متن کامل برای مطالعه در موبایل:

http://telegra.ph/Abdollahnejad-12-06
دنبال کتابی می‌گردید،
ولی پیداش نمی‌کنید؟

کتاب کمیاب‌تان را پیدا کرده‌اید،
ولی قیمتش مناسب نیست؟

📍این کانال برای شماست👇
@elephant_bookstore
@elephant_bookstore

#آگهی
مجتبی عبدالله نژاد دیروز درگذشت. آنچنان ناگهانی که همه دوستان و خوانندگانش را تکان داد و مبهوت کرد. فقط 48 سال داشت. بیشتر اوقات از خانه بیرون نمی رفت. سخت مشغول نوشتن بود و ترجمه کردن. و بیرون هم هوای تازه ای نبود. مگر وقتی که دوستی را باید در شهر ملاقات می کرد. یکی از این دوستان علیرضا آبیز بود. هر وقت از انگلیس به وطن می رفت مجتبی خانه را ترک می کرد تا به دیدار دوست برود. حالا خانه را برای همیشه ترک کرده است. برای دیدار آن رفیق اعلی. مجتبی رفیق بود و دانشور و پژوهشگر بود و زبان فارسی را نیک می دانست و تاریخ ادب ایران را به شیوه ای هنرمندانه و خلاق روایت می کرد. یک کتاب ناصرخسرو از همین مجموعه را آماده کرده بود و نسخه ای از روی لطف برای من هم فرستاده بود. شنیدم کتاب دیگری در باره سعدی هم نوشته است. اگر 10 سال و 20 سال دیگر زنده می ماند چه می شد؟ اما آن وطن قاتل دانش و دانشوران شده است. و آن هوای مزخرف تهران به قتل عام مشغول است. یادش از یادمان نمی رود. به یادش این مقاله آبیز را که پیشترها به طور خلاصه در راهک آورده بودم بازنشر می کنم. او در آثارش زنده است و زنده خواهد ماند. - مهدی جامی

http://raahak.com/?p=14518
‏عکسی شوخ‌طبعانه از مارسل پروست، سال ۱۸۹۲، در حال ادای گیتارنواختن با یک راکت تنیس. پروست خیلی اهل عکس گرفتن نبود.

@KhabGard

منبع: https://goo.gl/8sMHgi
پاک کردن سرزمین پاکان

اسپهبانی، نویسنده‌ی کتاب «پاک کردن سرزمین پاکان»، و شوهرش حسین حقانی، سفیر سابق پاکستان در آمریکا، هردو به خاطر این کار تهدید به مرگ شده‌اند و در تبعیدی خود‌خواسته در واشنگتن زندگی می‌کنند.

✔️ وقتی مشاور امنیت ملی آمریکا می‌خواست دونالد ترامپ را متقاعد کند که وضع افغانستان ناامید‌کننده نیست، عکسی سیاه و سفید از سال ۱۹۷۲ را، که زنان را با دامن‌های کوتاه در خیابان‌های کابل نشان می‌دهد، بیرون کشید. احتمالاً قصدش این بود که نشان دهد این کشور زمانی ایده‌آل‌های غربی را پذیرفته بوده و، با کمک آمریکا، باز هم می‌تواند چنین کند. این موضوع نشان‌دهنده‌ی محدودیت‌های فهم آمریکا از کشورهایی است که بازسازی آن‌ها را بنا به تصور خودش دنبال کرده است.

✔️ ولی، این عکس چیزی را ثبت کرده است که نه فقط در افغانستان (از زمان برآمدن طالبان) بلکه همچنین در بخش عمده‌ی دنیای اسلام در دهه‌های اخیر گم شده است: آزادی انتخاب. همه‌ی زنان افغان در دهه‌ی ۱۹۷۰ دامن کوتاه نمی‌پوشیدند، ولی می‌توانستند بدون ترس از شلاق خوردن یا مواجهه با اسیدپاشی این کار را بکنند.

✔️ اسپهانی دوره‌ی زمام‌داری ضیاءالحق را به‌عنوان نقطه‌ی بی‌بازگشت تعریف می‌کند. این حاکم نظامی قوانین کشور را اسلامی کرد، دادگاه‌های شریعت و قوانین جدید اسلامی را به عنوان دستور عمل‌های «حدود شرعی» ارائه کرد، که مجازات‌های مشخص مذهبی را برای جرایمی مشخص اعمال می‌کنند. در دوره‌ی او بود که قوانین توهین به مقدسات سخت‌تر شدند، و حبس ابد و اعدام به‌عنوان مجازات به آن‌ها علاوه شدند. هیچ جنبه‌ای از فرهنگ از گرایش به «اسلامی کردن» نجات نیافت؛ همه‌ی سینماها از کراچی تا پیشاور بسته شدند، هنرمندان به زیرزمین‌ها رانده شدند، و برنامه‌های آموزشی بازطراحی شدند تا یک «تصویر یکپارچه از پاکستان به‌عنوان کشوری اسلامی» خلق کنند.

@KhabGard

📝 متن کامل یادداشت:
http://telegra.ph/Ghattas-12-07
لوین استاین، سردبیر «پاریس ریویو» و یکی از مهم‌ترین آدم‌ها در ادبیات انگلیسی، هم به‌دلیل آزار زنان و رفتار تبعیض‌آمیز و سوءاستفاده از قدرت و موقعیت شغلی‌اش در مواجهه با زنان همکار، ناچار شد استعفا کند.
@KhabGard

https://goo.gl/2RHptS
سردبیر مجله‌ی کرگدن نوشته که به دلیل گرانی کاغذ این هفته منتشر نمی‌شود. بعضی از نشریات دیگر هم همین تصمیم را گرفته‌اند. می‌گویند دولت پیش‌بینی وضع موجود را نکرده و نشریات دولتی هم تا می‌توانسته‌اند کاغذ خریده‌اند و احتکار کرده‌اند! با این شرایط، سرانجام نشریات خصوصی در ابهام است.

@KhabGard

منبع: https://goo.gl/tN7cyb
Forwarded from خبرگزاری ایبنا
معرفی نامزدهای نهایی جایزه‌ی احمد محمود
نامزدهای نهایی نخستین دوره‌ی جایزه‌ی احمد محمود در دو بخش رمان و مجموعه‌داستان معرفی شدند. در بخش رمان، پنج کتابی که به مرحله‌ی نهایی جایزه راه یافته‌اند عبارتند از:
«آداب دنیا» نوشته‌ی یعقوب یادعلی (نشر چشمه)، «تپه‌ی خرگوش» نوشته‌ی علی‌اکبر حیدری (نشر روزنه)، «سوگواری برای شوالیه‌ها» نوشته‌ی مرتضی کربلایی‌لو (نشر ققنوس)، «ناتمامی» نوشته‌ی زهرا عبدی (نشر چشمه)، «یک پرونده‌ی کهنه» نوشته‌ی رضا جولایی (نشر آموت).
در بخش مجموعه‌داستان نیز این آثار به مرحله‌ی آخر راه یافته‌اند:
«بی‌باد بی‌پارو» نوشته‌ی فریبا وفی (نشر چشمه)، «جغرافیای اموات» نوشته‌ی محسن فرجی (نشر آموت)، «خانه‌ی کوچک ما» نوشته‌ی داریوش احمدی (نشر نیماژ)، «همین امشب برگردیم» نوشته‌ی پیمان اسماعیلی (نشر چشمه)، «هیولاهای خانگی» نوشته‌ی فرشته احمدی (نشر ثالث).
این آثار از بین ده رمان و ده مجموعه‌داستان که به مرحله‌ی دوم راه یافته بودند انتخاب شده‌اند. داوری این مرحله در بخش رمان برعهده‌ی سارا سالار، محمدحسن شهسواری، مهدی یزدانی خرم و در بخش مجموعه‌داستان برعهده‌ی مهدی ربی، کامران محمدی، پیمان هوشمندزاده بوده است. برگزیده‌ی نهایی در هر بخش، دوشنبه چهارم دی، همزمان با سالروز تولد احمد محمود طی مراسمی معرفی خواهد شد و به برگزیدگان، جایزه‌ی نقدی و تندیس جایزه اهدا می‌شود. https://t.me/ibnaketab
خبر احتمال برگماری «فاضل نظری» به مدیریت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان صدای دلسوختگان را بدجوری درآورده است. جدا از خط‌ و ربط سیاسی او، که نقل محافل است و شهره‌ی آفاق، سابقه‌ی کارش هم هیچ ربطی به کانون ندارد. به تیر خلاص می‌ماند که به این پیکر نیمه‌جان بزنند.

این‌که عزیزدردانه‌های قالیباف از نجفیِ شهردار مناصب عالی بگیرند، یحتمل به زدوبندهای «سیاسی» ربط دارد که من و شما، هم نامحرم‌ایم و هم لابد نابحق. ولی گماشتن حضرت فاضل بر صدر این کانون چه؟ نکند مأموریتی پنهان طراحی شده که قرار است به فتح کامل در ویرانگری بینجامد؟ حاصل این‌گونه رفتار دولت در فرهنگ و اقتصاد و هم سیاست چیست؟ جز آبیاری شوم‌درخت نومیدی و تهش دوباره زبانم‌لال قد کشیدن بلانژادی دیگر پس از این دولت، که قیافه‌ی امیدواران را به خود گرفتیم و از بغض و ترس معاویه به آن رأی داده‌ایم؟

نامه‌ی اعتراضی ِ سرگشاده‌ی شهرام اقبال‌زاده به حسن روحانی درباره‌ی این خبر را بخوانید، که شمار زیادی از فعالان ادبیات کودک و نوجوان هم آن را امضا کرده‌اند:

جناب آقای رئيس جمهور!
کودکان و ادبیات کودک را نمی‌توان حقیر و اهالی ادبیات کودک را صغیر پنداشت. از زمان پخش خبر برگماری شاعری بزرگسال به مدیریت کانون پرورش فکری - بی هیچ پشتوانه‌ی فرهنگی و مدیریتی در این رشته - در بین ادبیات کودکی‌ها ولوله‌ای برپا شده است...

@KhabGard

📝متن کامل نامه و اسامی معترضان:
http://khabgard.com/2824
ناهید دایی‌جواد دیشب غروب کرد.

بشنوید: ترانه‌ی غروب کوهستان👇

https://t.me/khabgard/616
🎼 دلُم پرِ درده

ترانه‌ی غروب کوهستان ناهید دایی‌جواد را اول‌بار ۲۴ سال پیش شنیدم. از ترانه‌هایی است که توی گنجه‌ی موسیقی‌ام نگهش می‌دارم و به این‌سادگی بیرونش نمی‌کشم. امروز، از صبح که چشم باز کرده‌ام، دیدم بعد از حدود هفت سال، باز دارم آن را زمزمه می‌کنم. چرایش را شاید روزی توانستم و اجازه یافتم و گفتم...

@KhabGard

ترانه‌ی «غروب کوهستان» ناهید دایی‌جواد را، که آفرینش آن مربوط است به بیش از ۴۰ سال پیش، تقدیم‌تان می‌کنم. ترانه‌سرای آن جهانبخش پازوکی است و آهنگسازش سیروس ساغری. از ناهید دایی‌جواد اصفهانی فقط در حد یک کاست ترانه باقی مانده است. پس از انقلاب، دیگر هیچ اثری از او منتشر نشد. 👇
روایت ناهید دایی‌جواد از غروب کوهستانش

از کودکی به آواز علاقمند بودم و تنها پدرم حامی من در این راه بود و بقیه‌ی خانواده آن را قبیح می‌دانستند. سال ۱۳۳۹ به‌تازگی دیپلم گرفته بودم. آن دوره جهانبخش پازوکی با رادیو اصفهان همکاری می‌کرد تا این‌که هوشمند عقیلی و جهانبخش پازوکی در اصفهان کنسرتی را برگزار کردند و من در بخشی از آن مراسم، قطعه‌ی «بردی از یادم» بانو دلکش را به همراه نوازندگی جهانبخش پازوکی اجرا کردم. سیروس ساغری بعد از اجرای من به پشت‌صحنه آمد و گفت که آهنگی به‌نام «غروب کوهستان» دارد و پیشنهاد داد که من آن را در رایو اجرا کنم.

قبول کردم و این آهنگ را با همکاری گروه ارکستر رادیو اصفهان خواندم و ضبط شد، اما از جانب مادر و بزرگان خانواده‌ی ما اجازه‌ی پخش در رادیو را نداشت. این‌که آوازخوانی در خانواده ما خوبیت ندارد، دختر اصیل و خانواده‌دار آواز نمی‌خواند، برای خانواده‌ی سرشناس دایی‌جواد قبح دارد که دخترشان آوازخوان باشد و ازاین‌دست صحبت‌ها، بگو‌مگو‌های خانواده ما شده بود و در این میان تنها مرحوم پدرم پشتیبان من بود.

پدرم ترتیب یک میهمانی خانوادگی مردانه را داد و همه بزرگان فامیل جمع شدند و همه یکصدا می‌گفتند که ناهید باید ازدواج کند. دایی‌ام جواد دایی‌جواد وکیل دادگستری بود و بسیار خوش‌صحبت. در آن میهمانی با بیان دلایل منطقی توانست همه را متقاعد کند که به من حق بدهند که خودم برای زندگی‌ام تصمیم بگیرم و با پایبندی به اصول و حفظ چارچوب‌های اخلاقی وارد عرصه هنر شوم.

سال ۱۳۴۱ قرار بود مسابقه آوازخوانی استان‌ها به میزبانی اصفهان و در ساختمان رادیو برگزار شود. از تمام شهرها شرکت‌کنندگان آمده بودند و در ابتدا قرار بود که مرحوم تاج اصفهانی به نمایندگی از اصفهان هنرنمایی کند، اما بعد قرعه به نام من افتاد.

تجربه‌ی اول پشت میکروفن درحالی‌که گلپا، بانو الهه و بانو پوران را در لژ رادیو و پشت میز داوری می‌دیدم و تعداد صد تماشاچی و حضور شانزده موزیسین حرفه‌ای در سالن و انبوه شنوندگان رادیو در سراسر ایران، ترس مرا بیشتر می‌کرد.

ترانه‌ی «غروب کوهستان» را با ضرب امید بیداریان و ویولن‌نوازی جهانبخش پازوکی اجرا کردم و به دید خودم بسیار اجرای بی‌کیفیتی بود. لرزش در صدا و کشدار شدن تحریرها؛ اما هیچگاه از یاد نمی‌برم که جمعیت حاضر دو دقیقه‌ی تمام تشویق می‌کردند.

یک هفته بعد از این اجرا، کلنل وزیری و حسین‌علی ملاح قطعه‌ای در دستگاه چهارگاه ساختند و مرا دعوت به همکاری کردند. ماهی یک‌بار اجرا در رادیو تهران، حدود ۱۵ اجرا در گل‌ها و ۱۵تا در رنگارنگ.

زمانی که در تربیت‌معلم پذیرفته شدم، برای پدرم پیام تبریکی با این عنوان که ورود دخترتان را به دارالمعلمان تبریک عرض می‌کنیم فرستاده شد و از این زمان مادرم هم خوشحال و راضی بود.

دهه‌ی ۵۰ وارد آموزش ‌و پرورش شدم و ابتدا دبیر پرورشی بودم که موسیقی و تئاتر کار می‌کردم و بعداً دبیری ادبیات فارسی در دبیرستان رودابه را به عهده گرفتم.

سال ۱۳۵۵ کیوان قدرخواه که نسبت فامیلی باهم داشتیم و تازه مدرک وکالت گرفته بود از من خواستگاری کرد. ابتدا قبول نکردم و به او گفتم چه ویژگی دارم که مرا انتخاب کردی؟ آوازه‌خوان هم که هستم!

آن زمان در محله‌ی عباس‌آباد اصفهان ساکن شده بودیم و در همان خانه‌ی پدری جشن عروسی برگزار کردیم. حضور هزار نفر میهمانی که نیمی از آنها دعوت نشده بودند و خودم آواز می‌خواندم و نوازندگان می‌نواختند و همه شاد بودند.
goo.gl/iMaiWd

ناهید دایی‌جواد: پیشنهاد داده‌ام تا در این دنیا هستم کنسرتی در اصفهان برگزار کنم، اما اجازه نداده‌اند.

@KhabGard

ناهید دایی‌جواد شب گذشته ۱۹ آذرماه ۹۶ بر اثر سانحه‌ی تصادف در خیابان مرداویج اصفهان درگذشت.

منبع: https://goo.gl/YkoEf8

در خوابگرد: http://khabgard.com/2831
زبان به کام سیاست
هنگامی که زبان به هر شکلی به اراده‌ی سیاست بچرخد، فرهنگ دستخوش سیاست می‌شود. واقعیت حیات انسان‌ها چیزی می‌شود و تظاهر زبانی فرهنگی‌شان چیزی دیگر. آن گاه گسترده‌ترین تأثیرهای یک سیاست ویژه بر زبان حاکم می‌شود که دیگر نادیده گرفتن آن، چشم فروبستن بر حقایق است.

وقتی زبان به کام سیاست بگردد، اولین نتیجه‌اش ریاکارانه شدن زبان است. چیزی گفته می‌شود و چیزی دیگر اراده می‌شود. دیگر نمی‌توان به قول فرانسوی‌ها گفت: گربه، گربه است. چون همواره واژه‌ای هست که معنای معهودش را از دست داده است، و یا معنای دیگری به خود گرفته است. بی‌آن‌که در این جابه‌جایی، ضرورتی فرهنگی، هنری، تاریخی، اجتماعی در کار باشد. در نتیجه‌ی چنین تصمیم‌هایی است که آدم یکباره می‌بیند به خیلی چیزها می‌گویند گربه، جز به خود گربه. شغال و سگ و موش هم می‌شوند گربه. و این مسخ زبان است. و مسخ فرهنگ است. و مسخ فرهنگ به مسخ آدمی می‌انجامد.
ـ زنده‌یاد محمد مختاری
@KhabGard

از مقاله‌ی «زبان به کام سیاست» در کتاب «تمرین مدارا»
مشکلات ماچوهای آمریکایی

مردان هتروسکشوال [دگرجنس‌گرای] آمریکایی از مشکل زیرپوستی و پنهانی آسیب می‌بینند که اغلب به آن آگاهی ندارند: مشکل کمبود جدی لمس و بغل بدون هیچ شهوت و میل جنسی و نیت چیز دیگر. در فرهنگ ماچوی رایج در این کشور، مردان دگرجنس‌گرا وقتی یکدیگر را می‌بینند، دوستانه روبوسی نمی‌کنند، یکدیگر را در آغوش نمی‌گیرند، پشت شانه‌ی یکدیگر را به مهر و دوستی نوازشی نمی‌کنند، هرگز دست دیگری را نمی‌گیرند. اگر هم به وقت ورزش ناغافل دست‌شان به مرد دیگری بخورد، فوری عین برق‌گرفته‌ها می‌پرند و توضیح می‌دهند:«No Homo!»

اوفر زور، روان‌شناسی که درباره‌ی کمبود لمس در میان مردان آمریکا تحقیق کرده است، می‌گوید برای اکثر مردان این کشور تجربه‌ی «تماس فیزیکی» محدود به سکس است و خشونت. هیچ تجربه‌ی دیگری ندارند که می‌شود آدمی‌زاد دیگری را لمس کرد و نه شهوت و قصد به هم‌خوابگی درمیان باشد نه دعوا و کتک‌کاری!

این درحالی است که تحقیقات متعددی نشان داده که در آغوش گرفتن، لمس دیگری بی میل و قصد هم‌خوابگی و از سر مهر و دوستی، از میزان استرس می‌کاهد، فشار خون را تنظیم می‌کند و مقاومت سیستم ایمنی بدن را افزایش می‌دهد.

اوفر زور می‌گوید بنا به تحقیقات، مردان با میزان استرس بیشتری مواجه‌اند، اما بنا به رفتار تربیتی غلط ماچو، این‌جور وقت‌ها «کابو» بازی‌شان گل می‌کند، از ارتباط عاطفی درست و سالم عاجز می‌مانند و اغلب منزوی می‌شوند. برخلاف مردها، زن‌ها معمولا در مواقع استرس به دلیل حرف زدن و آغوش و بوسه و لمس دوستانه، میزان بیشتری از اکسی توسین، هورمونی که نقشی کلیدی در ارتباط عاطفی آدمی‌زاد دارد ترشح می‌کنند و در نتیجه با استرس بهتر کنار میاند، از میزان هراس‌شان کاسته می‌شود و حس اعتماد و همدلی بیشتری را تجربه می‌کنند.

تحقیقات روان‌شناسان نشان می‌دهد هرچقدر در فرهنگی، لمس فیزیکی بی میل جنسی و از سر دوستی میان مردان بیشتر رایج است، به همان نسبت از خشونت رفتاری رایج در میان مردان کاسته می‌شود...

و یک کلام این‌که مهربانی و محبت، نوازش از سر دوستی، خرجی ندارد...نسخه‌ای است که آدمی‌زاد سالم‌تر، خوشحال‌تر و روبراه‌تری تحویل می‌دهد، اگر این قیدوبندهای فرهنگ ماچو درمیان نبود. فرهنگ رایج مردسالار و ماچو و «داداچ‌بازی» همان‌قدر و گاه بیشتر دهان خود مردان را سرویس کرده و می‌کند و حالیشون نیست...

چکیده‌ای از این مقاله در نیویورک‌‌تایمز:
https://goo.gl/Tc6sb7

پ.ن:
به‌نظرم خیلی فرهنگ پسندیده‌ی خوبی است که در خاورمیانه، مردان هم یکدیگر را در آغوش می‌گیرند و می‌بوسند و دست دور شانه‌ی هم می‌اندازند. امیدوارم در راستای این ممل آمریکایی بازی و نگاه بیخود رایج که «همه‌چی غربی‌اش خوب است» و «آفتابه بگیریم سر فرهنگ خودی»، این خصیصه و عادت خوب را هم به باد ندهند.
منبع: فیسبوک فرناز سیفی
https://goo.gl/L5vBU5

@KhabGard
درباره‌ی ماچو:
چهار ویژگی اصلی برای مردان ماچو برمی‌شمارند: دیدن خشونت‌ به‌عنوان عملی مردانه، در نظر گرفتن خطر به شکل موضوعی هیجان‌انگیز، داشتن دید بی‌عاطفه و بی‌احساس نسبت به سکس با زنان و چهارم کنترل بسیار شدید بر احساسات شخصی و عدم بروز‌ احساسات. دو ویژگی اول در صورت همراه بودن با دو ویژگی دوم باعث تعریف یک مرد ماچو می‌شود و صِرف هیجان‌طلبی و به استقبال خطر رفتن موجب نمی‌شود که مردی را ماچو خطاب کنیم.
مقدمه‌ای بر دیزاین فیکشن (Design Fiction)
با پویان بیزه
برای داستان‌نویسان، سینماگران، طراحان و...

📍پنج‌شنبه ۳۰ آذر، ساعت ۱۰ تا ۱۲
📍شرکت در این کارگاه رایگان است

تخیل از دیرباز به‌عنوان ابزاری برای اندیشه در باب وضعیت‌های بدیل یا آزمایش‌های فکری، مورد استفاده‌ی اندیشمندان و فلاسفه بوده ‌است. این فراگیریِ نسبی باعث رشد روزافزون ادبیات گمانه‌زن در حوزه‌ی سرگرمی نیز شده‌ است. با وجود این، در اواخر سده‌ی نوزدهم و پیرو پیشرفت‌های علمی و صنعتی و متعاقب آن اجتماعی و فرهنگی، تلاشی جدی برای پرداختن به ادبیات علمی-تخیلی به‌عنوان گونه‌ای خاص آغاز می‌شود. نویسندگان و تصویرگران به خلق دنیاهایی خیالی می‌پردازند که نه تنها برای سرگرمی آخر هفته مناسب است، بلکه به‌واسطه‌ی آن می‌توان به شهودی ارزشمند از وضعیت کنونی و شرایط ممکنِ پیش رو دست ‌یافت.

داستان‌های علمی-تخیلی از یک سو از فرهنگ عامه تأثیر می‌پذیرند و از سوی دیگر بر آن تأثیر می‌گذارند و در عین حال بازتاب‌دهنده‌ی چالش‌های عمیق اخلاقی و اجتماعی و همچنین آرزوها و ترس‌های ما هستند.

در این جلسه‌ی کوتاه قصد داریم به معرفی حوزه‌ای نو و در عین حال مدوّن از طراحی بپردازیم که طی دهه‌ی اخیر و با مشارکت‌های پراکنده و گاه متمرکز نویسندگان علمی-تخیلی، آینده‌پژوهان و طراحان تحت عبارت «دیزاین فیکشن» گرد هم آمده است.

«دیزاین فیکشن» تلاش دارد به‌واسطه‌ی طراحی و خلق در بستر وضعیت‌ها و روایت‌های تخیلی به برانگیختگی فکری و یا پیشبرد نوآوری منجر شود. به عبارت دیگر، از گمانه‌های باورپذیر پلی بسازد برای درک شرایط حال و اکنون. این حوزه‌ی جدید در طراحی می‌تواند برای داستان‌نویسان، سینماگران، طراحان و افراد فعال در حوزه‌های نوآوری جذاب و در عین حال کاربردی باشد.

در این جلسه به این مطالب می‌پردازیم:
• در هم تنیدگی تخیل و طراحی
• احتمالات بین اتوپیا و دیستوپیا
• زمینه‌ی هستی‌شناختی «دیزاین فیکشن»
• آینده‌های متکثّر
• طراحی گمانه‌زن
• وضعیت کنونی «دیزاین فیکشن»
• معرفی منابع و پرسش و پاسخ

📍شرکت در این کارگاه برای علاقه‌مندان آزاد و رایگان است. فقط به دلیل محدودیت ظرفیت، برای رزرو با ۸۸۴۹۵۴۲۴ تماس بگیرید.

📍کانال مدرسه‌ی خوانش: @Khaanesh

خوابگرد: اگر با «دیزاین‌فیکشن» آشنا هستید و معادل فارسی مناسبی برای واژه‌ی آن به ذهن‌تان می‌رسد، خواهش می‌کنم برای من بنویسید.
ساده نوشتن چه مشکل!
آن‌چه می‌نویسیم، صورت نوشتاری چیزی است که می‌گوییم، ولو در ذهن. زبان در عرصه‌ی گفتار است که حرکت و به‌اصطلاح زندگی می‌کند. در رابطه‌ی میان نوشتار و گفتار، تأثیرپذیری نوشتار از گفتار در املای کلمه‌ها فقط یک روی سکه است. همان رویی که با گسترش شبکه‌های مجازی انگار بیشتر به چشم می‌آید و ناله و فغان خیلی‌ها را هم درآورده است و درمی‌آورد. روندی که کم‌کم به سایر رسانه‌ها هم کشیده شده و تعجب نخواهم کرد اگر فرداروز وزارت آموزش و وپرورش هم فلان بیانیه‌ی رسمی‌اش را به‌صورت گفتاری و شکسته منتشر کند: «دانش‌آموزا واسه ثبت‌نام آزمون باید برن به مدارس محله‌های خودشون، مدارک‌شون هم همراشون بشه.»

اما روی دیگر سکه همان روی خوب آن است که اغلب به آن بی‌توجهیم: نوشتنِ آن‌چه می‌گوییم. اما در متن‌های اداری و رسانه‌ایِ روزانه تا دست‌به‌قلم یا دست‌به‌کیبورد می‌شویم، انگار یکهو سنگ توی دهان‌مان می‌گذارند که زبان گفتارمان را فراموش می‌کنیم و شروع می‌کنیم به پیچیده کردن جمله‌ها و به‌کارگیری هرچه بیشتر واژه‌های اضافه، و در یک کلام: بدنویسی.

مثال اِلی ماشاءالله بسیار است. رئیس اتحادیه‌ی دارندگان رستوران اعلام کرد: «ارائه‌ی قلیان در رستوران‌ها تخلف محسوب می‌شود. قطعاً اگر رستورانی نسبت به ارائه‌ی قلیان عمل کند، پلمب خواهد شد.»

عبارت «تخلف محسوب می‌شود» مگر همان «تخلف است» نیست؟ حالا از «محسوب می‌شود»، که دوشادوشِ «می‌باشد» کم‌کم دارد جای «است» را در نامه‌های اداری و خبرها می‌گیرد، می‌گذریم. اما امان از این «نسبت به» که، به‌تعبیر هومن عباسپور، ژوکر یا همان شیطانک حروف اضافه‌ی فارسی است. به‌وقتش و جداگانه درباره‌ی بلایی که «نسبت به» بر سر حروف اضافه آورده است، خواهم گفت. ولی جان عزیزتان عبارت را ملاحظه بفرمایید: «اگر رستورانی نسبت به ارائه‌ی قلیان عمل کند…» حالا همین رئیس اتحادیه اگر بخواهد همین را تلفنی به همکارش بگوید، خیلی راحت می‌گوید: «اگر رستورانی قلیان ارائه کند…» به‌همین سادگی. ولی خب، انگار موقع نوشتن هرقدر پیچیده‌تر و طولانی‌تر بنویسیم، عزم ما را در پلمب کردن را جدی‌تر می‌گیرند!

مثال دیگر را از توئیتر شهیندخت مولاوردی، دستیار ویژه و دوست‌داشتنی رئیس‌جمهوری در امور حقوق شهروندی، می‌آورم: «هر تبعه‌ی خارجی با هر ملیتی که دارای پاسپورت و ویزای معتبر باشد می‌تواند در مراکز اقامتی اقامت داشته باشد. تخلف از جانب این مراکز قابل پیگرد است.»

این وسط، «از جانب» دقیقاً چه‌کاره است؟ جز این‌که در ادبیات اداری و دیوانی ملکه‌ی ذهن شده و جا و بی‌جا آن را به‌کار می‌بریم؟ آیا تخلفِ این مراکز قابل پیگرد نیست و حتماً باید تخلف «از جانب» این مراکز باشد؟

ببینید زنده‌یاد ناتل خانلری متن فرم اشتراک مجله‌ی سخن را، ۵۰ سال پیش، چه‌قدر ساده و سالم نوشته است:

«من… از اداره‌ی مجله‌ی سخن خواهشمندم نام مرا جزء مشترکان سخن ادبی ثبت کنند و از شماره‌ی… دوره‌ی هفدهم مرتب به نشانی شهر… خیابان… کوچه‌ی… خانه‌ی بفرستند. مبلغ ۲۵۰ ریال برای اشتراک سالانه ضمیمه است.»

در هنگام نوشتن نامه‌های اداری و متن‌های روزانه، همان چیزی را بنویسید که می‌گویید، فقط پاکیزه.

@KhabGard

در خوابگرد:
http://khabgard.com/2837

ستون هفتگی من در روزنامه‌ی اعتماد:
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=92989
پرِ حرف بودم. پرِ نگفتن. تا نوک زبان. تا خودِ لب. تا آن روز که غروبِ ماه آخرِ پاییز بود. معلم، معرفی کرد کیست و ما هیچ‌کدام‌مان نمی‌دانستیم چه‌قدر شبیه هم‌ایم: پرِ نگفتن. و گفت جز نوشتن، ویرایش هم تدریس کرده و داستان کوتاه می‌نویسد و تجربه‌ی کوچکی در شعر. چه کسی باور می‌کرد از همان مشقِ اول - که به‌نظرم کلمه‌ی به‌تری‌ست تا «تکنیک» - سرِ حرف باز شود. سر هزار حرفِ نگفته. هزار تُنگِ ترک‌ترک. چه کسی باور می‌کرد آن که رازهای‌مان را می‌داند، فقط کلمات است. نمی‌دانستیم. هیچ‌کدام‌مان. تا این‌که سرِ حرف باز شد. روی یک تکه کاغذ کوچک...


🔴 ثبت نام شصت‌و‌سومین دوره آموزش نویسندگی خلاق (دوره اینترنتی)
- شروع دوره: ابتدای دی ماه

درخواست اطلاعات ثبت نام از این آیدی 🔻
👤 @nevisandekhallagh
۱۹ ناشر رمان نویسنده‌ی برنده‌ی نوبل را رد کردند!

یک نویسنده بخشی از رمان «قصر» کلود سیمون، برنده‌ی نوبل ادبیات ۱۹۸۵، را برای ناشران مختلف فرستاده و واکنش‌های جالبی دریافت کرده است.

«کلود سیمون» نویسنده و منتقدی فرانسوی بود که ۱۲ سال پیش درگذشت. حالا «سرژ وول»، که خودش هم نویسنده است و از طرفداران آثار «سیمون»، ۵۰ صفحه از رمان «قصر» او را به ۱۹ ناشر عرضه کرده است.

به‌گفته‌ی وول، ۱۲ ناشر این کتاب را رد کرده‌‌اند و بقیه حتا به خود زحمت پاسخ دادن هم نداده‌اند! یکی از ناشران گفته است: جملات بی‌نهایت طولانی کاملاً خواننده را زده می‌کند. این کتاب پی‌رنگی واقعی و شخصیت‌هایی شکل‌گرفته ندارد.

«وول» ۷۰ ساله معتقد است که رد شدن کتاب «سیمون» در حال حاضر، نشان‌دهنده‌ی رویکرد ضدفکر صنعت نشر امروز است که آثار ادبی را که خواندن‌شان آسان نیست و رکورد فروش را نمی‌شکنند، رد می‌کند. ما در دوران کتاب‌های یک‌بار مصرف زندگی می‌کنیم.

یکی از آثار معروف کلود سیمون در ایران رمان «جاده‌ی فلاندر» است که نشر نیلوفر آن را با ترجمه‌ی منوچهر بدیعی منتشر کرد.

@KhabGard

منبع: ایسنا
goo.gl/j9dzmx
فمینیسم؛ کلمه‌ی سال دیکشنری وبستر

یکی از معتبرترین دیکشنری‌های آمریکایی کلمه‌ی "فمینیسم" را به دلیل افزایش چشمگیر جست‌و‌جوی آن در اینترنت به‌عنوان کلمه‌ی سال ۲۰۱۷ انتخاب کرده است. به گفته‌ی این دیکشنری، میزان جست‌وجوی این کلمه نسبت به سال گذشته‌ی میلادی ۷۰ درصد افزایش یافته است.

دیکشنری وبستر کلمه‌ی فمینیسم را این‌گونه تعریف کرده است: "نظریه‌ی برابری جنسیتی در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی" و در توضیح آن گفته است: "فعالیت‌های سازمان‌یافته برای حقوق و منافع زنان".

اولین جهش در توجه به این کلمه در ماه ژانویه سال ۲۰۱۷ و در پی راهپیمایی زنان در واشنگتن و دیگر شهرهای جهان در واکنش به ریاست جمهوری ترامپ و اظهارات جنجال‌برانگیز و مواضع او درباره‌ی زنان پدید آمد. یک ماه بعد از آن توجه به این کلمه، بار دیگر به دلیل اظهارات کِلی آن کانوی، مشاور کاخ سفید که گفته بود خود را فمینیست نمی‌داند، بالا گرفت.

نمایش سریال تلویزیونی قصه‌ی ندیمه (The Handmaid's Tale) بر اساس کتابی از مارگارت اتوود و اکران فیلم زن شگفت‌انگیز هم از جمله دلایل دیگر برای توجه به مفهوم فمینیسم بود. جنبش #من‌هم (MeToo#)، که به‌واسطه‌ی آن میلیون‌ها زن در شبکه‌های اجتماعی تجربه‌هایشان را از آزار جنسی به اشتراک گذاشتند، یکی دیگر از عوامل جست‌وجو برای کلمه‌ی فمینیسم بود.

@KhabGard

منبع: بی‌بی‌سی
https://goo.gl/MfoQqY
Ghesmat
Manochehr Zangeneh
ترانه‌ی لری بختیاری
با صدای منوچهر زنگنه

@KhabGard