🌻زندگي ِ اينطوري رو ميخوام !
🌱 @kettab 🌱
زندگی یک احمقِ بی ارزشِ زیباست...
آنقدری که باید هر کجا که دوست داری بروی ... هر کسی را که دوست داری ببینی ، هر گلی که دوست داری را ببویی ، آنقدری که اگر نصفِ شب هوسِ ساندویچ سوسیس کردی بخوری...
آنقدری که اگر روزی وسط خیابان رقصت گرفت برقصی ، آنقدری که قهر نکنی ، دل نشکنی و هیچ پیغام مهمی را بی پاسخ نگذاری...
آنقدری که شب هر وقت دلت خواست بخوابی ، آنقدری که اگر یک روز حوصله نداشتی بروی سرِ کار یا دیرتر بروی سخت نگیری و به ندای دلت گوش دهی...
🌱 @kettab 🌱
آنقدری که کیوی را اگر دلت خواست با پوست بخوری ،آنقدری که دنبالِ لنگه جورابت نگردی ، آنقدری لباسهایت را اگر حال نداشتی اتو نکنی ، آنقدری که اگر موبایلت سوخت گریه نکنی...
آنقدری که هر وقت آواز خواندنت گرفت بی آنکه به چیزی فکر بکنی چشمانت را ببندی و بزنی زیرِ آوار ، آنقدری که فیلمهایی که دوست داری را ببینی ،آنقدری که یک قطره بیشتر سس روی پیتزایت بریزی...
آنقدری که دوستت دارمهایت را قورت ندهی ، آنقدری که ابرازِ دلتنگیهایت را نجوی ، آنقدری که جلوی عاشق شدن و عاشق ماندنت را نگیری ، آنقدری که بوسههایت را نگیری ،آنقدری که بوسههایت را بدهی ، آنقدری که بوسهها بدزدی...
آنقدری که حسادت نکنی ، آنقدری که ببخشی بی آنکه بفهمی بخشیدهای ،آنقدری که بگذری بی آنکه به گذشتن فکر کرده باشی...
زندگی یک احمقِ بی ارزشِ زیباست ،آنقدری که هم نباید عاشقش شوی و هم نباید متنفر شوی ، آنقدری که فقط و فقط باید رقصان بگذریم از آستانهی اجبارش...
🌱 @kettab 🌱
#كيومرث مرزبان
🌱 @kettab 🌱
زندگی یک احمقِ بی ارزشِ زیباست...
آنقدری که باید هر کجا که دوست داری بروی ... هر کسی را که دوست داری ببینی ، هر گلی که دوست داری را ببویی ، آنقدری که اگر نصفِ شب هوسِ ساندویچ سوسیس کردی بخوری...
آنقدری که اگر روزی وسط خیابان رقصت گرفت برقصی ، آنقدری که قهر نکنی ، دل نشکنی و هیچ پیغام مهمی را بی پاسخ نگذاری...
آنقدری که شب هر وقت دلت خواست بخوابی ، آنقدری که اگر یک روز حوصله نداشتی بروی سرِ کار یا دیرتر بروی سخت نگیری و به ندای دلت گوش دهی...
🌱 @kettab 🌱
آنقدری که کیوی را اگر دلت خواست با پوست بخوری ،آنقدری که دنبالِ لنگه جورابت نگردی ، آنقدری لباسهایت را اگر حال نداشتی اتو نکنی ، آنقدری که اگر موبایلت سوخت گریه نکنی...
آنقدری که هر وقت آواز خواندنت گرفت بی آنکه به چیزی فکر بکنی چشمانت را ببندی و بزنی زیرِ آوار ، آنقدری که فیلمهایی که دوست داری را ببینی ،آنقدری که یک قطره بیشتر سس روی پیتزایت بریزی...
آنقدری که دوستت دارمهایت را قورت ندهی ، آنقدری که ابرازِ دلتنگیهایت را نجوی ، آنقدری که جلوی عاشق شدن و عاشق ماندنت را نگیری ، آنقدری که بوسههایت را نگیری ،آنقدری که بوسههایت را بدهی ، آنقدری که بوسهها بدزدی...
آنقدری که حسادت نکنی ، آنقدری که ببخشی بی آنکه بفهمی بخشیدهای ،آنقدری که بگذری بی آنکه به گذشتن فکر کرده باشی...
زندگی یک احمقِ بی ارزشِ زیباست ،آنقدری که هم نباید عاشقش شوی و هم نباید متنفر شوی ، آنقدری که فقط و فقط باید رقصان بگذریم از آستانهی اجبارش...
🌱 @kettab 🌱
#كيومرث مرزبان
🌱 @kettab 🌱
حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم
از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن،
🌱 @kettab 🌱
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم،
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم،
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت،
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن، آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکرمگه
و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
🌱 @kettab 🌱
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر
داشت میرفت
گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در میومد وهم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم،
رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه ما رفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد
🌱 @kettab 🌱
حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم
از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن،
🌱 @kettab 🌱
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم،
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم،
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت،
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن، آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکرمگه
و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
🌱 @kettab 🌱
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر
داشت میرفت
گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در میومد وهم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم،
رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه ما رفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد
🌱 @kettab 🌱
🌱 در سیرت پادشاهان
🌱 @kettab 🌱
یکی از وزرا معزول شد و به حلقه درویشان درآمد اثر برکت صحبت ایشان در او سرایت کرد و جمعیت خاطرش دست داد ملک بار دیگر برو دل خوش کرد و عمل فرمود قبولش نیامد و گفت معزولی به نزد خردمندان بهتر که مشغولی
آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند
کاغذ بدریدند و قلم بشکستند
وز دست زبان حرف گیران رستند
ملک گفتا هر آینه ما را خردمندی کافی باید که تدبیر مملکت را بشاید گفت ای ملک نشان خردمند کافی جز آن نیست که به چنین کارها تن ندهد.
همای بر همه مرغان از آن شرف دارد
که استخوان خورد و جانور نیازارد
🌱 @kettab 🌱
سیه گوش را گفتند ترا ملازمت صحبت شیر به چه وجه اختیار افتاد گفت تا فضله صیدش میخورم وز شر دشمنان در پناه صولت او زندگانی میکنم گفتندش اکنون که به ظلّ حمایتش در آمدی و به شکر نعمتش اعتراف کردی چرا نزدیک تر نیایی تا به حلقه خاصانت در آرد و از بندگان مخلصت شمارد گفت همچنان از بطش او ایمن نیستم.
اگر صد سال گبر آتش فروزد
اگر یک دم درو افتد بسوزد
افتد که ندیم حضرت سلطان را زر بیاید و باشد که سر برود و حکما گفتهاند از تلوّن طبع پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی به سلامی برنجند و دیگر وقت به دشنامی خلعت دهند و آوردهاند که ظرافت بسیار کردن هنر ندیمان است و عیب حکیمان.
تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار
بازی و ظرافت به ندیمان بگذار
🌱 @kettab 🌱
#حکایات_گلستان_سعدی
🌱 @kettab 🌱
یکی از وزرا معزول شد و به حلقه درویشان درآمد اثر برکت صحبت ایشان در او سرایت کرد و جمعیت خاطرش دست داد ملک بار دیگر برو دل خوش کرد و عمل فرمود قبولش نیامد و گفت معزولی به نزد خردمندان بهتر که مشغولی
آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند
کاغذ بدریدند و قلم بشکستند
وز دست زبان حرف گیران رستند
ملک گفتا هر آینه ما را خردمندی کافی باید که تدبیر مملکت را بشاید گفت ای ملک نشان خردمند کافی جز آن نیست که به چنین کارها تن ندهد.
همای بر همه مرغان از آن شرف دارد
که استخوان خورد و جانور نیازارد
🌱 @kettab 🌱
سیه گوش را گفتند ترا ملازمت صحبت شیر به چه وجه اختیار افتاد گفت تا فضله صیدش میخورم وز شر دشمنان در پناه صولت او زندگانی میکنم گفتندش اکنون که به ظلّ حمایتش در آمدی و به شکر نعمتش اعتراف کردی چرا نزدیک تر نیایی تا به حلقه خاصانت در آرد و از بندگان مخلصت شمارد گفت همچنان از بطش او ایمن نیستم.
اگر صد سال گبر آتش فروزد
اگر یک دم درو افتد بسوزد
افتد که ندیم حضرت سلطان را زر بیاید و باشد که سر برود و حکما گفتهاند از تلوّن طبع پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی به سلامی برنجند و دیگر وقت به دشنامی خلعت دهند و آوردهاند که ظرافت بسیار کردن هنر ندیمان است و عیب حکیمان.
تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار
بازی و ظرافت به ندیمان بگذار
🌱 @kettab 🌱
#حکایات_گلستان_سعدی
🌱 @kettab 🌱
هر گاه فقدان شدیدی در مورد دارایی؛ رابطه ی نزدیک؛ شهرت ؛ شغل ؛یا حتی توانایی جسمانی در زندگی رخ می دهد ؛ چیزی درون ما می میرد ؛ در این مواقع در احساس مان نسبت به خود نقصی پدید می اید .
هنگامی موضوعی که ما ان را نااگاهانه به عنوان بخشی از تار و پود خویش می پنداشتیم ناپدید می شود ؛ به شدت درد می کشیم و شکافی در بافت موجودیت مان ایجاد می شود و ما قهرا در نقش قربانی ان فقدان ترس ؛ خشم ؛ ترحم و بینوایی عاطفی را به همراه ان تجربه کرده و دچار سردرگمی می شویم .
با درک نامیرای معنا در می یابیم که هر گاه پایان چیزی می رسد و یا یک شکل از مساله ای ناپدید شود ؛ خداوند ؛ ان شکل بی شکل و تعین ؛ از شکاف حاصل از ان رنج می درخشد و به ما تعمق و ارامش حاصل از پذیرش از دست دادن هایی می دهد که ابدی و پایدار نیستند.
🌱 @kettab
کل علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام🌹
الا بذکر الله تطمین القلوب 🌹
اصولا شادی وقتی میسر است که ما از رنج اگاه باشیم در ان صورت است که کیفیت رنج دگرگون می شود و ما تبدیل به گنجینه ای از هوشیاری خواهیم شد. و در ان هنگام کشف خواهیم کرد که تاریکی هم ؛ زیبایی ؛ عمق و بیکرانگی عجیبی دارد!
و رنجها نیز اموزگاران ما هستند🌹🌱
با ارزوی ذهنی هشیار
دلی بیدار
و روحی پایدار
🌱 @kettab 🌱
هر گاه فقدان شدیدی در مورد دارایی؛ رابطه ی نزدیک؛ شهرت ؛ شغل ؛یا حتی توانایی جسمانی در زندگی رخ می دهد ؛ چیزی درون ما می میرد ؛ در این مواقع در احساس مان نسبت به خود نقصی پدید می اید .
هنگامی موضوعی که ما ان را نااگاهانه به عنوان بخشی از تار و پود خویش می پنداشتیم ناپدید می شود ؛ به شدت درد می کشیم و شکافی در بافت موجودیت مان ایجاد می شود و ما قهرا در نقش قربانی ان فقدان ترس ؛ خشم ؛ ترحم و بینوایی عاطفی را به همراه ان تجربه کرده و دچار سردرگمی می شویم .
با درک نامیرای معنا در می یابیم که هر گاه پایان چیزی می رسد و یا یک شکل از مساله ای ناپدید شود ؛ خداوند ؛ ان شکل بی شکل و تعین ؛ از شکاف حاصل از ان رنج می درخشد و به ما تعمق و ارامش حاصل از پذیرش از دست دادن هایی می دهد که ابدی و پایدار نیستند.
🌱 @kettab
کل علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام🌹
الا بذکر الله تطمین القلوب 🌹
اصولا شادی وقتی میسر است که ما از رنج اگاه باشیم در ان صورت است که کیفیت رنج دگرگون می شود و ما تبدیل به گنجینه ای از هوشیاری خواهیم شد. و در ان هنگام کشف خواهیم کرد که تاریکی هم ؛ زیبایی ؛ عمق و بیکرانگی عجیبی دارد!
و رنجها نیز اموزگاران ما هستند🌹🌱
با ارزوی ذهنی هشیار
دلی بیدار
و روحی پایدار
🌱 @kettab 🌱
هدف از وضع قانون حفظ انسان است نه برعکس.
🌱 @kettab 🌱
تصور کنید، مردی که همسرش به شدت بیمار است و چیزی به مرگش نمانده. تنها راه نجات یک داروی بسیار گران قیمت است که در شهر فقط یک نفر هست که آن را می فروشد. مرد فقیر داستان ما، هیچ پولی ندارد، هیچ آشنایی هم برای قرض گرفتن ندارد. به سراغ دارو فروش می رود و التماس می کند. به دست و پایش می افتد و عاجزانه خواهش می کند آن دارو را برای همسر بیمارش به عنوان وام یا قرض به او بدهد. دارو فروش به هیچ وجه راضی نمی شود. به هیچ وجه. حالا مرد ما دو راه دارد. یا دارو را بدزدد و یا نظاره گر مرگ همسرش باشد. مرد دارو را شبانه می دزدد و همسرش را از مرگ نجات می دهد. پلیس شهر او را دستگیر می کند.
کلبرگ، روانشناس و نظریه پرداز بزرگ قرن بیستم، با طرح این داستان از مردم خواست به دو سوال جواب دهند:
1- آیا کار آن مرد درست بود؟
2- آیا برای این دزدی، مرد باید مجازات شود؟ چرا؟
داستان معروف کلبرگ تمام بزرگان دنیا را به چالش کشید. وی پس از طرح آن گفت از روی جوابی که می توانید به این سوال بدهید من می توانم میزان هوش و شعور اجتماعی شما را تشخیص دهم و مهمترین قسمت این سنجش، پاسخ به سوال "چرا" در سوال دوم بود. هر کس جواب متفاوتی می داد. حتی سیاستمداران بزرگ دنیا به این سوال پاسخ دادند:
-آری، باید مجازات شود، دزدی به هر حال دزدی است.
🌱 @kettab 🌱
- زیر پا گذاشتن مقررات، به هر حال گناه است. فارغ از بیماری همسرش.
- کار آن مرد درست نبود اما مجازات هم نشود. زیرا فقیر است و راهی نداشته.
اما هنگامی که از گاندی این سوال را پرسیدند، پاسخ عجیبی داد. گاندی گفت کار آن مرد درست بوده است و آن مرد نباید مجازات شود. چرا؟ زیرا قانون از آسمان نیامده است. ما انسان ها قانون را وضع می کنیم تا راحت تر زندگی کنیم. تا بتوانیم در زندگی اجتماعی کنار هم تاب بیاوریم. اما هنگامی که قانون منافی جان یک انسان بی گناه باشد، دیگر قانون نیست. جان انسان ها در اولویت است. آن قانون باید عوض شود. گاندی گفت انسان بر قانون مقدم است.
کلبرگ پس از شنیدن سخنان گاندی گفت بالاترین نمره ای که می توان به یک مغز داد همین است.
🌱 @kettab 🌱
گاندی: "مغز ششم"
(بالاترین سطح شعور اجتماعی)
🌱 @kettab 🌱
تصور کنید، مردی که همسرش به شدت بیمار است و چیزی به مرگش نمانده. تنها راه نجات یک داروی بسیار گران قیمت است که در شهر فقط یک نفر هست که آن را می فروشد. مرد فقیر داستان ما، هیچ پولی ندارد، هیچ آشنایی هم برای قرض گرفتن ندارد. به سراغ دارو فروش می رود و التماس می کند. به دست و پایش می افتد و عاجزانه خواهش می کند آن دارو را برای همسر بیمارش به عنوان وام یا قرض به او بدهد. دارو فروش به هیچ وجه راضی نمی شود. به هیچ وجه. حالا مرد ما دو راه دارد. یا دارو را بدزدد و یا نظاره گر مرگ همسرش باشد. مرد دارو را شبانه می دزدد و همسرش را از مرگ نجات می دهد. پلیس شهر او را دستگیر می کند.
کلبرگ، روانشناس و نظریه پرداز بزرگ قرن بیستم، با طرح این داستان از مردم خواست به دو سوال جواب دهند:
1- آیا کار آن مرد درست بود؟
2- آیا برای این دزدی، مرد باید مجازات شود؟ چرا؟
داستان معروف کلبرگ تمام بزرگان دنیا را به چالش کشید. وی پس از طرح آن گفت از روی جوابی که می توانید به این سوال بدهید من می توانم میزان هوش و شعور اجتماعی شما را تشخیص دهم و مهمترین قسمت این سنجش، پاسخ به سوال "چرا" در سوال دوم بود. هر کس جواب متفاوتی می داد. حتی سیاستمداران بزرگ دنیا به این سوال پاسخ دادند:
-آری، باید مجازات شود، دزدی به هر حال دزدی است.
🌱 @kettab 🌱
- زیر پا گذاشتن مقررات، به هر حال گناه است. فارغ از بیماری همسرش.
- کار آن مرد درست نبود اما مجازات هم نشود. زیرا فقیر است و راهی نداشته.
اما هنگامی که از گاندی این سوال را پرسیدند، پاسخ عجیبی داد. گاندی گفت کار آن مرد درست بوده است و آن مرد نباید مجازات شود. چرا؟ زیرا قانون از آسمان نیامده است. ما انسان ها قانون را وضع می کنیم تا راحت تر زندگی کنیم. تا بتوانیم در زندگی اجتماعی کنار هم تاب بیاوریم. اما هنگامی که قانون منافی جان یک انسان بی گناه باشد، دیگر قانون نیست. جان انسان ها در اولویت است. آن قانون باید عوض شود. گاندی گفت انسان بر قانون مقدم است.
کلبرگ پس از شنیدن سخنان گاندی گفت بالاترین نمره ای که می توان به یک مغز داد همین است.
🌱 @kettab 🌱
گاندی: "مغز ششم"
(بالاترین سطح شعور اجتماعی)
🌱 @kettab 🌱
شده توي يه جمع شلوغ ، وقتي تو ایستگاه مترو پياده ميشين ، يا بين آدم هايي كه تو تكاپوي خريد عيدن ، يا توي شلوغي صف ها ، يه بوي آشنا به دماغتون بخوره ، يه بويي كه انگار سال هاي ساله دنبالش ميگشتين و هيچوقت پيداش نكردين ، بعد سراسيمه دنبال اون بو ميگردين و نميتونين اونو پيدا كنيد و بين بو هاي ديگه گم ميشه و شما باز هم تا مدت هاي طولاني اونو پيدا نميكنين .
حضور بعضي از آدم ها هم تو زندگيمون همين طوره ، يكهو ، كسي رو ميبيني كه ممكنه براي بار اول ملاقاتش كني ، اما انگار سال هاي سال منتظرش بودي ، باهاش زندگي كردي ، تو سرماي زندگي اون بغلت كرده و تو آشفتگي ها اون آرومت كرده ، انگار سال هاي سال منتظر يه همچين صدايي ، يه همچين نگاهي ، يه همچين گويشي بودي كه از پشت سر صدات كنه خانم / آقاي فلاني سلام .
اونجاست كه وقتي سرتو برميگردوني ميبيني كه اين آدم دقيقا همون آدميه كه انگار به وجود اومده كه تمام احساستو بدون ادعا تقديمش كني .
بعد از اون بو ، بعد از اون آدم ، خيلي ها ميان و ميرن ،
خيلي عطر هاي جديد ، خيلي آدم هاي جديد .
اما ميدوني ، ترجيح ميدي تمام عمرتو واسه پيدا كردن اون بو و آدم بگردي چون فقط یکبار این اتفاق می افته
🌱 @kettab 🌱
#مهتاب_خليفپور
شده توي يه جمع شلوغ ، وقتي تو ایستگاه مترو پياده ميشين ، يا بين آدم هايي كه تو تكاپوي خريد عيدن ، يا توي شلوغي صف ها ، يه بوي آشنا به دماغتون بخوره ، يه بويي كه انگار سال هاي ساله دنبالش ميگشتين و هيچوقت پيداش نكردين ، بعد سراسيمه دنبال اون بو ميگردين و نميتونين اونو پيدا كنيد و بين بو هاي ديگه گم ميشه و شما باز هم تا مدت هاي طولاني اونو پيدا نميكنين .
حضور بعضي از آدم ها هم تو زندگيمون همين طوره ، يكهو ، كسي رو ميبيني كه ممكنه براي بار اول ملاقاتش كني ، اما انگار سال هاي سال منتظرش بودي ، باهاش زندگي كردي ، تو سرماي زندگي اون بغلت كرده و تو آشفتگي ها اون آرومت كرده ، انگار سال هاي سال منتظر يه همچين صدايي ، يه همچين نگاهي ، يه همچين گويشي بودي كه از پشت سر صدات كنه خانم / آقاي فلاني سلام .
اونجاست كه وقتي سرتو برميگردوني ميبيني كه اين آدم دقيقا همون آدميه كه انگار به وجود اومده كه تمام احساستو بدون ادعا تقديمش كني .
بعد از اون بو ، بعد از اون آدم ، خيلي ها ميان و ميرن ،
خيلي عطر هاي جديد ، خيلي آدم هاي جديد .
اما ميدوني ، ترجيح ميدي تمام عمرتو واسه پيدا كردن اون بو و آدم بگردي چون فقط یکبار این اتفاق می افته
🌱 @kettab 🌱
#مهتاب_خليفپور
🌱 @kettab 🌱
روزی دست پسر بچهای در گلدان کوچکی گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند.
به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. گلدان گرانقیمت بود، اما پدر تصمیم گرفته بود که آن را بشکند.
🌱 @kettab
قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: «دستت را باز کن، انگشتهایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر میکنم دستت بیرون میآید.»
پسر گفت: «میدانم اما نمیتوانم این کار را بکنم.»
پدر که از این جواب پسرش شگفتزده شده بود پرسید: «چرا نمیتوانی؟»
پسر گفت: «اگر این کار را بکنم سکهای که در مشتم است، بیرون میافتد!»
شاید شما هم به سادهلوحی این پسر بخندید، اما واقعیت این است که :
اگر دقت کنیم میبینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کمارزش، چنان میچسبیم که ارزش داراییهای پرارزشمان را فراموش میکنیم و در نتیجه آنها را از دست میدهیم.
🌱 @kettab 🌱
روزی دست پسر بچهای در گلدان کوچکی گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند.
به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. گلدان گرانقیمت بود، اما پدر تصمیم گرفته بود که آن را بشکند.
🌱 @kettab
قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: «دستت را باز کن، انگشتهایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر میکنم دستت بیرون میآید.»
پسر گفت: «میدانم اما نمیتوانم این کار را بکنم.»
پدر که از این جواب پسرش شگفتزده شده بود پرسید: «چرا نمیتوانی؟»
پسر گفت: «اگر این کار را بکنم سکهای که در مشتم است، بیرون میافتد!»
شاید شما هم به سادهلوحی این پسر بخندید، اما واقعیت این است که :
اگر دقت کنیم میبینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کمارزش، چنان میچسبیم که ارزش داراییهای پرارزشمان را فراموش میکنیم و در نتیجه آنها را از دست میدهیم.
🌱 @kettab 🌱
🌱 @kettab 🌱
ﻣـﺮﺩﯼ ﺑـﻪ همسرش ﮔـﻔـﺖ: "ﻧـﻤـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﭼـﻪ ﻛـﺎﺭ ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﻧـﺠـﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛـﻪ ﯾـﻚ فرشته ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩﻡ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﮔـﻔـﺖ ﻛـﻪ ﯾـﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﺗـﺎ ﻣـﻦ ﻓـﺮﺩﺍ ﺑـﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛـﻨـﻢ"!
همسرش ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﺎ ﻛـﻪ 16 ﺳـﺎﻝ ﺑـﭽـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺪﺍﺭﯾـﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﺑـﭽـﻪ ﺩﺍﺭ ﺷـﻮﯾـﻢ.
ﻣـﺮﺩ ﺭﻓـﺖ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣـﺎﺟـﺮﺍ ﺭﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗـﻌـﺮﯾـﻒ ﻛـﺮﺩ، ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧـﺎﺑـﯿـﻨـﺎ ﻫـﺴـﺘـﻢ، ﭘـﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥ ﻣـﻦ ﺷـﻔـﺎ ﯾـﺎﺑـﺪ".
ﻣـﺮﺩ ﺍﺯ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩ ﭘـﺪﺭ ﺭﻓـﺖ، ﭘـﺪﺭﺵ ﺑـﻪ ﺍو ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺑـﺪﻫـﻜـﺎﺭﻡ ﻭ ﻗـﺮﺽ ﺯﯾـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗـﻘـﺎﺿـﺎﯼ ﭘـﻮﻝ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻛـﻦ".
ﻣـﺮﺩ ﻫـﺮﭼـﻪ ﻓـﻜﺮ ﻛـﺮﺩ, ﻫـﻮﺍﯼ ﻛـﺪﺍﻣـﺸـﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷـﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﺪ، ﻛـﺪﺍﻡ ﯾـﻚ ﺍﺯ ﺍﯾـﻦ ﺍﻓـﺮﺍﺩ ﺗـﻘـﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧـﺪ، همسرم؟ ﻣـﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘـﺪﺭﻡ؟
ﺗـﺎ ﻓـﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼـﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘـﯿـﺪﺍ ﻛـﺮﺩ ﻭ ﺑـﺎ ﺧـﻮﺷـﺤـﺎﻟـﯽ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ فرشته ﺭﻓـﺖ ﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛـﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑـﭽـﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔـﻬـﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﺪ“!
🌱 @kettab 🌱
ﻣـﺮﺩﯼ ﺑـﻪ همسرش ﮔـﻔـﺖ: "ﻧـﻤـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﭼـﻪ ﻛـﺎﺭ ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﻧـﺠـﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛـﻪ ﯾـﻚ فرشته ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩﻡ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﮔـﻔـﺖ ﻛـﻪ ﯾـﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﺗـﺎ ﻣـﻦ ﻓـﺮﺩﺍ ﺑـﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛـﻨـﻢ"!
همسرش ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﺎ ﻛـﻪ 16 ﺳـﺎﻝ ﺑـﭽـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺪﺍﺭﯾـﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﺑـﭽـﻪ ﺩﺍﺭ ﺷـﻮﯾـﻢ.
ﻣـﺮﺩ ﺭﻓـﺖ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣـﺎﺟـﺮﺍ ﺭﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗـﻌـﺮﯾـﻒ ﻛـﺮﺩ، ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧـﺎﺑـﯿـﻨـﺎ ﻫـﺴـﺘـﻢ، ﭘـﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥ ﻣـﻦ ﺷـﻔـﺎ ﯾـﺎﺑـﺪ".
ﻣـﺮﺩ ﺍﺯ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩ ﭘـﺪﺭ ﺭﻓـﺖ، ﭘـﺪﺭﺵ ﺑـﻪ ﺍو ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺑـﺪﻫـﻜـﺎﺭﻡ ﻭ ﻗـﺮﺽ ﺯﯾـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗـﻘـﺎﺿـﺎﯼ ﭘـﻮﻝ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻛـﻦ".
ﻣـﺮﺩ ﻫـﺮﭼـﻪ ﻓـﻜﺮ ﻛـﺮﺩ, ﻫـﻮﺍﯼ ﻛـﺪﺍﻣـﺸـﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷـﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﺪ، ﻛـﺪﺍﻡ ﯾـﻚ ﺍﺯ ﺍﯾـﻦ ﺍﻓـﺮﺍﺩ ﺗـﻘـﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧـﺪ، همسرم؟ ﻣـﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘـﺪﺭﻡ؟
ﺗـﺎ ﻓـﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼـﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘـﯿـﺪﺍ ﻛـﺮﺩ ﻭ ﺑـﺎ ﺧـﻮﺷـﺤـﺎﻟـﯽ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ فرشته ﺭﻓـﺖ ﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛـﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑـﭽـﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔـﻬـﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﺪ“!
🌱 @kettab 🌱
🌱 @kettab 🌱
مگر چه عیب دارد که انسان حتی در هشتاد سالگی هم الک و دولک بازی کند، و گرگم به هوا و قایم باشک....
مگر چه خطا هست در اینکه برای چیدن یک دانه تمشک رسیده که در لا به لای شاخه های به هم تنیده جا خوش کرده است، آن همه تیغ را تحمل کنیم؟
مگر کجای قانون به هم می خورد، اگر من و تو در جمع بزرگی از یاران و همسایگانمان، در یک روز زرد پاییزی، صدها بادکنک رنگین را به آسمان بفرستیم و کودکانه به رقص های خالی از گناه آن ها نگاه کنیم؟...
بادبادک ها، هرگز ندیده ام که ذره ای از شخصیت آدم ها را به مخاطره بیندازند...
باور کن!
🌱 @kettab
اما شاید طرفداران وقار خیال می کنند که بادکنک بازی ما، صلح جهانی را به مخاطره خواهد انداخت و تعادل اقتصاد جهانی را، و عدل و انصاف و مساوات جهانی را!...
بانوی من!
این را همه می دانند: آنچه بد است و به راستی بد است، چرک منجمد روح است و واسپاری عمل به عقده ها، نه هوا کردن بادکنک ها.....
🌱 @kettab 🌱
#نادر_ابراهيمى
چهل نامه ی کوتاه به همسرم
مگر چه عیب دارد که انسان حتی در هشتاد سالگی هم الک و دولک بازی کند، و گرگم به هوا و قایم باشک....
مگر چه خطا هست در اینکه برای چیدن یک دانه تمشک رسیده که در لا به لای شاخه های به هم تنیده جا خوش کرده است، آن همه تیغ را تحمل کنیم؟
مگر کجای قانون به هم می خورد، اگر من و تو در جمع بزرگی از یاران و همسایگانمان، در یک روز زرد پاییزی، صدها بادکنک رنگین را به آسمان بفرستیم و کودکانه به رقص های خالی از گناه آن ها نگاه کنیم؟...
بادبادک ها، هرگز ندیده ام که ذره ای از شخصیت آدم ها را به مخاطره بیندازند...
باور کن!
🌱 @kettab
اما شاید طرفداران وقار خیال می کنند که بادکنک بازی ما، صلح جهانی را به مخاطره خواهد انداخت و تعادل اقتصاد جهانی را، و عدل و انصاف و مساوات جهانی را!...
بانوی من!
این را همه می دانند: آنچه بد است و به راستی بد است، چرک منجمد روح است و واسپاری عمل به عقده ها، نه هوا کردن بادکنک ها.....
🌱 @kettab 🌱
#نادر_ابراهيمى
چهل نامه ی کوتاه به همسرم
🌱 @kettab 🌱
ديو گنس شاگرد آنتيستنس كه او نيز از شاگردان ارسطو بود، در خمی می زيست و از مال دنيا ردا، عصا و كيسه ناني بيش نداشت. (بنابراين ربودن خوشبختی او كار ساده اي نبود!)
روزی كنار خم خود نشسته بود و از آفتاب لذت می برد، در اين حال اسكندر بزرگ سراغش رفت. امپراتور در برابر او ايستاد و پرسيد چه مي تواند برای او بكند. آيا چيزی مي خواهد؟ ديو گنس پاسخ داد: بلی، كنار بايست؛ جلوی آفتاب را گرفته ای! بدين طريق نشان داد غنی تر و خوشبخت تر از بزرگمردی است كه در برابرش ايستاده. يعني آنچه را می خواست داشت...
خوشبختی حقيقی در مواهب ظاهری همچون تجملات مادی و قدرت سياسی نيست. خوشبختی حقيقی در اين است كه انسان خود را از قيد و بند اين چيزهای اتفاقی و گذرا رها سازد و اين خوشبختی وقتی بدست آمد، ديگر هيچ وقت آن را از دست نمی دهد.
🌱 @kettab 🌱
#یوستین_گردر
📕 دنیای سوفی
ديو گنس شاگرد آنتيستنس كه او نيز از شاگردان ارسطو بود، در خمی می زيست و از مال دنيا ردا، عصا و كيسه ناني بيش نداشت. (بنابراين ربودن خوشبختی او كار ساده اي نبود!)
روزی كنار خم خود نشسته بود و از آفتاب لذت می برد، در اين حال اسكندر بزرگ سراغش رفت. امپراتور در برابر او ايستاد و پرسيد چه مي تواند برای او بكند. آيا چيزی مي خواهد؟ ديو گنس پاسخ داد: بلی، كنار بايست؛ جلوی آفتاب را گرفته ای! بدين طريق نشان داد غنی تر و خوشبخت تر از بزرگمردی است كه در برابرش ايستاده. يعني آنچه را می خواست داشت...
خوشبختی حقيقی در مواهب ظاهری همچون تجملات مادی و قدرت سياسی نيست. خوشبختی حقيقی در اين است كه انسان خود را از قيد و بند اين چيزهای اتفاقی و گذرا رها سازد و اين خوشبختی وقتی بدست آمد، ديگر هيچ وقت آن را از دست نمی دهد.
🌱 @kettab 🌱
#یوستین_گردر
📕 دنیای سوفی
🌱 @kettab 🌱
انزوا عیبی دارد که مانند معایب دیگر آن به آسانی قابل درک نیست و آن این است :
همانطور که اگر آدمی به طور مُستمر در خانه بماند جسمش در برابر تأثیرات بیرون چنان حساس میشود که هر نسیم خنک او را بیمار میکند خُلق آدمی هم در اثر انزوا و تنهاییِ مُمتد چنان حساس میشود که بی اهمیت ترین حوادث، حرفها یا حتی حالت چهرهٔ دیگران او را نگران، رنجیده خاطر یا مجروح میکند، درحالی که کسانی که مدام در اغتشاش و آشوب زندگی میکنند، هیچ متوجه اینها نمیشوند.
🌱 @kettab 🌱
اما به کسی که به ویژه در سنین جوانی طاقت تحمل وجود خسته کنندهٔ دیگران را ندارد و به حق از معاشرت با آنان ناخرسند میگردد و به انزوا رانده میشود توصیه میکنم که عادت کند قدری از تنهایی خویش را به همراه خود به جمع ببرد، یعنی بیاموزد که حتی در جمع نیز تا اندازه ای تنهایی خود را حفظ کند، هرچه میاندیشد فوراً ابراز نکند و همچنین آنچه را که میگویند زیاده به جّد نگیرد و از دیگران نه از حیث اخلاقی، نه عقلی انتظار بسیار داشته باشد و بنابراین بی اعتنایی را در برابر نظرات آنان در خود استوار کند که این مطمئن ترین روش برای اِعمال شکیباییِ درخورِ تحسین است - اگر چنین کند در میان جمع است اما با دیگران نیست و رابطهاش با دیگران واجد ماهیتی صرفاً عینی است. این روش او را از تماس نزدیک با جمع و درنتیجه از آلودگی و رنجش مصون میدارد.
🌱 @kettab 🌱
#آرتور_شوپنهاور
📓 در باب حکمت
انزوا عیبی دارد که مانند معایب دیگر آن به آسانی قابل درک نیست و آن این است :
همانطور که اگر آدمی به طور مُستمر در خانه بماند جسمش در برابر تأثیرات بیرون چنان حساس میشود که هر نسیم خنک او را بیمار میکند خُلق آدمی هم در اثر انزوا و تنهاییِ مُمتد چنان حساس میشود که بی اهمیت ترین حوادث، حرفها یا حتی حالت چهرهٔ دیگران او را نگران، رنجیده خاطر یا مجروح میکند، درحالی که کسانی که مدام در اغتشاش و آشوب زندگی میکنند، هیچ متوجه اینها نمیشوند.
🌱 @kettab 🌱
اما به کسی که به ویژه در سنین جوانی طاقت تحمل وجود خسته کنندهٔ دیگران را ندارد و به حق از معاشرت با آنان ناخرسند میگردد و به انزوا رانده میشود توصیه میکنم که عادت کند قدری از تنهایی خویش را به همراه خود به جمع ببرد، یعنی بیاموزد که حتی در جمع نیز تا اندازه ای تنهایی خود را حفظ کند، هرچه میاندیشد فوراً ابراز نکند و همچنین آنچه را که میگویند زیاده به جّد نگیرد و از دیگران نه از حیث اخلاقی، نه عقلی انتظار بسیار داشته باشد و بنابراین بی اعتنایی را در برابر نظرات آنان در خود استوار کند که این مطمئن ترین روش برای اِعمال شکیباییِ درخورِ تحسین است - اگر چنین کند در میان جمع است اما با دیگران نیست و رابطهاش با دیگران واجد ماهیتی صرفاً عینی است. این روش او را از تماس نزدیک با جمع و درنتیجه از آلودگی و رنجش مصون میدارد.
🌱 @kettab 🌱
#آرتور_شوپنهاور
📓 در باب حکمت
🌱 @kettab 🌱
برای آنکه لحظه هایی سرشار از خلوص و احساسی و عاطفه داشته باشی، باید که چیزهایی را از کودکی با خودت آورده باشی؛ و گهگاه، کاملاً سبکسرانه و بازیگوشانه رفتار کرده باشی. انسانی که یادهای تلخ و شیرینی را از کودکی در قلب و روح خود نگه ندارد و نداند که در برخی لحظه ها واقعاً باید کودکانه به زندگی نگاه کند، بی ترحم خواهد شد.
🌱 @kettab 🌱
#نادر_ابراهیمی
📗 ابوالمشاغل
برای آنکه لحظه هایی سرشار از خلوص و احساسی و عاطفه داشته باشی، باید که چیزهایی را از کودکی با خودت آورده باشی؛ و گهگاه، کاملاً سبکسرانه و بازیگوشانه رفتار کرده باشی. انسانی که یادهای تلخ و شیرینی را از کودکی در قلب و روح خود نگه ندارد و نداند که در برخی لحظه ها واقعاً باید کودکانه به زندگی نگاه کند، بی ترحم خواهد شد.
🌱 @kettab 🌱
#نادر_ابراهیمی
📗 ابوالمشاغل
🌿 @kettab 🌿
ما هرگز از آنچه نمیدانستیم و از کسانی که نمیشناختیم ترسی نداشتیم.
ترس، سوغات آشنایی هاست.
#نادر_ابراهیمی
📘 بار دیگر شهری که دوست میداشتم
ما هرگز از آنچه نمیدانستیم و از کسانی که نمیشناختیم ترسی نداشتیم.
ترس، سوغات آشنایی هاست.
#نادر_ابراهیمی
📘 بار دیگر شهری که دوست میداشتم
🌱 @kettab 🌱
کارمندِ جزء بودن خفتآور نیست آقا؛
«جزء» بودن و جزیی از یک کل نبودن خفتآور است.
#نادر_ابراهیمی
📔 تضادهای درونی
کارمندِ جزء بودن خفتآور نیست آقا؛
«جزء» بودن و جزیی از یک کل نبودن خفتآور است.
#نادر_ابراهیمی
📔 تضادهای درونی