Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
Instagram
صفحه اختصاصی علامه طباطبایی ره
بسم الله الرحمن الرحیم برنامه ایشان در ماه مبارک رمضان جالب تر بود. ایشان شبها نمی خوابیدند. عصرها به حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) می رفتند و بعد در نماز جماعت حاضر می شدند. همیشه ایشان نماز مغرب و عشا را در مدرسه فیضیه در جماعت مرحوم آیت اللّه زنجانی…
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
https://www.instagram.com/p/BlOCV8Gnx-_/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1638f0hxethzv
#ولادت_حضرت_معصومه(س)
#تبریک
#علامه_طباطبایی
@kaveh_farhadi
#ولادت_حضرت_معصومه(س)
#تبریک
#علامه_طباطبایی
@kaveh_farhadi
Instagram
پیج اختصاصی علامه طباطبایی(ره)
بسم الله الرحمن الرحیم . . از مرحوم شهید مطهری پرسیدند چرا شما فوق العاده از علامه طباطبایی تجلیل می کنید و تعبیر «روحی فداه»را در مورد ایشان به کار می گیرید . ایشان فرمودند: «من فیلسوف و عارف بسیار دیده ام،ولی احترام من از ایشان به خاطر این است که او عاشق…
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
✔️خاطره زنده یاد #داریوش_شایگان
از #علامه_طباطبایی (ره) :
🔹تجربۀ شگفت دیگری که با او( #علامه_طباطبایی) داشتم، ملاقات دوبهدویی بود که زمانی در خانهای در شمیران بین ما دست داد. قرار بود که همۀ اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرا میرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها نهاده بودند، نوری صافی میتراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم. من از استاد دربارۀ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثّل میکند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خموش بود، از هم شکفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقاً به خاطر ندارم که از چه میگفت، اما آن فوران ِحالهای دمادم را که در من میدمید خوب به یاد دارم. احساس میکردم که عروج میکنم. گویی از نردبان هستی بالا میرفتیم و فضاهایی هر دم لطیفتر را بازمیگشودیم. چیزها از ما دور میشدند. هوای رقیق اوجها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بیخبر بودم حس میکردم. سخنان استاد با حسّ بیوزنی و سبکی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی بازآمدم، ساعتها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کرده بود؛ رها و مجذوب در خلسۀ صلحی وصفناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد امّا یقین دارم که اهل باطن و کرامات بود، ولی دربرابر مخاطبان ناآشنا دم فرو میبست...»
🔸کتاب #زیرآسمان_های_جهان،
گفتوگوی جهانبگلو با داریوش شایگان،
ص۷۰ و ۷۱ #درباره_علامه_طباطبایی.
@kaveh_farhadi
از #علامه_طباطبایی (ره) :
🔹تجربۀ شگفت دیگری که با او( #علامه_طباطبایی) داشتم، ملاقات دوبهدویی بود که زمانی در خانهای در شمیران بین ما دست داد. قرار بود که همۀ اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرا میرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها نهاده بودند، نوری صافی میتراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم. من از استاد دربارۀ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثّل میکند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خموش بود، از هم شکفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقاً به خاطر ندارم که از چه میگفت، اما آن فوران ِحالهای دمادم را که در من میدمید خوب به یاد دارم. احساس میکردم که عروج میکنم. گویی از نردبان هستی بالا میرفتیم و فضاهایی هر دم لطیفتر را بازمیگشودیم. چیزها از ما دور میشدند. هوای رقیق اوجها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بیخبر بودم حس میکردم. سخنان استاد با حسّ بیوزنی و سبکی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی بازآمدم، ساعتها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کرده بود؛ رها و مجذوب در خلسۀ صلحی وصفناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد امّا یقین دارم که اهل باطن و کرامات بود، ولی دربرابر مخاطبان ناآشنا دم فرو میبست...»
🔸کتاب #زیرآسمان_های_جهان،
گفتوگوی جهانبگلو با داریوش شایگان،
ص۷۰ و ۷۱ #درباره_علامه_طباطبایی.
@kaveh_farhadi
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
حاشیه ای بر خاطره زنده یاد
#دکتر_شایگان از #علامه_طباطبایی (ره)
معجزاتی و #کراماتی خفی
بر زند بر دل ز #پیران صفی
که درونشان صد قیامت نقد هست
کمترین آنک شود همسایه مست
پس جلیس الله گشت آن نیکبخت
کو به پهلوی سعیدی برد رخت
معجزه کان بر جمادی زد اثر
یا عصا با بحر یا شقالقمر
گر ترا بر جان زند بیواسطه
متصل گردد به پنهان رابطه
#مولانا
#مثنوی_معنوی
#دفتر_ششم
@kaveh_farhadi
#دکتر_شایگان از #علامه_طباطبایی (ره)
معجزاتی و #کراماتی خفی
بر زند بر دل ز #پیران صفی
که درونشان صد قیامت نقد هست
کمترین آنک شود همسایه مست
پس جلیس الله گشت آن نیکبخت
کو به پهلوی سعیدی برد رخت
معجزه کان بر جمادی زد اثر
یا عصا با بحر یا شقالقمر
گر ترا بر جان زند بیواسطه
متصل گردد به پنهان رابطه
#مولانا
#مثنوی_معنوی
#دفتر_ششم
@kaveh_farhadi
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
zir-easemanhayejahan@bamun1.pdf
1.8 MB
#زیر_آسمان_های_جهان
گفت و گوی رامین جهانبگلو با زنده یاد #داریوش_شایگان
( مطلب یاد شده بالا - خاطره #داریوش_شایگان از #علامه_طباطبایی در صفحه ۴۲ این فایل آمده است.)
ترجمه : نازی عظیما
@kaveh_farhadi
گفت و گوی رامین جهانبگلو با زنده یاد #داریوش_شایگان
( مطلب یاد شده بالا - خاطره #داریوش_شایگان از #علامه_طباطبایی در صفحه ۴۲ این فایل آمده است.)
ترجمه : نازی عظیما
@kaveh_farhadi
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر #داریوش_شایگان
و حکایت ترجمه هایی که سوخت...
منبع: سینماتوگراف
#دوم_فروردین
#سالگرد_درگذشت_دکتر_شایگان
#دکتر_شایگان
#علامه_طباطبایی
@kaveh_farhadi
و حکایت ترجمه هایی که سوخت...
منبع: سینماتوگراف
#دوم_فروردین
#سالگرد_درگذشت_دکتر_شایگان
#دکتر_شایگان
#علامه_طباطبایی
@kaveh_farhadi
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
Instagram
صفحه اختصاصی علامه طباطبایی ره
بسم الله الرحمن الرحیم برنامه ایشان در ماه مبارک رمضان جالب تر بود. ایشان شبها نمی خوابیدند. عصرها به حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) می رفتند و بعد در نماز جماعت حاضر می شدند. همیشه ایشان نماز مغرب و عشا را در مدرسه فیضیه در جماعت مرحوم آیت اللّه زنجانی…
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
✔️خاطره زنده یاد #داریوش_شایگان
از #علامه_طباطبایی (ره) :
🔹تجربۀ شگفت دیگری که با او( #علامه_طباطبایی) داشتم، ملاقات دوبهدویی بود که زمانی در خانهای در شمیران بین ما دست داد. قرار بود که همۀ اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرا میرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها نهاده بودند، نوری صافی میتراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم. من از استاد دربارۀ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثّل میکند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خموش بود، از هم شکفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقاً به خاطر ندارم که از چه میگفت، اما آن فوران ِحالهای دمادم را که در من میدمید خوب به یاد دارم. احساس میکردم که عروج میکنم. گویی از نردبان هستی بالا میرفتیم و فضاهایی هر دم لطیفتر را بازمیگشودیم. چیزها از ما دور میشدند. هوای رقیق اوجها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بیخبر بودم حس میکردم. سخنان استاد با حسّ بیوزنی و سبکی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی بازآمدم، ساعتها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کرده بود؛ رها و مجذوب در خلسۀ صلحی وصفناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد امّا یقین دارم که اهل باطن و کرامات بود، ولی دربرابر مخاطبان ناآشنا دم فرو میبست...»
🔸کتاب #زیرآسمان_های_جهان،
گفتوگوی جهانبگلو با داریوش شایگان،
ص۷۰ و ۷۱ #درباره_علامه_طباطبایی.
@kaveh_farhadi
از #علامه_طباطبایی (ره) :
🔹تجربۀ شگفت دیگری که با او( #علامه_طباطبایی) داشتم، ملاقات دوبهدویی بود که زمانی در خانهای در شمیران بین ما دست داد. قرار بود که همۀ اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرا میرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها نهاده بودند، نوری صافی میتراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم. من از استاد دربارۀ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثّل میکند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خموش بود، از هم شکفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقاً به خاطر ندارم که از چه میگفت، اما آن فوران ِحالهای دمادم را که در من میدمید خوب به یاد دارم. احساس میکردم که عروج میکنم. گویی از نردبان هستی بالا میرفتیم و فضاهایی هر دم لطیفتر را بازمیگشودیم. چیزها از ما دور میشدند. هوای رقیق اوجها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بیخبر بودم حس میکردم. سخنان استاد با حسّ بیوزنی و سبکی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی بازآمدم، ساعتها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کرده بود؛ رها و مجذوب در خلسۀ صلحی وصفناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد امّا یقین دارم که اهل باطن و کرامات بود، ولی دربرابر مخاطبان ناآشنا دم فرو میبست...»
🔸کتاب #زیرآسمان_های_جهان،
گفتوگوی جهانبگلو با داریوش شایگان،
ص۷۰ و ۷۱ #درباره_علامه_طباطبایی.
@kaveh_farhadi
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
حاشیه ای بر خاطره زنده یاد
#دکتر_شایگان از #علامه_طباطبایی (ره)
معجزاتی و #کراماتی خفی
بر زند بر دل ز #پیران صفی
که درونشان صد قیامت نقد هست
کمترین آنک شود همسایه مست
پس جلیس الله گشت آن نیکبخت
کو به پهلوی سعیدی برد رخت
معجزه کان بر جمادی زد اثر
یا عصا با بحر یا شقالقمر
گر ترا بر جان زند بیواسطه
متصل گردد به پنهان رابطه
#مولانا
#مثنوی_معنوی
#دفتر_ششم
@kaveh_farhadi
#دکتر_شایگان از #علامه_طباطبایی (ره)
معجزاتی و #کراماتی خفی
بر زند بر دل ز #پیران صفی
که درونشان صد قیامت نقد هست
کمترین آنک شود همسایه مست
پس جلیس الله گشت آن نیکبخت
کو به پهلوی سعیدی برد رخت
معجزه کان بر جمادی زد اثر
یا عصا با بحر یا شقالقمر
گر ترا بر جان زند بیواسطه
متصل گردد به پنهان رابطه
#مولانا
#مثنوی_معنوی
#دفتر_ششم
@kaveh_farhadi
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
zir-easemanhayejahan@bamun1.pdf
1.8 MB
#زیر_آسمان_های_جهان
گفت و گوی رامین جهانبگلو با زنده یاد #داریوش_شایگان
( مطلب یاد شده بالا - خاطره #داریوش_شایگان از #علامه_طباطبایی در صفحه ۴۲ این فایل آمده است.)
ترجمه : نازی عظیما
@kaveh_farhadi
گفت و گوی رامین جهانبگلو با زنده یاد #داریوش_شایگان
( مطلب یاد شده بالا - خاطره #داریوش_شایگان از #علامه_طباطبایی در صفحه ۴۲ این فایل آمده است.)
ترجمه : نازی عظیما
@kaveh_farhadi
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر #داریوش_شایگان
و حکایت ترجمه هایی که سوخت...
منبع: سینماتوگراف
#دوم_فروردین
#سالگرد_درگذشت_دکتر_شایگان
#دکتر_شایگان
#علامه_طباطبایی
@kaveh_farhadi
و حکایت ترجمه هایی که سوخت...
منبع: سینماتوگراف
#دوم_فروردین
#سالگرد_درگذشت_دکتر_شایگان
#دکتر_شایگان
#علامه_طباطبایی
@kaveh_farhadi
همی گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مهر دلدار ها
پرستش به مستی ست در کیش مهر
برون اند زین جرگه هشیار ها
به شادی و آسایش و خواب و خور
ندارند کاری دل افگار ها
کشیدند در کوی دلدادگان
میان دل و کام ، دیوار ها
چه فرهاد ها مرده در کوهها
چه حلاج ها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگر توده هایی ز پندارها
ولی راد مردان و وارستگان
نبازند هرگز به مردارها
مهین مهرورزان که آزاده اند
بریزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته اند
چه گل های رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر
به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت ، سبزه به هامون و دشت
زند بارگه ، گل به گلزار ها
نگارش دهد گلبن جویبار
در آیینه ی آب ، رخسارها
...
درد پرده غنچه را باد بام
هزار آورد نغز گفتار ها
به یاد خم ابروی گل رخان
بکش در برِ بزم می خوار ها
گره را ز راز جهان باز کن
که آسان کند باده ، دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان
که بستند چشم خشایارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها
#علامه_طباطبایی
#معلم_اخلاق
#ماه_رمضان
https://www.instagram.com/p/BqMJRnoHrKE/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
بود کیش من مهر دلدار ها
پرستش به مستی ست در کیش مهر
برون اند زین جرگه هشیار ها
به شادی و آسایش و خواب و خور
ندارند کاری دل افگار ها
کشیدند در کوی دلدادگان
میان دل و کام ، دیوار ها
چه فرهاد ها مرده در کوهها
چه حلاج ها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگر توده هایی ز پندارها
ولی راد مردان و وارستگان
نبازند هرگز به مردارها
مهین مهرورزان که آزاده اند
بریزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته اند
چه گل های رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر
به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت ، سبزه به هامون و دشت
زند بارگه ، گل به گلزار ها
نگارش دهد گلبن جویبار
در آیینه ی آب ، رخسارها
...
درد پرده غنچه را باد بام
هزار آورد نغز گفتار ها
به یاد خم ابروی گل رخان
بکش در برِ بزم می خوار ها
گره را ز راز جهان باز کن
که آسان کند باده ، دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان
که بستند چشم خشایارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها
#علامه_طباطبایی
#معلم_اخلاق
#ماه_رمضان
https://www.instagram.com/p/BqMJRnoHrKE/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
zir-easemanhayejahan@bamun1.pdf
1.8 MB
#زیر_آسمان_های_جهان
گفت و گوی رامین جهانبگلو با زنده یاد #داریوش_شایگان
( مطلب یاد شده بالا - خاطره #داریوش_شایگان از #علامه_طباطبایی در صفحه ۴۲ این فایل آمده است.)
ترجمه : نازی عظیما
@kaveh_farhadi
گفت و گوی رامین جهانبگلو با زنده یاد #داریوش_شایگان
( مطلب یاد شده بالا - خاطره #داریوش_شایگان از #علامه_طباطبایی در صفحه ۴۲ این فایل آمده است.)
ترجمه : نازی عظیما
@kaveh_farhadi
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
zir-easemanhayejahan@bamun1.pdf
1.8 MB
#زیر_آسمان_های_جهان
گفت و گوی رامین جهانبگلو با زنده یاد #داریوش_شایگان
( مطلب یاد شده بالا - خاطره #داریوش_شایگان از #علامه_طباطبایی در صفحه ۴۲ این فایل آمده است.)
ترجمه : نازی عظیما
@kaveh_farhadi
گفت و گوی رامین جهانبگلو با زنده یاد #داریوش_شایگان
( مطلب یاد شده بالا - خاطره #داریوش_شایگان از #علامه_طباطبایی در صفحه ۴۲ این فایل آمده است.)
ترجمه : نازی عظیما
@kaveh_farhadi
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر #داریوش_شایگان
و حکایت ترجمه هایی که سوخت...
منبع: سینماتوگراف
#دوم_فروردین
#سالگرد_درگذشت_دکتر_شایگان
#دکتر_شایگان
#علامه_طباطبایی
@kaveh_farhadi
و حکایت ترجمه هایی که سوخت...
منبع: سینماتوگراف
#دوم_فروردین
#سالگرد_درگذشت_دکتر_شایگان
#دکتر_شایگان
#علامه_طباطبایی
@kaveh_farhadi
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
✔️خاطره زنده یاد #داریوش_شایگان
از #علامه_طباطبایی (ره) :
🔹تجربۀ شگفت دیگری که با او( #علامه_طباطبایی) داشتم، ملاقات دوبهدویی بود که زمانی در خانهای در شمیران بین ما دست داد. قرار بود که همۀ اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرا میرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها نهاده بودند، نوری صافی میتراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم. من از استاد دربارۀ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثّل میکند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خموش بود، از هم شکفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقاً به خاطر ندارم که از چه میگفت، اما آن فوران ِحالهای دمادم را که در من میدمید خوب به یاد دارم. احساس میکردم که عروج میکنم. گویی از نردبان هستی بالا میرفتیم و فضاهایی هر دم لطیفتر را بازمیگشودیم. چیزها از ما دور میشدند. هوای رقیق اوجها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بیخبر بودم حس میکردم. سخنان استاد با حسّ بیوزنی و سبکی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی بازآمدم، ساعتها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کرده بود؛ رها و مجذوب در خلسۀ صلحی وصفناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد امّا یقین دارم که اهل باطن و کرامات بود، ولی دربرابر مخاطبان ناآشنا دم فرو میبست...»
🔸کتاب #زیرآسمان_های_جهان،
گفتوگوی جهانبگلو با داریوش شایگان،
ص۷۰ و ۷۱ #درباره_علامه_طباطبایی.
@kaveh_farhadi
از #علامه_طباطبایی (ره) :
🔹تجربۀ شگفت دیگری که با او( #علامه_طباطبایی) داشتم، ملاقات دوبهدویی بود که زمانی در خانهای در شمیران بین ما دست داد. قرار بود که همۀ اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرا میرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها نهاده بودند، نوری صافی میتراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم. من از استاد دربارۀ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثّل میکند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خموش بود، از هم شکفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقاً به خاطر ندارم که از چه میگفت، اما آن فوران ِحالهای دمادم را که در من میدمید خوب به یاد دارم. احساس میکردم که عروج میکنم. گویی از نردبان هستی بالا میرفتیم و فضاهایی هر دم لطیفتر را بازمیگشودیم. چیزها از ما دور میشدند. هوای رقیق اوجها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بیخبر بودم حس میکردم. سخنان استاد با حسّ بیوزنی و سبکی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی بازآمدم، ساعتها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کرده بود؛ رها و مجذوب در خلسۀ صلحی وصفناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد امّا یقین دارم که اهل باطن و کرامات بود، ولی دربرابر مخاطبان ناآشنا دم فرو میبست...»
🔸کتاب #زیرآسمان_های_جهان،
گفتوگوی جهانبگلو با داریوش شایگان،
ص۷۰ و ۷۱ #درباره_علامه_طباطبایی.
@kaveh_farhadi
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
حاشیه ای بر خاطره زنده یاد
#دکتر_شایگان از #علامه_طباطبایی (ره)
معجزاتی و #کراماتی خفی
بر زند بر دل ز #پیران صفی
که درونشان صد قیامت نقد هست
کمترین آنک شود همسایه مست
پس جلیس الله گشت آن نیکبخت
کو به پهلوی سعیدی برد رخت
معجزه کان بر جمادی زد اثر
یا عصا با بحر یا شقالقمر
گر ترا بر جان زند بیواسطه
متصل گردد به پنهان رابطه
#مولانا
#مثنوی_معنوی
#دفتر_ششم
@kaveh_farhadi
#دکتر_شایگان از #علامه_طباطبایی (ره)
معجزاتی و #کراماتی خفی
بر زند بر دل ز #پیران صفی
که درونشان صد قیامت نقد هست
کمترین آنک شود همسایه مست
پس جلیس الله گشت آن نیکبخت
کو به پهلوی سعیدی برد رخت
معجزه کان بر جمادی زد اثر
یا عصا با بحر یا شقالقمر
گر ترا بر جان زند بیواسطه
متصل گردد به پنهان رابطه
#مولانا
#مثنوی_معنوی
#دفتر_ششم
@kaveh_farhadi