https://www.instagram.com/p/B4l3aYpJ_i8/?igshid=1a4mr3gmz5prt
/ چراغ ها ، چشمها ، کلمات
باران و کرانه را از من گرفتهاند
همه چیز
همه چیز را از من گرفته اند
#حتی_نومیدی_را !
#پس_زنده_باد_امید!!// -سید علی صالحی
از دوران کودکی همراه پدر دوربین بر دوش،
خاطرهی روستاهای بسیاری را در دل دارم و چهرهی جوانان برومند روستایی که شاید بسیار از آنها همچون #شهید_عزیز_انجام حالا بینام پرچمدار روستایی همچون روستای #انجیرسیاه هستند، روستایی که دیگر نیست! (تصویر اول)
و آنگاه زیر لب شعر آن شاعر جوان #الگن و #زاگرس #سعید_انصاریان، با همان لهجهی خودش در دلم طنین میاندازد که:
/ دَ مُرد او پیایی که چی #کاوه بی
دلش سی تو کَلگ ِ زِر تاوه بی
(دیگر مرد مردی که رشید و تناور بود
و دلش برای تو شبیه نان #بلوط بر آتش برشته می شد)
بَلیط ِ زِر ِ بَردلی وابیوم
دَ چی کُهتری هرگَلی وابیوم
(میوه ی بلوط زیر سنگ آسیاب شدم
و مثل سنگ های رها شده از #کوه در حال سقوطم)
خیالت و بالوم نه تخته بگو
اگر فهم ِ لهجه ی مو سخته بگو
(اگر خیالت از طرف من راحت نیست بگو
یا اگر لهجه ام را متوجه نمی شوی)
بیا و دوباره نگاهم بکن
نگاهی به روز سیاهم بکن
بیو لااقل بنگه ههسوم بیو
دَ چی انجکی لرتههسوم بیو
(بیا و دست کم ببین هنوز زنده ام یا نه
که دیگر مانند میوه ی درخت اَنجک لهیده شدم بیا)//
اما تا شنل آبشار از کمرِ #کمر ِدوغ به زمین میریزد دلمان برای #تنگه_ی_الگن تنگ میشود! و دلمان برای خودمان که چنین جدا مانده از اصل خویش کودکان الگن را به خاطر میآوریم که هنوز به ریشههای #درخت_بلوط و زاگرس وصلاند.. دلمان برای تنگهی الگن، تنگ میشود وقتی در
#جاورده قهوه میخوریم و به جادهای خیره میشویم که ما را از #قلعه_رییسی به #دهدشت میرساند و از خودمان میپرسیم راستی کدام جاده را، نزدیک به دوقرن اشتباهی آمدهایم که ما را اینچنین دودزده به دشتهای گمشدهیِ بدون بلوط رساند؟!
به دشتهای گمشدهی مصرف!
به دشتهای گمشدهی بیدرخت!
اما به چهره کودکان الگن که نگاه میکنم و به انگشت اشارهی
#محمد_درویش..
و در میان بادهای بیبنیاد،
به #بنیاد_الگن.. پیش خودم تکرار میکنم:
آری، ... همه چیز را از من گرفته اند؛ حتی نومیدی را! #پس_زنده_باد_امید!
@kaveh_farhadi
/ چراغ ها ، چشمها ، کلمات
باران و کرانه را از من گرفتهاند
همه چیز
همه چیز را از من گرفته اند
#حتی_نومیدی_را !
#پس_زنده_باد_امید!!// -سید علی صالحی
از دوران کودکی همراه پدر دوربین بر دوش،
خاطرهی روستاهای بسیاری را در دل دارم و چهرهی جوانان برومند روستایی که شاید بسیار از آنها همچون #شهید_عزیز_انجام حالا بینام پرچمدار روستایی همچون روستای #انجیرسیاه هستند، روستایی که دیگر نیست! (تصویر اول)
و آنگاه زیر لب شعر آن شاعر جوان #الگن و #زاگرس #سعید_انصاریان، با همان لهجهی خودش در دلم طنین میاندازد که:
/ دَ مُرد او پیایی که چی #کاوه بی
دلش سی تو کَلگ ِ زِر تاوه بی
(دیگر مرد مردی که رشید و تناور بود
و دلش برای تو شبیه نان #بلوط بر آتش برشته می شد)
بَلیط ِ زِر ِ بَردلی وابیوم
دَ چی کُهتری هرگَلی وابیوم
(میوه ی بلوط زیر سنگ آسیاب شدم
و مثل سنگ های رها شده از #کوه در حال سقوطم)
خیالت و بالوم نه تخته بگو
اگر فهم ِ لهجه ی مو سخته بگو
(اگر خیالت از طرف من راحت نیست بگو
یا اگر لهجه ام را متوجه نمی شوی)
بیا و دوباره نگاهم بکن
نگاهی به روز سیاهم بکن
بیو لااقل بنگه ههسوم بیو
دَ چی انجکی لرتههسوم بیو
(بیا و دست کم ببین هنوز زنده ام یا نه
که دیگر مانند میوه ی درخت اَنجک لهیده شدم بیا)//
اما تا شنل آبشار از کمرِ #کمر ِدوغ به زمین میریزد دلمان برای #تنگه_ی_الگن تنگ میشود! و دلمان برای خودمان که چنین جدا مانده از اصل خویش کودکان الگن را به خاطر میآوریم که هنوز به ریشههای #درخت_بلوط و زاگرس وصلاند.. دلمان برای تنگهی الگن، تنگ میشود وقتی در
#جاورده قهوه میخوریم و به جادهای خیره میشویم که ما را از #قلعه_رییسی به #دهدشت میرساند و از خودمان میپرسیم راستی کدام جاده را، نزدیک به دوقرن اشتباهی آمدهایم که ما را اینچنین دودزده به دشتهای گمشدهیِ بدون بلوط رساند؟!
به دشتهای گمشدهی مصرف!
به دشتهای گمشدهی بیدرخت!
اما به چهره کودکان الگن که نگاه میکنم و به انگشت اشارهی
#محمد_درویش..
و در میان بادهای بیبنیاد،
به #بنیاد_الگن.. پیش خودم تکرار میکنم:
آری، ... همه چیز را از من گرفته اند؛ حتی نومیدی را! #پس_زنده_باد_امید!
@kaveh_farhadi
Instagram
Kaveh Farhadi |کاوه فرهادی
/ چراغ ها ، چشمها ، کلمات باران و کرانه را از من گرفتهاند همه چیز همه چیز را از من گرفته اند #حتی_نومیدی_را ! #پس_زنده_باد_امید!!// -سید علی صالحی از دوران کودکی همراه پدر دوربین بر دوش، خاطرهی روستاهای بسیاری را در دل دارم و چهرهی جوانان برومند روستایی…