kaveh farhadi کاوه فرهادی
https://youtu.be/V1-rFQULIjQ?si=OwHzHnDiCv1c1WUA
✅️تداعی گرایی و طرحِ چند پرسش بنیادین‼️
🔰در چون و چرایی مفهوم تداعی گرایی در کلاس مکاتب روانشناسی‼️
( بخش نخست)
✔️موضوع اصلی مورد توجه مکتب تداعی گرایی شناخت شناسی است. تداعی گرایان عقیده داشتند معلومات انسان چیزی جز تصوّرات (ایده های) حاصل از احساسات مختلف از دنیای خارج نیست. موضوع روانشناسی تداعی گرا بررسی قانونمندی همین تصوّرات بوده است.
1️⃣درباره #تداعی_گرایی
برای فهم #تداعی_گرایی ، نخست میخواهم از:
📝خود استعلایی ( transcendental ego) که در کتاب شما نیز آمده است آغاز کنم.در نظام دکارتی ، " ایده نامتنهای" همان نقشی را بازی می کند که " واقعیت در خود" نظام کانتی .ایده" نامتناهی" ایده ای است که از خارج سیستم در ان دخالت می کند .
این پرسش برای دکارت در پایان تامل ششم مطرح شد که اگر اندیشه ادامه ماده یا امتداد هستند ، پس ایده نامتناهی از کجا برای ذهن ایجاد شده ؟
پاسخ دکارت ، خارج از نظام روش شناختی اش بود .پس باید پرورگاری باشد تا ایده نامتناهی را در ذهن ما به ودیعه گذاشته باشد.اما انچه در نظام دکارتی اهمیت داشت کشف یا فرض " خود" ی بود که می اندیشد و دست به تحلیل و تفکیک ساحتهای معرفتی و وجودی می زند .به راستی چنین کشف یا ابداعی را می توان سنگ بنای اندیشه مدرن غربی در نظر گرفت .نه اینکه قبلا در فلسفه به " نفس " فکر نشده بود ، اما بداعت اندیشه دکارتی به صحنه اوردن این " خود" بود .خود که از این پس می تواند خودش را تقویم کند و جای خودش را در عالم تشخیص دهد .ایده " خود استعلایی" یا خودی که قادر است به خودش بیاندیشد بعدتر در سنت دکارتی مایه دو جریان فکری :" عقل گرایی" و
"تجربه گرایی" در فلسفه غرب شد .
در نزد عقل گریان این " خود استعلایی" تبدیل به یک جوهر متافیزیکی شد .
همچون هسته ای از وجود در ذهن مشغول به کار است ، امری از قبل داده شده که قبل از هر نوع ادراکی در وجود آدمی بوده است .بر خلاف این ، تجربه گریانی چون هیوم ، چنین وجود جوهری از " خود " را رد کرده و تصور شکل گیری خود را ناشی از تداوم ادراک ذهنی می دانستند . هیوم معتقد بود که خود چیزی نیست جز استمرار حافظه .و به واسطه استمرار ادراکات حسی داده شده در ذهن شکل می گیرد .هیوم نتیجه گرفت که وحدت و هویت واحد شخص ، افسانه ای بیش نیست و تصور یک جوهر بنیادین از خود ، تصوری است توهم الود . در فلسفه کانت ما شاهد هم پیوندی و فراتر رفتن از چنین پارادکسی هستیم .از طرفی ما به عنوان شخص هویت واحدی داریم علی رغم تجربیات متنوع و منقطع و از طرفی باور به جوهرین بودن خود در حیطه اوهام مابعدالطبیعه ای جای می گرفت . کانت به روشنی جوهری بودن خود را رد می کند ( همانند هیوم) اما خود را شرط همه تجارب و ادراکات بشری می داند ." خود استعلایی" کانتی شرط پیشینی هر نوع ادراک و تجربه ای است .ما در هر نوع ادراک و تجربه ای وجود " خودی" را فرض می گیریم تا ان تجربه ، تجربه ما باشد . " خود استعلایی" شرط صوری هر نوع ادراک و #تجربه ای است . این خود به گونه ای است که گویی آنجا از قبل ، قبل از هر تجربه ای حاضر است .حتی اگر ادراک کننده از وجود ان اگاه نباشد .عموما هم اینگونه است که ما در بیشتر ادراکات و تجاربمان توجهی به ان نداریم .فقط بعدا ممکن است در توجهی که رخ دادی یا فرد دیگری ما را به ان متوجه کند ، به حضور ان توجه کنیم .این حتی در حرکات واکنشی ( reflex) هم خودش را نشان دهد .اینکه رفلکس مغزی ، عموما در جهت حفظ این " خود" عمل می کند ، نشان از این دارد که " خود " انجا حتی قبل از رفلکس هم حضور دارد.این حضوری است از جنس غیاب .
" خود استعلایی" نقش بزرگی در فلسفه کانت دارد.اینجا اگاهی فلسفی به درجه ای می رسد که خودش ، خودش را تقویم می کند .این شرط هر نوع تجربه و خردی است.و نقش تالیف گرا و هم پیوند ادراکات را بر عهده دارد.امروزه به مدد دانش عصب شناسی ، ما نقاطی از مغز را که نقش هم پیوندی برای ادراکات متعدد دارند را می شناسیم .سلولهایی با کارکرد ویژه که تجارب متنوع حسی را ترکیب می کنند و باعث تداعی می شوند .
اگاهی به " خود استعلایی" اگاهی از درجه بالاتری به وجود انسانی بود .این ایده ای بود خیالی و از جنس خیال و فرض.فرضی که انسان مدرن را پایه گذاری کرد .انسانی که قادر است خودش ، خودش را تقویم کند .راه خروجی بود برای رهایی از زندان " خود" .
به جرات می توان گفت که اندیشه به " خود" سرچشمه تفکر مدرن غربی بوده است .بعدها واژه " سوژه" جای واژه " خود" را گرفت .اما اندیشیدن به سوژه همان اندیشیدن به خود بود .
فلسفه غربی در شکل نسبتا جدید " هستی شناختی " ان تلاش کرد که بنیان این خود استعلایی را براندازد ." در جهان بودن " ایده ای بود جایگزین برای سوژه استعلایی .اما پرسش این است که آیا در پس پشت فیلسوف " در جهان بودن" ذهنی نبود که این پرسش را مطرح کرد ؟⁉️
🔰در چون و چرایی مفهوم تداعی گرایی در کلاس مکاتب روانشناسی‼️
( بخش نخست)
✔️موضوع اصلی مورد توجه مکتب تداعی گرایی شناخت شناسی است. تداعی گرایان عقیده داشتند معلومات انسان چیزی جز تصوّرات (ایده های) حاصل از احساسات مختلف از دنیای خارج نیست. موضوع روانشناسی تداعی گرا بررسی قانونمندی همین تصوّرات بوده است.
1️⃣درباره #تداعی_گرایی
برای فهم #تداعی_گرایی ، نخست میخواهم از:
📝خود استعلایی ( transcendental ego) که در کتاب شما نیز آمده است آغاز کنم.در نظام دکارتی ، " ایده نامتنهای" همان نقشی را بازی می کند که " واقعیت در خود" نظام کانتی .ایده" نامتناهی" ایده ای است که از خارج سیستم در ان دخالت می کند .
این پرسش برای دکارت در پایان تامل ششم مطرح شد که اگر اندیشه ادامه ماده یا امتداد هستند ، پس ایده نامتناهی از کجا برای ذهن ایجاد شده ؟
پاسخ دکارت ، خارج از نظام روش شناختی اش بود .پس باید پرورگاری باشد تا ایده نامتناهی را در ذهن ما به ودیعه گذاشته باشد.اما انچه در نظام دکارتی اهمیت داشت کشف یا فرض " خود" ی بود که می اندیشد و دست به تحلیل و تفکیک ساحتهای معرفتی و وجودی می زند .به راستی چنین کشف یا ابداعی را می توان سنگ بنای اندیشه مدرن غربی در نظر گرفت .نه اینکه قبلا در فلسفه به " نفس " فکر نشده بود ، اما بداعت اندیشه دکارتی به صحنه اوردن این " خود" بود .خود که از این پس می تواند خودش را تقویم کند و جای خودش را در عالم تشخیص دهد .ایده " خود استعلایی" یا خودی که قادر است به خودش بیاندیشد بعدتر در سنت دکارتی مایه دو جریان فکری :" عقل گرایی" و
"تجربه گرایی" در فلسفه غرب شد .
در نزد عقل گریان این " خود استعلایی" تبدیل به یک جوهر متافیزیکی شد .
همچون هسته ای از وجود در ذهن مشغول به کار است ، امری از قبل داده شده که قبل از هر نوع ادراکی در وجود آدمی بوده است .بر خلاف این ، تجربه گریانی چون هیوم ، چنین وجود جوهری از " خود " را رد کرده و تصور شکل گیری خود را ناشی از تداوم ادراک ذهنی می دانستند . هیوم معتقد بود که خود چیزی نیست جز استمرار حافظه .و به واسطه استمرار ادراکات حسی داده شده در ذهن شکل می گیرد .هیوم نتیجه گرفت که وحدت و هویت واحد شخص ، افسانه ای بیش نیست و تصور یک جوهر بنیادین از خود ، تصوری است توهم الود . در فلسفه کانت ما شاهد هم پیوندی و فراتر رفتن از چنین پارادکسی هستیم .از طرفی ما به عنوان شخص هویت واحدی داریم علی رغم تجربیات متنوع و منقطع و از طرفی باور به جوهرین بودن خود در حیطه اوهام مابعدالطبیعه ای جای می گرفت . کانت به روشنی جوهری بودن خود را رد می کند ( همانند هیوم) اما خود را شرط همه تجارب و ادراکات بشری می داند ." خود استعلایی" کانتی شرط پیشینی هر نوع ادراک و تجربه ای است .ما در هر نوع ادراک و تجربه ای وجود " خودی" را فرض می گیریم تا ان تجربه ، تجربه ما باشد . " خود استعلایی" شرط صوری هر نوع ادراک و #تجربه ای است . این خود به گونه ای است که گویی آنجا از قبل ، قبل از هر تجربه ای حاضر است .حتی اگر ادراک کننده از وجود ان اگاه نباشد .عموما هم اینگونه است که ما در بیشتر ادراکات و تجاربمان توجهی به ان نداریم .فقط بعدا ممکن است در توجهی که رخ دادی یا فرد دیگری ما را به ان متوجه کند ، به حضور ان توجه کنیم .این حتی در حرکات واکنشی ( reflex) هم خودش را نشان دهد .اینکه رفلکس مغزی ، عموما در جهت حفظ این " خود" عمل می کند ، نشان از این دارد که " خود " انجا حتی قبل از رفلکس هم حضور دارد.این حضوری است از جنس غیاب .
" خود استعلایی" نقش بزرگی در فلسفه کانت دارد.اینجا اگاهی فلسفی به درجه ای می رسد که خودش ، خودش را تقویم می کند .این شرط هر نوع تجربه و خردی است.و نقش تالیف گرا و هم پیوند ادراکات را بر عهده دارد.امروزه به مدد دانش عصب شناسی ، ما نقاطی از مغز را که نقش هم پیوندی برای ادراکات متعدد دارند را می شناسیم .سلولهایی با کارکرد ویژه که تجارب متنوع حسی را ترکیب می کنند و باعث تداعی می شوند .
اگاهی به " خود استعلایی" اگاهی از درجه بالاتری به وجود انسانی بود .این ایده ای بود خیالی و از جنس خیال و فرض.فرضی که انسان مدرن را پایه گذاری کرد .انسانی که قادر است خودش ، خودش را تقویم کند .راه خروجی بود برای رهایی از زندان " خود" .
به جرات می توان گفت که اندیشه به " خود" سرچشمه تفکر مدرن غربی بوده است .بعدها واژه " سوژه" جای واژه " خود" را گرفت .اما اندیشیدن به سوژه همان اندیشیدن به خود بود .
فلسفه غربی در شکل نسبتا جدید " هستی شناختی " ان تلاش کرد که بنیان این خود استعلایی را براندازد ." در جهان بودن " ایده ای بود جایگزین برای سوژه استعلایی .اما پرسش این است که آیا در پس پشت فیلسوف " در جهان بودن" ذهنی نبود که این پرسش را مطرح کرد ؟⁉️
kaveh farhadi کاوه فرهادی
https://youtu.be/V1-rFQULIjQ?si=OwHzHnDiCv1c1WUA
✅️تداعی گرایی و طرحِ چند پرسش بنیادین‼️
🔰در چون و چرایی مفهوم تداعی گرایی در کلاس مکاتب روانشناسی‼️
( بخش دوم)
2️⃣ اجاز بدهید با این پرسش ادامه دهیم
آیا این تصور درست است که، "فلسفه وجودگرای قرن بیستم علی رغم نقد بنیادی که بر " خود استعلایی " دارد همچنان در چنبره آن می ماند ،و " خود استعلایی " همچون تصویری بهم ریخته برای فیلسوفانِ روانشناسی باقی خواهد مانده است ؟! با نگاه به "تداعی" و ادامه بحث و نیز مفاهیمِ تخته، چگونه آن را تحلیل میکنید؟! ⁉️ حالا میخواهم ادامه بحث تداعی گرایی را با مفاهیم آگاهی و ناخودآگاهی بسط دهم.. .روانکاوی بر بنیاد این اصل اصیل شکل گرفت که " آگاهی و عقل برای تحلیل انسان نابسنده است" .البته این نتیجه ای نبود که روش فوق از تحلیل خود آگاهی دریافت کند ، بلکه از توجه به حاشیه ها و مشکلات پیش آمده ناشی از کاربرد عقل ، بود . " ناخوداگاه" اسم رمزی بود برای هر آنچه ما را می فریبد ، ما را بازی می دهد و از چشم عقل ما پنهان است .اینجا مشکل آگاهی این نبود که هنوز در اول راه است و روزی بالاخره این شکلِ درونی را می شناسد و بر ان چیره می شود ، بلکه وجود سایه ای است که از پشت ، اگاهی را تعقیب می کند و هیچ وقت در میدان دید آگاهی قرار نمی گیرد .راز هنوز باقی ناخودآگاه این نیست که "فروید" نامی ، پرده از ان برداشت و آن را به ساحت عقل و تحلیل روشن منطقی کشاند ، بلکه راز اصلی اینجاست که "ناخوداگاه" کشف ناشدنی است .
سویه تاریک و پنهان خود آگاهی است ، ناخودآگاه ، ابژه ناشناخته آگاهی نبود که در اعماق منتظر فرویدی باشد تا نامی بر آن بگذارد و به نور روز عقل بیاورد و از این پس ما دیگر غم آن نداشته باشیم و با خود بگوییم که ؛ خوب این پنهانترین را هم شناختیم ، خیالمان راحت شد که دیگر فریب آن را نمی خوریم .اما اگر بر فریب ناشناخته ، پایانی نیست ، بر ناخوداگاه هم پایانی نیست . ناخودآگاه ، پس مانده و مازادی است که در پایان از چنگ عقل گریخته ، ناخوداگاه ، تناهی وجودی انسان است . گاهی ما ادعا می کنیم که آن را شناخته ایم و به همه رموز آن آشنا هستیم ، اما ناگهان متوجه می شویم که دوباره فریب خورده ایم ، و فریب ما چیزی نبود جز محصول همین شناخت . بنابراین فریب ، خصلت وجودی خود شناخت است .تا شناختی نباشد ، فریبی نیست. از این نظر ، ناخودآگاه چیزی نیست جز سایه ای از خود عقل .جایی که آگاهی نباشد ، سخن گفتن از ناخوداگاه ، بی معنی است . این شناختی است که بر بنیاد نیروشناسی قرار گرفته است .روانکاوی علم تحلیل نیروهای روان انسان است .انچه برای روانکاوی مهم است ، تحلیل و توصیف این نیروها در بستر روان انسانی است .نیروهایی که خود را به شکل عشق ، نفرت ، حسادت یا خشم و یا اختلال روانی [ رویا]نشان می دهند .نام گذاری روان انسانی به سه گانه " نهاد، خود، و فراخود" چیزی نیستند جز همین تداخلات و در هم کنش نیروهای درونی .
این تحلیل بر بنیاد دوگانه نیروهای زندگی طلب ( اروتیک) و مرگ طلب( تاناتیک) قرار گرفته است. درواقع، آنچه که باعث تفاوت و تمایز انها می شود در نسبتی است که با واقعیت بیرونی و یا بدن برقرار می کنند .نیروهای شهوانی ( لیبیدینال) که نیروهای خودشیفته یا خودخواهانه هستند و یا نیروهای تاناتیک که ممکن است دگرآزار یا خودآزار باشند .نیروی خودشیفتگی در نسبت با ابژه بیرونی خود را به شکل میل نزدیکی و تصاحب نشان می دهد و نیروهای تاناتیک به شکل نفرت و خشونت. این نیروها همگی تابعی از قوانین #تداعی "مغز و ذهن" هستند .قوانین تداعی مغزی هم تابعی از رشد نورونی آن است.❗️پس آیا می توان گفت #تداعی مهمترین قانون ذهن است؟!❓
نیروهای بنیادی اشاره شده در ظهور خود تابعی از این قوانین هستند که پیوستار و دامنه وسیعی دارند و تابعی از هیجان مغزی هستند.مثلا در وضعیتهای شیدایی( مانیا) در صورت شدید نبودن ، #تداعی ها گسترش پیدا می کنند و ممکن است در بالاترین حد، هر نوع واقعیتی را شامل شود .در اینجا هر واقعیتی به واقعیت دیگر پیوست می شود و ذهن بین آنها نسبتی برقرار کند ، بر خلاف این در افسردگی ، "گستره تداعی ها" کوچک می شود .
‼️آیا میتوانیم بگوییم همه نیروهایی که در بالا اشاره شد تابعی از قانون گسترش تداعی ها هستند ؟! چگونه؟! ⁉️
‼️پس از این دو قسمت اگر دوباره به تختهی بالا بازگردیم چگونه مفاهیمی که بر آن نوشته شده است را تحلیل میکنیم؟! ⁉️
#روانشناسی
#روانکاوی
#تاریخچهروانشناسی
#مکاتبروانشناسی
#مکاتب
#تداعیگرایی
#تداعی
#هیوم
#خوداستعلایی
#دکارت
#کانت
#فروید
#یونگ
#کلاس
#کلاس_درس
#دانشگاه
#پرسشگری
#پرسش
#پرسش_و_پاسخ
#کاوه_فرهادی
✔️منبع: کتابها و مقالات مربوطه، یادداشتها، پرسش و پاسخها و گفت و شنودهای کلاسی در حوزهی سرفصل "تداعی" با موضوع کتاب درسی:
"تاریخ مکاتب روانشناسی".
#Domination
#Psychology
🔰در چون و چرایی مفهوم تداعی گرایی در کلاس مکاتب روانشناسی‼️
( بخش دوم)
2️⃣ اجاز بدهید با این پرسش ادامه دهیم
آیا این تصور درست است که، "فلسفه وجودگرای قرن بیستم علی رغم نقد بنیادی که بر " خود استعلایی " دارد همچنان در چنبره آن می ماند ،و " خود استعلایی " همچون تصویری بهم ریخته برای فیلسوفانِ روانشناسی باقی خواهد مانده است ؟! با نگاه به "تداعی" و ادامه بحث و نیز مفاهیمِ تخته، چگونه آن را تحلیل میکنید؟! ⁉️ حالا میخواهم ادامه بحث تداعی گرایی را با مفاهیم آگاهی و ناخودآگاهی بسط دهم.. .روانکاوی بر بنیاد این اصل اصیل شکل گرفت که " آگاهی و عقل برای تحلیل انسان نابسنده است" .البته این نتیجه ای نبود که روش فوق از تحلیل خود آگاهی دریافت کند ، بلکه از توجه به حاشیه ها و مشکلات پیش آمده ناشی از کاربرد عقل ، بود . " ناخوداگاه" اسم رمزی بود برای هر آنچه ما را می فریبد ، ما را بازی می دهد و از چشم عقل ما پنهان است .اینجا مشکل آگاهی این نبود که هنوز در اول راه است و روزی بالاخره این شکلِ درونی را می شناسد و بر ان چیره می شود ، بلکه وجود سایه ای است که از پشت ، اگاهی را تعقیب می کند و هیچ وقت در میدان دید آگاهی قرار نمی گیرد .راز هنوز باقی ناخودآگاه این نیست که "فروید" نامی ، پرده از ان برداشت و آن را به ساحت عقل و تحلیل روشن منطقی کشاند ، بلکه راز اصلی اینجاست که "ناخوداگاه" کشف ناشدنی است .
سویه تاریک و پنهان خود آگاهی است ، ناخودآگاه ، ابژه ناشناخته آگاهی نبود که در اعماق منتظر فرویدی باشد تا نامی بر آن بگذارد و به نور روز عقل بیاورد و از این پس ما دیگر غم آن نداشته باشیم و با خود بگوییم که ؛ خوب این پنهانترین را هم شناختیم ، خیالمان راحت شد که دیگر فریب آن را نمی خوریم .اما اگر بر فریب ناشناخته ، پایانی نیست ، بر ناخوداگاه هم پایانی نیست . ناخودآگاه ، پس مانده و مازادی است که در پایان از چنگ عقل گریخته ، ناخوداگاه ، تناهی وجودی انسان است . گاهی ما ادعا می کنیم که آن را شناخته ایم و به همه رموز آن آشنا هستیم ، اما ناگهان متوجه می شویم که دوباره فریب خورده ایم ، و فریب ما چیزی نبود جز محصول همین شناخت . بنابراین فریب ، خصلت وجودی خود شناخت است .تا شناختی نباشد ، فریبی نیست. از این نظر ، ناخودآگاه چیزی نیست جز سایه ای از خود عقل .جایی که آگاهی نباشد ، سخن گفتن از ناخوداگاه ، بی معنی است . این شناختی است که بر بنیاد نیروشناسی قرار گرفته است .روانکاوی علم تحلیل نیروهای روان انسان است .انچه برای روانکاوی مهم است ، تحلیل و توصیف این نیروها در بستر روان انسانی است .نیروهایی که خود را به شکل عشق ، نفرت ، حسادت یا خشم و یا اختلال روانی [ رویا]نشان می دهند .نام گذاری روان انسانی به سه گانه " نهاد، خود، و فراخود" چیزی نیستند جز همین تداخلات و در هم کنش نیروهای درونی .
این تحلیل بر بنیاد دوگانه نیروهای زندگی طلب ( اروتیک) و مرگ طلب( تاناتیک) قرار گرفته است. درواقع، آنچه که باعث تفاوت و تمایز انها می شود در نسبتی است که با واقعیت بیرونی و یا بدن برقرار می کنند .نیروهای شهوانی ( لیبیدینال) که نیروهای خودشیفته یا خودخواهانه هستند و یا نیروهای تاناتیک که ممکن است دگرآزار یا خودآزار باشند .نیروی خودشیفتگی در نسبت با ابژه بیرونی خود را به شکل میل نزدیکی و تصاحب نشان می دهد و نیروهای تاناتیک به شکل نفرت و خشونت. این نیروها همگی تابعی از قوانین #تداعی "مغز و ذهن" هستند .قوانین تداعی مغزی هم تابعی از رشد نورونی آن است.❗️پس آیا می توان گفت #تداعی مهمترین قانون ذهن است؟!❓
نیروهای بنیادی اشاره شده در ظهور خود تابعی از این قوانین هستند که پیوستار و دامنه وسیعی دارند و تابعی از هیجان مغزی هستند.مثلا در وضعیتهای شیدایی( مانیا) در صورت شدید نبودن ، #تداعی ها گسترش پیدا می کنند و ممکن است در بالاترین حد، هر نوع واقعیتی را شامل شود .در اینجا هر واقعیتی به واقعیت دیگر پیوست می شود و ذهن بین آنها نسبتی برقرار کند ، بر خلاف این در افسردگی ، "گستره تداعی ها" کوچک می شود .
‼️آیا میتوانیم بگوییم همه نیروهایی که در بالا اشاره شد تابعی از قانون گسترش تداعی ها هستند ؟! چگونه؟! ⁉️
‼️پس از این دو قسمت اگر دوباره به تختهی بالا بازگردیم چگونه مفاهیمی که بر آن نوشته شده است را تحلیل میکنیم؟! ⁉️
#روانشناسی
#روانکاوی
#تاریخچهروانشناسی
#مکاتبروانشناسی
#مکاتب
#تداعیگرایی
#تداعی
#هیوم
#خوداستعلایی
#دکارت
#کانت
#فروید
#یونگ
#کلاس
#کلاس_درس
#دانشگاه
#پرسشگری
#پرسش
#پرسش_و_پاسخ
#کاوه_فرهادی
✔️منبع: کتابها و مقالات مربوطه، یادداشتها، پرسش و پاسخها و گفت و شنودهای کلاسی در حوزهی سرفصل "تداعی" با موضوع کتاب درسی:
"تاریخ مکاتب روانشناسی".
#Domination
#Psychology
kaveh farhadi کاوه فرهادی
📍https://yek.link/kavehfarhadi 📝 در ادامه استوری قبلی، همچنین در این دو بخش در کانال تلگرامم، ابتدا بخش نخست:👇 💠https://t.me/kaveh_farhadi/7665
📍https://yek.link/kavehfarhadi
📝در ادامه استوریهای قبلی، همچنین در این دو بخش در کانال تلگرامم با موضوع #تداعی در حوزه "مکانب روانشناسی" و "روانشناسی سیاسی"،
بخش دوم (پایانی):👇
💠https://t.me/kaveh_farhadi/7665
📝در ادامه استوریهای قبلی، همچنین در این دو بخش در کانال تلگرامم با موضوع #تداعی در حوزه "مکانب روانشناسی" و "روانشناسی سیاسی"،
بخش دوم (پایانی):👇
💠https://t.me/kaveh_farhadi/7665