https://www.instagram.com/p/B7sp83CJ9mO/?igshid=1o3sxbgxzec2x
« #رنگینکمان با #محمد_درویش #برقص! »
چهارم بهمن، درست یک سال دیگر است که با
#محمد_درویش از کوه و جنگل و رودخانه و.. خیابان عبور کردهام ، برف و باران هم گاهی میان حرفهایمان از مواجه با #محیط_زیست و #زیستبوم باریده است...
و اشکهای بسیار هم...
وقتی در کلماتش #تولستوی را در «مرگ ایوان ایلیچ» به خاطرآوردهام آنجا که با اندوهناکترین حس آدمی، اینبار نه با "مرگ " که با نابودی محیطزیست که گویی تلختر از مرگِ آدمیست ، روبهرویم میکرد و وقتی از خودم آنگاه که به دشتهای مرده نگاه میکردم، میپرسیدم:
دیگر آیا اَسبی باقی خواهد ماند که در داستان « #اندوه» اثر: #چخوف ( گویی روایت طولانیِ تنهایی انسانِ محصولِ #مکتب_نوسازی و #توسعه_ناپایدار در این #مدرنیتهی سنجاق شده به فرهنگهای متفاوت هم میتواند باشد..)
که نه "درشکهچی" ، حتی #سواری در #دشتی_مرده با آن پچپچ تلخی کند؟ !
اما همیشه در پایان کلمات محمد درویش، رنگین کمانی طلوع میکند..
آری رنگینکمان!
چون فقط رنگین کمان است که مثل #فرزانگان چیزی برای ثابت کردن ندارد، اما هر که به آسمان #پر_امید چشم دوخته است با حیرت به گفتار سرشار از رنگ زندگیاش، اعتماد میکند.. و وقتی به یکسال با محمد درویش فکر میکنم خیلی چیزها به ذهنم میآید که همهشان با همه تفاوتهای فصلها، رنگها و فضاها ، در یکچیز مشترکند ، چیزی شبیه همان رنگینکمان... و چیزی شبیه این: "اگر میخواهید یکپارچه باشید
قطعه قطعه شوید.
اگر میخواهید پُر باشید،
خالی شوید.
اگر میخواهید رستاخیز یابید،
بمیرید.
اگر میخواهید همه چیز از آن شما باشد،
هیچ نخواهید."
#تائو_ت_چینگ ( - کاوه فرهادی. یادداشتی در تولد مردی مهربان و ماندگار #محمد_درویش / چهارم بهمن ۹۸)
@kaveh_farhadi
« #رنگینکمان با #محمد_درویش #برقص! »
چهارم بهمن، درست یک سال دیگر است که با
#محمد_درویش از کوه و جنگل و رودخانه و.. خیابان عبور کردهام ، برف و باران هم گاهی میان حرفهایمان از مواجه با #محیط_زیست و #زیستبوم باریده است...
و اشکهای بسیار هم...
وقتی در کلماتش #تولستوی را در «مرگ ایوان ایلیچ» به خاطرآوردهام آنجا که با اندوهناکترین حس آدمی، اینبار نه با "مرگ " که با نابودی محیطزیست که گویی تلختر از مرگِ آدمیست ، روبهرویم میکرد و وقتی از خودم آنگاه که به دشتهای مرده نگاه میکردم، میپرسیدم:
دیگر آیا اَسبی باقی خواهد ماند که در داستان « #اندوه» اثر: #چخوف ( گویی روایت طولانیِ تنهایی انسانِ محصولِ #مکتب_نوسازی و #توسعه_ناپایدار در این #مدرنیتهی سنجاق شده به فرهنگهای متفاوت هم میتواند باشد..)
که نه "درشکهچی" ، حتی #سواری در #دشتی_مرده با آن پچپچ تلخی کند؟ !
اما همیشه در پایان کلمات محمد درویش، رنگین کمانی طلوع میکند..
آری رنگینکمان!
چون فقط رنگین کمان است که مثل #فرزانگان چیزی برای ثابت کردن ندارد، اما هر که به آسمان #پر_امید چشم دوخته است با حیرت به گفتار سرشار از رنگ زندگیاش، اعتماد میکند.. و وقتی به یکسال با محمد درویش فکر میکنم خیلی چیزها به ذهنم میآید که همهشان با همه تفاوتهای فصلها، رنگها و فضاها ، در یکچیز مشترکند ، چیزی شبیه همان رنگینکمان... و چیزی شبیه این: "اگر میخواهید یکپارچه باشید
قطعه قطعه شوید.
اگر میخواهید پُر باشید،
خالی شوید.
اگر میخواهید رستاخیز یابید،
بمیرید.
اگر میخواهید همه چیز از آن شما باشد،
هیچ نخواهید."
#تائو_ت_چینگ ( - کاوه فرهادی. یادداشتی در تولد مردی مهربان و ماندگار #محمد_درویش / چهارم بهمن ۹۸)
@kaveh_farhadi
Instagram
Kaveh Farhadi |کاوه فرهادی
«#رنگینکمان با #محمد_درویش #برقص!» چهارم بهمن، درست یک سال دیگر است که با #محمد_درویش از کوه و جنگل و رودخانه و.. خیابان عبور کردهام ، برف و باران هم گاهی میان حرفهایمان از مواجه با #محیط_زیست و #زیستبوم باریده است... و اشکهای بسیار هم... وقتی در کلماتش…