✅ نظریهی ادبی و نقد (قسمت اول)
تاریخ ادبیات و نقد ادبی، چندان با هم پیوسته و مرتبطاند که گاه آن دو را یکی میدانند.
برخی تاریخ ادبی را گونهای نقد ادبی میدانند که بر بستر تاریخ حرکت میکند. "نقد ادبی چنان به کار میرود که تاریخ ادبی را نیز شامل میشود". (ولک و وارن،۱۳۷۳:ص ۶۷).
اهمیت تاریخ ادبی در آنجاست که به نقد و ارزیابی ادبیات و آثار ادبی میپردازد و التذاذ و فهم ادبی را افزایش میدهد.
برخی کوشیدهاند میان تاریخ ادبی و نقد ادبی و نظریهی ادبی دیوارهای بلند بکشند و آنها را از هم مجزا کنند.بدون شک هر کدام از این سه دانش دارای روشها،معیارها،میزانها و اهداف خاص خود است؛اما وجه مشترک این سه در این است که جملگی با مقولهی ادبیات و متون ادبی سر و کار دارند و به عنوان دانشهای "ادبیات شناسی" پیوندهای محکمی با هم دارند. اما باید دید که رویکرد هر یک از این دانشها به متن چگونه است؟
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۹۴.
تاریخ ادبیات و نقد ادبی، چندان با هم پیوسته و مرتبطاند که گاه آن دو را یکی میدانند.
برخی تاریخ ادبی را گونهای نقد ادبی میدانند که بر بستر تاریخ حرکت میکند. "نقد ادبی چنان به کار میرود که تاریخ ادبی را نیز شامل میشود". (ولک و وارن،۱۳۷۳:ص ۶۷).
اهمیت تاریخ ادبی در آنجاست که به نقد و ارزیابی ادبیات و آثار ادبی میپردازد و التذاذ و فهم ادبی را افزایش میدهد.
برخی کوشیدهاند میان تاریخ ادبی و نقد ادبی و نظریهی ادبی دیوارهای بلند بکشند و آنها را از هم مجزا کنند.بدون شک هر کدام از این سه دانش دارای روشها،معیارها،میزانها و اهداف خاص خود است؛اما وجه مشترک این سه در این است که جملگی با مقولهی ادبیات و متون ادبی سر و کار دارند و به عنوان دانشهای "ادبیات شناسی" پیوندهای محکمی با هم دارند. اما باید دید که رویکرد هر یک از این دانشها به متن چگونه است؟
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۹۴.
✅ نظریهی ادبی و نقد (قسمت دوم)
مورخ ادبی، انتشار متن یا ظهور و مرگ مولف را به مثابهی یک رویداد ادبی در نظر میگیرد، او میخواهد به پرسشهایی از این دست پاسخ دهد که مولف کیست؟ زمان و مکان شرایط تاریخی در آفرینش متن چه نقشی داشتهاند؟ ارتباط متن و مولف با دیگر متنها و مولفان در چه حد است؟ رابطهی متن ادبی با تاریخ عمومی ادبیات، با قوانین ویژهی یک نوع ادبی، با محیطی که در آن آفریده شده و بالاخره پیوند آن با مولف چگونه است؟ جایگاه و نقش این متن یا مولف در تاریخ ادبی چیست؟
تاریخ ادبیات باید برخی روشهای متداول در علم تاریخ را به کار بندد، یعنی مراحل تحول، نقطههای گذار و دورههای متفاوت را مشخص سازد، جریانهای غالب هر دوره را بیان کند، رویدادهای ادبی را به هم پیوند دهد، و نهایتاً داستان حیات ادبیات را در گذر زمان به روایت بکشد.
منتقد ادبی هم با متن سر و کار دارد، اما نخست آن را به طور منفرد تحلیل میکند.میزان ابداع و تقلید و مرزهای خلاقیت و تاثیر و اقتباس و سرقت را مشخص میکند؛ از نظریههای مختلف ادبی برای خوانش و تفسیر متن بهره میگیرد؛ اثر را با معیارها و قواعد ژانرهای ادبی تطبیق میدهد؛ با دیگر آثار مقایسهاش میکند و از تاثیر و تاثرها و بازتاب آن بحث میکند؛ در بارهی آن به داوری مینشیند و نهایتاً حکم میکند که "الف" بهتر است از "ب" .
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۹۴/۹۵.
مورخ ادبی، انتشار متن یا ظهور و مرگ مولف را به مثابهی یک رویداد ادبی در نظر میگیرد، او میخواهد به پرسشهایی از این دست پاسخ دهد که مولف کیست؟ زمان و مکان شرایط تاریخی در آفرینش متن چه نقشی داشتهاند؟ ارتباط متن و مولف با دیگر متنها و مولفان در چه حد است؟ رابطهی متن ادبی با تاریخ عمومی ادبیات، با قوانین ویژهی یک نوع ادبی، با محیطی که در آن آفریده شده و بالاخره پیوند آن با مولف چگونه است؟ جایگاه و نقش این متن یا مولف در تاریخ ادبی چیست؟
تاریخ ادبیات باید برخی روشهای متداول در علم تاریخ را به کار بندد، یعنی مراحل تحول، نقطههای گذار و دورههای متفاوت را مشخص سازد، جریانهای غالب هر دوره را بیان کند، رویدادهای ادبی را به هم پیوند دهد، و نهایتاً داستان حیات ادبیات را در گذر زمان به روایت بکشد.
منتقد ادبی هم با متن سر و کار دارد، اما نخست آن را به طور منفرد تحلیل میکند.میزان ابداع و تقلید و مرزهای خلاقیت و تاثیر و اقتباس و سرقت را مشخص میکند؛ از نظریههای مختلف ادبی برای خوانش و تفسیر متن بهره میگیرد؛ اثر را با معیارها و قواعد ژانرهای ادبی تطبیق میدهد؛ با دیگر آثار مقایسهاش میکند و از تاثیر و تاثرها و بازتاب آن بحث میکند؛ در بارهی آن به داوری مینشیند و نهایتاً حکم میکند که "الف" بهتر است از "ب" .
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۹۴/۹۵.
Forwarded from نور سیاه
سردار نقدی و کوروش بزرگ
عبارات زیر سخنان سردار محمدرضا نقدی است که خبرگزاری ایسنا نقل کرده:
«کوروش جایگاهی نداشته و عددی نبوده بلکه شاهی بوده که با یهودیها رابطه خوبی داشت. شاهی بوده که با یهودیها ساخته "پس ما هم باید با آنها بسازیم"؟ کوروش ساخته و پرداخته پهلوی است. اسم کوروش را هیچ کجا پیدا نمیکنیم، "او را برای پیوند مردم ایران با یهود علم کردند". خیانت کردند و چندین هزار سال تاریخ ایران را بریدند و دور ریختند. برآیند حکومت هخامنشیان و ساسانیان این بود که مردم و پابرهنهها زیر پا له شدند».
سخن سردار نه تازه است و نه مهم است. وقتی خواندمش به یاد این حکایت افتادم که حسن تقیزاده به غلامحسین مصاحب گفته بود :«اگر زمانی شنیدی در فلان دهکورهی دوردست، بهمان «عالم» گفته که فلان قضیه از هندسهی لوباچفسکی غلط است، لزومی ندارد درشکه سوار بشوی و بروی به آن دهکوره تا سخنان آن «عالم» را بررسی کنی. از همین اتاقت در تهران مسلّم بدان که او «مزخرف» گفته است».
راستش را بخواهید بیفایدهترین کار این است که سخن سردار را نقد علمی کنیم و از آثار مورخان و باستانشناسان و زبانشناسان که از بد حادثه! بیشترشان هم فرنگی هستند، سند و مدرک بیاوریم تا سردار ببیند که به گواهی دوست و دشمن٬ کوروش٬ پادشاه بزرگ و ناموری بوده است. «عددی» بوده است! بیفایده است سردار را ارجاع دهیم به پژوهشهایی که نشان میدهد کوروش فقط با یهودیان مهربان نبوده و ستایشگران کوروش هم فقط یهودیان نبودند. یا دربارهی این که چرا در «تاریخ ملی» ایران از مادها و هخامنشیان نامی نیست، تحقیقها کردهاند اما خب سردار ما از بنیاد این تحقیقات را قبول ندارد.
اما این سخنان از یک منظر مهم است؛ سخن«سردار نقدی» است؛ سخن «معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» است. سخنی صریح و روشن و بیمجامله که اگر موضع نهاد بسیار قدرتمندی را که سردار به آن منتسب است نیز بازتاب بدهد٬ قصه روشنتر خواهد بود.
به نظر «معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران» کوروش بزرگ نه یک فرمانروای باستانی، که ابزاری برای یک بازی سیاسی روزگانی است؛ آن هم چه بازی خطیری؟! رابطه با اسرائیل؛ یعنی مهمترین خط قرمز سیاست خارجی جمهوری اسلامی. میگوید کوروش را بیگانگان ساختهاند و پهلویها پرداختهاند تا قبح رابطه با اسرائیل بریزد. کل ماجرا را نه مقولهای تاریخی که پروژهای سیاسی و امنیتی میبیند.
«معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران» قدرت دارد و برای حفظ انقلاب و نظام و آرمانهایش، قدرتش را اعمال میکند. اینجاست که مسئله باریک میشود.
من کاری با سردار نقدی ندارم. ایشان بر اساس تکلیفش عمل میکند. اما یقین دارم که تکلیف ملّی «ما» این است که کوروش بزرگ و اساساً موضوع ایران باستان را از کشاکش سیاست روز خارج کنیم و بر مسند علم و تحقیق بنشانیم. پژوهش کنیم و با روشهای متین و معتدل و علمی و جذاب مردم را با تاریخ کشور خود آشنا کنیم. اگر با بردباری و آهستگی و خردمندی رفتار کنیم سرانجام روزی سردار نقدی خواهد دانست که بیشتر مردم ایران تاریخ ایران را یک مسیر پیوستهی چندهزارساله میدانند؛ به دوران پیش از اسلام خود از جمله عصر هخامنشیان و ساسانیان افتخار میکنند؛ کوروش بزرگ را یکی از اجزای درخشان ملیت و هویت ایرانی میدانند؛ دلشان برای پاسارگاد و تختجمشید و نقشرستم و نقشرجب و بیستون و فیروزآباد و طاقبستان میتپد. البته همین مردم اثباتِ ایران پیش از اسلام را به معنای نفی اسلام و ایران پس از اسلام نمیدانند. دین و ایمان خود را هم دارند.
همچنین باید سیاستبازانی را که از کوروش و ایران باستان٬ «استفادهی ابزاری» میکنند و از آن حربهای برای مخالفت با اسلام و مبارزهی سیاسی با جمهوری اسلامی ساختهاند٬ منزوی کنیم. به بانگ بلند بگوییم: سیاستبازی با نام کوروش بزرگ ممنوع. بگوییم: محوطهی باستانی پاسارگاد عزیزتر و ارجمندتر از آن است که میدان کشمکش اینمباد آنباد شود. بروید جای دیگر دعوا کنید!
«ما» موظفیم این میراث باستانی را صحیح و سالم به آیندگان تحویل دهیم. آینده بهتر از امروز است. دنیا چنین نمیماند. فرزندان ما قدر تاریخ و تمدن ایران را خواهند دانست. نباید بیاحتیاطی کنیم. نباید بهانه به دست کسی بدهیم. بدانیم که در سنگستان بار شیشه حمل میکنیم. دائم باید بر جان میراث تاریخ و تمدن کهن ایران که شناسنامهی ماست بلرزیم.
🍁🍁🍁
ایسکیلیوس یونانی درباره کوروش نوشت: «آسمان با او سر کین نداشت، چون مردی فرزانه بود»...
کوروش! هخامنشی! شاه بزرگ! شاه جهان! شاه نیرومند! شاه بابل! شاه سومر و اکد! شاه چهارگوشه جهان!...
آسمان کشورت با تو سر کین دارد! چون فرزانه بودی و تیغ را با تدبیر و مدارا و خرد و مردمی همراه کردهبودی. بخواب. هوا بد است. باد سرد میآید!
https://t.me/n00re30yah
عبارات زیر سخنان سردار محمدرضا نقدی است که خبرگزاری ایسنا نقل کرده:
«کوروش جایگاهی نداشته و عددی نبوده بلکه شاهی بوده که با یهودیها رابطه خوبی داشت. شاهی بوده که با یهودیها ساخته "پس ما هم باید با آنها بسازیم"؟ کوروش ساخته و پرداخته پهلوی است. اسم کوروش را هیچ کجا پیدا نمیکنیم، "او را برای پیوند مردم ایران با یهود علم کردند". خیانت کردند و چندین هزار سال تاریخ ایران را بریدند و دور ریختند. برآیند حکومت هخامنشیان و ساسانیان این بود که مردم و پابرهنهها زیر پا له شدند».
سخن سردار نه تازه است و نه مهم است. وقتی خواندمش به یاد این حکایت افتادم که حسن تقیزاده به غلامحسین مصاحب گفته بود :«اگر زمانی شنیدی در فلان دهکورهی دوردست، بهمان «عالم» گفته که فلان قضیه از هندسهی لوباچفسکی غلط است، لزومی ندارد درشکه سوار بشوی و بروی به آن دهکوره تا سخنان آن «عالم» را بررسی کنی. از همین اتاقت در تهران مسلّم بدان که او «مزخرف» گفته است».
راستش را بخواهید بیفایدهترین کار این است که سخن سردار را نقد علمی کنیم و از آثار مورخان و باستانشناسان و زبانشناسان که از بد حادثه! بیشترشان هم فرنگی هستند، سند و مدرک بیاوریم تا سردار ببیند که به گواهی دوست و دشمن٬ کوروش٬ پادشاه بزرگ و ناموری بوده است. «عددی» بوده است! بیفایده است سردار را ارجاع دهیم به پژوهشهایی که نشان میدهد کوروش فقط با یهودیان مهربان نبوده و ستایشگران کوروش هم فقط یهودیان نبودند. یا دربارهی این که چرا در «تاریخ ملی» ایران از مادها و هخامنشیان نامی نیست، تحقیقها کردهاند اما خب سردار ما از بنیاد این تحقیقات را قبول ندارد.
اما این سخنان از یک منظر مهم است؛ سخن«سردار نقدی» است؛ سخن «معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» است. سخنی صریح و روشن و بیمجامله که اگر موضع نهاد بسیار قدرتمندی را که سردار به آن منتسب است نیز بازتاب بدهد٬ قصه روشنتر خواهد بود.
به نظر «معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران» کوروش بزرگ نه یک فرمانروای باستانی، که ابزاری برای یک بازی سیاسی روزگانی است؛ آن هم چه بازی خطیری؟! رابطه با اسرائیل؛ یعنی مهمترین خط قرمز سیاست خارجی جمهوری اسلامی. میگوید کوروش را بیگانگان ساختهاند و پهلویها پرداختهاند تا قبح رابطه با اسرائیل بریزد. کل ماجرا را نه مقولهای تاریخی که پروژهای سیاسی و امنیتی میبیند.
«معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران» قدرت دارد و برای حفظ انقلاب و نظام و آرمانهایش، قدرتش را اعمال میکند. اینجاست که مسئله باریک میشود.
من کاری با سردار نقدی ندارم. ایشان بر اساس تکلیفش عمل میکند. اما یقین دارم که تکلیف ملّی «ما» این است که کوروش بزرگ و اساساً موضوع ایران باستان را از کشاکش سیاست روز خارج کنیم و بر مسند علم و تحقیق بنشانیم. پژوهش کنیم و با روشهای متین و معتدل و علمی و جذاب مردم را با تاریخ کشور خود آشنا کنیم. اگر با بردباری و آهستگی و خردمندی رفتار کنیم سرانجام روزی سردار نقدی خواهد دانست که بیشتر مردم ایران تاریخ ایران را یک مسیر پیوستهی چندهزارساله میدانند؛ به دوران پیش از اسلام خود از جمله عصر هخامنشیان و ساسانیان افتخار میکنند؛ کوروش بزرگ را یکی از اجزای درخشان ملیت و هویت ایرانی میدانند؛ دلشان برای پاسارگاد و تختجمشید و نقشرستم و نقشرجب و بیستون و فیروزآباد و طاقبستان میتپد. البته همین مردم اثباتِ ایران پیش از اسلام را به معنای نفی اسلام و ایران پس از اسلام نمیدانند. دین و ایمان خود را هم دارند.
همچنین باید سیاستبازانی را که از کوروش و ایران باستان٬ «استفادهی ابزاری» میکنند و از آن حربهای برای مخالفت با اسلام و مبارزهی سیاسی با جمهوری اسلامی ساختهاند٬ منزوی کنیم. به بانگ بلند بگوییم: سیاستبازی با نام کوروش بزرگ ممنوع. بگوییم: محوطهی باستانی پاسارگاد عزیزتر و ارجمندتر از آن است که میدان کشمکش اینمباد آنباد شود. بروید جای دیگر دعوا کنید!
«ما» موظفیم این میراث باستانی را صحیح و سالم به آیندگان تحویل دهیم. آینده بهتر از امروز است. دنیا چنین نمیماند. فرزندان ما قدر تاریخ و تمدن ایران را خواهند دانست. نباید بیاحتیاطی کنیم. نباید بهانه به دست کسی بدهیم. بدانیم که در سنگستان بار شیشه حمل میکنیم. دائم باید بر جان میراث تاریخ و تمدن کهن ایران که شناسنامهی ماست بلرزیم.
🍁🍁🍁
ایسکیلیوس یونانی درباره کوروش نوشت: «آسمان با او سر کین نداشت، چون مردی فرزانه بود»...
کوروش! هخامنشی! شاه بزرگ! شاه جهان! شاه نیرومند! شاه بابل! شاه سومر و اکد! شاه چهارگوشه جهان!...
آسمان کشورت با تو سر کین دارد! چون فرزانه بودی و تیغ را با تدبیر و مدارا و خرد و مردمی همراه کردهبودی. بخواب. هوا بد است. باد سرد میآید!
https://t.me/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
Forwarded from پیوند نگار
امروز دیدم «دبیر فرهنگ» روزنامۀ شرق، در یادداشتی که در صفحۀ اول روزنامه چاپ شده است، در همان سطر اول، به جای «تکیه کلام» از صورت اشتباه و عامیانۀ آن استفاده کرده و نوشته: «تکهکلام»! عرض میکنم «دبیر فرهنگ» یکی از پرشمارترین روزنامههای پایتخت، نه کسی که از اتفاق رد میشده و چون بار میخورده، مطلبی در روزنامهای چاپ کرده است!
یادم به آنچه افتاد که عباس اقبال در مقالۀ «دفاع از زبان فارسی» نوشته بود، خدا را شکر که نماند و ندید!
«حفظ زبان شیوای فارسی از تعرض بیسوادان و لغتسازان مخصوصاً ابجدخوانان روزنامهنگار و داستاننویس که به علت بیمایگی و تهیدستی به هیچ دستور و قاعدهای پایبند نیستند و با قیاسات غلط و تفننهای بچگانه هر روز صدها لغت و تعبیر و جملۀ نادرست میسازند و بهوسیلۀ چاپخانه که در این راه در مملکت ما گناه عظیمی به گردن دارد به خورد عوامالناس میدهند و کمکم زبان فارسی را از جادۀ فصاحت و بلاغت قدما که بانیان کاخ قدرت و زیبایی این زباناند منحرف میکنند و وسیلهای میشوند که خارجیانی که زبان فردوسی و سعدی و مولوی را به خوبی میفهمند در فهم زبان ساختگی و تعبیرات ناهنجار روزنامههای طهران عاجز بمانند و بهتدریج بین ایشان و ما در این مرحله جدایی قطعی بیفتد.»
«دفاع از زبان فارسی»، یغما، اسفند 1339، شمارۀ 125
یادم به آنچه افتاد که عباس اقبال در مقالۀ «دفاع از زبان فارسی» نوشته بود، خدا را شکر که نماند و ندید!
«حفظ زبان شیوای فارسی از تعرض بیسوادان و لغتسازان مخصوصاً ابجدخوانان روزنامهنگار و داستاننویس که به علت بیمایگی و تهیدستی به هیچ دستور و قاعدهای پایبند نیستند و با قیاسات غلط و تفننهای بچگانه هر روز صدها لغت و تعبیر و جملۀ نادرست میسازند و بهوسیلۀ چاپخانه که در این راه در مملکت ما گناه عظیمی به گردن دارد به خورد عوامالناس میدهند و کمکم زبان فارسی را از جادۀ فصاحت و بلاغت قدما که بانیان کاخ قدرت و زیبایی این زباناند منحرف میکنند و وسیلهای میشوند که خارجیانی که زبان فردوسی و سعدی و مولوی را به خوبی میفهمند در فهم زبان ساختگی و تعبیرات ناهنجار روزنامههای طهران عاجز بمانند و بهتدریج بین ایشان و ما در این مرحله جدایی قطعی بیفتد.»
«دفاع از زبان فارسی»، یغما، اسفند 1339، شمارۀ 125
✅ نظریهی ادبی و نقد (قسمت پایانی)
مورخ ادبی، متون ادبی را در یک چشمانداز افقی در خط تاریخ بررسی میکند؛ اما منتقد ادبی، متن را با نگاهی عمودی به مطالعه میگیرد.
نظریهپرداز ادبی، با مجموعهی متون سر و کار دارد، البته نه برای نوشتن تاریخ ادبی یا مقایسه و داوری و یا بررسی تاثیرها و واکنشها، بلکه او در پی آن است تا اصول و معیارهای عمومی آثار ادبی، ماهیت ادبیات، سرشت قالبها و انواع ادبی، ساختارها، شکلها و ... را بیان کند، بحث از اصول و مبانی شعر، داستان، اسطوره، کارکرد آنها، رابطهی ادبیات با دانشهای دیگر، تعریف اصطلاحات ادبی، تبیین مبانی نقد ادبی، ماهیت تاریخ ادبی، وظیفه، قلمرو و شیوهها و اصول تاریخ ادبی اینها همه در حوزهی وظایف نظریهی ادبی است.
نظریهی ادبی از خلال متون ادبی و تاریخ ادبیات، اصول و احکام و معیارهای کلی آثار ادبی را استخراج میکند.
این سه دانش ادبی، چنان لازم و ملزوم یکدیگرند که گاه تفکیک آنها از هم دشوار است. نقد بدون داشتن نظریهی ادبی تقریباً غیر ممکن است، منتقد رمان محتاج نظریهی رمان است. او باید تعریف روشنی از رمان داشته باشد، اقسام رمان، اصول و معیارهای رماننویسی را به روشنی بشناسد و سیر تاریخی تحول رمان را تبیین کند، تا بتواند از طریق مقایسهی یک رمان با آثار مشابه میزان نوآوری، تقلید و اقتباس آن و جایگاهش در ردهبندیهای پذیرفتهشده را نشان دهد، دربارهی میزان موفقیت و نقش تاریخی آن حکم صادر کند.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۹۵/۹۶.
مورخ ادبی، متون ادبی را در یک چشمانداز افقی در خط تاریخ بررسی میکند؛ اما منتقد ادبی، متن را با نگاهی عمودی به مطالعه میگیرد.
نظریهپرداز ادبی، با مجموعهی متون سر و کار دارد، البته نه برای نوشتن تاریخ ادبی یا مقایسه و داوری و یا بررسی تاثیرها و واکنشها، بلکه او در پی آن است تا اصول و معیارهای عمومی آثار ادبی، ماهیت ادبیات، سرشت قالبها و انواع ادبی، ساختارها، شکلها و ... را بیان کند، بحث از اصول و مبانی شعر، داستان، اسطوره، کارکرد آنها، رابطهی ادبیات با دانشهای دیگر، تعریف اصطلاحات ادبی، تبیین مبانی نقد ادبی، ماهیت تاریخ ادبی، وظیفه، قلمرو و شیوهها و اصول تاریخ ادبی اینها همه در حوزهی وظایف نظریهی ادبی است.
نظریهی ادبی از خلال متون ادبی و تاریخ ادبیات، اصول و احکام و معیارهای کلی آثار ادبی را استخراج میکند.
این سه دانش ادبی، چنان لازم و ملزوم یکدیگرند که گاه تفکیک آنها از هم دشوار است. نقد بدون داشتن نظریهی ادبی تقریباً غیر ممکن است، منتقد رمان محتاج نظریهی رمان است. او باید تعریف روشنی از رمان داشته باشد، اقسام رمان، اصول و معیارهای رماننویسی را به روشنی بشناسد و سیر تاریخی تحول رمان را تبیین کند، تا بتواند از طریق مقایسهی یک رمان با آثار مشابه میزان نوآوری، تقلید و اقتباس آن و جایگاهش در ردهبندیهای پذیرفتهشده را نشان دهد، دربارهی میزان موفقیت و نقش تاریخی آن حکم صادر کند.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۹۵/۹۶.
❇️ دیدگاههای هرمنوتیک(۱)
نظریهی ادبی با ظهور اندیشههای پدیدارشناسی و هرمنوتیک در فلسفه، مشغول بحثهای جدید در بارهی ماهیت معنی، دریافت و مخاطب شد و ادبیات و متون ادبی در کانون مباحث فلسفهی معاصر قرار گرفت. این دیدگاهها،از تاریخ ادبیات و نظریهی تاریخ ادبی، انتظارات دیگری دارند که کاملا با روشهای تاریخادبیات سنتی متفاوت است.
مباحث هرمنوتیک مدرن، که در آرای هانس گءورک گادامر (۱۹۰۰_۲۰۰۲) فیلسوف آلمانی و پل ریکور (۱۹۱۳_۲۰۰۵) فیلسوف فرانسوی مطرح شد، موجب تحولی شگرف در مباحث مربوط به معنای متن و مخاطب گردید. نظریهپردازان هرمنوتیک معتقدند که معانی هر متن به افق فکری مخاطب آن وابسته است؛ این افق فکری (یا افق شناخت) تاریخی است. در نظر آنان "لحظهی شناخت" دارای اهمیت فراوان است، لحظهی شناخت، موقعیتی خاص است که ذهن بر اساس طرحی از پیش مفروض به آن میرسد. به این معنی که ما بر اساس پیشداوریهای امروزی خود با موقعیتهای گذشته رویارو میشویم و به تاویل میپردازیم.
بنابراین تاویلهای ما از شعر حافظ با سنت ادبی، مجموعهی تاویلهای پیشینیان و داوریها و پیشداوریهای گذشته گره میخورد. تفسیرها و تاویلهای مختلف مثنوی نشان میدهد که در موقعیتهای مختلف تاریخی، افقهای شناخت مخاطبان مولوی متفاوت و متمایز بوده است. در طول تاریخ بر مثنوی مولوی تفسیرهای عرفانی، ادبی، زبانشناختی، فلسفی، کلامی، روانشناختی و جامعهشناختی فراوان نوشته شده است.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۱۷/۱۱۸.
نظریهی ادبی با ظهور اندیشههای پدیدارشناسی و هرمنوتیک در فلسفه، مشغول بحثهای جدید در بارهی ماهیت معنی، دریافت و مخاطب شد و ادبیات و متون ادبی در کانون مباحث فلسفهی معاصر قرار گرفت. این دیدگاهها،از تاریخ ادبیات و نظریهی تاریخ ادبی، انتظارات دیگری دارند که کاملا با روشهای تاریخادبیات سنتی متفاوت است.
مباحث هرمنوتیک مدرن، که در آرای هانس گءورک گادامر (۱۹۰۰_۲۰۰۲) فیلسوف آلمانی و پل ریکور (۱۹۱۳_۲۰۰۵) فیلسوف فرانسوی مطرح شد، موجب تحولی شگرف در مباحث مربوط به معنای متن و مخاطب گردید. نظریهپردازان هرمنوتیک معتقدند که معانی هر متن به افق فکری مخاطب آن وابسته است؛ این افق فکری (یا افق شناخت) تاریخی است. در نظر آنان "لحظهی شناخت" دارای اهمیت فراوان است، لحظهی شناخت، موقعیتی خاص است که ذهن بر اساس طرحی از پیش مفروض به آن میرسد. به این معنی که ما بر اساس پیشداوریهای امروزی خود با موقعیتهای گذشته رویارو میشویم و به تاویل میپردازیم.
بنابراین تاویلهای ما از شعر حافظ با سنت ادبی، مجموعهی تاویلهای پیشینیان و داوریها و پیشداوریهای گذشته گره میخورد. تفسیرها و تاویلهای مختلف مثنوی نشان میدهد که در موقعیتهای مختلف تاریخی، افقهای شناخت مخاطبان مولوی متفاوت و متمایز بوده است. در طول تاریخ بر مثنوی مولوی تفسیرهای عرفانی، ادبی، زبانشناختی، فلسفی، کلامی، روانشناختی و جامعهشناختی فراوان نوشته شده است.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۱۷/۱۱۸.
Forwarded from محمد محمدی
نشر سخن در روزهای نخست مهر ۱۳۹۷ ویراست سوم و چاپ ۱۰۳ کتاب «فارسی عمومی، درسنامهی دانشگاهی» را با اضافات و تجدید نظرهای اساسی روانهی بازار کتاب کرد.
در ویراست سوم افزون بر تغییرات محتوایی، مستندسازی اطلاعات و متنها، و نظم گاهشمارانه؛ اطلاعات تاریخی، شرح دشواریها در پانوشت، راهنمای شاهکارهای ادب پارسی (نظم و نثر) و معرفی پنجاه رمان مشهور پارسی نیز آمده است.
بُرشی از دیباچه:
"شیوهی تدریس این درسنامه"
حجم مطالب کتاب بسیار بیشتر از آن است که مدرس بتواند در ۱۷ جلسه از یک نیمسال تحصیلی تدریس کند. بسیاری از مطالب و گزینشها چندان روشن، خواندنی و جذاب هست که خود دانشجویان بتوانند بخوانند. بهتر است مدرسان گرامی متناسب با دیدگاه خود و سلایق کلاس از مطالب درسنامه گزینش کنند و همتشان مصروف آشناکردن دانشجویان با تنوعات ادبی، شیوههای خواندن، التذاذ از ادبیات و تقویت ذوق باشد تا تدریس ملّا نقَطی.
این کتاب یک مجموعهی ادبی است که کوشیده از بخشی از فرهنگ فارسیزبانان تصویری ارائه کند. هر بخش از درسنامه میتواند محملی باشد برای ورود به جهان ادبیات و فرهنگ.
فارسی عمومی
محمود فتوحی و حبیب الله عباسی. تهران: سخن. ۱۳۹۷
در ویراست سوم افزون بر تغییرات محتوایی، مستندسازی اطلاعات و متنها، و نظم گاهشمارانه؛ اطلاعات تاریخی، شرح دشواریها در پانوشت، راهنمای شاهکارهای ادب پارسی (نظم و نثر) و معرفی پنجاه رمان مشهور پارسی نیز آمده است.
بُرشی از دیباچه:
"شیوهی تدریس این درسنامه"
حجم مطالب کتاب بسیار بیشتر از آن است که مدرس بتواند در ۱۷ جلسه از یک نیمسال تحصیلی تدریس کند. بسیاری از مطالب و گزینشها چندان روشن، خواندنی و جذاب هست که خود دانشجویان بتوانند بخوانند. بهتر است مدرسان گرامی متناسب با دیدگاه خود و سلایق کلاس از مطالب درسنامه گزینش کنند و همتشان مصروف آشناکردن دانشجویان با تنوعات ادبی، شیوههای خواندن، التذاذ از ادبیات و تقویت ذوق باشد تا تدریس ملّا نقَطی.
این کتاب یک مجموعهی ادبی است که کوشیده از بخشی از فرهنگ فارسیزبانان تصویری ارائه کند. هر بخش از درسنامه میتواند محملی باشد برای ورود به جهان ادبیات و فرهنگ.
فارسی عمومی
محمود فتوحی و حبیب الله عباسی. تهران: سخن. ۱۳۹۷
Forwarded from مجتبی مقصودی
🔴خاطرهی جعلی کلینتون در کتاب درسی
🔹در صفحات ۷۴ و ۷۵ کتاب «دین و زندگی» پایهی یازدهم، ذیل بحث وحدت شیعه و سنی، «خاطره»ای عجیب از هیلاری کلینتون، وزیر سابق امور خارجهی ایالات متحده، نقل شده است:
«... من به ۱۱۲ کشور جهان سفر کرده بودم و با برخی از دوستان، این توافق حاصل شد تا به محض اعلام تأسیس داعش، ما و اروپا هرچه سریعتر آن را به رسمیت بشناسیم که ناگهان همهچیز در مقابل ما بدون هشدار قبلی، فرو ریخت.
مصر قلب جهان عرب و جهان اسلام است و ما تلاش داشتیم تا از طریق اخوانالمسلمین و داعش این کشور را تحت کنترل درآوریم و آن را تقسیم کنیم و پس از آن به کشورهای حوزۀ خلیج فارس برویم. کویت اوّلین کشوری بود که از طریق دوستان ما در آنجا آماده بود و سپس عربستان و بعد از آن، امارات، بحرین و عمان مدّ نظر ما بودند و پس از آن منطقۀ عربی کاملاً تقسیم میشد و به صورت کامل آن را تحت کنترل در میآوردیم. ما منابع نفتی و گذرگاههای آبی را تحت تصرف خود درمیآوردیم...»
🔸کتاب درسی منبع این «خاطره» را کتاب «گزینههای دشوار» کلینتون به ترجمهی علیاکبر رشیدی ذکر کرده است.
از آنجا که اعتراف به چنین مسئلهای که قاعدتاً باید از اسرار امنیتی شمرده میشد، حتا اگر واقعیت داشته باشد، بعید مینمود، صحت این نقل قول را از طریق متن انگلیسی کتاب بررسی کردم.
🔹تلاش خود را با جستجوی عدد ۱۱۲ در متن کتاب آغازیدم. اولین جملهای که در کتاب شامل این عدد بود، جملهای بود که در آن کلینتون گفته بود در زمان ایفای مسئولیت وزارت امور خارجه به ۱۱۲ کشور سفر کرده است. این عدد دو بار دیگر در کتاب تکرار شده بود و در آن دو بار نیز به مسئلهی دیگری اشاره نداشت.
🔸تلاش خودم را با جستجوی کلیدواژههای دیگری همچون «بحرین»، «مصر»، «اخوان المسلمین»، «عربستان»، «خلیج فارس» و «خلیج» ادامه دادم. با این حال کماکان هیچ نتیجهای حاصل نشد.
🔹حال سؤال جدیدی پیش میآمد: آیا ترجمه چنین افزودهای دارد یا ارجاع کتاب درسی به آن درست نیست؟
🔸با جستجویی سریع در اینترنت توانستم همین «خاطره» را در چند خبرگزاری بیابم. با ادامهی جستجو به این نتیجه رسیدم که منبع همهی اینها خبری در سایت ایسنا است که در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۹۳ با ارجاع به روزنامهی الاهرام مصر (آن هم بدون ذکر تاریخ و شمارهی صفحه) چنین گفتهای را به کتاب جدیدالانتشار کلینتون یعنی کتاب «گزینههای دشوار» نسبت داده بود.
نکتهی جالب اما این بود که مطابق دادگان خانهی کتاب، ترجمهی عبدالرشیدی از این کتاب در سال ۱۳۹۴ و با عنوان «گزینههای سخت» و نه «گزینههای دشوار» منتشر شده بود.
🔹به نظر میرسید مؤلفان کتاب «دین و زندگی» خاطره را از اینترنت نقل کردهاند و تصمیم گرفتهاند اینگونه وانمود کنند که مرجعشان ترجمهی کتاب بوده است. از این رو اطلاعات یکی از ترجمههای کتاب را به عنوان مأخذ ذکر کردهاند و سهواً عنوان کتاب را بر اساس سایت ایسنا (یعنی «گزینههای دشوار») و نه بر اساس خود ترجمهی انتخابشده (یعنی «گزینههای سخت») نقل کردهاند. طبیعی است در ارجاع کتاب درسی، هیچ خبری از ذکر شمارهی صفحه نیست.
🔸حال چند سؤال مطرح میشود: مگر امکان دارد که سیاستمداری نقشهای تا به این اندازه محرمانه را اینچنین افشا کند؟ پس چرا مؤلفین کتاب درسی نتوانستهاند جعلیبودن خاطره را تشخیص بدهند؟ و مگر مؤلفین کتاب درسی خبر ندارند که مطابق قواعد استناد، نمیتوان مطلبی را از یک منبع برداشت و به منبع دیگر استناد کرد؟ و چرا این زحمت را به خودشان ندادهاند که صحت خاطره را از روی ترجمهی کتاب کلینتون بررسی کنند؟ اما پرسشی از همهی این پرسشها مهمتر است: نوجوانان عصر اطلاعات که بسیاریشان در همان نگاه نخست دروغبودن این نقل را تشخیص میدهند، چگونه میتوانند به باقی مطالب کتب درسی اطمینان کنند؟
https://t.me/SharafMedia/17
#نوید_رشیدیان، دانشآموز دبیرستان شرفالدین
🔴 @sharafodin_ir
🔹در صفحات ۷۴ و ۷۵ کتاب «دین و زندگی» پایهی یازدهم، ذیل بحث وحدت شیعه و سنی، «خاطره»ای عجیب از هیلاری کلینتون، وزیر سابق امور خارجهی ایالات متحده، نقل شده است:
«... من به ۱۱۲ کشور جهان سفر کرده بودم و با برخی از دوستان، این توافق حاصل شد تا به محض اعلام تأسیس داعش، ما و اروپا هرچه سریعتر آن را به رسمیت بشناسیم که ناگهان همهچیز در مقابل ما بدون هشدار قبلی، فرو ریخت.
مصر قلب جهان عرب و جهان اسلام است و ما تلاش داشتیم تا از طریق اخوانالمسلمین و داعش این کشور را تحت کنترل درآوریم و آن را تقسیم کنیم و پس از آن به کشورهای حوزۀ خلیج فارس برویم. کویت اوّلین کشوری بود که از طریق دوستان ما در آنجا آماده بود و سپس عربستان و بعد از آن، امارات، بحرین و عمان مدّ نظر ما بودند و پس از آن منطقۀ عربی کاملاً تقسیم میشد و به صورت کامل آن را تحت کنترل در میآوردیم. ما منابع نفتی و گذرگاههای آبی را تحت تصرف خود درمیآوردیم...»
🔸کتاب درسی منبع این «خاطره» را کتاب «گزینههای دشوار» کلینتون به ترجمهی علیاکبر رشیدی ذکر کرده است.
از آنجا که اعتراف به چنین مسئلهای که قاعدتاً باید از اسرار امنیتی شمرده میشد، حتا اگر واقعیت داشته باشد، بعید مینمود، صحت این نقل قول را از طریق متن انگلیسی کتاب بررسی کردم.
🔹تلاش خود را با جستجوی عدد ۱۱۲ در متن کتاب آغازیدم. اولین جملهای که در کتاب شامل این عدد بود، جملهای بود که در آن کلینتون گفته بود در زمان ایفای مسئولیت وزارت امور خارجه به ۱۱۲ کشور سفر کرده است. این عدد دو بار دیگر در کتاب تکرار شده بود و در آن دو بار نیز به مسئلهی دیگری اشاره نداشت.
🔸تلاش خودم را با جستجوی کلیدواژههای دیگری همچون «بحرین»، «مصر»، «اخوان المسلمین»، «عربستان»، «خلیج فارس» و «خلیج» ادامه دادم. با این حال کماکان هیچ نتیجهای حاصل نشد.
🔹حال سؤال جدیدی پیش میآمد: آیا ترجمه چنین افزودهای دارد یا ارجاع کتاب درسی به آن درست نیست؟
🔸با جستجویی سریع در اینترنت توانستم همین «خاطره» را در چند خبرگزاری بیابم. با ادامهی جستجو به این نتیجه رسیدم که منبع همهی اینها خبری در سایت ایسنا است که در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۹۳ با ارجاع به روزنامهی الاهرام مصر (آن هم بدون ذکر تاریخ و شمارهی صفحه) چنین گفتهای را به کتاب جدیدالانتشار کلینتون یعنی کتاب «گزینههای دشوار» نسبت داده بود.
نکتهی جالب اما این بود که مطابق دادگان خانهی کتاب، ترجمهی عبدالرشیدی از این کتاب در سال ۱۳۹۴ و با عنوان «گزینههای سخت» و نه «گزینههای دشوار» منتشر شده بود.
🔹به نظر میرسید مؤلفان کتاب «دین و زندگی» خاطره را از اینترنت نقل کردهاند و تصمیم گرفتهاند اینگونه وانمود کنند که مرجعشان ترجمهی کتاب بوده است. از این رو اطلاعات یکی از ترجمههای کتاب را به عنوان مأخذ ذکر کردهاند و سهواً عنوان کتاب را بر اساس سایت ایسنا (یعنی «گزینههای دشوار») و نه بر اساس خود ترجمهی انتخابشده (یعنی «گزینههای سخت») نقل کردهاند. طبیعی است در ارجاع کتاب درسی، هیچ خبری از ذکر شمارهی صفحه نیست.
🔸حال چند سؤال مطرح میشود: مگر امکان دارد که سیاستمداری نقشهای تا به این اندازه محرمانه را اینچنین افشا کند؟ پس چرا مؤلفین کتاب درسی نتوانستهاند جعلیبودن خاطره را تشخیص بدهند؟ و مگر مؤلفین کتاب درسی خبر ندارند که مطابق قواعد استناد، نمیتوان مطلبی را از یک منبع برداشت و به منبع دیگر استناد کرد؟ و چرا این زحمت را به خودشان ندادهاند که صحت خاطره را از روی ترجمهی کتاب کلینتون بررسی کنند؟ اما پرسشی از همهی این پرسشها مهمتر است: نوجوانان عصر اطلاعات که بسیاریشان در همان نگاه نخست دروغبودن این نقل را تشخیص میدهند، چگونه میتوانند به باقی مطالب کتب درسی اطمینان کنند؟
https://t.me/SharafMedia/17
#نوید_رشیدیان، دانشآموز دبیرستان شرفالدین
🔴 @sharafodin_ir
❇️ دیدگاههای هرمنوتیک(۲)
افق شناخت یعنی منطبق کردن موضوع شناخت با موقعیت و افق زندگی تاویل کنندهی متن. بنابراین هر گونه شرح و تفسیری از یک متن ادبی در حکم یک انطباق است. در حقیقت ضرورت انطباق متن ادبی با افق زندگی خوانندگان نسلهای جدید است که ضرورت تاویل و تفسیر تازه را به وجود میآورد.
خواندن متن ادبی در هر نوبت، زایندهی معنایی تازه است. هر بار که ما با یک اثر هنری ناب رو به رو میشویم ادراک و دریافت تازهای در ما شکل میگیرد. متن در اصل مرده است و مخاطب آن را زنده میکند.
مخاطب از افق دانایی روزگار خود تاثیر میپذیرد و در واقع این تاریخ است که شیوهی درک و دریافت متن را تعیین میکند. وجود تفسیرهای مختلف دربارهی کتابهای دینی در عصرهای مختلف، تفاوت تاویلها و نیز ضرورت تفسیرهای جدید که همسو و متناسب با انتظارات روزگار جدید باشد، نشان از آن دارد که هر عصری "افق انتظارات" خاص خود را از متن دینی داشته و به تاویل متناسب با افق فکر و توقعات خود دست زده است.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۱۸/۱۱۹.
افق شناخت یعنی منطبق کردن موضوع شناخت با موقعیت و افق زندگی تاویل کنندهی متن. بنابراین هر گونه شرح و تفسیری از یک متن ادبی در حکم یک انطباق است. در حقیقت ضرورت انطباق متن ادبی با افق زندگی خوانندگان نسلهای جدید است که ضرورت تاویل و تفسیر تازه را به وجود میآورد.
خواندن متن ادبی در هر نوبت، زایندهی معنایی تازه است. هر بار که ما با یک اثر هنری ناب رو به رو میشویم ادراک و دریافت تازهای در ما شکل میگیرد. متن در اصل مرده است و مخاطب آن را زنده میکند.
مخاطب از افق دانایی روزگار خود تاثیر میپذیرد و در واقع این تاریخ است که شیوهی درک و دریافت متن را تعیین میکند. وجود تفسیرهای مختلف دربارهی کتابهای دینی در عصرهای مختلف، تفاوت تاویلها و نیز ضرورت تفسیرهای جدید که همسو و متناسب با انتظارات روزگار جدید باشد، نشان از آن دارد که هر عصری "افق انتظارات" خاص خود را از متن دینی داشته و به تاویل متناسب با افق فکر و توقعات خود دست زده است.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۱۸/۱۱۹.
IranNamag
ایراننامگ.
سال ۳، شماره ۴، زمستان ۱۳۹۷
ویژۀ استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
به سردبیری محمد توکلی طرقی
با همکاری محمود فتوحی و جواد عباسی
دانشگاه تورنتو.
https://www.irannamag.com/article/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%DB%B3%D8%8C-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%B4/
ایراننامگ.
سال ۳، شماره ۴، زمستان ۱۳۹۷
ویژۀ استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
به سردبیری محمد توکلی طرقی
با همکاری محمود فتوحی و جواد عباسی
دانشگاه تورنتو.
https://www.irannamag.com/article/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%DB%B3%D8%8C-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%B4/
Fotoohi_IranNamag_Winter_2019.pdf
414.4 KB
مقاله
نبرد دو زبان:
نقش دهقانان ایرانی در جدال پارسی با عربی
محمود فتوحی رودمعجنی
IranNamag, WInter. 2019, Toronto, Canada
جدال میان زبان فارسی و عربی، یک قرن پس از سروده شدن شاهنامه در خراسان سخت بالا گرفت. بیگانه برای ایرانشهریان بیشتر در زبانشان نمود یافته است تا در عقیده، دین، نژاد و ...؛ بر این مبنا ناسیونالیسم ایرانی از قرن سه و چهار هجری در شکل یک ناسیونالیسم زبانی و ادبی نمودار شده و تا دوران معاصر همچنان تداوم یافته است.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
#زبان_پارسی
@karvandparsi
نبرد دو زبان:
نقش دهقانان ایرانی در جدال پارسی با عربی
محمود فتوحی رودمعجنی
IranNamag, WInter. 2019, Toronto, Canada
جدال میان زبان فارسی و عربی، یک قرن پس از سروده شدن شاهنامه در خراسان سخت بالا گرفت. بیگانه برای ایرانشهریان بیشتر در زبانشان نمود یافته است تا در عقیده، دین، نژاد و ...؛ بر این مبنا ناسیونالیسم ایرانی از قرن سه و چهار هجری در شکل یک ناسیونالیسم زبانی و ادبی نمودار شده و تا دوران معاصر همچنان تداوم یافته است.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
#زبان_پارسی
@karvandparsi
مکین_الدین_نطنزی_به_قلم_استاد_مهدی.pdf
209 KB
استاد ارجمند دکتر مهدی نوریان در این مقاله شاعر معاصر سنایی را که برای من ناشناخته بود به تفصیل معرفی کردهاند. سپاس از ایشان که مقاله مرا خواندند و به این نکته رهنمونم گشتند.
❇️ دیدگاههای هرمنوتیک(۳)
دیدگاههای هرمنوتیک و نظریهی دریافت پرسشهای تازهای را پیش روی نظریهی ادبی و نظریهی تاریخ ادبیات نهاد؛ از جمله اینکه:
حضور متن ادبی در تاریخ چگونه است؟
متن در موقعیتهای مختلف تاریخی چه نقشی بازی کرده است؟
نسبت متن با ذوق و سلیقهی دورههای مختلف چگونه است؟
ارتباط آن با دیگر متون چگونه است؟
کانون مرکزی تاریخ متن کدام است؟
وابستگی متن به سنت و گسست آن از سنت چقدر است؟
متن تا چه حد قابلیت امروزی شدن دارد؟
آیا متن ادبی در گذر زمان پرسشهای مختلفی را طرح میکند؟
آیا نسلهای مختلف در مکالمهی با آن پرسشهای تازهای را مطرح میکنند؟
چه کسی به این پرسشها پاسخ میدهد؟ بیش از همه از مورخ ادبی انتظار میرود که به این پرسشها بیندیشد و برای آنها پاسخی بیابد. با طرح این دیدگاهها، موضوع "تاریخمندی معنای اثر ادبی" وارد تاریخ ادبیات میشود. دیگر معنای ناب و اصیلِ اثر ادبی یک واقعیت معین و مسلم نیست، معنایی که از لحظهی پیدایش متن، به طور ثابت برجای مانده، یا اولین خوانندگان متن آن را تثبیت کرده باشند.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۱۹/۱۲۰.
دیدگاههای هرمنوتیک و نظریهی دریافت پرسشهای تازهای را پیش روی نظریهی ادبی و نظریهی تاریخ ادبیات نهاد؛ از جمله اینکه:
حضور متن ادبی در تاریخ چگونه است؟
متن در موقعیتهای مختلف تاریخی چه نقشی بازی کرده است؟
نسبت متن با ذوق و سلیقهی دورههای مختلف چگونه است؟
ارتباط آن با دیگر متون چگونه است؟
کانون مرکزی تاریخ متن کدام است؟
وابستگی متن به سنت و گسست آن از سنت چقدر است؟
متن تا چه حد قابلیت امروزی شدن دارد؟
آیا متن ادبی در گذر زمان پرسشهای مختلفی را طرح میکند؟
آیا نسلهای مختلف در مکالمهی با آن پرسشهای تازهای را مطرح میکنند؟
چه کسی به این پرسشها پاسخ میدهد؟ بیش از همه از مورخ ادبی انتظار میرود که به این پرسشها بیندیشد و برای آنها پاسخی بیابد. با طرح این دیدگاهها، موضوع "تاریخمندی معنای اثر ادبی" وارد تاریخ ادبیات میشود. دیگر معنای ناب و اصیلِ اثر ادبی یک واقعیت معین و مسلم نیست، معنایی که از لحظهی پیدایش متن، به طور ثابت برجای مانده، یا اولین خوانندگان متن آن را تثبیت کرده باشند.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۱۹/۱۲۰.
❇️ دیدگاههای هرمنوتیک (بخش پایانی)
متن ادبی در یک گفتگوی تاریخی با خوانندگان و مفسران بیشمار شرکت میکند و معنا یا بهتر است بگوییم "معناهای" آن در گذر تاریخ تکثیر میشود. بر اساس این نظرگاه، تاریخ ادبیات باید "تاریخ گفتوگوی خوانندگان با متن ادبی" باشد و روند ارتباط آنان و پیوستگیشان با اثر ادبی را در زمانهای مختلف بررسی کند.
هانس رابرت یاس (۱۹۲۱_۱۹۹۷) شاگرد گادامر، در یک سخنرانی با عنوان "تاریخ ادبی، در مقام چالش با نظریهی ادبی" (۱۹۶۷) نگارش تاریخ ادبی رادیکال سنتی را به چالش کشید و نگاهها را به جانب افقهای دیگری در تاریخ ادبیات کشاند.
این مقاله بلافاصله از آلمانی به شش زبان ترجمه شد و تاثیر زیادی بر نظریههای تاریخ ادبی گذاشت.
زمانی که یاس نظریهی خود را مطرح کرد مبانی نظری دو گرایش نقد مارکسیستی و فرمالیستی بر تفکر ادبی غالب بود.
یاس میگوید که این هر دو مکتب با تمرکز تحلیلها بر جنبههای زیباییشناسی و مادیگرایی اثر ادبی، درک ادبی را محدود میکنند.
تاکید مارکسیسم بر نقش محاکاتی هنر و امید بخشیدن به زیباییهای زیربنایی است و تاکید فرمالیسم بر جنبههای بلاغی و صوری متن.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۲۰ .
متن ادبی در یک گفتگوی تاریخی با خوانندگان و مفسران بیشمار شرکت میکند و معنا یا بهتر است بگوییم "معناهای" آن در گذر تاریخ تکثیر میشود. بر اساس این نظرگاه، تاریخ ادبیات باید "تاریخ گفتوگوی خوانندگان با متن ادبی" باشد و روند ارتباط آنان و پیوستگیشان با اثر ادبی را در زمانهای مختلف بررسی کند.
هانس رابرت یاس (۱۹۲۱_۱۹۹۷) شاگرد گادامر، در یک سخنرانی با عنوان "تاریخ ادبی، در مقام چالش با نظریهی ادبی" (۱۹۶۷) نگارش تاریخ ادبی رادیکال سنتی را به چالش کشید و نگاهها را به جانب افقهای دیگری در تاریخ ادبیات کشاند.
این مقاله بلافاصله از آلمانی به شش زبان ترجمه شد و تاثیر زیادی بر نظریههای تاریخ ادبی گذاشت.
زمانی که یاس نظریهی خود را مطرح کرد مبانی نظری دو گرایش نقد مارکسیستی و فرمالیستی بر تفکر ادبی غالب بود.
یاس میگوید که این هر دو مکتب با تمرکز تحلیلها بر جنبههای زیباییشناسی و مادیگرایی اثر ادبی، درک ادبی را محدود میکنند.
تاکید مارکسیسم بر نقش محاکاتی هنر و امید بخشیدن به زیباییهای زیربنایی است و تاکید فرمالیسم بر جنبههای بلاغی و صوری متن.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۲۰ .
✅ رویکردهای دیگر به تاریخ ادبیات (۱)
نگارش تاریخ از منظر سیر خطی و تسلسل زمانی به دو شیوهی کلی انجام میپذیرد: یکی روش طولی و دیگری روش عرضی.
در روش طولی مورخان، تغییرات و تحولات را در طول زمان معینی سلسلهوار دنبال میکنند. گذشته را در قالب قطعاتی پارهپاره دوره بندی میکنند و در یک خط طولی در رشتهی تحریر میکشند. مخاطب، آن قطعات پارهپاره را کنار هم میگذارد و با در نظر گرفتن تناسب و توالی زمانی، جریان تحول و تکامل را در طی زمان دنبال میکند. این روش که رایجترین شیوه در تاریخنویسی عمومی است، پایبند جریان علیت و تتابع حوادث است و بر روند تحول و تکامل تاکید دارد. در تاریخ ادبیات هم به این شیوه عمل میکند که مثلا سبک و ذهنیت عطار را در نتیجهی آثار سنایی و سبک مولوی را دنبالهی عطار و ... قلمداد میکند.
روش دوم تاریخ عرضی است. در روش طولی، تاکید بر توالی جریانهای موثر است و مسایل عرضی و متقابل که بر جریانها و آثار ادبی تاثیر نهادهاند، نادیده گرفته میشود. روش عرضی بر این اساس استوار است که آثار ادبی علاوه بر تاثر از آثار و جریانهای پیشین از جریانهای معاصر و آثار همعرض خود نیز تاثیر میپذیرند. بررسی جریانهای همعرض به داوریهای مورخ ادبی عمق بیشتری میبخشد.
مورخ ادبی دادهها را از منظر نسبت رویدادها با یکدیگر و جایگاه تاریخی آنها به یکی از دو روش طولی یا عرضی تنظیم میکند. اما روشهای دیگری هم هست که ناظر بر مقاصد مورخ ادبی و زاویهی دید او نسبت به ادبیات است. انتخاب هریک از این روشها، به مقاصد مولف و دیدگاهش دربارهی ادبیات بسته است.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۲۹/۱۲۸ .
نگارش تاریخ از منظر سیر خطی و تسلسل زمانی به دو شیوهی کلی انجام میپذیرد: یکی روش طولی و دیگری روش عرضی.
در روش طولی مورخان، تغییرات و تحولات را در طول زمان معینی سلسلهوار دنبال میکنند. گذشته را در قالب قطعاتی پارهپاره دوره بندی میکنند و در یک خط طولی در رشتهی تحریر میکشند. مخاطب، آن قطعات پارهپاره را کنار هم میگذارد و با در نظر گرفتن تناسب و توالی زمانی، جریان تحول و تکامل را در طی زمان دنبال میکند. این روش که رایجترین شیوه در تاریخنویسی عمومی است، پایبند جریان علیت و تتابع حوادث است و بر روند تحول و تکامل تاکید دارد. در تاریخ ادبیات هم به این شیوه عمل میکند که مثلا سبک و ذهنیت عطار را در نتیجهی آثار سنایی و سبک مولوی را دنبالهی عطار و ... قلمداد میکند.
روش دوم تاریخ عرضی است. در روش طولی، تاکید بر توالی جریانهای موثر است و مسایل عرضی و متقابل که بر جریانها و آثار ادبی تاثیر نهادهاند، نادیده گرفته میشود. روش عرضی بر این اساس استوار است که آثار ادبی علاوه بر تاثر از آثار و جریانهای پیشین از جریانهای معاصر و آثار همعرض خود نیز تاثیر میپذیرند. بررسی جریانهای همعرض به داوریهای مورخ ادبی عمق بیشتری میبخشد.
مورخ ادبی دادهها را از منظر نسبت رویدادها با یکدیگر و جایگاه تاریخی آنها به یکی از دو روش طولی یا عرضی تنظیم میکند. اما روشهای دیگری هم هست که ناظر بر مقاصد مورخ ادبی و زاویهی دید او نسبت به ادبیات است. انتخاب هریک از این روشها، به مقاصد مولف و دیدگاهش دربارهی ادبیات بسته است.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۲۹/۱۲۸ .
Forwarded from Mahmood Fotoohi
ایدهی "نهضت ملی" در میان ادیبان عهد رضاشاه:
"بر قراری رابطهی معنوی با مفاخر علمی و ادبی ایران و زنده ساختن یادگارهای پیشینگان"
جلال الدین همایی
دوم مهرماه ۱۳۱۷ شمسی
مقدمه بر کتاب نصیحه الملوک غزالی
"بر قراری رابطهی معنوی با مفاخر علمی و ادبی ایران و زنده ساختن یادگارهای پیشینگان"
جلال الدین همایی
دوم مهرماه ۱۳۱۷ شمسی
مقدمه بر کتاب نصیحه الملوک غزالی
1⃣ تاریخ درونی ادبیات
روش دیگری با نام تاریخ درونی ادبیات است که فردیناند برونتیر، مورخ ادبی فرانسه، مطرح کرده است. او در نظریهی تاریخ ادبی خود، موضوع "تاریخ درونی ادبیات" را پیش کشید. تاریخ درونی ادبیات، نه یک فرهنگوارهی اطلاعات صرف است که بر اساس زمان مرتب شده و نه تاریخ اجتماعی در لباس مبدل.(ولک، ۱۳۷۹:ج ۴بخش ۱، ص ۹۰).
تاریخ درونی ادبیات، باید تحول و تطور را در ذات ادبیات نشان دهد؛ چرا که اصول و نیازهای کافی و وافی برای تطور خویش را در درون خود دارد.
کار مورخ ادبی تبیین علیت درونی تطور در آثار ادبی است. در یک کلام،تاریخ درونی عبارت است از "تاثیر کار ادبی، بر کار ادبی" ، که به نظر برونتیر، خواه مثبت باشد و خواه منفی اما بزرگترین نیروی عامل در تغییر و تحول ادبیات است.
در درون ادبیات یک حرکت بر مبنای کنش و واکنش، سنت و بدعت وجود دارد. برونتیر بحث از تطور و تکامل ادبیات را اساسیترین وظیفهی مورخ ادبی میداند و میگوید:
"وظیفهی اساسی مورخ ادبی، تعیین شجرهنامهی آثار است. همیشه در ادبیات هم مانند هنر، گذشته است که با سنگینترین وزن به زمان حال فشار وارد میکند. بزرگترین نیروی عامل در ادبیات، تاثیر کار ادبی بر کار ادبی است و ادبیات حال نسبت به گذشته نسبتی دوگانه دارد، یا آن را تقلید میکند و یا رد میکند؛ در هر دو صورت با گذشته نسبت دارد، ادبیات بر مبنای کنش و واکنش، میان سنت و بدعت حرکت میکند.
(همان، ص ۹۴)
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۲۹/۱۳۰.
روش دیگری با نام تاریخ درونی ادبیات است که فردیناند برونتیر، مورخ ادبی فرانسه، مطرح کرده است. او در نظریهی تاریخ ادبی خود، موضوع "تاریخ درونی ادبیات" را پیش کشید. تاریخ درونی ادبیات، نه یک فرهنگوارهی اطلاعات صرف است که بر اساس زمان مرتب شده و نه تاریخ اجتماعی در لباس مبدل.(ولک، ۱۳۷۹:ج ۴بخش ۱، ص ۹۰).
تاریخ درونی ادبیات، باید تحول و تطور را در ذات ادبیات نشان دهد؛ چرا که اصول و نیازهای کافی و وافی برای تطور خویش را در درون خود دارد.
کار مورخ ادبی تبیین علیت درونی تطور در آثار ادبی است. در یک کلام،تاریخ درونی عبارت است از "تاثیر کار ادبی، بر کار ادبی" ، که به نظر برونتیر، خواه مثبت باشد و خواه منفی اما بزرگترین نیروی عامل در تغییر و تحول ادبیات است.
در درون ادبیات یک حرکت بر مبنای کنش و واکنش، سنت و بدعت وجود دارد. برونتیر بحث از تطور و تکامل ادبیات را اساسیترین وظیفهی مورخ ادبی میداند و میگوید:
"وظیفهی اساسی مورخ ادبی، تعیین شجرهنامهی آثار است. همیشه در ادبیات هم مانند هنر، گذشته است که با سنگینترین وزن به زمان حال فشار وارد میکند. بزرگترین نیروی عامل در ادبیات، تاثیر کار ادبی بر کار ادبی است و ادبیات حال نسبت به گذشته نسبتی دوگانه دارد، یا آن را تقلید میکند و یا رد میکند؛ در هر دو صورت با گذشته نسبت دارد، ادبیات بر مبنای کنش و واکنش، میان سنت و بدعت حرکت میکند.
(همان، ص ۹۴)
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۲۹/۱۳۰.
✒✒✒ بادگاه نوروزی
. (داستان کوتاه)
ریسمان مویی بلند بود که روی دست دخترها روانهی باغهای اطرافِ ده میشد. عصر روز اول نوروز، زنهای جوان و دخترها دسته دسته میرفتند پای درختهای بلند گردو: درخت جوز روغنی، درخت جوز باصفت، و هر درخت جوزِ بلندی که میشد از شاخههای بلندش تاب انداخت. جامههای نُونَوار عید زیر درختهای بزرگ گردو حلقه میزدند. تابی آویخته و های و هوی دختران و ترانههای مخصوص بادگاه و فریادهای محلی در فضای نوشکفتهی بهار میپیچید.
حسن وقتی ریسمان را انداخت دور گردن شاخهی بلندِ درخت پیر، از آن بالا به پایین نگاه کرد: فاصلهی تاب از شاخه تا روی زمین زیاد بود چهار پنج متر. ده بیست جفت، چشم زاغ، میشی زلال، سرمهکشیده از پایین به او دوخته شده. سالی یکبار و فقط در همین بادگاه، چشمهای سرمهای ناز چنین در او خیره میشد. دلش میخواست سالها روی این شاخه در همین حالت میماند و آن چشمهای مست و ناز از آن پایین نگاهش میکردند و نگرانش میماندند.
یکی از دخترها گفت: «حسن بیا به ته یَره! نماشوم رفت». (۱).
حسن دلش میخواست تا شام روی شاخه بماند و آن مردمکهای شیرین نگرانش باشند.
گفت: «نمتَنوم بخدا».
دختر بچهها زیر درخت نگران شدند. حسن دو دستش را دور گردن شاخه حلقه کرد و دلنگان شد. جیغی کشید. چشمهای نگران جیغ کشیدند. جیغهای سوزنی پیچید توی دره. بچهها ترسیدند. حسن به ریسمان چسبید و همان بالا آونگان ماند.
- «وای حسن ! ایلاهِم خدا بنِکوشَت! بنفتی!» (۲)
از ریسمان سرخورد. آرام آمد روی زمین. پیراهن از زیر کمربندش بیرون ریخته. کت و شلوار نوروزیاش همان پارسالی بود کمی تنگ شده. امسال هم وقت بالا رفتن از درخت، باز خشتکش پاره شده؛ اما هنوز نمیدانست. دلاورانه ایستاده بود.
پسرها روزهای نوروز از کنار بادگاه به بهانهای رد میشدند. شاید دخترها التماس کنند تا برایشان «باد در اندازند». زنهای شوهردار راحتتر میتوانستند از پسر جوانِ دالباز و چابکی خواهش میکردند تا برود بالای درختِ جوز و بادشان را دراندازد. باد در انداختن از درخت جوز بلند کار هر کسی نبود.
حسن دو سر ریسمان را محکم گره داد. پای راستش را گذاشت روی گره و فشار داد تا محکم شود. سوار شد. تاب را به حرکت در آورد. تابانداز بعد از آن که تاب را در میاندازد باید خودش یک بار آن را آزمایش کند تا از محکم بودن طناب و شاخه مطمئن شود. پیرها گفتهاند «کار از مَحکَم کاری عَیب نِمُکُنَه».
حسن در لای دو بند ریسمان مویی ایستاده و از شرق به غرب تاب را اوج داد. دخترها به تُنبان سفید حسن که از لای خشتک پارهی شلوارش نمایان بود میخندیدند. حسن مسخرهشان میکرد. دخترها دیرشان میشد که کی حسن تاب را یَله کند و برود. آن وقت آنها به نوبت باد بخورند. اما حسن تازه جا خوش کرده؛ و از چشمهای جوانی که از شرق به غرب در مسیر تاب دنبالش میآیند سیر نمیشود.
یک مرتبه با صدای نتراشیدهای شروع کرد به خواندن این ترانه:
آلوُش! مادرُم بمکوش
برَی لقمَهی نون خوشک (۳)
این ترانه را دخترهای دم بخت، سوار بر باد میخوانند. حسن ادای دختری را در میآورد. کِرّ و کِرّ خندهی همه بلند شد. دلارام با غشخنده گفت: «ایلاهِم حسن به جای بابا کلوم بری خِدَی اُ صدای خنوکِت» (۴).
حسن ادامه داد:
از ای باد نه! از بادِ بلندترِه بِفتُم
بمیرُم صُغدهی مویِ پیَرُم (۵)
گلاندام گفت: «به تَه أَی حسن! به تَه أَی! خیشتکت بوی داد» (۶)
دخترها غشخند میرفتند. حسن از روی تاب پرید پایین و راهی شد. همانطور که میرفت چشم از دخترها نمیکند. گفت: «همهی شماها به جُای مار محمد علی عبدول روِن این شالله». (۷)
مادر محمد علی عبدول پیرزنی قدبلند کور و کبود در خانهی سیاه و دود زده، منتظر مرگ بود.
این بگو مگو و تکهپرانی با خنده اوجِ معاشقهی دختر و پسرها در بادگاه بود. حسن میرفت و نگاهش همچنان به تاب بود، به حلقهی شادمانهی دخترانی که یکان یکان سوار بر باد میشدند و تابهای بلند و کشدار میخوردند. باد در دامن هزار رنگ نوروزی میانداختند و خود را برای مادری پسردار به نمایش میگذاشتند.
پشت تنهی درخت پیر، گاهی جوانی، جفت خیالی خویش را نشانه میرفت. دید میزد و اگر از قوم و خویشانش پای باد بودند میآمد چاقسلامتی میداد و بادی میخورد. چشمی میچراند و میرفت.
***
ادامه در یادداشت بعد
. (داستان کوتاه)
ریسمان مویی بلند بود که روی دست دخترها روانهی باغهای اطرافِ ده میشد. عصر روز اول نوروز، زنهای جوان و دخترها دسته دسته میرفتند پای درختهای بلند گردو: درخت جوز روغنی، درخت جوز باصفت، و هر درخت جوزِ بلندی که میشد از شاخههای بلندش تاب انداخت. جامههای نُونَوار عید زیر درختهای بزرگ گردو حلقه میزدند. تابی آویخته و های و هوی دختران و ترانههای مخصوص بادگاه و فریادهای محلی در فضای نوشکفتهی بهار میپیچید.
حسن وقتی ریسمان را انداخت دور گردن شاخهی بلندِ درخت پیر، از آن بالا به پایین نگاه کرد: فاصلهی تاب از شاخه تا روی زمین زیاد بود چهار پنج متر. ده بیست جفت، چشم زاغ، میشی زلال، سرمهکشیده از پایین به او دوخته شده. سالی یکبار و فقط در همین بادگاه، چشمهای سرمهای ناز چنین در او خیره میشد. دلش میخواست سالها روی این شاخه در همین حالت میماند و آن چشمهای مست و ناز از آن پایین نگاهش میکردند و نگرانش میماندند.
یکی از دخترها گفت: «حسن بیا به ته یَره! نماشوم رفت». (۱).
حسن دلش میخواست تا شام روی شاخه بماند و آن مردمکهای شیرین نگرانش باشند.
گفت: «نمتَنوم بخدا».
دختر بچهها زیر درخت نگران شدند. حسن دو دستش را دور گردن شاخه حلقه کرد و دلنگان شد. جیغی کشید. چشمهای نگران جیغ کشیدند. جیغهای سوزنی پیچید توی دره. بچهها ترسیدند. حسن به ریسمان چسبید و همان بالا آونگان ماند.
- «وای حسن ! ایلاهِم خدا بنِکوشَت! بنفتی!» (۲)
از ریسمان سرخورد. آرام آمد روی زمین. پیراهن از زیر کمربندش بیرون ریخته. کت و شلوار نوروزیاش همان پارسالی بود کمی تنگ شده. امسال هم وقت بالا رفتن از درخت، باز خشتکش پاره شده؛ اما هنوز نمیدانست. دلاورانه ایستاده بود.
پسرها روزهای نوروز از کنار بادگاه به بهانهای رد میشدند. شاید دخترها التماس کنند تا برایشان «باد در اندازند». زنهای شوهردار راحتتر میتوانستند از پسر جوانِ دالباز و چابکی خواهش میکردند تا برود بالای درختِ جوز و بادشان را دراندازد. باد در انداختن از درخت جوز بلند کار هر کسی نبود.
حسن دو سر ریسمان را محکم گره داد. پای راستش را گذاشت روی گره و فشار داد تا محکم شود. سوار شد. تاب را به حرکت در آورد. تابانداز بعد از آن که تاب را در میاندازد باید خودش یک بار آن را آزمایش کند تا از محکم بودن طناب و شاخه مطمئن شود. پیرها گفتهاند «کار از مَحکَم کاری عَیب نِمُکُنَه».
حسن در لای دو بند ریسمان مویی ایستاده و از شرق به غرب تاب را اوج داد. دخترها به تُنبان سفید حسن که از لای خشتک پارهی شلوارش نمایان بود میخندیدند. حسن مسخرهشان میکرد. دخترها دیرشان میشد که کی حسن تاب را یَله کند و برود. آن وقت آنها به نوبت باد بخورند. اما حسن تازه جا خوش کرده؛ و از چشمهای جوانی که از شرق به غرب در مسیر تاب دنبالش میآیند سیر نمیشود.
یک مرتبه با صدای نتراشیدهای شروع کرد به خواندن این ترانه:
آلوُش! مادرُم بمکوش
برَی لقمَهی نون خوشک (۳)
این ترانه را دخترهای دم بخت، سوار بر باد میخوانند. حسن ادای دختری را در میآورد. کِرّ و کِرّ خندهی همه بلند شد. دلارام با غشخنده گفت: «ایلاهِم حسن به جای بابا کلوم بری خِدَی اُ صدای خنوکِت» (۴).
حسن ادامه داد:
از ای باد نه! از بادِ بلندترِه بِفتُم
بمیرُم صُغدهی مویِ پیَرُم (۵)
گلاندام گفت: «به تَه أَی حسن! به تَه أَی! خیشتکت بوی داد» (۶)
دخترها غشخند میرفتند. حسن از روی تاب پرید پایین و راهی شد. همانطور که میرفت چشم از دخترها نمیکند. گفت: «همهی شماها به جُای مار محمد علی عبدول روِن این شالله». (۷)
مادر محمد علی عبدول پیرزنی قدبلند کور و کبود در خانهی سیاه و دود زده، منتظر مرگ بود.
این بگو مگو و تکهپرانی با خنده اوجِ معاشقهی دختر و پسرها در بادگاه بود. حسن میرفت و نگاهش همچنان به تاب بود، به حلقهی شادمانهی دخترانی که یکان یکان سوار بر باد میشدند و تابهای بلند و کشدار میخوردند. باد در دامن هزار رنگ نوروزی میانداختند و خود را برای مادری پسردار به نمایش میگذاشتند.
پشت تنهی درخت پیر، گاهی جوانی، جفت خیالی خویش را نشانه میرفت. دید میزد و اگر از قوم و خویشانش پای باد بودند میآمد چاقسلامتی میداد و بادی میخورد. چشمی میچراند و میرفت.
***
ادامه در یادداشت بعد
ادامه
بادگاه نوروزی (۲)
داستان کوتاه
بعد از ظهر روز اول نوروز 58 دختران خانوادههایی که خیلی مذهبی نبودند و یا میانهروتر بودند به بادگاه رفتند.
حسن که یک سال برای همین لحظهها روزشماری کرده بود، کت و شلوار پاچه شیپوریاش را پوشیده و موهایش را آب و شانه زده و ریشش را با تیغ «ناسِت دو سوسمار» چپهتراش کرده به بادگاه رفت تا باز باد دراندازد. انگار نه انگار که انقلاب شده و اسلام آمده. اما دیده بود که بادگاه مثل پارسال شلوغ نیست. بعضی از دخترهایی که حسن میشناخت امسال نیامده بودند. دخترهای خانوادههای مذهبی و انقلابی اصلاً از خانه بیرون نیامده بودند.
از صبح هم دیده بود که امسال یک چیزهایی عوض شده. رادیو میخواند: «در بهار آزادی جای شهدا خالی» و صبح روز عید در مسجد اعلان کرده بودند که «امسال شیعیان عید ندارند» و مردم به جای «عید شما مبارک» بگویند «صبح بخیر».
از کوچه باغ پایین رفت و از سمتِ درخت جوز باصفت از کنار رودخانه زد به طرف پُل و رفت به طرف درخت جوز روغنی. چند مرد صالح متدین که سنشان بالای پنجاه و شصت بود در بادگاه گشت میزدند تا مانع چشمچرانی پسرهای جوان شوند. به حسن گفتند که برود به خانهاش. حسن گفت: میروم به آن طرف رودخانه. مردها کم کم کار راندن پسرها از بادگاه را با جدیت پی گرفته بودند و پسران جاهل را که توی سفیدالستان به بهانهی چیدنِ گلِ بنفشه پَرسه میزدند به سمت جاده و تپهی «نوروز گَلگَل» بیرون راندند. حسن هم رفت به آن طرف رودخانه. غمین و دلمرده از تپهی روبروی ده بالا رفت. آفتاب آرام از تپه رو به زوال میرفت. سایهی کوهِ "خش" کم کم ده را زیر میگرفت. خطوط دیوارها و کوچهها در دلتنگی عصر کم کم رنگ میباخت. حسن به بالای قله که رسید بلندگوی مسجد جار زد:
«برادران و خواهران انقلابی روستای رودمعجن توجه فرمایید: به حُکم علمای اعلام، امسال بادگاه و نوروز گلگل و «ها ره ره بازی» نداریم. این کارها گناه دارد و ما برای انقلاب شهید دادهایم. خواهران محترم! رفتن به بادگاه اشکال شرعی دارد. چه معنی دارد که دخترها بروند باد بخورند و خدای ناکرده نامحرم آنها را ببیند؟ برادران مسلمان و انقلابی باید مواظب ناموس خود باشند».
صدای بلندگو تا «دشت ته رود» و مزارع «سر تنگل» میرسید. چه بلندگوهای قویی روزهای انقلاب برای مسجد خریده بودند.
حسن غمزده و تنها در سرمای غروب روز اول سال روی کوه روبه روی ده نشسته است. خانههای ده بردامنهی تپه به صورت پلکانی روی هم سوارند. آفتاب رفته و چراغهای کم سو یکی یکی روشن میشود. مردم برای نماز مغرب به طرف مسجد میروند. اذان تمام ده و دره و رودخانه و دشت را در خود میگیرد.
آخرین بند اذان که تا ته دره رفت سکوت و تاریکی محض همه جا را فرا گرفت. حسن یاد مادر پیر و تنهایش افتاد که از در و همسایه سراغ پسرش را میگیرد.
*****
۱. بیا پایین پسر! غروب شد.
۲. وای حسن خدا بگم چیکارت کنه! نیُفتی.
۳. الوووش! مادرم مرا کشت/ برای یک لقمه نان خشک.
۴. الهی حسن بروی پیش پدربزرگم (بمیری) با این صدای خُنک.
۵. از این تاب نه از تاب بلندتری بیفتم فدای موی پدرم.
۶. بیا پایین بیا پایین خشتکت بوی داد. (به خود غره شدی).
۷. همهی شما بروید پیش مادر محمد علی عبدول. (بمیرید)
بادگاه نوروزی (۲)
داستان کوتاه
بعد از ظهر روز اول نوروز 58 دختران خانوادههایی که خیلی مذهبی نبودند و یا میانهروتر بودند به بادگاه رفتند.
حسن که یک سال برای همین لحظهها روزشماری کرده بود، کت و شلوار پاچه شیپوریاش را پوشیده و موهایش را آب و شانه زده و ریشش را با تیغ «ناسِت دو سوسمار» چپهتراش کرده به بادگاه رفت تا باز باد دراندازد. انگار نه انگار که انقلاب شده و اسلام آمده. اما دیده بود که بادگاه مثل پارسال شلوغ نیست. بعضی از دخترهایی که حسن میشناخت امسال نیامده بودند. دخترهای خانوادههای مذهبی و انقلابی اصلاً از خانه بیرون نیامده بودند.
از صبح هم دیده بود که امسال یک چیزهایی عوض شده. رادیو میخواند: «در بهار آزادی جای شهدا خالی» و صبح روز عید در مسجد اعلان کرده بودند که «امسال شیعیان عید ندارند» و مردم به جای «عید شما مبارک» بگویند «صبح بخیر».
از کوچه باغ پایین رفت و از سمتِ درخت جوز باصفت از کنار رودخانه زد به طرف پُل و رفت به طرف درخت جوز روغنی. چند مرد صالح متدین که سنشان بالای پنجاه و شصت بود در بادگاه گشت میزدند تا مانع چشمچرانی پسرهای جوان شوند. به حسن گفتند که برود به خانهاش. حسن گفت: میروم به آن طرف رودخانه. مردها کم کم کار راندن پسرها از بادگاه را با جدیت پی گرفته بودند و پسران جاهل را که توی سفیدالستان به بهانهی چیدنِ گلِ بنفشه پَرسه میزدند به سمت جاده و تپهی «نوروز گَلگَل» بیرون راندند. حسن هم رفت به آن طرف رودخانه. غمین و دلمرده از تپهی روبروی ده بالا رفت. آفتاب آرام از تپه رو به زوال میرفت. سایهی کوهِ "خش" کم کم ده را زیر میگرفت. خطوط دیوارها و کوچهها در دلتنگی عصر کم کم رنگ میباخت. حسن به بالای قله که رسید بلندگوی مسجد جار زد:
«برادران و خواهران انقلابی روستای رودمعجن توجه فرمایید: به حُکم علمای اعلام، امسال بادگاه و نوروز گلگل و «ها ره ره بازی» نداریم. این کارها گناه دارد و ما برای انقلاب شهید دادهایم. خواهران محترم! رفتن به بادگاه اشکال شرعی دارد. چه معنی دارد که دخترها بروند باد بخورند و خدای ناکرده نامحرم آنها را ببیند؟ برادران مسلمان و انقلابی باید مواظب ناموس خود باشند».
صدای بلندگو تا «دشت ته رود» و مزارع «سر تنگل» میرسید. چه بلندگوهای قویی روزهای انقلاب برای مسجد خریده بودند.
حسن غمزده و تنها در سرمای غروب روز اول سال روی کوه روبه روی ده نشسته است. خانههای ده بردامنهی تپه به صورت پلکانی روی هم سوارند. آفتاب رفته و چراغهای کم سو یکی یکی روشن میشود. مردم برای نماز مغرب به طرف مسجد میروند. اذان تمام ده و دره و رودخانه و دشت را در خود میگیرد.
آخرین بند اذان که تا ته دره رفت سکوت و تاریکی محض همه جا را فرا گرفت. حسن یاد مادر پیر و تنهایش افتاد که از در و همسایه سراغ پسرش را میگیرد.
*****
۱. بیا پایین پسر! غروب شد.
۲. وای حسن خدا بگم چیکارت کنه! نیُفتی.
۳. الوووش! مادرم مرا کشت/ برای یک لقمه نان خشک.
۴. الهی حسن بروی پیش پدربزرگم (بمیری) با این صدای خُنک.
۵. از این تاب نه از تاب بلندتری بیفتم فدای موی پدرم.
۶. بیا پایین بیا پایین خشتکت بوی داد. (به خود غره شدی).
۷. همهی شما بروید پیش مادر محمد علی عبدول. (بمیرید)
2⃣ رویکرد تکوینی(۱)
هدف اصلی این شیوه، ریشهیابی عوامل و عناصر سازندهی متن و مولف است. در این روش، مورخ ادبی به جستجوی سرچشمههای تاریخی ایجاد آثار ادبی میپردازد و در درون سنت و نظامهای ادبی یا در درون نظامهای فرهنگی، اجتماعی به بررسی و جستجوی عوامل و زمینههایی مشغول میشود که در شکلگیری اثر ادبی موثرند.
برای یافتن عوامل سازنده و خاستگاه فکری و زیباییشناسی متن، پژوهش در منابع و مآخذ و جریانهای فکری و اجتماعی و نیز مطالعهی سنت و نظامهای دیگر ادبی در دستور کار مورخ ادبی قرار میگیرد. از این طریق، ریشههای یک اندیشه، صورت، سبک، فرم و درونمایهی اثر ادبی، در متنهای گذشته، یا در زندگی شخصی نویسنده جستجو میشود. اطلاعات تاریخی، اساسیترین ابزار برای شناخت تجربیات و اندوختههای شخصی مولف به شمار میرود. این روش نشان میدهد که چقدر از عناصر متن، محصول ابداع فردی مولف است و چقدر اقتباس از سنت و تاریخ.
منتقد ادبی با تکیه بر منابع پیشین حدود سرقت، تقلید، ابداع، نوآوری و تاثیرو تاثّر متن ادبی را مشخص میکند. میزان موفقیت مولف و متن، جایگاه آن در میان شکلهای ادبی و روابط میان متون، به طور کلی در تاریخ اجتماعی و تاریخ ادبیات به خوبی شناخته میشود. در این روش تاریخ ادبی سخت نیازمند یافتهها و اطلاعات نقد ادبی و سبکشناسی تاریخ است.
مورخ ادبی، با بررسی منابع و مآخذ تاریخی و اجتماعی میکوشد تا به کمک اطلاعات تاریخ اجتماعی، فرهنگی و اقلیمی در عصر تولد متن و زمان حیات مولف حلول کند و شرایط زیست محیطی را که مولف در آن میزیسته شناسایی کند و عوامل و زمینههای تاریخی و اجتماعی موثر در آفرینش آثار را معرفی نماید. ذوق و سلیقهی جمالشناسی هر عصر، اندیشههای حاکم و حتی ساختارهای اجتماعی هر دوره به منزلهی سرچشمهی تاریخی تکوین آثار ادبی است.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۳۱/۱۳۲.
هدف اصلی این شیوه، ریشهیابی عوامل و عناصر سازندهی متن و مولف است. در این روش، مورخ ادبی به جستجوی سرچشمههای تاریخی ایجاد آثار ادبی میپردازد و در درون سنت و نظامهای ادبی یا در درون نظامهای فرهنگی، اجتماعی به بررسی و جستجوی عوامل و زمینههایی مشغول میشود که در شکلگیری اثر ادبی موثرند.
برای یافتن عوامل سازنده و خاستگاه فکری و زیباییشناسی متن، پژوهش در منابع و مآخذ و جریانهای فکری و اجتماعی و نیز مطالعهی سنت و نظامهای دیگر ادبی در دستور کار مورخ ادبی قرار میگیرد. از این طریق، ریشههای یک اندیشه، صورت، سبک، فرم و درونمایهی اثر ادبی، در متنهای گذشته، یا در زندگی شخصی نویسنده جستجو میشود. اطلاعات تاریخی، اساسیترین ابزار برای شناخت تجربیات و اندوختههای شخصی مولف به شمار میرود. این روش نشان میدهد که چقدر از عناصر متن، محصول ابداع فردی مولف است و چقدر اقتباس از سنت و تاریخ.
منتقد ادبی با تکیه بر منابع پیشین حدود سرقت، تقلید، ابداع، نوآوری و تاثیرو تاثّر متن ادبی را مشخص میکند. میزان موفقیت مولف و متن، جایگاه آن در میان شکلهای ادبی و روابط میان متون، به طور کلی در تاریخ اجتماعی و تاریخ ادبیات به خوبی شناخته میشود. در این روش تاریخ ادبی سخت نیازمند یافتهها و اطلاعات نقد ادبی و سبکشناسی تاریخ است.
مورخ ادبی، با بررسی منابع و مآخذ تاریخی و اجتماعی میکوشد تا به کمک اطلاعات تاریخ اجتماعی، فرهنگی و اقلیمی در عصر تولد متن و زمان حیات مولف حلول کند و شرایط زیست محیطی را که مولف در آن میزیسته شناسایی کند و عوامل و زمینههای تاریخی و اجتماعی موثر در آفرینش آثار را معرفی نماید. ذوق و سلیقهی جمالشناسی هر عصر، اندیشههای حاکم و حتی ساختارهای اجتماعی هر دوره به منزلهی سرچشمهی تاریخی تکوین آثار ادبی است.
فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریهی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحهی ۱۳۱/۱۳۲.