کاروند پارسی || محمودفتوحی‌رودمعجنی
3.47K subscribers
152 photos
19 videos
39 files
194 links
محمود فتوحی رودمعجنی، دانش‌آموخته زبان و ادبیات فارسی.
Download Telegram
سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
دل قوی‌دار که بنیاد بقا محکم ازوست
2⃣ رویکرد تکوینی (۲)



برای ارزیابی و شناخت آثار و یافتن پیوند درونی متن‌ها و ارتباط متن با ارزشها و ساختارهای اجتماعی از بررسی زمینه‌های تاریخی ناگزیریم.

اطلاعات زندگی‌نامه‌ای مولف، ویژگی‌های فردی، خانوادگی، اعتقادات، طبقه‌ی اجتماعی، شرایط اقلیمی زندگی، استادان، شاگردان، تحصیلات، مطالعات و ... در شناخت بهتر متون و نزدیک شدن به ملیت و هویت هنری مولف بسیار کارآمد است. روش تکوینی می‌کوشد تا نیت مولف را بازسازی کند.

گروهی از مورخان ادبی بر اساس تفسیر سببی و تحلیل علی و معلولی ادبیات، آثار ادبی را محصول آگاهی گروهی و خرد جمعی جوامع می‌دانند. بر مبنای این نظریه، تاریخ تفکر، تاریخ ادیان و عقاید و دیگر هنرها، با تاریخ ادبیات در هم آمیخته می‌شود. این گروه وظیفه‌ی مورخ ادبی را بررسی تاریخ علم و شعور انسان می‌دانند و معتقدند که مورخ ادبی باید با تاریخ علوم، فلسفه، هنرهای زیبا و تاریخ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آشنایی داشته باشد.




فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریه‌ی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحه‌ی ۱۳۱/۱۳۲.
اعترافات دانشگاهی (8) مستعمره‌های علمی

ما مُستعمره‌های علمیِ امپراطوری زبان آنگلو امریکی هستیم.


باید به زبان انگلیسی و فقط انگلیسی نوشت تا به درجات اعلای علمی رسید. این روزها این "دربایَست" برای تعامل با جهانِ علم و علمِ جهانی انکارناپذیر است. حَتمیّتی ناگزیر پیش روی ما نهاده شده است.

در پایگاه‌های علمی ISI, و Scopus و نمایه‌سازهای Q1, Q2, Q3 عمدتاً فرآورده‌های علمی به زبان انگلیسی اعتبار و شاخص تأثیر می‌گیرند. اگر به زبان چینی که پر گویش‌ورترین زبان جهان است مقاله بنویسیم و یا به فرانسوی که به شیوایی و ادبیت شُهره است یا به آلمانی که قابلیت وصف‌ناپذیری برای فلسفیدن دارد و یا به زبان‌های روسی، عربی و اسپانیول بنویسیم در نمایه‌های برتر علمی نه مخاطبی خواهیم یافت و نه شاخص تأثیری؛ نه دانشگاهمان رتبه‎ای می‌گیرد و نه استادمان مرتبه‌ای و راتبه‌ای.

در چنین شرایطی، «جهانی شدن» عملاً یعنی «انگلیسی شدن». جهانی شدن به معنی مزبور، در میان نخبگان دانشگاهی چنان عادی شده که نه تنها هراسی از زوال زبان‌های ملی و مادری ندارند بلکه برخی بر این باورند که زبان بومی مانع رشد علمی و توسعه‎ی فرهنگی است. زیرا به گمان آن‌ها سرعت انتقال علم به دهکده‎ی جهانی، زبان واحد می‌خواهد. البته این زبان واحد با شتاب در حال فرا‌گیر شدن است. همگان از دولت گرفته تا نخبگان و دانشگاههای ما مجدانه از آن زبان جهانی حمایت می‌کنند.

مطابق این روند تا چندسالی دیگر نخبگان ما ناچارند همه به زبان انگلیسی بخوانند، بیاندیشند، بگویند و بنویسند تا سخنشان را جهان علم بشنود و در رقابت سنگین علمی در نمایه‌های برتر جهانی به حساب آیند. در آینده‌ی نه چندان دور پیوند طبقه‎ی نخبه از بدنه‎ی جامعه و توده‎ی مردم گسسته می‎شود. در چنان شرایطی میان نخبگان و توده‌ی ملت، انقطاع زبانی، علمی و فرهنگی رخ می‌نماید. و باز می‌گردیم به شرایط اروپای تحت سیطره‎ی کلیسا در قرون وسطی. آن زمان لاتین، زبان علم بود. اهل علم به لاتین می‌اندیشیدند و می‎نوشتند. مردم عادی به زبانهای بومی خود (فرانک، انگلوساکسونی، ژرمنی، اسپانیول، پرتغالی و رُمیایی) سخن می‌گفتند. توده را خبری از دنیای علم و دانش نبود و شکاف آگاهی میان اهل علم با مردم بسیار. بخشی از مدنیت جهان بعد از رنسانس، رهاورد کاسته شدن فاصله‎ی میان نخبگان و توده‎ی جامعه بوده است که از آن به نرخ باسوادی جامعه و مدنیت تعبیر می‎کنیم. اما گویی تلاش می‌کنیم تا بار دیگر ما به شرایط پیش از رنسانس باز گردیم.

گزاره‌های مشهوری از فیلسوفان معاصر شنیده‌ایم که می‌گویند: «زبان، خانه‎ی هستی است» یا «زبان ابزار سلطه است»، «زبان، حقایق زندگی را بر می‎سازد». حال وقتی زبانِ نخبگان جهان، زبان انگلو-امریکی باشد آنگاه خانه‎ی هستی نخبگان خاور دور و نزدیک، و آفریقا و اروپا در زبان و فرهنگ آنگلو-امریکی برساخته می‌شود. اندیشه‌های نو و حقایق تازه در این زبان شکل می‌گیرد. و این زبان، «ابزار سلطه» و «سلاح مسلط» می‌شود که البته شده است. در آن صورت دانشگاه ما، مستعمره‎ی زبان مسلط شده است و دانش که در تعبیر میشل فوکو، منبع قدرت در تمدن جدید است تنها در درون زبان استعماری تولید می‎شود و در همان زبان نشر می‎یابد. منبع قدرت یعنی دانش در اختیار یک جامعه‌ی زبانی قرار دارد. آنگاه آن ملت که زبانش، زبان علم شده مقتدرترین و ثروتمندترین ملل است و آن جامعه‌ی زبانی با قدرت متمرکز بر علم و رسانه جهان را بیشتر زیر سلطه می‌کشد.

اکنون جهان سوم و بلکه تمام جهان در پرتو شعار علم نافع برای جهانیان با پدیده‎ی تازه‌ای به نام «استعمار زبانی» روبروست. زبان مسلط، استعمارگر است و گروه‌های تخصصی نخبگان مستعمره‌ها. زبان مسلط لشکر واژه‌هایش را به درون ذهن نخبگان ملل دیگر گسیل داشته است. نخبگان را به تصرف زبان مسلط در آورده و از ذهن آنها به نام پیشرفت بشر و رشد علم بهره‌کشی می‌کند. در سایه‎ی این نبرد زبانی، زبان مسلط روز به روز غنی‌تر، گسترده‌تر و فربه‌‌تر می‎شود زیرا از سراسر جهان کشف‌های تازه را در آن سرازیر می‌کنند؛ افق‌های جدید در آن طراحی می‌شود تا آنجا که آن زبان به یگانه ظرف دانش و اندیشه بدل شود. اما در آن سو زبان بومیِ مستعمره‌ها در سطح روابط ساده‎ و اولیه‌ی اجتماعی فرو می‎ماند، محدود و محدود می‎شود و بسا که ناگزیر از زبان سلطه، به سرعت وام می‎گیرد و وام می‎گیرد تا در آن حل شود. در فرایند رقابت‌های علمی، مرگ تدریجی زبان‌های غیر انگلو-امریکی شتاب می‎گیرد تا نهایتاً به مرگ هویت، مرگ ملیت، مرگ فرهنگ، مرگ تاریخ ملت‌ها و مرگ تمایزها و تفاوت‌ها بینجامد و دهکده‌ی جهانی به فرهنگ و زبان واحدی برسد.

ادامه مطلب در یادداشت بعدی https://t.me/karvandparsi/222
ادامه‌ی یادداشت پیشین https://t.me/karvandparsi/221


مجال نیست تا توفیق زبان انگلیسی را در تولید ثروت از رهگذر فروش مقالات علمی بنویسم. جالب آن که این مقالات به خود ما که گاه تولیدکننده‌ آنیم فروخته می‌شود. زبان انگلیسی از رهگذر استعمار زبانی، امپراطوری یا امپریالیسم زبانی[1] نوینی را شکل داده است. این امپراطوری یک گام از پروژه‎ی استخراج منابع زیر زمینی مستعمرات و روش‌های سنتیِ خرید نفت خام از کشورهای نفتی فراتر رفته است. دیگر نفت خام نمی‌خرد تا به مواد صنعتی بدل کند و با قیمت بالاتر به خود تولید کننده بفروشد؛ بلکه این بار علمی که با تلاش نخبگانِ ملل غیر انگلیسی و با سرمایه‌ی آن‌ها در کشورشان تولید شده دوباره به خود آن ملت‌ها فروخته می‌شود. اکنون ما مقاله‌هایی را می‌خریم که از رتبه‎ی علمی بالاتری برخوردار می‌شوند آن مقالات را هر کس در هر جای دنیا نوشته باشد به «زبان انگلیسی» منتشر شده است و در پایگاههای نمایه‌سازی، شاخصِ تأثیر به دست آورده و داغ شده است.

اکنون این امپراطوری زبانی است که تعیین می‌کند کدام نگرش‌ها به پارادایم تبدیل شود، چه نوع علمی تولید شود، چگونه تولید شود، چگونه توزیع شود؛ به چه زبانی توزیع و منتشر شود؟ چه کسانی عالم‌ترند؟ و کدام مراجع معتبرتر؟ و در این میان، دانش‌های بومی و علوم منطقه‌ای و مسائل محلی در پایگاه‌های بین‌المللی اطلاعات علمی شأنی نمی‌یابند چرا که «مخاطب جهانی» ندارند. از دیدگاه علم جهانی، مسائل بومی و محلی نه تنها کمکی به جهانی‌شدن نمی‌کنند بلکه مانع آن نیز هستند.

خلاصه آن که شتاب دانشگاه‌های ما برای انتشار علم نافع برای جهان و غفلت از زبان بومی ما را به مستعمر‌های امپراطوری زبان انگلیسی بدل ساخته است. همه کارگران تمدن پیشرو هستیم، تمدنی که پشتش فرهنگ و ارزش‌ها و ساختار اجتماعی یک جامعه‌ی زبانی ایستاده است یعنی تمدن انگلوامریکی.

بگذریم از این که در رشته‌های علوم انسانی بسیاری از پژوهش‌های ملی که کاربردی ملی دارند برای حضور در رقابت‌های علمی و عرضه به نمایه‌های برتر به زبان انگلیسی منتشر می‌شوند.

سعدی چه نیک حال ما را نظم فرموده است:

شد غلامي که آب جوي آرد آب جوي آمد و غلام ببرد

http://karsi.blogfa.com/post/226/%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%81%d8%a7%d8%aa-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-(8)-%d9%85%d8%b3%d8%aa%d8%b9%d9%85%d8%b1%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b9%d9%84%d9%85%db%8c
3⃣ رویکرد دیالکتیکی



جدال میان سنت و ابداع و کهنه و نو، تقابل سبک‌ها و فرم‌های ادبی، شالوده‌ی دگرگونی و تحول را در تاریخ ادبیات رقم زده است.


بدون این جدال و جابه‌جایی، نمی‌توان برای ادبیات حیات و تکاملی تصور کرد. اساس ابداع بر ساختن عمارتی نوین در میان فرم‌های متداول و معمول نهاده شده است.

سبک‌ها و فرم‌های ادبی پیوسته با یک‌دیگر در جدال‌اند و جنگ طرز کهنه و نو در ادبیات بازتاب گسترده‌ای دارد.

قیصر امین‌پور اساس کتاب سنت و نوآوری در شعر معاصر (۱۳۸۳ ش) را بر رویارویی دو جریان کهنه و نو در شعر معاصر فارسی پس از انقلاب مشروطه استوار کرده است.

جریان‌ها و سبک‌های ادبی از منظر تقابلی با یکدیگر، بهتر شناخته می‌شوند. تاریخ ادبیات با استفاده از مقایسه‌ی سبک‌های متقابل، تحلیل روشن‌تری از تحول ادبی به دست می‌دهد. مورخ ادبی، دوره‌های تاریخی را در تقابل با یکدیگر به مطالعه می‌گیرد و ویژگی‌های هر کدام را در مقابل دیگری بررسی و تحلیل می‌کند.

مثلاً برای شناخت بهتر مکتب رمانتیسم، این مکتب را در مقابل کلاسیسم قرار می‌دهند و از رهگذر مقایسه‌ی ویژگی‌های متقابل و متضاد، آن دو را معرفی می‌کنند...

مورخان ادبی اگر به مباحث سبک‌شناسی علاقه‌ی بیشتری داشته باشند، از طریق بررسی سبک‌های متقابل، دست‌آورهای قابل قبولی حاصل خواهند کرد و با اطمینان خاطر بیشتری، جریان‌های ادبی را پی‌گیری خواهند کرد.

سبک‌های فردی در تقابل با هم و سبک‌های دوره‌ای نیز در تقابل با یک‌دیگر برجسته می‌شوند.

این مساله در بررسی تقابل فرم‌های ادبی و محتوای فکری آثار و ادوار تاریخی نیز صادق است.

اساس این منظر بر این اصل استوار است که حرکت تاریخ ادبی در دل یک فرایند دیالکتیکی شکل می‌گیرد.




فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریه‌ی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحه‌ی ۱۳۲/۱۳۳/۱۳۴ ۰
قصۀ «هرمنوتیک» و «شک‌اندیشی» و «عدم قطعیت معنی»

رواج این ایده‌ها تفسیر را به هوا و هوس خواننده و منتقد وا می‌گذارد، آنگاه که هر متنی، مبهم و چند معنایی و تعین‌ناپذیر تلقی شود به پایان نقد ادبی و مطالعات ادبی رسیده‌ایم و آنجا آغاز نیست‌انگاری مطلق است. خواندن قصة «هرمنوتیک» و «شک‌اندیشی» و «عدم قطعیت معنی» سخت جذاب است بویژه برای مردمی که عقلانیت مدرن را نیازموده‌اند و کمرشان زیر بار قطعیت خم شده است. اما براستی آیا آزادی کامل در تفسیر و تأکید بر ارزش «غلط خوانی» راه را بر عقلانیت نمی‌بندد. رواج این نظریه‌ها نسل جدید را از مطالعة تاریخ نقد و شناخت مجازهای زبانی و قابلیتها و شگردهای زبان مجازی باز می‌دارد. با اتکای به این نظریه‌ها به سهولت می‌توان واقعیت و تاریخ را انکارکرد.
اگر میان متون تفاوت کیفی وجود نداشته ‌باشد و نتوان در آن باب سخن گفت نقدادبی چه جایگاهی دارد؟
حقیقت آن است که تازه‌ترین نظریه‌های مد روز هیچ اثری براستادان و پژوهشگران زبان و ادبیات حتی در انگلستان نگذاشته است. هنوز شرح و تفسیر، تصحیح، شرح حال‌نویسی، جستجوی منابع وکاوش درکتابشناسی و زمینه‌های تاریخی واجتماعی نویسندگان برای ایضاح اثر ادبی ادامه دارد. این یکی از وظایف بزرگ نقد ادبی است: حفظ گذشته و انتقال میراث ادبیات طراز اول در عصرتمدن فن سالارانه.
هرچند در سراسر قرن بیستم نقد ادبی جدید، نسبیت‌گرایی را فریاد کشیده است اما هنوز بخش قابل توجه داده‌باوری و اثباتگرایی پابرجاست. تأکید بر بینامتنیت و زمینة متن به خوانش دقیق متون و به احیای تتبع در منابع باموشکافی و تیزبینی بیشتر می‌انجامد. هنوز می‌توان به مطالعة رتوریک و مجاز‌شناسی و تحقیق در ابهامها و مقولات تعین‌ناپذیر متنها پرداخت، بدون داوری ارزشگذارانه به معنی.
زیاده‌روی در شک‌اندیشی و ساخت شکنی به نابودی ادبیات، نقد ادبی و تتبع در میراث طراز اول گذشته و نهایتاً به نفی هویت می‌انجامد. دعوت به عقلانیت را نباید به معنی هواداری از ترک کار بزرگ نظریۀ ادبی (که از افلاطون و ارسطو پدید آمده است) تلقی کرد.
(رنه ولک. تاریخ نقد جدید. ترجمة سعید ‌ارباب شیرانی.تهران:نیلوفر. 1385. ج6 ص444- 447).
مسئله مولانا در عصر صفوی.pdf
2.6 MB
در حدود یکصد سال - از برآمدن صفویان در سال ۹۰۶ قمری تا زمان انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان در سال ۱۰۰۶ قمری - در فلات مرکزی ایران که تحت سیطرۀ دولت نوظهور صفوی درآمد خوانش آثار مولانا از رونق افتاد و با سکوت مواجه شد.
این جُستار حیات تاریخی افکار و آثار مولانا را طی دو قرن دهم و یازدهم بررسی می‌کند و در صدد یافتن پاسخی برای این پرسش است که عوامل اقبال اندک به مولانا و به حاشیه رفتن این عارف بزرگ در سدۀ نخست حکومت صفویان چه بود؟ چرا دوباره در قرن یازدهم مولوی در کانون توجه نخبگان طراز اول در اصفهان و دیگر شهرهای فرهنگی ایران قرار گرفت؟

منتشر شده در مجموعۀ «پیش ادیب عشق»، ارجنامۀ استاد سعید حمیدیان.


https://t.me/karvandparsi/226
👆راهنمای خوانش قصیده در کلاس فارسی عمومی

1️⃣ قصیدۀ فارسی را چگونه بخوانیم.

شعر را باید آرام خواند، هرچه از سرعت خواندن شعر بکاهید لذت بیشتری خواهید برد. برای آنکه معنی و زیبایی قصیده را خوب بچشید سعی کنید با حوصله پرسش‌های زیر را در هنگام خواندن هر قصیده پیش چشم داشته باشید. این پرسش‌ها، ساختار، ارزش‌های هنری و درون‌مایۀ اندیشگانی شعر را یادآوری می‌کند. (#فارسی_عمومی، ص 43).


#فارسی_عمومی: درسنامه‌ی دانشگاهی.
محمود فتوحی، حبیب الله عباسی.
تهران: انتشارات سخن.
ویراست سوم. 1397.


2️⃣ شعر نو (آزاد) را چگونه بخوانیم؟
https://t.me/karvandparsi/229

https://sokhanpub.net/?attachment_id=1401
👆راهنمای خوانش شعر نو در کلاس فارسی عمومی

2️⃣ شعر نو (آزاد) را چگونه بخوانیم؟ (1)

باید بدانیم كه شعر - به‌ویژه شعر آزاد - داروی مسكّن و آرام‌بخش نیست؛ بلكه انگیزاننده، بیدارگر و تکان‌دهنده است. خواندن شعر [به قول لارنس پرین]، همچون بازی تنیس است. لذت بردن از شعر و تنیس بدون تلاش و زحمت ممكن نیست. بازیكن توانمندِ تنیس باید یكسره آماده باشد و جهت ضربه‌های حریف را بشناسد و پاسخ بدهد؛ هر چه بیشتر تلاش كند، لذت بیشتری خواهد برد. خوانندۀ شعر نسبت به بازیكن تنیس این امتیاز را دارد كه حریف خواننده، یعنی شاعر، قصد بردن بازی را ندارد؛ بلكه تنها توقع او، پاسخ دادن به ضربه‌های شعر از جانب خواننده است. (ص ۱۲۸)

#فارسی_عمومی: درسنامه‌ی دانشگاهی.
محمود فتوحی، حبیب الله عباسی.
تهران: انتشارات سخن.
ویراست سوم. 1397.


1️⃣ قصیدۀ فارسی را چگونه بخوانیم.
https://t.me/karvandparsi/227
2️⃣ شعر نو (آزاد) را چگونه بخوانیم؟ (1)
https://t.me/karvandparsi/229

https://sokhanpub.net/?attachment_id=1401
👆راهنمای خوانش غزل در کلاس فارسی عمومی

3️⃣ غزل پارسی را چگونه بخوانیم؟

غزل عمدتاً سخن عاطفی است و شرط لذت بردن از آن همدلی با شاعر است. شعر باید با عواطفتان پیوند بخورد. نخست یک‌بار غزل را آرام روخوانی کنید. بار دوم با حوصله پرسش‌های زیر را پیش چشم داشته باشید و غزل را بخوانید. اگر می‌توانید جای پاسخ‌ها را در شعر با قلم علامت بزنید. چند غزل از این کتاب را با کمک استاد در کلاس بخوانید تا روش خواندن غزل را بیاموزید؛ آنگاه روزانه یک یا دو غزل را خودتان بخوانید. ‌غزل‌هایی را که خوانندگان با موسیقی اجرا کرده‌اند با دقت بخوانید، آنگاه موسیقی را بنیُوشید. ادراک توأمان موسیقی و شعر لذت‌بخش‌تر است. (ص 62).


#فارسی_عمومی: درسنامه‌ی دانشگاهی.
محمود فتوحی، حبیب الله عباسی.
تهران: انتشارات سخن.
ویراست سوم. 1397.

1️⃣ قصیدۀ فارسی را چگونه بخوانیم.
https://t.me/karvandparsi/227
2️⃣چگونه شعر نو (آزاد) را بخوانیم؟
https://t.me/karvandparsi/229
Forwarded from نور سیاه
چه باید کرد که زبان فارسی از این حال و روز ناخوش به ‌درآید؟

حال زبان فارسی خوش نیست. این داستانی است که بر هر سر بازاری هست. چه باید کرد که زبان فارسی از این حال و روز ناخوش به ‌درآید؟ کارهای زیادی باید بشود. در آموزش‌وپرورش و دانشگاه‌ها و... اما به نظر من در وهلۀ اول باید تمهیداتی اندیشید که نهادهای فرهنگی حکومتی به‌خصوص صداوسیما، خبرگزاری‌ها، روزنامه‌ها و رسانه‌های مجازی وابسته به حکومت که از بودجۀ دولت و بیت‌المال استفاده می‌کنند، ترویج‌دهندۀ زبان فارسیِ درست و پدرومادردار باشند یا دست‌کم اگر یار شاطر نیستند بار خاطر نباشند و زبان فارسی را ویران نکند.
این کار هم از رهگذر اعمال «ممیزی» سخت‌گیرانه و عالمانه میسر است. من علی‌الاصول‌ با ممیزی مخالف هستم اما اعتقاد دارم محصولات دستگاه‌های فرهنگی که از بیت‌المال ارتزاق می‌کنند، باید از حیث درستی زبان فارسی٬ ممیزی و بررسی شود. فیلم و ترانه و خبر و کتاب و مکتوبی که زبان فارسی نادرست و نامرتبی دارد نباید به دست نهادهای حکومتی تولید و منتشر شود. چطور از حیث محتوا آن‌همه سخت‌گیری‌های بی‌وجه و باوجه می‌شود اما از منظر زبان فارسی نه. این بدیهی است که نباید با بودجه دولت و بیت‌المال برنامه ساخت و کتاب و نشریه منتشر کرد و زبان فارسی را تخریب کرد. جایگاه زبان فارسی در قانون اساسی مشخص است. مقامات عالی‌رتبۀ کشور هم سخنان صریحی در لزوم حفاظت و تقویت زبان فارسی گفته‌اند. ای دریغا که نهادهای فرهنگی کشور درک و دریافت درستی از اهمیت کلیدی زبان فارسی ندارند.

برای اعمال ممیزی و بررسیِ زبانیِ آثار و منشورات نهادهای فرهنگی حکومتی باید متخصصان و ویراستاران کارآزموده، مراقب درستی زبان فارسی در آنها باشند. در صداوسیما هرچه برنامه‌ای پرمخاطب‌تر باشد، باید در قبال زبان فارسی مسئول‌تر و سنجیده‌کارتر باشد. مجریان بی‌سواد پرمدعا نباید زبان مردم را تخریب کنند. خبرگزاری‌های پرمخاطب کشور قبل از نشر هر خبر باید آن را به ویراستاران آزموده بسپارند تا اخبار با زبان فارسیِ درست و پاکیزه پراکنده شود. فیلم‌ها و سریال‌ها معمولاً مشاور مذهبی و حقوقی و انتظامی دارد اما مشاور زبانی و ادبی ندارد. در برنامه‌های ادبی رادیو و تلویزیون اشعار بزرگان زبان فارسی غلط خوانده می‌شود. در زیرنویس‌های برنامه‌های پربینندۀ صداوسیما زبان فارسی گفتاری به کار می‌رود. گزارشگران فوتبال اسراف‌کارانه لغات و اصطلاحات فرنگی به کار می‌برند. زبان روزنامه‌ها نابسامان است. در فضای مجازی که وضع آشفته‌تر است. این ناسازی‌ها و بی‌اندامی‌ها را باید ویراستاران بصیر ببینند و تذکر دهند و رفع کنند.
نهادهای فرهنگی حکومتی و رسانه‌های دولتی ابزار کارآمد دفاع از زبان فارسی هستند یا فی‌الواقع از آنها انتظار می‌رود ابزار کارساز ترویج و تقویت زبان فارسی باشند لاجرم باید هرچه زودتر مجهز شوند به حضور ویراستاران بادانش و آموزش‌دیده و آزمون‌پس‌داده. ویراستار باید جزء جدانشدنی و سازمانی این دستگاه‌ها و رسانه‌ها باشد. درنتیجه باید هرچه زودتر ویراستار کاربلد تربیت شود. گروه‌های ادبیات فارسی دانشگاه‌ها و فرهنگستان زبان و ادب فارسی و آموزشگاه‌های خصوصی معتبر باید برای نهادهای دولتی ویراستار تربیت کنند. در مملکت پول هست و این‌همه دانشجو و فارغ‌التحصیل درس‌خواندۀ کوشای جویندۀ کار هست. چرا از این توانایی بالقوه برای این موضوع مهم استفاده نشود‌؟ از بذل مال و عمر برای زبان فارسیِ نباید دریغ داشت. بنابه قاعدۀ الاهم فالاهم هزینه‌کرد برای زبان فارسی مقدّم است بر اعم اغلب هزینه‌های فرهنگی.

این را هم بگویم که بررسی و اعمال ممیزی زبانی را فقط دربارۀ محصولات دستگاه‌های فرهنگی حکومتی و رسانه‌های دولتی که از بودجه کشور استفاده می‌کنند، ضروری می‌دانم. مردم و رسانه‌های خصوصی باید آزاد باشند که فارسی را هرطور که دوست دارند بنویسند. به هر شیوه‌ای که تمایل دارند شعر و ترانه و تصنیف بسازند. گیرم غلط بنویسند و زبانشان زبان یأجوج و مأجوج باشد. مردم را برای درست‌نوشتن باید قانع کرد. باید آموزش داد. باید درست‌نویسی تبدیل به فرهنگ شود. اجبار و الزام جواب نمی‌دهد و نقض غرض است. باید آهسته و پیوسته به جایی رسید که جامعه خود به خود آثاری را که زبان فارسی سست و ناتندرست دارد٬پس بزند.

نهادهای فرهنگی حکومتی که از ثروت ملی بهره می‌برند باید وظیفۀ خود را در قبال ترویج و تعمیم و تقویت زبان فارسیِ صحیح و معیار انجام بدهند. برای همین موظفند و مکلفند که در مرحلۀ اول٬ خودشان٬ زبان فارسی را درست به کار ببرند.

https://t.me/n00re30yah
4⃣ رویکرد کارکردگرا



این روش ادبیات را از منظر کارکرد و نقشی که در تاریخ بازی کرده مورد بررسی قرار می‌دهد. به بیان دیگر در این روش، موضوع کار مورخ ادبی بررسی نقش یک متن یا یک جریان ادبی، در زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم است. متن ادبی در طول زمان، تاثیرهای متنوعی بر مخاطبان خود می‌گذارد. برخی شاهکارها پس از ظهور خود، نوع ادبی یا نظام و سبک و فرم تازه‌ای را در تاریخ ادبیات به وجود می‌آورند. تقلیدها و نظیره‌های آن نیز زیاد می‌شود.

مثلاً منظومه‌های نظامی گنجوی تا قرن‌ها پس از نظامی، بر روند آفرینش ادبیات داستانی در ایران تاثیر گذاشت. تقلید از گلستان سعدی، قرن‌ها رواج داشت، مثنوی مولوی در زندگی فرهنگی و اجتماعی مردم ایران نقش عمده‌ای از خود بر جای گذاشت. دیوان حافظ هنوز بیشترین مخاطب را در پی خویش می‌کشد. شرح و تفسیر و تاویل‌های حافظ و مثنوی و اجراهای مکرر نمایشنامه‌های شکسپیر در دوره‌های مختلف نشان‌دهنده‌ی نقش موثر این آثار در زندگی مردم است.

مورخ ادبی با استفاده از روش کارکردگرا می‌تواند تاریخ حیات شاهکارها را به نگارش درآورد، روح زمان‌های مختلف و افق انتظارات عصرها را در مواجهه با شاهکارها بشناسد و نقش ادبیات و آثار ادبی را در حیات اجتماعی هر قوم بررسی و تحلیل کند.




فتوحی، محمود. (۱۳۸۷).نظریه‌ی تاریخ ادبیات. تهران. سخن. صفحه‌ی ۱۳۴ .
وحید دستگردی؛ «اشعر شعرای عجم کیست؟» مجلۀ ارمغان، دوره سوم، مرداد ۱۳۰۱ شماره ۵.

اکنون شاهدیم که پیش‌بینی استاد وحید دستگردی در باب آیندۀ شعر ادیب الممالک محقق نشد؛ «حجاب معاصرت»، ذوق ادبی و قضاوت منتقد را در زمان خود محصور می‌کند.
سرگذشت شعر فارسی پس از سال 1301 که این مقاله منتشر شده، چیزی دیگری است غیر از آنچه وحید گفته است؛ شاعرانی به میدان آمدند بسی مقبولتر، پرخواننده‌تر و پر تفسیرتر از ادیب الممالک .

وذو الزمان على الملام فإنما
يحكي الزمان مجاري الأقلام

.
4️⃣ معرفی 50 رمان مشهور پارسی

در یک‌صد و ده سال (1288-1397 ش) که از تولدرمان فارسی می‌گذرد هزاران رمان فارسی منتشر شده است. بسیاری از آن‌ها در زمان انتشار، در شمار پرفروش‌ترین‌ها بوده‌اند؛ اما معدودی در حافظۀ فرهنگی ‌پارسی‌زبانان‌ زنده و پرخوان مانده است. در این بخش پنجاه رمان فارسی به ترتیب سال انتشار،معرفی می‌شود.
در گزینش این رمان‌ها 5 ملاک لحاظ شده است:
1) برندۀ جایزۀ ادبی
2) ترجمه به زبان خارجی
3) تعداد چاپ
4) نقد و تفسیر زیاد
5) اقتباس فیلم

اطلاعات کوتاهی که دربارۀ هر رمان آمده است:
سال نگارش| نام رمان| نویسنده | محتوا | زمان و مکان درون داستان| جایزه | ترجمه | تعداد چاپ | نقد و تفسیر | اقتباس سینمایی
(#فارسی_عمومی،ص 361-364).


#فارسی_عمومی: درسنامه‌ی دانشگاهی.
محمود فتوحی، حبیب الله عباسی.
تهران: انتشارات سخن.
ویراست سوم. 1397.
https://sokhanpub.net/?attachment_id=1401


1️⃣ قصیدۀ فارسی را چگونه بخوانیم.
https://t.me/karvandparsi/227
2️⃣ چگونه شعر نو (آزاد) را بخوانیم؟
https://t.me/karvandparsi/229
3️⃣ غزل فارسی را چگونه بخوانیم؟
https://t.me/karvandparsi/230
منتشر شد:
دوره‌ی ۱۱ - شماره - ۴۴ فصلنامه‌ی نقد ادبی


مقالات این شماره

۱.نقدی بر تلقی رایج از هرمنوتیک فلسفی گادامری به‌مثابه هرمنوتیک خواننده‌محور/ مفسرمحور ص. ۷-۲۸
فرزاد بالو


۲. شیوه‌های محمد حقوقی در نقد و تحلیل شعر معاصر ص. ۲۹-۴۹
کاووس حسن لی، نسرین زاده حسن


۳. بررسی سفر قهرمان در منظومه مهر و ماه جمالی دهلوی براساس الگوی کمپبل، ص. ۵۱-۸۰
عاتکه رسمی، سکینه رسمی


۴. اسلوب روایت در سیرالملوکِ خواجه نظام‌الملک طوسی ص. ۸۱-۱۱۵
مریم سیّدان


۵. سنتزپژوهی مطالعات بین‌رشته‌ای ادبیات کودک از منظر نظریۀ مخاطب محوری ص. ۱۱۷-۱۴۲
آمنه عالی، حسن علی نژاد، حلیمه نعمت الهی


۶. آسیب‌شناسی درک و کاربست مبحث آشنایی‌زدایی در مقالات علمی ـ پژوهشی دانشگاهیان ایران در حوزۀ زبان فارسی تا بهار139،  ص. ۱۴۳-۱۶۸
سعید قربانیان رهورد، داوود عمارتی مقدم


۷. حاشیه در عرفان: از فراخوانی حاشیه‌ها تا گذر از بازی متن و حاشیه ص. ۱۶۹-۲۰۳
پارسا یعقوبی جنبه سرایی


۸. غرض‌ورزی نقد را تباه می‌کند نقدی بر مقاله «چگونه از زیر سایه خود خارج شوم» ص. ۲۰۵-۲۲۱
سید شهاب الدین ساداتی

دسترسی رایگان به مقالات دوره‌ی ۱۱ - شماره - ۴۴ فصلنامه‌ی نقد ادبی

http://lcq.modares.ac.ir/browse.php?mag_id=1233&slc_lang=fa&sid=29
❇️ رویکردهای زبان‌شناسانه در سبک‌شناسی




بیشتر فعالیت‌های روشن‌فکری در مغرب زمین قرن بیستم، به نوعی هم‌راه با دغدغه‌ی میل به وضوح و قطعیت هم‌راه بوده است.

" قطعیت در این مفهوم عبارت است از به کارگیری دیدگاه عینی و صوری روش‌های علوم تجربی".

در مطالعات زبان این قطعیت، در آغاز یک گرایش نظری پدید آورد که چنین استدلال می‌کرد که ساخت‌های زبانی، از درون فرد، تحت تاثیر قواعد دستوری قرار دارند که وی در زبان آموخته و از بیرون نیز تحت تاثیر نیروهای فرهنگی اجتماعی هستند.

عامل نخست، درونی (روانشناسیک) و عامل دوم بیرونی (جامعه‌شناسیک) است.

تنش و تجاذب میان این دو عامل سبب شد که مطالعات زبان به دو قطب فرمالیستی و نقش‌گرا تقسیم شود و دو رویکرد جداگانه و علمی در روش‌های سبک‌شناسی را به دنبال خود بیاورد.

دانش زبان شناسی در قیاس با دیگر شاخه‌های علوم انسانی سرشتی نزدیک‌تر به علوم تجربی دارد و از این رو رویکردهای سبک‌شناسی زبان‌شناسیک در تحلیل متن ادبی عینی‌تر از دیگر شاخه‌های نقد ادبی است.

بازتاب این علم‌گرایی فزاینده در تحلیل متن و نیز واکنش به جنبه‌های مکانیکی‌تر زبان‌شناسی فرمالیستی، ساخت‌گرا و نقش‌گرا، چهره‌ی سبک‌شناسی پایان قرن بیستم را دگرگون ساخت و به ظهور مکاتب تازه‌ای در سبک‌شناسی انجامید.

پابه‌پای پیش‌رفت‌های زبان‌شناسی نوین در فرمالیسم و ساختارگرایی و به ویژه هم‌زمان با گذار زبان‌شناسی زایشی چامسکی به زبان‌شناسی نقش‌گرا، رویکردهای جدیدی در سبک‌شناسی پدیدار شد.

رشد شاخه‌های کاربردشناسی زبان، تحلیل گفتمان، زبان و جنسیت، زبان‌شناسی شناختی، زبان‌شناسی رایانه‌ای و زبان‌شناسی پیکره‌ای هر کدام به ظهور رویکرد نوینی در سبک‌شناسی انجامید.




فتوحی، محمود. (۱۳۹۰).سبک‌شناسی(نظریه‌ها، رویکردها و روش‌ها). تهران. سخن. صفحه‌ی ۱۴۰.
❇️ سبک زنانه چیست؟



زنانه‌نویسی، یعنی جنسیتی کردن ادبیات، بر اساس تجربه و نگاه زنانه؛ این سبک مُصِرّانه می‌خواهد شکل، صدا و محتوایی زنانه و متفاوت با صدای مردان بیافریند.


زنانه‌نویسی یعنی نوشتن از مسائل، مشکلات و حالات و روحیات خاص زنان به منظور شناساندن شعور و حساسیت‌های جنس زن.


مسائل خاص زنان، عبارت است از وضعیت‌ها و تجربه‌هایی که از لحاظ روحی و فیزیولوژیک، تنها در زنان است و مردان فاقد آن مسائل‌اند و به لحاظ فقدان تجربه‌ی زیستی در نگارش آن به پای زنان نمی‌رسند؛ مثلا نگارش تجربه‌ی عواطف مادری، آغاز حاملگی، احساس مادر شدن و سقط جنین در شمار شخصی‌ترین رازهای زنان است.


تنها زنان از عهده‌ی نگارشِ لذت بارداری و کشیدن بار سنگین جنین و گذراندن اوقات با جنین بر می‌آیند...

چنین مضامینی صرفاً به ادبیات زنانه تعلق دارد و داستانی را که حاوی چنین تجربه‌هایی باشد در شمار زنانه‌ترین داستان‌ها می‌آورند. غلبه‌ی این موضوعات در نوشتار، سبک را زنانه می‌کند‌.





فتوحی، محمود. (۱۳۹۰).سبک‌شناسی(نظریه‌ها، رویکردها و روش‌ها). تهران. سخن. صفحه‌ی ۴۰۲ .
✳️ استعاره‌ی جوششی یا کوششی




یکی از پرسش‌های مهم در استعاره‌شناسی این است که آیا استعاره‌ها آگاهانه و ارادی آفریده می‌شوند یا این که خلقِ استعاره‌ها ناخودآگاه و غیر ارادی است؟ دیدگاه سنتی که برای استعاره، نقش تزیینی قایل است خلق و کاربرد آن را ارادی می‌شمارد؛ اما شناختیان، تولید استعاره را یک عمل غیر ارادی و یک رانش اجباری متاثر از ناخودآگاه می‌دانند. هر استعاره‌ای در گفتار و از دل یک طرح‌واره مفهومی و نگاشت بزرگ استعاری در می‌آید. بنابراین خلق استعاره انگیخته است، نه دل‌بخواهی و ارادی.

اکنون با شناخت استعاره‌های مفهومی و نقش آن‌ها در شکل دادن به بنیادهای اندیشه و ایدءولوژی می‌توان گفت که خلق استعاره‌‌ها در متن چندان آگاهانه و دل‌بخواهی نیست؛ بلکه مجموعه‌ی استعاره‌ها به وسیله‌ی استعاره‌های مفهومی که بنیاد هستی‌شناسیکِ گوینده را می‌سازند، کنترل می‌شود. به دیگر سخن، نوع استعاره‌هایی که گوینده می‌آفریند تابع ذهنیت و نوع نگاه او به جهان و زندگی است. پس نقش عمده‌ای که استعاره در به‌هم پیوستگی سبکِ شخصی بازی می‌کند متاثر از سیطره‌ی نگاشت‌های اصلی و ایدئولوژی نویسنده است.



فتوحی، محمود. (۱۳۹۰).سبک‌شناسی (نظریه‌ها، رویکردها و روش‌ها). تهران. سخن. صفحه‌ی ۳۳۲.
عامیانگی و شکوه‌مندی واژگان




هر یک از دو بافتِ رسمی و عامیانه، واژگان خاص خود را دارد. تعابیر عامیانه، واژه‌ها و تعبیرهایی است که در میان گروهای پایین جامعه رایج می‌شود. این بخش از زبان در موقعیت‌های رسمی پذیرفتنی نیست؛ زیرا نامانوس، ناهموار، تند و گاه دور از ادب و گستاخانه است. در سویه‌ی مقابل واژه‌های فاخر قرار دارند که دارای شکوه و اعتبار اجتماعی بالایی هستند.


برای سبک‌شناس دانستن این که در یک پیکره‌ی زبانی میزان واژه‌های رسمی و فاخر بیش‌تر است یا واژه‌های عامیانه و محاوره‌ای اهمیت شایانی دارد.

زبان عامیانه، گرچه فرودست است اما بخش ابداعی زبان است. در این بخش واژه‌ها به سرعت متولد می‌شوند و به همان سرعت می‌میرند. کاربران این نوع تعابیر همیشه، نیاز به واژه‌های تازه دارند تا دیگران را گیج و غافل‌گیر کنند. از این رو تغییرات زبانی در میان گروهای پایین اجتماعی خیلی تند صورت می‌گیرد. این زبان پویا و پرشتاب و همیشه تازه، غافل‌گیر کننده، غیر قابل پیش‌بینی است. و تعبیرسازی در آن، نظم و قاعده‌ی روشنی ندارد. تعبیرهای زبان عامیانه، پررنگ، بذله‌آمیز، طنزآمیز و شوخ‌گنانه است. زبان عامیانه‌ی فارسی پر از کنایات و تعابیر گزنده و رکیک است.


صادق هدایت در داستان علویه خانم(۱۳۲۲) فراوان از امکانات زبان عامه بهره گرفته، به حدی که زبان عامیانه به مشخصه‌ی سبکی این کتاب تبدیل شده است.





فتوحی، محمود. (۱۳۹۰).سبک‌شناسی (نظریه‌ها، رویکردها و روش‌ها). تهران. سخن. صفحه‌ی ۲۵۳.