| #طنزجبهه |
😂🍃😂
------------------------
شب عملیات بود 🎇

فرمانده به یکی از رزمنده ها گفت:
ببین تیربارچی چه #ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیر و ترکش ایستاده و اصلاََ ترسی به دلش راه نمیده..‌.👌😇

نزدیک تیر بارچی شد و دید با خودش زمزمه میکنه :
درِن درِن ...(اهنگ پلنگ صورتی)😎😆

معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه شادمانه مرگ رو به بازی گرفته...😅😂

۱۳۳۸ صادق عفتی:
#طنزجبهه😁


⚽️«مثل این که اولین بارش بود پا به منطقه عملیاتی می گذاشت.😕

🏀 از آن آدم هایی بود که فکر می کرد مأمور شده که انسانهای گناهکار، به خصوص عراقی های فریب خورده را به راه راست هدایت کرده، کلید🔑 بهشت را دستشان بدهد...😏😖

⚽️شده بود مسئول تبلیغات گردان...😩

🏀دیگه از دستش ذله شده بودیم..☹️😣

⚽️وقت و بی وقت بلندگوهای 📢خط اول را به کار می انداخت و صدای نوحه🎵 و مارش عملیات تو آسمان پخش می شد و عراقی ها مگسی می شدند و هر چی مهمات داشتند رو سر مای بدبخت خالی می کردند...😤😟

⚽️از رو هم نمی رفت..😳

🏀تا این که بالاخره طرف مقابل، یعنی عراقی ها هم دست به مقابله به مثل زدند و آن ها هم بلندگو📢 آوردند و صحنه نمایش تکمیل شد..😧😆

⚽️مسئول تبلیغات برای این که روی آنها را کم کند، نوار📀 «کربلا، کربلا، ما داریم می آییم» را گذاشت.😎😂

🏀لحظه ای بعد صدایی از بلندگوی📣 عراقی ها پخش شد که:

🍃 «آمدی، آمدی،
خوش آمدی جانم به قربان شما.

🍃قدمت روی چشام.
صفا آوردی تو برام... 😆😂😂

⚽️تمام بچه ها از خنده ریسه رفتند و مسئول تبلیغات بالاخره رویش را کم کرد و کاسه کوزه اش را جمع کرد و رفت...🤣🤣🤭

#لبخندبزن‌بسیجی☺️