کەزەبا ئیرانێ
تو کەزەبا ئیرانزەمینی
تو نامری، ئازیز دەمینی
ل ناڤ دلێ ڤێ ملەتا، تو
هەم دینی و هەم ژی ئەڤینی
جگر ایران
تو جگر ایران زمینی
تو نمیمیری عزیز میمانی
تو در میان قلب این ملت
هم دینی و هم عشقی
* سارا سودمند
@kaniyadil
تو کەزەبا ئیرانزەمینی
تو نامری، ئازیز دەمینی
ل ناڤ دلێ ڤێ ملەتا، تو
هەم دینی و هەم ژی ئەڤینی
جگر ایران
تو جگر ایران زمینی
تو نمیمیری عزیز میمانی
تو در میان قلب این ملت
هم دینی و هم عشقی
* سارا سودمند
@kaniyadil
دەنگێ خوەدێ
تو چیکسا مه، ستارا مه
دەنگێ ته بوو فتارا مه
وه پێ ته، ل خوراسانێ
بێ دەنگ مایه دوتارا مه!
صدای خدا
تو آسمان پر ستاره مایی
ما با صدای تو افطار میکردیم
بعد از تو در خًراسان
دوتارمان بی صدا ماندەاست!
* علی علیپور- درگز
@kaniyadil
تو چیکسا مه، ستارا مه
دەنگێ ته بوو فتارا مه
وه پێ ته، ل خوراسانێ
بێ دەنگ مایه دوتارا مه!
صدای خدا
تو آسمان پر ستاره مایی
ما با صدای تو افطار میکردیم
بعد از تو در خًراسان
دوتارمان بی صدا ماندەاست!
* علی علیپور- درگز
@kaniyadil
Forwarded from محمد حسین پور
ژ خرناقا تە بارین ئەبر و کانی
تو دەنگێ ساز و خەلکێ بێ زمانی
بڤر لەرزین ژە بەژنا تە بلند دار
دمینی سا مەرا، شەجەری یانی
از گلوی تو ابر و چشمه ها، باریدن گرفتند
تو صدای ساز و مردم بی صدایی
تبرها از تو برخویش لرزیدند ای درخت تن کشیده به اوج
تو برایمان می مانی، شجریانی
✍ اسماعیل حسین پور
@kaniyadil
تو دەنگێ ساز و خەلکێ بێ زمانی
بڤر لەرزین ژە بەژنا تە بلند دار
دمینی سا مەرا، شەجەری یانی
از گلوی تو ابر و چشمه ها، باریدن گرفتند
تو صدای ساز و مردم بی صدایی
تبرها از تو برخویش لرزیدند ای درخت تن کشیده به اوج
تو برایمان می مانی، شجریانی
✍ اسماعیل حسین پور
@kaniyadil
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
- قاسدەک! ته چ خەبەر هانی؟
سا وەلێت دلتەنگم ئەز، زانی؟
- «بێخەبەر مانه»، خەبەر ڤایه...
بێخەبەریێ، مال ل مه دانی!
@kaniyadil
سا وەلێت دلتەنگم ئەز، زانی؟
- «بێخەبەر مانه»، خەبەر ڤایه...
بێخەبەریێ، مال ل مه دانی!
@kaniyadil
Forwarded from Deleted Account
دەنگێ تە
تو چوویی دەنگێ تە سا مە دەخوینێ
خاترا تە لە بییرا مە دەمینێ
خەڤا نابە دەنگێ تە لە گوهێن مە
تێ یە بیستن ژە ئاسمین تا زەمینێ
صدای تو:
تو رفتی و صدایت برای ما میخواند
دوست داشتنت در فکر و ذهن ما میماند
خاموش نمیشود صدایت در گوشهایمان
شنیده میشود از آسمان تا زمین
ـــــــــــــــــــ
محمدقربانی ــــــــ شمال خراسان
به یاد استاد شجریان
تو چوویی دەنگێ تە سا مە دەخوینێ
خاترا تە لە بییرا مە دەمینێ
خەڤا نابە دەنگێ تە لە گوهێن مە
تێ یە بیستن ژە ئاسمین تا زەمینێ
صدای تو:
تو رفتی و صدایت برای ما میخواند
دوست داشتنت در فکر و ذهن ما میماند
خاموش نمیشود صدایت در گوشهایمان
شنیده میشود از آسمان تا زمین
ـــــــــــــــــــ
محمدقربانی ــــــــ شمال خراسان
به یاد استاد شجریان
Forwarded from محمد حسین پور
میڤان و میڤاندار
سەلام ل تووس و ل فردوسیێ گر
هەمێزا خوە ڤەکر، شەجەریان بر
سا ڤی میڤانێ وه قەدر و قەدەر را
خوڕاسان نا کو ئیران چاڤ ب هێستر
مهمان و مهماندار
سلام بر طوس و بر فردوسی بزرگ
آغوشش را باز کرد و شجریان را برد
برای این مهمانِ با ارزش و بلندمرتبە
خراسان نە کە یک ایران چشمشان پر از اشک شد
✍ محمد حسین پور
@kaniyadil
سەلام ل تووس و ل فردوسیێ گر
هەمێزا خوە ڤەکر، شەجەریان بر
سا ڤی میڤانێ وه قەدر و قەدەر را
خوڕاسان نا کو ئیران چاڤ ب هێستر
مهمان و مهماندار
سلام بر طوس و بر فردوسی بزرگ
آغوشش را باز کرد و شجریان را برد
برای این مهمانِ با ارزش و بلندمرتبە
خراسان نە کە یک ایران چشمشان پر از اشک شد
✍ محمد حسین پور
@kaniyadil
Forwarded from اتچ بات
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
* مامۆستایێ نەمر، غولامرزا موهەمەدی
@kaniyadil
@kaniyadil
❇️محمدرضا قدیمی؛
«یغما»ی دیگری در خراسان1️⃣
🖌 دکتر اسماعیل حسین پور
🔶استاد محمدرضا قدیمی مقدم، شاعر توانمند و ناشناختۀ خراسان، متولد 1327 خورشیدی در روستای «سرخ زو» دهستان«تکمران» شیروان است. خودش سروده:«مادرم مرا در تابستان به دنیا آورد/ ... از آن روز شصت سال می گذرد من چشم به راه بهار مانده ام/ و حسرت به دل برای دیدنش، ولی به خود ندیده ام...»(ص109)
🔶تحصیلاتش مکتب خانه ای است. به شغل کشاورزی اشتغال دارد و تخلص شعری اش«چوپان» است. او به دو زبان فارسی و کرمانجی شعر می سراید. مجموعه شعر فارسی اش به نام «چوپان» در سال 1390توسط انتشارات اسحاق تهران در 111 صفحه منتشر شده است. مجموعه شعر «چوپان» شامل غزل، رباعی، دوبیتی و شعر نو است. مجموعه شعر کُردی – فارسی او نیز به نام «مروارید بی صدف» توسط انتشارات شیلان منتشر شده است.
🔶اشعار کرمانجی او روح نواز است و شکوه شعر او وقتی بیشتر خواهد شد که شاهد چاپ اشعار کامل «کرمانجی» او نیز باشیم. کلامش سلیس و روان است. اشعار این چوپان ایلیاتی و این کشاورز «تکمرانی» یادآور اشعار «یغما» شاعر خشت مال نیشابوری است.
چوپانم و حدیث شب و گرگ و صد هراس(10)
چوپانم و کوهسار اورنگ من است(95)
🔶او در حقیقت یغمای دیگری در خراسان است که ناشناخته مانده است. استاد محمد رضا قدیمی مقدم سرمایۀ بزرگی است که ما در شناختن و شناساندنش کوتاهی کرده ایم. این آوای یک شاعر چوپان است که سروده:
ما بی بهانه ریشۀ خسرو ز جا کنیم
شیرین من، تو گوشۀ چشمی اشاره کن(71)
شاید باور کردنی نباشد یک کشاورز و چوپان، این گونه آرایه های ادبی و تلمیحات را در دیوانش به کار ببرد و اشعارش نغز و پرمغز و بی خطا باشند. در شعر او زندگی، امید، درد، غربت و غریبی، غم بیچارگان، آزادی و آزادگی، صبر و پاکدامنی، عشق پاک و بی آلایش، صداقت، عدالت خواهی و مهر میهن، موج می زند. در شعر پرشررش او «حلاجِ» ز شوقِ دار، به رقص درآمده است:
به سر شوق مسیحایی و بر لب ذکر حلاجم
مرا بال پریدن کو؟ به شوق دار می رقصم(61)
🔶او عاشق ساز دوتار است. و می گوید: شعله کن ای سینه، دردم با غزل با تار گو(74) و باز با ذکر تار می گوید: شکسته تار جانم می خورد خاک(82) کین تارِ نغمه ساز خویش، ساز کرده ای؟(79) او از ریا و تزویر خسته است: قلبم شکست، زفتنه و تزویر روزگار(39)
میهنش را آبادان می خواهد:
تا هست زمان، نصیب گل شادی باد!
ایران همه ساله رو به آبادی باد!(97)
🔶این شاید زبان حال شاعر است که خویش را، با تمام رنج هایش برای مان روایت کرده است:
کوچیده بی من کاروان، جا مانده ام من
با کوله باری رنج تنها مانده ام من
من وارث بدبختی یک قوم و ایلم
در قحطی و آشوب و بلوا مانده ام من
با کوله باری غربت تاریخ بر دوش
سنگین تر از شب در گلوگاه مانده ام من
با شانه های زخمی و پاهای خسته
در آرزوی رفتن اما مانده ام من
خشکیده در دستم دعا چون بذر دیمی
تا آسمان گرید شکیبا مانده ام من (50)
🔶استاد محمدرضا قدیمی مقدم، مرد کوه و دشت و درو، مرد شب های پرستارۀ «تکمران» است که هر چند طبیعت مکتب بزرگ او بوده است ولی با کندن بیستون جهل، از کان معرفت شیرین زبان شده است:
بی ستون جهل را کندم بسی فرهادوش
تا زکان معرفت شیرین زبانی یافتم(56)
در این یادداشت به بررسی موضوعی اشعارش می پردازیم و بررسی ادبی بیشتر اشعار استاد قدیمی، مستلزم مجال و مقال دیگری است.
🔶الف: دلدادگی به قبیله
او زبان قبیلۀ خویش و دادخواه تهی دستان است. شاعر شِکوه بر لبی که وارث بدبختی یک قوم غریب است. او بازمانده از کاروانی است که می خواهد او را به ایلش برسانند:
من از قبیلۀ درد آشنای تاریخم
به دادخواهی مشتی فقیر آمده ام(53)
و یا سروده است: «من وارث بدبختی یک قوم و ایلم»(50)
غریبی و غم غربت، خراسانی تو می دانی
زدرد لاعلاج ای یار، من ناچار می رقصم (61)
کاروان جا مانده هستم همره ایلم کنید(101)
🔶ب: مناعت طبع و آزادگی
او با مناعت طبعی که دارد گردن کجِ سرای هیچ کس نبوده است. نخواسته برای لقمه نانی، چاپلوسی کند. زبانش حق گوست. ستایندۀ آزادی است. می خواهد جان و تن فدای آزادی کند. استاد قدیمی، ناهراسیده از تهدیدِ هر چه گرگ، خود را بلند طبع خدا آفریده می داند. او آزاده خو است و این آزاده خویی مهر و مدارایش را بیشتر کرده است:
نمی خواهم برای لقمه نانی
کنم طوطی صفت شیرین زبانی(100)
از گفتن حرف حق و از ساده دلی
آن را که چراغ آرزو مرده منم(96)
دی لاله به گوش باد نجوا می کرد
جان و دل و تن، فدای آزادی باد! (97)
تا وضو از چشمۀ آزادگی بگرفت جان
پیش آن محراب چشمت، رویش قدقامه ام(49)
به تیر و گرگ و کلاغ و سگ مکن تهدید
بلند طبع خدا آفریده ام و چه خوب
بریز خونم و تا برف باز جان گیرد
محال است بگردد عقیده ام و چه خوب(21)
آزاده خو و نرم روش و مصلحت پذیر (10)
@kaniyadil
«یغما»ی دیگری در خراسان1️⃣
🖌 دکتر اسماعیل حسین پور
🔶استاد محمدرضا قدیمی مقدم، شاعر توانمند و ناشناختۀ خراسان، متولد 1327 خورشیدی در روستای «سرخ زو» دهستان«تکمران» شیروان است. خودش سروده:«مادرم مرا در تابستان به دنیا آورد/ ... از آن روز شصت سال می گذرد من چشم به راه بهار مانده ام/ و حسرت به دل برای دیدنش، ولی به خود ندیده ام...»(ص109)
🔶تحصیلاتش مکتب خانه ای است. به شغل کشاورزی اشتغال دارد و تخلص شعری اش«چوپان» است. او به دو زبان فارسی و کرمانجی شعر می سراید. مجموعه شعر فارسی اش به نام «چوپان» در سال 1390توسط انتشارات اسحاق تهران در 111 صفحه منتشر شده است. مجموعه شعر «چوپان» شامل غزل، رباعی، دوبیتی و شعر نو است. مجموعه شعر کُردی – فارسی او نیز به نام «مروارید بی صدف» توسط انتشارات شیلان منتشر شده است.
🔶اشعار کرمانجی او روح نواز است و شکوه شعر او وقتی بیشتر خواهد شد که شاهد چاپ اشعار کامل «کرمانجی» او نیز باشیم. کلامش سلیس و روان است. اشعار این چوپان ایلیاتی و این کشاورز «تکمرانی» یادآور اشعار «یغما» شاعر خشت مال نیشابوری است.
چوپانم و حدیث شب و گرگ و صد هراس(10)
چوپانم و کوهسار اورنگ من است(95)
🔶او در حقیقت یغمای دیگری در خراسان است که ناشناخته مانده است. استاد محمد رضا قدیمی مقدم سرمایۀ بزرگی است که ما در شناختن و شناساندنش کوتاهی کرده ایم. این آوای یک شاعر چوپان است که سروده:
ما بی بهانه ریشۀ خسرو ز جا کنیم
شیرین من، تو گوشۀ چشمی اشاره کن(71)
شاید باور کردنی نباشد یک کشاورز و چوپان، این گونه آرایه های ادبی و تلمیحات را در دیوانش به کار ببرد و اشعارش نغز و پرمغز و بی خطا باشند. در شعر او زندگی، امید، درد، غربت و غریبی، غم بیچارگان، آزادی و آزادگی، صبر و پاکدامنی، عشق پاک و بی آلایش، صداقت، عدالت خواهی و مهر میهن، موج می زند. در شعر پرشررش او «حلاجِ» ز شوقِ دار، به رقص درآمده است:
به سر شوق مسیحایی و بر لب ذکر حلاجم
مرا بال پریدن کو؟ به شوق دار می رقصم(61)
🔶او عاشق ساز دوتار است. و می گوید: شعله کن ای سینه، دردم با غزل با تار گو(74) و باز با ذکر تار می گوید: شکسته تار جانم می خورد خاک(82) کین تارِ نغمه ساز خویش، ساز کرده ای؟(79) او از ریا و تزویر خسته است: قلبم شکست، زفتنه و تزویر روزگار(39)
میهنش را آبادان می خواهد:
تا هست زمان، نصیب گل شادی باد!
ایران همه ساله رو به آبادی باد!(97)
🔶این شاید زبان حال شاعر است که خویش را، با تمام رنج هایش برای مان روایت کرده است:
کوچیده بی من کاروان، جا مانده ام من
با کوله باری رنج تنها مانده ام من
من وارث بدبختی یک قوم و ایلم
در قحطی و آشوب و بلوا مانده ام من
با کوله باری غربت تاریخ بر دوش
سنگین تر از شب در گلوگاه مانده ام من
با شانه های زخمی و پاهای خسته
در آرزوی رفتن اما مانده ام من
خشکیده در دستم دعا چون بذر دیمی
تا آسمان گرید شکیبا مانده ام من (50)
🔶استاد محمدرضا قدیمی مقدم، مرد کوه و دشت و درو، مرد شب های پرستارۀ «تکمران» است که هر چند طبیعت مکتب بزرگ او بوده است ولی با کندن بیستون جهل، از کان معرفت شیرین زبان شده است:
بی ستون جهل را کندم بسی فرهادوش
تا زکان معرفت شیرین زبانی یافتم(56)
در این یادداشت به بررسی موضوعی اشعارش می پردازیم و بررسی ادبی بیشتر اشعار استاد قدیمی، مستلزم مجال و مقال دیگری است.
🔶الف: دلدادگی به قبیله
او زبان قبیلۀ خویش و دادخواه تهی دستان است. شاعر شِکوه بر لبی که وارث بدبختی یک قوم غریب است. او بازمانده از کاروانی است که می خواهد او را به ایلش برسانند:
من از قبیلۀ درد آشنای تاریخم
به دادخواهی مشتی فقیر آمده ام(53)
و یا سروده است: «من وارث بدبختی یک قوم و ایلم»(50)
غریبی و غم غربت، خراسانی تو می دانی
زدرد لاعلاج ای یار، من ناچار می رقصم (61)
کاروان جا مانده هستم همره ایلم کنید(101)
🔶ب: مناعت طبع و آزادگی
او با مناعت طبعی که دارد گردن کجِ سرای هیچ کس نبوده است. نخواسته برای لقمه نانی، چاپلوسی کند. زبانش حق گوست. ستایندۀ آزادی است. می خواهد جان و تن فدای آزادی کند. استاد قدیمی، ناهراسیده از تهدیدِ هر چه گرگ، خود را بلند طبع خدا آفریده می داند. او آزاده خو است و این آزاده خویی مهر و مدارایش را بیشتر کرده است:
نمی خواهم برای لقمه نانی
کنم طوطی صفت شیرین زبانی(100)
از گفتن حرف حق و از ساده دلی
آن را که چراغ آرزو مرده منم(96)
دی لاله به گوش باد نجوا می کرد
جان و دل و تن، فدای آزادی باد! (97)
تا وضو از چشمۀ آزادگی بگرفت جان
پیش آن محراب چشمت، رویش قدقامه ام(49)
به تیر و گرگ و کلاغ و سگ مکن تهدید
بلند طبع خدا آفریده ام و چه خوب
بریز خونم و تا برف باز جان گیرد
محال است بگردد عقیده ام و چه خوب(21)
آزاده خو و نرم روش و مصلحت پذیر (10)
@kaniyadil
❇️محمدرضا قدیمی؛
«یغما»ی دیگری در خراسان2️⃣
🖌 دکتر اسماعیل حسین پور
🔶ج: امید ستایی
استاد قدیمی، با همۀ مرارت های زندگی اش، شاعر امید است. چشم انتظار کسی است که او را از این دشت بی بهار برهاند. خسته از سیاهی و سرما، ستایشگر بهار و سپیده دم است. او شیفتۀ شوکت بهاران است و سپاه سیاه زمستان را در گریز و بت های بی رنگ را، ویران شده می بیند. این به ستوه آمده از ناراستی ها و گرفتار در شب ناباوری ها، چشم به راه چراغی در صبح فرداست:
به دشت خسته زشلاق باد و خنجر برف
تو آفتاب امیدی، جوانه وار بیا(11)
رونق بت ها بشد بی رنگ، و بت در هم شکست
پور ابراهیم، روح حق به ایران می رسد(27)
گر چه شام تیره ام، تاریک و طولانی بوَد
صبح می سوزد شب یلدا، اگر عمری بوَد
می رود سرمای دی در پیشواز او بهار
جوشد و عالم شود زیبا اگر عمری بوَد(38)
تنیده شوکت و آوای فرودین در دشت
سپاه بهمن و دی می کند فرار امروز(45)
در انتظار آمدنت می کشم نفس
زین دشت بی بهار بگو می رهانی ام؟(55)
اگر چه در شب ناباوری گرفتارم
چراغ روشن راهم به صبح فردایی(92)
🔶د: فقر و نداری
استاد قدیمی، همان طور که خودش سروده، دادخواه فقیران است. او از تبعیض، فاصلۀ طبقاتی، فقر و محرومیت، سخت بیزار است. و اگر از فقر شِکوه می کند؛ می خواهد زبان همۀ دردمندان و بی پناهان باشد. این من، من فردی نیست. منِ اجتماعی است.
به عید دیدنی کمتر از ندار بیا...
تو با نداری ما هفته ای کنار بیا...(11)
یکی جان می کند عمری شب و روز
نباشد نان خالی هم مهیا(13)
به اشک آن یتیم پابرهنه
که یخ بندد به گونه مانم امشب(18)
با فاقه درماندگیم رفت به سر روز
شب را سپری با دل درویش نمودم(58)
گرچه من لب بسته ام از درد فقری لاعلاج(64)
ای یوسف خوب ملک کنعان
تا چند به کسوت غلامان
از چاه به جاه کی نشینی
داری تو حمایت فقیران(67)
سرم بستی به شولای نزاری
به پایم کرده ای کفش نداری
چه دیدی در من بیچاره ای فقر؟
چرا دست از سری من بر نداری؟(102)
🔶ه: عشق بی پیرایه
شاعر شوریده دل تکمرانی، عشق یار را با مطاع جوانی خریده است. او دفتری پر از غزل است که تنها با چشم پاک عشق می توان خواند. او چنان محو یار است که مطیع امر اوست. حتی اگر به هلاک او فرمان دهد نیز می پذیرد. او از یار می خواهد تا فرصت باقی است هم پای شقایق و اقاقی بازگردد:
چو فرهادم به جز دلبر نباشد آرزو دیگر
بیا ای عشق شیرین کن، کلام آخرم امشب(17)
عشق تو با متاع جوانی خریده ام
هر کس شنید گفت که ارزان گرفته است(22)
ای که پا بر جگرم می سایی
گل احساس گل قالی نیست(23)
از جان من چه می طلبی یار جانی ام؟
جان خو گرفته با تو، ز خویشت برانی ام؟
من دفتری پر از غزلم چون زلال آب
با چشم پاک عشق، توانی بخوانی ام
دارد شکوفه زار دلم عشق را امید
ناخواسته به سنگ چرا می تکانی ام؟
گیرم سری به کلبۀ چوپان زدی
شرمنده می شوم چو بخواهی جوانی ام(55)
گفتی دل من هلاک باشد، باشد
در عشق تو سینه چاک باشد، باشد
خواهی همه عمر بهر دیدار رخت
پیشانی من به خاک باشد، باشد(100)
تا دیده ما کند تلاقی برگرد
همپای شقایق و اقاقی برگرد
دیر آمدنت عمر مرا می کاهد
تا رونق عشق و وقت باقی، برگرد(103)
@kaniyadil
«یغما»ی دیگری در خراسان2️⃣
🖌 دکتر اسماعیل حسین پور
🔶ج: امید ستایی
استاد قدیمی، با همۀ مرارت های زندگی اش، شاعر امید است. چشم انتظار کسی است که او را از این دشت بی بهار برهاند. خسته از سیاهی و سرما، ستایشگر بهار و سپیده دم است. او شیفتۀ شوکت بهاران است و سپاه سیاه زمستان را در گریز و بت های بی رنگ را، ویران شده می بیند. این به ستوه آمده از ناراستی ها و گرفتار در شب ناباوری ها، چشم به راه چراغی در صبح فرداست:
به دشت خسته زشلاق باد و خنجر برف
تو آفتاب امیدی، جوانه وار بیا(11)
رونق بت ها بشد بی رنگ، و بت در هم شکست
پور ابراهیم، روح حق به ایران می رسد(27)
گر چه شام تیره ام، تاریک و طولانی بوَد
صبح می سوزد شب یلدا، اگر عمری بوَد
می رود سرمای دی در پیشواز او بهار
جوشد و عالم شود زیبا اگر عمری بوَد(38)
تنیده شوکت و آوای فرودین در دشت
سپاه بهمن و دی می کند فرار امروز(45)
در انتظار آمدنت می کشم نفس
زین دشت بی بهار بگو می رهانی ام؟(55)
اگر چه در شب ناباوری گرفتارم
چراغ روشن راهم به صبح فردایی(92)
🔶د: فقر و نداری
استاد قدیمی، همان طور که خودش سروده، دادخواه فقیران است. او از تبعیض، فاصلۀ طبقاتی، فقر و محرومیت، سخت بیزار است. و اگر از فقر شِکوه می کند؛ می خواهد زبان همۀ دردمندان و بی پناهان باشد. این من، من فردی نیست. منِ اجتماعی است.
به عید دیدنی کمتر از ندار بیا...
تو با نداری ما هفته ای کنار بیا...(11)
یکی جان می کند عمری شب و روز
نباشد نان خالی هم مهیا(13)
به اشک آن یتیم پابرهنه
که یخ بندد به گونه مانم امشب(18)
با فاقه درماندگیم رفت به سر روز
شب را سپری با دل درویش نمودم(58)
گرچه من لب بسته ام از درد فقری لاعلاج(64)
ای یوسف خوب ملک کنعان
تا چند به کسوت غلامان
از چاه به جاه کی نشینی
داری تو حمایت فقیران(67)
سرم بستی به شولای نزاری
به پایم کرده ای کفش نداری
چه دیدی در من بیچاره ای فقر؟
چرا دست از سری من بر نداری؟(102)
🔶ه: عشق بی پیرایه
شاعر شوریده دل تکمرانی، عشق یار را با مطاع جوانی خریده است. او دفتری پر از غزل است که تنها با چشم پاک عشق می توان خواند. او چنان محو یار است که مطیع امر اوست. حتی اگر به هلاک او فرمان دهد نیز می پذیرد. او از یار می خواهد تا فرصت باقی است هم پای شقایق و اقاقی بازگردد:
چو فرهادم به جز دلبر نباشد آرزو دیگر
بیا ای عشق شیرین کن، کلام آخرم امشب(17)
عشق تو با متاع جوانی خریده ام
هر کس شنید گفت که ارزان گرفته است(22)
ای که پا بر جگرم می سایی
گل احساس گل قالی نیست(23)
از جان من چه می طلبی یار جانی ام؟
جان خو گرفته با تو، ز خویشت برانی ام؟
من دفتری پر از غزلم چون زلال آب
با چشم پاک عشق، توانی بخوانی ام
دارد شکوفه زار دلم عشق را امید
ناخواسته به سنگ چرا می تکانی ام؟
گیرم سری به کلبۀ چوپان زدی
شرمنده می شوم چو بخواهی جوانی ام(55)
گفتی دل من هلاک باشد، باشد
در عشق تو سینه چاک باشد، باشد
خواهی همه عمر بهر دیدار رخت
پیشانی من به خاک باشد، باشد(100)
تا دیده ما کند تلاقی برگرد
همپای شقایق و اقاقی برگرد
دیر آمدنت عمر مرا می کاهد
تا رونق عشق و وقت باقی، برگرد(103)
@kaniyadil
❇️محمدرضا قدیمی؛
«یغما»ی دیگری در خراسان3️⃣
🖌 دکتر اسماعیل حسین پور
🔶و: پاک دامنی:
او ستایندۀ پاکی و پاک دامنی است. هر چند هزار تهمت بی جا شنیده است ولی باز هم بر عهد، خویش استوار است. او چنان دل بستۀ یار است که تنها او در باورش می گنجد و دل در گروِ حریم روی یار دارد. او سیاووشِ پاک دامنِ رسته از آتش را می ستاید:
سبزه زار سبز شالیزار باران خورده ای
پاک تر از پاک، تقوا با تو باشد هم رکاب(14)
به جز اینکه پاکم و با حُسن انتخاب از این
هزار تهمت بی جا شنیده ام و چه خوب(21)
چو غنچه بسته دهن حفظ آبرو کردم
حرام باد اگر جز حریم روی خوشت
ز مشک و عنبر و گلاب بو کردم(57)
همت نبود بتکده ویران سازی
تا آتش نمرود گلستان سازی
از پاکی و عفت چو سیاوش شاید
از دامن خود نار گریزان سازی(97)
جوانی پاک و اهل درد هستم (99)
🔶در پایان دو دوبیتی کرمانجی خراسان از استاد قدیمی تقدیم حضور می شود و بررسی اشعار کُردی ایشان، در قالب یادداشت دیگری تقدیم خوانندگان عزیز خواهد شد:
نزانم تورک بوو، یا کورمانج بوو یا تات؟
ئەمانەت بر دلێ من رۆ ل من نات
ل هەر دەر رەد دکی ئۆغرا تە خێر بە
بێوی نێوی تە ژنیان نانێ من پات
نمی دانم، تُرک بود، یا کرمانج یا که فارس بود
دلم را امانت برد و دیگر فراموشم کرد
در هر جا روزگار می گذرانی عاقبتت خیر باشد
بیایی یا نیایی دیگر ثمری ندارد چون دیگر نانم را پختی(بیچاره ام کردی و دلم را شکستی)
دلی من چلکەک خوینە، چیکە ک ئارە
مینا مەشکی بێ دەو مایە ل دارە
نە دەستەک سا بهیجینئ نە دەنگەک
ل سەرێ من بوویە «الله مەزار»ه
دلم یک قطره خون است، یک اخگر آتش است
مانند مشک تهی، بر سه پایه آویزان است
نه دستی برای تکاندنش و نه صدایی در گلو هست
بر سرم «الله مزار»* شده است
*الله مزار از ترانه های حماسی و پر اندوه کُردهای شمال خراسان است که روایت سوگ سترگ و غریبانه این مردم است.
🔶آنچه مرور شد تنها بخشی از اشعار استاد محمد رضا قدیمی مقدم بود. او با صفای ایلیاتی اش زندگی، عشق، امید و آزادی را برای مان هجی کرده است. چاپ اشعار کامل فارسی – کردی این ایلیاتی دلدادۀ قبیله، می تواند باعث معرفی بیشتر این شاعر توانمند شود و بی گمان اگر این کشاورز و چوپان، «تکمرانی» نبود و به خوبی معرفی می شد؛ شاید حالا از او تندیس ها ساخته بودند و خیابان ها به نامش می کردند. سرو وجودش بر سر فکر و فرهنگ مان مانا باد!
🔷 هر سه بخش این یادداشت، ضمن مقالهای واحد، در ص 52 ماهنامه مهاباد، شماره 213، مهرماه 1399 خورشیدی نیز چاپ و منتشر شده است.
@kaniyadil
«یغما»ی دیگری در خراسان3️⃣
🖌 دکتر اسماعیل حسین پور
🔶و: پاک دامنی:
او ستایندۀ پاکی و پاک دامنی است. هر چند هزار تهمت بی جا شنیده است ولی باز هم بر عهد، خویش استوار است. او چنان دل بستۀ یار است که تنها او در باورش می گنجد و دل در گروِ حریم روی یار دارد. او سیاووشِ پاک دامنِ رسته از آتش را می ستاید:
سبزه زار سبز شالیزار باران خورده ای
پاک تر از پاک، تقوا با تو باشد هم رکاب(14)
به جز اینکه پاکم و با حُسن انتخاب از این
هزار تهمت بی جا شنیده ام و چه خوب(21)
چو غنچه بسته دهن حفظ آبرو کردم
حرام باد اگر جز حریم روی خوشت
ز مشک و عنبر و گلاب بو کردم(57)
همت نبود بتکده ویران سازی
تا آتش نمرود گلستان سازی
از پاکی و عفت چو سیاوش شاید
از دامن خود نار گریزان سازی(97)
جوانی پاک و اهل درد هستم (99)
🔶در پایان دو دوبیتی کرمانجی خراسان از استاد قدیمی تقدیم حضور می شود و بررسی اشعار کُردی ایشان، در قالب یادداشت دیگری تقدیم خوانندگان عزیز خواهد شد:
نزانم تورک بوو، یا کورمانج بوو یا تات؟
ئەمانەت بر دلێ من رۆ ل من نات
ل هەر دەر رەد دکی ئۆغرا تە خێر بە
بێوی نێوی تە ژنیان نانێ من پات
نمی دانم، تُرک بود، یا کرمانج یا که فارس بود
دلم را امانت برد و دیگر فراموشم کرد
در هر جا روزگار می گذرانی عاقبتت خیر باشد
بیایی یا نیایی دیگر ثمری ندارد چون دیگر نانم را پختی(بیچاره ام کردی و دلم را شکستی)
دلی من چلکەک خوینە، چیکە ک ئارە
مینا مەشکی بێ دەو مایە ل دارە
نە دەستەک سا بهیجینئ نە دەنگەک
ل سەرێ من بوویە «الله مەزار»ه
دلم یک قطره خون است، یک اخگر آتش است
مانند مشک تهی، بر سه پایه آویزان است
نه دستی برای تکاندنش و نه صدایی در گلو هست
بر سرم «الله مزار»* شده است
*الله مزار از ترانه های حماسی و پر اندوه کُردهای شمال خراسان است که روایت سوگ سترگ و غریبانه این مردم است.
🔶آنچه مرور شد تنها بخشی از اشعار استاد محمد رضا قدیمی مقدم بود. او با صفای ایلیاتی اش زندگی، عشق، امید و آزادی را برای مان هجی کرده است. چاپ اشعار کامل فارسی – کردی این ایلیاتی دلدادۀ قبیله، می تواند باعث معرفی بیشتر این شاعر توانمند شود و بی گمان اگر این کشاورز و چوپان، «تکمرانی» نبود و به خوبی معرفی می شد؛ شاید حالا از او تندیس ها ساخته بودند و خیابان ها به نامش می کردند. سرو وجودش بر سر فکر و فرهنگ مان مانا باد!
🔷 هر سه بخش این یادداشت، ضمن مقالهای واحد، در ص 52 ماهنامه مهاباد، شماره 213، مهرماه 1399 خورشیدی نیز چاپ و منتشر شده است.
@kaniyadil
Forwarded from Palikan welatê me
سلام خدمت همە دوستان و همزبانان عزیز
کتابهای چاپ جدید سال 99 موجود در تهران و استان البرز 👇
1ـ آموزش البفای کوردی کرمانجی
بە قلم; #جناب_مهدی_جعفرزادە
*
2ـ بیستون
بە قلم; #جناب_برات_قویاندام
*
3ـ شعر و شب
4ــ زیباتر از زن
5ـ در کشور کوه
6ـ رندان خراسان
7ـ سێدلۆپ
8ـ مینامال
9ـ دوچار
بە قلم; #استاد_علیرضا_سپاهی_لایین
*
10 ـ ابن غریب
بە قلم; #جناب_دکتر_هادی_بیدکی
*
11ـ بهارا دلان
بە قلم; #جناب_محمد_حسینپور
*
12ـ کورداوغلی
بە قلم; #استاد_کلیمالله_توحدی
*
13ـ تالک
به قلم; #جناب_شیرکوه_پهلوانی
*
14ـ قوشمه
به قلم; #جناب_مهدی_رستمی
*
15ـ تشتانۆک
بە قلم; #جناب_علی_فروزش
***
16ـ ژ وانێ تا قۆچانێ
بە قلم; #جناب_هادی_نادری
جهت سفارش کتاب به آی دی
@Gulil
مراجعە فرمایید
باسپاس 🌺
@palkanwelatame 👈🍃🌸
کتابهای چاپ جدید سال 99 موجود در تهران و استان البرز 👇
1ـ آموزش البفای کوردی کرمانجی
بە قلم; #جناب_مهدی_جعفرزادە
*
2ـ بیستون
بە قلم; #جناب_برات_قویاندام
*
3ـ شعر و شب
4ــ زیباتر از زن
5ـ در کشور کوه
6ـ رندان خراسان
7ـ سێدلۆپ
8ـ مینامال
9ـ دوچار
بە قلم; #استاد_علیرضا_سپاهی_لایین
*
10 ـ ابن غریب
بە قلم; #جناب_دکتر_هادی_بیدکی
*
11ـ بهارا دلان
بە قلم; #جناب_محمد_حسینپور
*
12ـ کورداوغلی
بە قلم; #استاد_کلیمالله_توحدی
*
13ـ تالک
به قلم; #جناب_شیرکوه_پهلوانی
*
14ـ قوشمه
به قلم; #جناب_مهدی_رستمی
*
15ـ تشتانۆک
بە قلم; #جناب_علی_فروزش
***
16ـ ژ وانێ تا قۆچانێ
بە قلم; #جناب_هادی_نادری
جهت سفارش کتاب به آی دی
@Gulil
مراجعە فرمایید
باسپاس 🌺
@palkanwelatame 👈🍃🌸
Forwarded from کانیا دل (Sepahilaeen Alireza)
بفرمایید کتاب؛
بفرمایید کمک!
درود به شما اهل خیر و خرد؛ دلسوزان و دانایان این سرزمین.
نیک میدانید و کموبیش گزارش کارها خدمتتان عرض شدهاست که:
«گروه آمادهسازی و نشر کتب کردی» در خراسان، از زمان شکلگیری تاکنون، تعدادی کتاب چاپ، تعدادی به ناشر محول و چند جلد کتاب نیز برای چاپ آماده کردهاست.
نیک میدانید که: چاپ و نشر کتاب به زبان کرمانجی، کاری بسیار بسیار ضروری اما بسیار زحمتبار و هزینهبر است بی که در شرایط حاضر سود مادی و مالی برای گروه آمادهسازی و مولفین کتب داشته باشد.
تداوم این کار مهم بدون یاری شما اهل دل و دانش غیرممکن است. اگرچه مولفین و گروه آمادهسازی، هیچ حقالزحمهای دریافت نمیکنند، باتوجه به اینکه فروش کتاب و بازگشت هزینههای آن زمانبر است، هنوز حتی حساب اغلب کتب منتشر شده با چاپخانه تصفیه نشدهاست و از سوی دیگر کتابهای تازهتری در انتظار تامین مالی و چاپ است.
ذیلا فهرستی از کتابهای چاپ شده و آمادهی چاپ این گروه، جهت ملاحظه و یادآوری از نظر عزیزان میگذرد:
کتب چاپ شده:
١- الفبای کردی کرمانجی/ مهدی جعفرزادە
٢- سێدلۆپ/ ئەلیرزا سپاهی لایین
٣- مینا مال/ ئەلیرزا سپاهی لایین
۴- دوچار/ ئەلیرزا سپاهی لایین
۵- تشتانۆک/ ئەلی فرۆزش
۶- ژ وانێ تا قۆچانێ، هادی نادری
٧- بهارا دلان، موهەمەد هوسێنپوور
٨- بیستوون، بەرات قەوی ئەندام
٩- تالک، شیرکووھ پەهلەوانی
کتب آماده و در دست چاپ:
١- ژیان و شیان/ مێهدی جەفەرزادە
٢- هەڤالێن دارستانێ ١/ هادی نادری
٣- ئاییش/ سادق فەرهادی
۴- گولدەستەیا داستانان؛ شاهنامە/ سادق رەشوان
۵- تاوانبار/کانیا دل/ ئەلیرزا سپاهی لایین
۶- ماسیرەشێ قچک/ مێهدی جەفەرزادە
۷- خزانکا/ ئەلیرزا سپاهی لایین
۸- شازادەیێ قچک/ مێهدی جەفەرزادە
۹- ملواری/ انجمن ادبی کانیادل کُردهای خراسان.
۱۰- یووزپلنگێن کو ب من را بەزیانە/ بهارە زێغەمی
١١- خشت/ دوکتور سادق فەرهادی و شیرکووھ پەهلوانی.
شما همزبانان همدل و همراه بهتر از دیگران میدانید گروه آمادهسازی کتب کرمانجی که زیر نظر «انجمن ادبی کانیادل» کار میکند، جز همیاری همزبانان خویش، تکیهگاهی ندارد.
آنچه اکنون به نظر ما رسیده این است که با تاکید بیشتری از حضور شما بزرگواران تقاضای کمک و مساعدت کنیم. کمکهای مالی شما که از طریق حساب رسمی انجمن کانیادل گردآوری و ثبت میشود، میتواند به جمع خادمان زبان و فرهنگ کرمانجی خراسان، دلگرمی و انرژی دوچندان ببخشد.
صمیمانه خواهش میکنیم به ضرورت و اهمیت این کمکها توجه جدی و عاجل داشتهباشید.
شمارههای انجمن ادبی کانیادل:
شماره کارت👇
6037998152823703
شماره حساب 👇
0226442257001
شماره شبا 👇
IR020170000000226442257001
به نام محمد حسینپور و یوسف غلامی در بانک ملی ایران، در دسترس و منتظر دریافت وجوه گرهگشا و آیندهساز شماست.
شما دانایان دوراندیش، یقین بدانید که ریالهای شما در کمال امانتداری، صرف کاری میشود که حیات و آیندهی زبان و فرهتگتان را ضمانت میکند و بیشک فردای روشن، به نام و یاد شما مباهات خواهد کرد.
ارادتمند شما؛ برادرتان سپاهی لایین/ به نمایندگی از گروه آمادهسازی کتب کردی در خراسان.
@kaniyadil
بفرمایید کمک!
درود به شما اهل خیر و خرد؛ دلسوزان و دانایان این سرزمین.
نیک میدانید و کموبیش گزارش کارها خدمتتان عرض شدهاست که:
«گروه آمادهسازی و نشر کتب کردی» در خراسان، از زمان شکلگیری تاکنون، تعدادی کتاب چاپ، تعدادی به ناشر محول و چند جلد کتاب نیز برای چاپ آماده کردهاست.
نیک میدانید که: چاپ و نشر کتاب به زبان کرمانجی، کاری بسیار بسیار ضروری اما بسیار زحمتبار و هزینهبر است بی که در شرایط حاضر سود مادی و مالی برای گروه آمادهسازی و مولفین کتب داشته باشد.
تداوم این کار مهم بدون یاری شما اهل دل و دانش غیرممکن است. اگرچه مولفین و گروه آمادهسازی، هیچ حقالزحمهای دریافت نمیکنند، باتوجه به اینکه فروش کتاب و بازگشت هزینههای آن زمانبر است، هنوز حتی حساب اغلب کتب منتشر شده با چاپخانه تصفیه نشدهاست و از سوی دیگر کتابهای تازهتری در انتظار تامین مالی و چاپ است.
ذیلا فهرستی از کتابهای چاپ شده و آمادهی چاپ این گروه، جهت ملاحظه و یادآوری از نظر عزیزان میگذرد:
کتب چاپ شده:
١- الفبای کردی کرمانجی/ مهدی جعفرزادە
٢- سێدلۆپ/ ئەلیرزا سپاهی لایین
٣- مینا مال/ ئەلیرزا سپاهی لایین
۴- دوچار/ ئەلیرزا سپاهی لایین
۵- تشتانۆک/ ئەلی فرۆزش
۶- ژ وانێ تا قۆچانێ، هادی نادری
٧- بهارا دلان، موهەمەد هوسێنپوور
٨- بیستوون، بەرات قەوی ئەندام
٩- تالک، شیرکووھ پەهلەوانی
کتب آماده و در دست چاپ:
١- ژیان و شیان/ مێهدی جەفەرزادە
٢- هەڤالێن دارستانێ ١/ هادی نادری
٣- ئاییش/ سادق فەرهادی
۴- گولدەستەیا داستانان؛ شاهنامە/ سادق رەشوان
۵- تاوانبار/کانیا دل/ ئەلیرزا سپاهی لایین
۶- ماسیرەشێ قچک/ مێهدی جەفەرزادە
۷- خزانکا/ ئەلیرزا سپاهی لایین
۸- شازادەیێ قچک/ مێهدی جەفەرزادە
۹- ملواری/ انجمن ادبی کانیادل کُردهای خراسان.
۱۰- یووزپلنگێن کو ب من را بەزیانە/ بهارە زێغەمی
١١- خشت/ دوکتور سادق فەرهادی و شیرکووھ پەهلوانی.
شما همزبانان همدل و همراه بهتر از دیگران میدانید گروه آمادهسازی کتب کرمانجی که زیر نظر «انجمن ادبی کانیادل» کار میکند، جز همیاری همزبانان خویش، تکیهگاهی ندارد.
آنچه اکنون به نظر ما رسیده این است که با تاکید بیشتری از حضور شما بزرگواران تقاضای کمک و مساعدت کنیم. کمکهای مالی شما که از طریق حساب رسمی انجمن کانیادل گردآوری و ثبت میشود، میتواند به جمع خادمان زبان و فرهنگ کرمانجی خراسان، دلگرمی و انرژی دوچندان ببخشد.
صمیمانه خواهش میکنیم به ضرورت و اهمیت این کمکها توجه جدی و عاجل داشتهباشید.
شمارههای انجمن ادبی کانیادل:
شماره کارت👇
6037998152823703
شماره حساب 👇
0226442257001
شماره شبا 👇
IR020170000000226442257001
به نام محمد حسینپور و یوسف غلامی در بانک ملی ایران، در دسترس و منتظر دریافت وجوه گرهگشا و آیندهساز شماست.
شما دانایان دوراندیش، یقین بدانید که ریالهای شما در کمال امانتداری، صرف کاری میشود که حیات و آیندهی زبان و فرهتگتان را ضمانت میکند و بیشک فردای روشن، به نام و یاد شما مباهات خواهد کرد.
ارادتمند شما؛ برادرتان سپاهی لایین/ به نمایندگی از گروه آمادهسازی کتب کردی در خراسان.
@kaniyadil
درود و مهر بیکران پیشکش به شما، همراهان همزبان و صاحبدل در کانیادل.
در هفتمین روز درگذشت اسطورهی موسیقی و خسرو آواز ایران استاد زندهیاد محمدرضا شجریان، ضمن عرض تسلیت دوباره، دلنوشتهی جناب دکتر خداداد مرادیان، چشمپزشک توانای کرمانج را در مورد استاد با هم بخوانیم. با سپاس از جناب ایشان و همهی دوستانی که دراین ایام، در رثای استاد متن و شعر نوشتند و برای کانیادل، فرستادند👇🌺💚
در هفتمین روز درگذشت اسطورهی موسیقی و خسرو آواز ایران استاد زندهیاد محمدرضا شجریان، ضمن عرض تسلیت دوباره، دلنوشتهی جناب دکتر خداداد مرادیان، چشمپزشک توانای کرمانج را در مورد استاد با هم بخوانیم. با سپاس از جناب ایشان و همهی دوستانی که دراین ایام، در رثای استاد متن و شعر نوشتند و برای کانیادل، فرستادند👇🌺💚
حکیم توس! خوش بگشودی آغوش
ز بهر خسرو آواز؛ سیاووش!
بدرود خسرو آواز، بدرود، بدرود دماوند آواز ، بدرود مرد آزادگی و دلدادگی. بدرود مرد اندیشه های ژرف. بدرود فاتح ستیغ کوه های شرف. بدرود اسطوره روزگاران و دردانه دوران، خداوندگار نغمه های ماندگار که در خاطرها زنده ای و یادگار، هر چه در وصفت بگویم باز هم کم است.
تو خود یک فرهنگ بودی، یک مکتب بودی. آوازت که روح و جان را تسخیر میکرد و بر دل و جان می نشست از یک سو، آزادگی ، وارستگی و مردم داری و همسویی با مردم از سویی دیگر تو را در قلبها ماندگار و جاودانه کرد.
صدا و نوای دلنشینت با روح و جانم عجین ، و بخشی جدایی ناپذیر از زندگیم شده است. خیلی اوقات در شروع کارم و قبل از عمل برای دور کردن استرس و آرامش خودم و بیمار نغمه ای از تو را زمزمه میکنم که اغلب با تشویق و ترغیب بیماران وهمکارانم مواجه میشوم.
قبل از سال ۵۷ تو را تحت عنوان سیاوش ، کمی میشناختم ولی در اوایل دهه ۶۰ که تصنیفهایت را گوش کردم بسیار علاقمند شدم ولی با شنیدن آلبوم نوا ( مرکب خوانی ) بود که کاملا مجذوب وشیفته هنرت شدم چرا که از هر بیت آن ، ریتم و آهنگی تازه بگوش میرسید (ان موقع با ردیف و دستگاه اصلا آشنا یی نداشتم) و در همین سالها بود که با گوش دادن به تصنیف داروک برای باز خوانیش برای خودم شور و اشتیاق عجیبی پیدا کردم ولی متاسفانه هر چه نوار کاست را از وسط بر میگرداندم باز هم شعر آهنگ در بعضی جاها برایم قابل فهم نبود و نمیدانستم که استاد چه میگوید ضمنا نمیدانستم شعر از کدام شاعر است از هر دوست و آشنایی ، از کاست فروشیها هم که میپرسیدم نمیدانستند و خیلی این در و آن در زدم تا اینکه روزی ضمن قدم زدن در خیابان بطور اتفاقی چشمم به شیشه یک مغازه موسیقی افتاد که شعر داروک را با خط زیبای نستعلیق چسبانده بود بطور وصف ناپذیری خوشحال شدم و شعر را یادداشت کردم . آنجا بود که فهمیدم شعر از نیماست (با درود به زنده یاد استاد لطفی که اهنگسازش بود).
در تمامی آثارت معنای زندگی قابل لمس است. یک دنیا رمز و راز به آوازت نهفته است، از زیبایی، عشق، انگیزه، احساس، هنر، دقت، ظرافت، شور و نشاط و هیجان. نوایت آدمی را در خود غرق و محو میکند و به روشنائی، به نور فرا میخواند به سوی تعالی، به اوج.
نوایت بازدارد از تباهی، از سیاهی برحذر
جامه ها، اندیشه ها، هر چند باشد مختصر
آنگونه که خود گفته ای (موسیقی لهو و لعب، هوی و هوس نیست موسیقی پروازی است بر فرازستان معنا).
در تمامی نغمه هایت معنا و مفهوم جاری است، چرا چنین نباشد؟ مگر کلام حافظ، سعدی، مولانا وقتی از اعماق جانی چون تو برخیزد و از دل پر شوری چون تو بر آید آیا شود که بر دل و جان ننشیند و انسان مسحور آن نشود؟
کیست که با شنیدن شیدائیت شیدای صدا و آوایت نشود ؟ مگر میشود داروک و کوچه سار شب را گوش کرد ولی به تامل و تفکر فرو نرفت ؟ آرام جانت ، جان را آرام و تازه میکند، چگونه ممکن است ای ایران سرای امید را شنید ولی روح حماسی در تو دمیده نشود و درونت به جوش نیاید؟
یقینا تا ابد زنده ای و در قلبها جاودانه، همانگونه که حافظ، سعدی، مولانا و فروسی زنده اند.
* دکتر خداداد مرادیان
@kaniyadil
ز بهر خسرو آواز؛ سیاووش!
بدرود خسرو آواز، بدرود، بدرود دماوند آواز ، بدرود مرد آزادگی و دلدادگی. بدرود مرد اندیشه های ژرف. بدرود فاتح ستیغ کوه های شرف. بدرود اسطوره روزگاران و دردانه دوران، خداوندگار نغمه های ماندگار که در خاطرها زنده ای و یادگار، هر چه در وصفت بگویم باز هم کم است.
تو خود یک فرهنگ بودی، یک مکتب بودی. آوازت که روح و جان را تسخیر میکرد و بر دل و جان می نشست از یک سو، آزادگی ، وارستگی و مردم داری و همسویی با مردم از سویی دیگر تو را در قلبها ماندگار و جاودانه کرد.
صدا و نوای دلنشینت با روح و جانم عجین ، و بخشی جدایی ناپذیر از زندگیم شده است. خیلی اوقات در شروع کارم و قبل از عمل برای دور کردن استرس و آرامش خودم و بیمار نغمه ای از تو را زمزمه میکنم که اغلب با تشویق و ترغیب بیماران وهمکارانم مواجه میشوم.
قبل از سال ۵۷ تو را تحت عنوان سیاوش ، کمی میشناختم ولی در اوایل دهه ۶۰ که تصنیفهایت را گوش کردم بسیار علاقمند شدم ولی با شنیدن آلبوم نوا ( مرکب خوانی ) بود که کاملا مجذوب وشیفته هنرت شدم چرا که از هر بیت آن ، ریتم و آهنگی تازه بگوش میرسید (ان موقع با ردیف و دستگاه اصلا آشنا یی نداشتم) و در همین سالها بود که با گوش دادن به تصنیف داروک برای باز خوانیش برای خودم شور و اشتیاق عجیبی پیدا کردم ولی متاسفانه هر چه نوار کاست را از وسط بر میگرداندم باز هم شعر آهنگ در بعضی جاها برایم قابل فهم نبود و نمیدانستم که استاد چه میگوید ضمنا نمیدانستم شعر از کدام شاعر است از هر دوست و آشنایی ، از کاست فروشیها هم که میپرسیدم نمیدانستند و خیلی این در و آن در زدم تا اینکه روزی ضمن قدم زدن در خیابان بطور اتفاقی چشمم به شیشه یک مغازه موسیقی افتاد که شعر داروک را با خط زیبای نستعلیق چسبانده بود بطور وصف ناپذیری خوشحال شدم و شعر را یادداشت کردم . آنجا بود که فهمیدم شعر از نیماست (با درود به زنده یاد استاد لطفی که اهنگسازش بود).
در تمامی آثارت معنای زندگی قابل لمس است. یک دنیا رمز و راز به آوازت نهفته است، از زیبایی، عشق، انگیزه، احساس، هنر، دقت، ظرافت، شور و نشاط و هیجان. نوایت آدمی را در خود غرق و محو میکند و به روشنائی، به نور فرا میخواند به سوی تعالی، به اوج.
نوایت بازدارد از تباهی، از سیاهی برحذر
جامه ها، اندیشه ها، هر چند باشد مختصر
آنگونه که خود گفته ای (موسیقی لهو و لعب، هوی و هوس نیست موسیقی پروازی است بر فرازستان معنا).
در تمامی نغمه هایت معنا و مفهوم جاری است، چرا چنین نباشد؟ مگر کلام حافظ، سعدی، مولانا وقتی از اعماق جانی چون تو برخیزد و از دل پر شوری چون تو بر آید آیا شود که بر دل و جان ننشیند و انسان مسحور آن نشود؟
کیست که با شنیدن شیدائیت شیدای صدا و آوایت نشود ؟ مگر میشود داروک و کوچه سار شب را گوش کرد ولی به تامل و تفکر فرو نرفت ؟ آرام جانت ، جان را آرام و تازه میکند، چگونه ممکن است ای ایران سرای امید را شنید ولی روح حماسی در تو دمیده نشود و درونت به جوش نیاید؟
یقینا تا ابد زنده ای و در قلبها جاودانه، همانگونه که حافظ، سعدی، مولانا و فروسی زنده اند.
* دکتر خداداد مرادیان
@kaniyadil
زیباتر از شعر!
✍️ تاملی کوتاه در باب 4 جلد کتاب شعر اخیر #علیرضا_سپاهی_لایین
* آوات رحیمی
اوایل مهر که برای اولین بار خبر انتشار 4 جلد کتاب شعر فارسی تازه را از شاعر کُرد خراسانی، علیرضا سپاهی لایین شنیدم بالطبع خیلی خوشحال شدم، چرا که شعرهای سپاهی لایین را همواره دوست داشتهام؛ به دلیل سلامت زبان و سادگی بیان و شاعرانگی مضامین و آزادگی مفاهیم و...
خوشحالی از این خبر، در کنار دلایل شخصی و رفاقت همیشگی -که مایهی مباهات و شادی من است- برایم یکی دو نکتهی دیگر هم داشت: نخست این که؛ سپاهی لایین اوایل امسال 3 جلد کتاب شعر (سهدلوپ، مینامال، دوچار) به زبان کُردی منتشر کرده بود و حالا 4 جلد کتاب شعر فارسی (دو مجموعه غزل «رندان خراسان» و «زیباتر از زن»، یک مجموعه شعر کوتاه به نام «درکشور کوه» و یک مجموعه شعر نیمایی و آزاد به نام «شعر وشب»)، یعنی تداوم تلاش و خستگیناپذیری یک انسان اهل قلم در روزگاری که مردم ما گویا میانهی سابق را با کتاب و شعر و داستان ندارند. این، یعنی امید پایدار به معجزهی ادبیات و ماندن یک شاعر بر قرار عاشقانهی شعر و شاعری و تشویق دیگران به زیستن در جهان معنا و مهر و مطالعه، که جای شکر و شادی بسیار دارد.
علاوه براین، باتوجه به دلبستگی بسیاری که سپاهی لایین به زبان مادریاش (کُردی) دارد و تلاشی که همواره برای بزرگداشت و بالندگی این زبان میکند، حفظ ارتباطش با زبان فارسی، آنهم دراین حجم برایم جالب و ارجمند و معنادار است. براستی آیا، جز عشق به انسان و باور به اینکه به تعبیر مولانا حرمت همدلی بیش از همزبانی است، چیزی دیگری میتواند یک شاعر کُرد را تا این اندازه، دلبسته و خدمتگزار زبان فارسی نگاه دارد؟!
با این وجود، نکتهای که انگیزهی اصلی من در نوشتن این سطرهاست، این است که: بپرسم، آیا این خدمت خالصانهی یک کُرد به زبان ملی، متقابلا از سوی هموطنان فارسزبان ما هم دیده و تقدیر میشود؟! باتوجه به یک ماهی که از انتشار این کتابها گذشته و اینکه تنها یک معرفی کوتاه در یکی از روزنامهها در خصوص 4 کتاب اخیر سپاهی لایین دیدم، متاسفانه پاسخ پرسش من منفی است.
دلیل بیاقبالی جامعهی ادبی به انتشار کتابهای جدید سپاهی لایین هرچه باشد، قطعا ربطی به ارزش ادبی این آثار ندارد چرا که من به کرات از شاعران ایرانی، در محافل خصوصی و عمومی شنیده ام که سپاهی لایین را یکی از پیشروان و پرچمداران شعر امروز ایران دانسته اند و زبان زلال و سالم و صمیمی و مضامین زیبا و بکرش را ستودهاند. یک شاهد من همین که مجموعه شعر «فوارهها»ی او، در سال 94 برندهی مهمترین جایزهی شعر کشور یعنی «جشنوارهی شعر فجر» شد و من یقین دارم که طبع و تراوشات ذهنی این شاعر در سالهای اخیر، رو به کمال و تعالی بیشتر داشته است. پس چرا در فضای رسمی یا در رسانههای مجازی، خبر و اثری نمیبینیم که اقلا یکی بگوید نشر 7 کتاب در یک سال از یک شاعر ایرانی، در جامعهای بحرانزده و کتابنخوان و نگرانِ نان، فراتر از یک کار فرهنگی و ادبی، یک فداکاری بیدریغ و بیریاست؟!
از نظر من، اگر کسی میخواهد به آینده امیدوار بماند، اگر به قلم حرمت مینهد و تقویت اهل قلم برایش معنی دارد، اگر کسی به «انسانیت معاصر» میاندیشد، اگر کسی برای آزادی بیان و آزادگی انسان بهایی قایل است، اگر کسی جنبههای زبان و مضمون و معنا را در ادبیات امروز ایران مهم و لازم میداند، اگر کسی میخواهد همزمان متنی برآمده از اندیشه و احساس و عشق بخواند و در لایههای پنهان شخصیت کُردهای ایرانی، کشفهای باشکوه کند و اگر میخواهد زبان و فرهنگ و ادبیات فارسی و کُردی را پاس بدارد، باید کتابهای علیرضا سپاهی لایین را بخواند.
ضمن تبریک و تشکر قلبی از برادرم علیرضا سپاهی لایین برای همهی 20 کتابی که تاکنون منتشر و آنچه آمادهی انتشار کردهاست، و سپاس و تقدیر از انتشارات مادیار و مدیریت فرهیخته و فداکارش همشهریام جناب سردار موکریانی برای نشر آثار استاد سپاهی لایین، این یادداشت کوتاه را، با تقدیم غزلی از کتاب تازهمنتشر شدهی «زیباتر از زن»، به پایان میبرم:
خواهرم، ایران
خواهرم ایران، چه پیرانی که مأنوست شدند
از چه این پرهای زیبا، پای طاووست شدند؟
کاش میدیدی که عشاق تو؛ در زایندهرود
بس که نازا ماندی از البرز، مایوست شدند
دوستیها، راستیها، عشقهای پیشاز این
هر چه دیدی، هرچه بود، اسباب افسوست شدند
کفشدزدانی که دستی در گدایی داشتند
... در لباس زائران، مشتاق پابوست شدند
از بلندیها سرت آمد فرود و سکهها
... شکل داغ دل، نصیب شاعر توست شدند
اشکبوس قاب عکست من خودم بودم، ولی
قاببازان، بندهی سلطانِ قابوست شدند
پیشمرگانت که ما بودیم هم، آنسوی کوه
در زمان یا در زبان خویش، محبوست شدند
خواهرم ایران، صدا را گوش کن، بیدار شو؛
بازکن این گوشواران را که ناقوست شدند...
✍️ تاملی کوتاه در باب 4 جلد کتاب شعر اخیر #علیرضا_سپاهی_لایین
* آوات رحیمی
اوایل مهر که برای اولین بار خبر انتشار 4 جلد کتاب شعر فارسی تازه را از شاعر کُرد خراسانی، علیرضا سپاهی لایین شنیدم بالطبع خیلی خوشحال شدم، چرا که شعرهای سپاهی لایین را همواره دوست داشتهام؛ به دلیل سلامت زبان و سادگی بیان و شاعرانگی مضامین و آزادگی مفاهیم و...
خوشحالی از این خبر، در کنار دلایل شخصی و رفاقت همیشگی -که مایهی مباهات و شادی من است- برایم یکی دو نکتهی دیگر هم داشت: نخست این که؛ سپاهی لایین اوایل امسال 3 جلد کتاب شعر (سهدلوپ، مینامال، دوچار) به زبان کُردی منتشر کرده بود و حالا 4 جلد کتاب شعر فارسی (دو مجموعه غزل «رندان خراسان» و «زیباتر از زن»، یک مجموعه شعر کوتاه به نام «درکشور کوه» و یک مجموعه شعر نیمایی و آزاد به نام «شعر وشب»)، یعنی تداوم تلاش و خستگیناپذیری یک انسان اهل قلم در روزگاری که مردم ما گویا میانهی سابق را با کتاب و شعر و داستان ندارند. این، یعنی امید پایدار به معجزهی ادبیات و ماندن یک شاعر بر قرار عاشقانهی شعر و شاعری و تشویق دیگران به زیستن در جهان معنا و مهر و مطالعه، که جای شکر و شادی بسیار دارد.
علاوه براین، باتوجه به دلبستگی بسیاری که سپاهی لایین به زبان مادریاش (کُردی) دارد و تلاشی که همواره برای بزرگداشت و بالندگی این زبان میکند، حفظ ارتباطش با زبان فارسی، آنهم دراین حجم برایم جالب و ارجمند و معنادار است. براستی آیا، جز عشق به انسان و باور به اینکه به تعبیر مولانا حرمت همدلی بیش از همزبانی است، چیزی دیگری میتواند یک شاعر کُرد را تا این اندازه، دلبسته و خدمتگزار زبان فارسی نگاه دارد؟!
با این وجود، نکتهای که انگیزهی اصلی من در نوشتن این سطرهاست، این است که: بپرسم، آیا این خدمت خالصانهی یک کُرد به زبان ملی، متقابلا از سوی هموطنان فارسزبان ما هم دیده و تقدیر میشود؟! باتوجه به یک ماهی که از انتشار این کتابها گذشته و اینکه تنها یک معرفی کوتاه در یکی از روزنامهها در خصوص 4 کتاب اخیر سپاهی لایین دیدم، متاسفانه پاسخ پرسش من منفی است.
دلیل بیاقبالی جامعهی ادبی به انتشار کتابهای جدید سپاهی لایین هرچه باشد، قطعا ربطی به ارزش ادبی این آثار ندارد چرا که من به کرات از شاعران ایرانی، در محافل خصوصی و عمومی شنیده ام که سپاهی لایین را یکی از پیشروان و پرچمداران شعر امروز ایران دانسته اند و زبان زلال و سالم و صمیمی و مضامین زیبا و بکرش را ستودهاند. یک شاهد من همین که مجموعه شعر «فوارهها»ی او، در سال 94 برندهی مهمترین جایزهی شعر کشور یعنی «جشنوارهی شعر فجر» شد و من یقین دارم که طبع و تراوشات ذهنی این شاعر در سالهای اخیر، رو به کمال و تعالی بیشتر داشته است. پس چرا در فضای رسمی یا در رسانههای مجازی، خبر و اثری نمیبینیم که اقلا یکی بگوید نشر 7 کتاب در یک سال از یک شاعر ایرانی، در جامعهای بحرانزده و کتابنخوان و نگرانِ نان، فراتر از یک کار فرهنگی و ادبی، یک فداکاری بیدریغ و بیریاست؟!
از نظر من، اگر کسی میخواهد به آینده امیدوار بماند، اگر به قلم حرمت مینهد و تقویت اهل قلم برایش معنی دارد، اگر کسی به «انسانیت معاصر» میاندیشد، اگر کسی برای آزادی بیان و آزادگی انسان بهایی قایل است، اگر کسی جنبههای زبان و مضمون و معنا را در ادبیات امروز ایران مهم و لازم میداند، اگر کسی میخواهد همزمان متنی برآمده از اندیشه و احساس و عشق بخواند و در لایههای پنهان شخصیت کُردهای ایرانی، کشفهای باشکوه کند و اگر میخواهد زبان و فرهنگ و ادبیات فارسی و کُردی را پاس بدارد، باید کتابهای علیرضا سپاهی لایین را بخواند.
ضمن تبریک و تشکر قلبی از برادرم علیرضا سپاهی لایین برای همهی 20 کتابی که تاکنون منتشر و آنچه آمادهی انتشار کردهاست، و سپاس و تقدیر از انتشارات مادیار و مدیریت فرهیخته و فداکارش همشهریام جناب سردار موکریانی برای نشر آثار استاد سپاهی لایین، این یادداشت کوتاه را، با تقدیم غزلی از کتاب تازهمنتشر شدهی «زیباتر از زن»، به پایان میبرم:
خواهرم، ایران
خواهرم ایران، چه پیرانی که مأنوست شدند
از چه این پرهای زیبا، پای طاووست شدند؟
کاش میدیدی که عشاق تو؛ در زایندهرود
بس که نازا ماندی از البرز، مایوست شدند
دوستیها، راستیها، عشقهای پیشاز این
هر چه دیدی، هرچه بود، اسباب افسوست شدند
کفشدزدانی که دستی در گدایی داشتند
... در لباس زائران، مشتاق پابوست شدند
از بلندیها سرت آمد فرود و سکهها
... شکل داغ دل، نصیب شاعر توست شدند
اشکبوس قاب عکست من خودم بودم، ولی
قاببازان، بندهی سلطانِ قابوست شدند
پیشمرگانت که ما بودیم هم، آنسوی کوه
در زمان یا در زبان خویش، محبوست شدند
خواهرم ایران، صدا را گوش کن، بیدار شو؛
بازکن این گوشواران را که ناقوست شدند...
Forwarded from اتچ بات
❇️سپاهی لائین، پیشاهنگ شعر امروز کُردی خراسان1️⃣
🖌اسماعیل حسین پور
🔸استاد علیرضا سپاهی لائین متولد 1350 در روستای «سندیفال» بخش «لائین» شهرستان «کلات نادری» خراسان رضوی است. بیش از 30 سال است که به رغم به جان خریدن مرارت ها و رنج های شیرین، با قلم روان و پرمغزش، راوی غم و شادی مردم خویش است. در کنارصدها صفحه یادداشت در روزنامه ها و صدا و سیما، قریب به 20 مجموعه شعر به زبان فارسی و کردی از ایشان منتشر شده است. استاد سپاهی را نه تنها باید پیشاهنگ شعر امروز کردی خراسان دانست؛ بلکه او یکی از پیشاهنگان شعر فارسی در خراسان و کشور است که با زبانی تازه، بی تکلف و صمیمی، اشعارش را «دل نشین و دل نشان» کرده است.
🔸زندگی پرفراز و فرود این شاعر نام آشنای کُرد که با زندان چند ماهه در مشهد نیز همراه بوده است، از او شاعری شوریده و اهل درد ساخته است و این زبان مردم بودن، او را در چشم مردم صاحب نظر،عزیزتر کرده است.
تنها در سال 1399 از استاد سپاهی سه مجموعه شعر کردی (سێ دلۆپ، مینامال و دوچار) که شامل دوبیتی، رباعی و ترانه های سه مصراعی(سه خشتی) است و 4 مجموعه شعر فارسی(در کشور کوه، شعر و شب، زیباتر از زن، رندان خراسان) منتشر شده است. این چهار اثر پارسی نیز، شامل دو مجموعه غزل و دو مجموعه شعرهای کوتاه و نیمایی و آزاد و مثنوی است که بین سالهای 94 تا 99 سروده شدهاند. این 7 مجموعه شعر که توسط انتشارات مادیار در سنندج منتشر شده است، بر جایگاه و پایگاه شعر کردی – فارسی خراسان، که سپاهی لائین پیشاهنگ آن است افزوده است. ضمن تبریک به استاد سپاهی برای انتشار آثار مبارک شان، چاپ این مجموعه شعرها که شرر و شعله ای از زندگی ما مردم است؛ باعث غنای فکری - فرهنگی ما کُردهای خراسان شده است.
🔸تنوع موضوع و مضمون، زبان مردم بودن، زلالی اندیشه و نگاه نو در اشعار سپاهی لائین به حدی است که بررسی این مجموعه اشعار از لحاظ سطح ادبی، زبانی و فکری می تواند موضوع ارزنده ای برای پایان نامه های دانشجویی باشد. یکی از پربسامد ترین واژه ها در بیشتر اشعار کردی - فارسی سپاهی لائین که تاکنون منتشر شده است؛ واژۀ «کُرد» است که می تواند موضوع یک مقاله مفصل و جامع باشد که در ذیل به منظور پرهیز از طولانی شدن نوشتار، تنها به چند نمونه اکتفا می شود و بررسی بیشتر مستلزم مجال دیگری است.
تأکید سپاهی لائین بر صداقت کردها و صبوری شان است و آزاده بودن را دلخوشی بزرگ کردها می داند:
ما کردها قوم صبور و سادهای هستیم
ما مردمان دل به حسرت دادهای هستیم
ما کردها با این تهیدستی خوشیم آری
ما را همین بس مردم آزادهای هستیم
🔸او کُردهراسی برخی خامان ره نرفته و ناپختگان بیگانه با خوی میهن دوستی کُردها را هم، با زبانی تلخ به چالش می کشد. آنان که نمی دانند کُردها تبارشان به این دیار بازمی گردد و فرزندان و حافظان این خاک و خطه اند؛ دل خوشی شان، مردن کُردهاست و سپاهی لائین این را دردمندانه بر لب آورده است:
مرگ که آمد، همه کاسب شدند...
کُرد بمیرد، همه نان میخورند....
زلزله! برگرد که؛ در خون هنوز
یک دو سه تا کُرد تکان میخورند!
سپاهی لائین شاعری را اتهام بزرگش می داند که تیغ مداد در دست دارد. او با تمام وجود و بی هراس کُرد بودنش را فریاد می کند:
چه اتهام غم انگيز ومهلکی دارم
که شاعرم من و دارم به دست تيغ مداد!
تمام کُردی خود را گرفته ام سرِدست
که عاشقانه بگويم هرآنچه باداباد!!
دلم خوش است که سر پيش کس نکردم خم
که هيچ بهتر از آزادگی ندارم ياد!
🔸او که چند ماه، بودن در زندان را تجربه کرده است، جُرمش را کُرد بودن می داند و از ناسپاسی برخی ناآگاهان، که شکوه ایثار و مرزداری و میهن دوستی کُردهای خراسان را بر نمی تابند شِکوه می کند:
مُحتسب پرسيد: جرمت چيست؟ گفتم:«کُرد بودن»
گفت: پس آسوده خاطرباش،ديگر مُرد «بودن»
کاش می پرسيد ازمرز خراسان تا بگويد
زاده شد با غرش رعد تفنگم، گُرد بودن!
کاش می پرسيد ازميدان مردی تا بگويم
پيشمرگ کُرد می خواهد سپاه بُرد بودن؛
او با زبانی آمیخته با درد و پرسش، خدا را خطاب قرار می دهد و می گوید:
تو که اول صدايم را شنيدی
مگر شکل بيانم را نديدی؟
تو که ديدی زبانم جرم دارد
چرا يارب مرا کُرد آفريدی؟!
یک زمستان روسیاهی، سپاهی لائین را با طبع لطیف و روح زلالش، پیر می کند:
منِ چادرنشين کُرد را تنها خيال اين است
که دارد يک زمستان روسياهی می کند پيرم
او در اشعار کُردی اش نیز، درد حلاج های بر دار رفته را فریاد می کند:
یەک ب یەک چوونه سەر دارێ
کەس لاشێ وان، نەدین جارێ
بگریم ل سەر کێ مەزارێ؟
یکییکی روی دار رفتند
جنازههاشان هم به زیر نیامد
من بر روی کدام مزار گریه کنم؟
🖌اسماعیل حسین پور
🔸استاد علیرضا سپاهی لائین متولد 1350 در روستای «سندیفال» بخش «لائین» شهرستان «کلات نادری» خراسان رضوی است. بیش از 30 سال است که به رغم به جان خریدن مرارت ها و رنج های شیرین، با قلم روان و پرمغزش، راوی غم و شادی مردم خویش است. در کنارصدها صفحه یادداشت در روزنامه ها و صدا و سیما، قریب به 20 مجموعه شعر به زبان فارسی و کردی از ایشان منتشر شده است. استاد سپاهی را نه تنها باید پیشاهنگ شعر امروز کردی خراسان دانست؛ بلکه او یکی از پیشاهنگان شعر فارسی در خراسان و کشور است که با زبانی تازه، بی تکلف و صمیمی، اشعارش را «دل نشین و دل نشان» کرده است.
🔸زندگی پرفراز و فرود این شاعر نام آشنای کُرد که با زندان چند ماهه در مشهد نیز همراه بوده است، از او شاعری شوریده و اهل درد ساخته است و این زبان مردم بودن، او را در چشم مردم صاحب نظر،عزیزتر کرده است.
تنها در سال 1399 از استاد سپاهی سه مجموعه شعر کردی (سێ دلۆپ، مینامال و دوچار) که شامل دوبیتی، رباعی و ترانه های سه مصراعی(سه خشتی) است و 4 مجموعه شعر فارسی(در کشور کوه، شعر و شب، زیباتر از زن، رندان خراسان) منتشر شده است. این چهار اثر پارسی نیز، شامل دو مجموعه غزل و دو مجموعه شعرهای کوتاه و نیمایی و آزاد و مثنوی است که بین سالهای 94 تا 99 سروده شدهاند. این 7 مجموعه شعر که توسط انتشارات مادیار در سنندج منتشر شده است، بر جایگاه و پایگاه شعر کردی – فارسی خراسان، که سپاهی لائین پیشاهنگ آن است افزوده است. ضمن تبریک به استاد سپاهی برای انتشار آثار مبارک شان، چاپ این مجموعه شعرها که شرر و شعله ای از زندگی ما مردم است؛ باعث غنای فکری - فرهنگی ما کُردهای خراسان شده است.
🔸تنوع موضوع و مضمون، زبان مردم بودن، زلالی اندیشه و نگاه نو در اشعار سپاهی لائین به حدی است که بررسی این مجموعه اشعار از لحاظ سطح ادبی، زبانی و فکری می تواند موضوع ارزنده ای برای پایان نامه های دانشجویی باشد. یکی از پربسامد ترین واژه ها در بیشتر اشعار کردی - فارسی سپاهی لائین که تاکنون منتشر شده است؛ واژۀ «کُرد» است که می تواند موضوع یک مقاله مفصل و جامع باشد که در ذیل به منظور پرهیز از طولانی شدن نوشتار، تنها به چند نمونه اکتفا می شود و بررسی بیشتر مستلزم مجال دیگری است.
تأکید سپاهی لائین بر صداقت کردها و صبوری شان است و آزاده بودن را دلخوشی بزرگ کردها می داند:
ما کردها قوم صبور و سادهای هستیم
ما مردمان دل به حسرت دادهای هستیم
ما کردها با این تهیدستی خوشیم آری
ما را همین بس مردم آزادهای هستیم
🔸او کُردهراسی برخی خامان ره نرفته و ناپختگان بیگانه با خوی میهن دوستی کُردها را هم، با زبانی تلخ به چالش می کشد. آنان که نمی دانند کُردها تبارشان به این دیار بازمی گردد و فرزندان و حافظان این خاک و خطه اند؛ دل خوشی شان، مردن کُردهاست و سپاهی لائین این را دردمندانه بر لب آورده است:
مرگ که آمد، همه کاسب شدند...
کُرد بمیرد، همه نان میخورند....
زلزله! برگرد که؛ در خون هنوز
یک دو سه تا کُرد تکان میخورند!
سپاهی لائین شاعری را اتهام بزرگش می داند که تیغ مداد در دست دارد. او با تمام وجود و بی هراس کُرد بودنش را فریاد می کند:
چه اتهام غم انگيز ومهلکی دارم
که شاعرم من و دارم به دست تيغ مداد!
تمام کُردی خود را گرفته ام سرِدست
که عاشقانه بگويم هرآنچه باداباد!!
دلم خوش است که سر پيش کس نکردم خم
که هيچ بهتر از آزادگی ندارم ياد!
🔸او که چند ماه، بودن در زندان را تجربه کرده است، جُرمش را کُرد بودن می داند و از ناسپاسی برخی ناآگاهان، که شکوه ایثار و مرزداری و میهن دوستی کُردهای خراسان را بر نمی تابند شِکوه می کند:
مُحتسب پرسيد: جرمت چيست؟ گفتم:«کُرد بودن»
گفت: پس آسوده خاطرباش،ديگر مُرد «بودن»
کاش می پرسيد ازمرز خراسان تا بگويد
زاده شد با غرش رعد تفنگم، گُرد بودن!
کاش می پرسيد ازميدان مردی تا بگويم
پيشمرگ کُرد می خواهد سپاه بُرد بودن؛
او با زبانی آمیخته با درد و پرسش، خدا را خطاب قرار می دهد و می گوید:
تو که اول صدايم را شنيدی
مگر شکل بيانم را نديدی؟
تو که ديدی زبانم جرم دارد
چرا يارب مرا کُرد آفريدی؟!
یک زمستان روسیاهی، سپاهی لائین را با طبع لطیف و روح زلالش، پیر می کند:
منِ چادرنشين کُرد را تنها خيال اين است
که دارد يک زمستان روسياهی می کند پيرم
او در اشعار کُردی اش نیز، درد حلاج های بر دار رفته را فریاد می کند:
یەک ب یەک چوونه سەر دارێ
کەس لاشێ وان، نەدین جارێ
بگریم ل سەر کێ مەزارێ؟
یکییکی روی دار رفتند
جنازههاشان هم به زیر نیامد
من بر روی کدام مزار گریه کنم؟
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
❇️سپاهی لائین، پیشاهنگ شعر امروز کُردی خراسان2️⃣
🖌اسماعیل حسین پور
🔸او کُردها را بلاکش و مصیبت دیدگان بی پناهی می داند که خداوند آنها را برای تنهایان مثل خویش آفریده است:
م گۆت: باڤۆ چما ئەم کورد ها نه؛
ل هەر دەر سا مه را دەرد و بەلا نه؟
ب چاڤەک تژی هێستر گۆت: ئەرێ، کورد
خوەدێ سا بێکەسێن مینا خوە دا نه!
گفتم: پدر چرا ما کردها این چنین هستیم؛
همهجا با مصیبت و رنج روبرو میشویم؟
با چشمی اشکبار گفت: بله
خدا ما را برای آدمهای تنهایی مثل خودش، آفرید!
🔸این تنها نگاهی گذرا به واژۀ کرد در شعر استاد سپاهی لائین بود و یا بهتر است بگویم «نمی از یمی» بود که تقدیم محضرتان شد. در پایان با غزلی از این استاد آگاه و اندیشمند، شکوه شعر این شاعر مردمی را به تماشا می نشینیم و بر این افتخار سبز خراسان که با قلمش، قامت مردم مان را بالابلندتر کرده است درود می فرستیم:
کُرد
کُردم ؛ هنوز عاصی وعاشق بسادگی
کُردم؛ هنوز صافی وصادق بسادگی!
انسانی از قبيله عشاق بی دريغ
دل کنده از تمام علايق بسادگی
عمری است دل به خنده يک دوست بسته ام
در جمع دشمنان موافق بسادگی!
شايد نشان پرچم زيبای ايل ماست
دستار چاک چاک شقايق بسادگی!
در حلقه های رنگ و ريا همچنان خوش است
دل با همان صداقت سابق بسادگی
يک عمر تشنه دردل دريا مسافرم
حسرت خوراز عبور دقايق بسادگی
اما نشسته سايه امواج هولناک
برروی تک مسافر قايق بسادگی!
هرگز به هيچ ساحل امنی نمی رسد
اين کوله بار خنده وهق هق بسادگی!
وقتی که نقش جامه ما زخمهای ماست
مارانمی خرند خلايق بسادگی
انگار عشق مُرده دراين شهر وسالهاست
تغيير کرده اند سلايق بسادگی!
**
کُردم؛ هنوز خسته ومشتاق زندگی
مصداق فقر آدم لايق بسادگی
کُردم؛ نشان آخر عهدی که عاشقان
سرمی دهند پای حقايق بسادگی!!
🖌اسماعیل حسین پور
🔸او کُردها را بلاکش و مصیبت دیدگان بی پناهی می داند که خداوند آنها را برای تنهایان مثل خویش آفریده است:
م گۆت: باڤۆ چما ئەم کورد ها نه؛
ل هەر دەر سا مه را دەرد و بەلا نه؟
ب چاڤەک تژی هێستر گۆت: ئەرێ، کورد
خوەدێ سا بێکەسێن مینا خوە دا نه!
گفتم: پدر چرا ما کردها این چنین هستیم؛
همهجا با مصیبت و رنج روبرو میشویم؟
با چشمی اشکبار گفت: بله
خدا ما را برای آدمهای تنهایی مثل خودش، آفرید!
🔸این تنها نگاهی گذرا به واژۀ کرد در شعر استاد سپاهی لائین بود و یا بهتر است بگویم «نمی از یمی» بود که تقدیم محضرتان شد. در پایان با غزلی از این استاد آگاه و اندیشمند، شکوه شعر این شاعر مردمی را به تماشا می نشینیم و بر این افتخار سبز خراسان که با قلمش، قامت مردم مان را بالابلندتر کرده است درود می فرستیم:
کُرد
کُردم ؛ هنوز عاصی وعاشق بسادگی
کُردم؛ هنوز صافی وصادق بسادگی!
انسانی از قبيله عشاق بی دريغ
دل کنده از تمام علايق بسادگی
عمری است دل به خنده يک دوست بسته ام
در جمع دشمنان موافق بسادگی!
شايد نشان پرچم زيبای ايل ماست
دستار چاک چاک شقايق بسادگی!
در حلقه های رنگ و ريا همچنان خوش است
دل با همان صداقت سابق بسادگی
يک عمر تشنه دردل دريا مسافرم
حسرت خوراز عبور دقايق بسادگی
اما نشسته سايه امواج هولناک
برروی تک مسافر قايق بسادگی!
هرگز به هيچ ساحل امنی نمی رسد
اين کوله بار خنده وهق هق بسادگی!
وقتی که نقش جامه ما زخمهای ماست
مارانمی خرند خلايق بسادگی
انگار عشق مُرده دراين شهر وسالهاست
تغيير کرده اند سلايق بسادگی!
**
کُردم؛ هنوز خسته ومشتاق زندگی
مصداق فقر آدم لايق بسادگی
کُردم؛ نشان آخر عهدی که عاشقان
سرمی دهند پای حقايق بسادگی!!
Telegram
attach 📎