کانیا دل
1.24K subscribers
1.45K photos
448 videos
301 files
650 links
بررسی و نقد شعر

نقشه:
https://goo.gl/maps/mGW9jFDJowm

شعر، نقد، نظر:
@kawaspahi
Download Telegram
ŞEHRÎBANA KURDÎ;
JI KURDISTANÊ HEYA XORASANÊ

Ji zarotiyê destpê kir û pirî caran di kêbirkiyên “DENG û STRÎNÊ” da di nava Tirkan de bû yekemîn.

Li pey salên 1990´an û bi zêdetir geşbûna agirê şoreşa li bakûrê Kurdistanê, piştî mamosta Şivan Perwer di nava jinên hunermend de herî zêde nav û dengê” Şehrîbanê” hate bihîstin û hezkirin.

Ez wê weke “Meryem Xan”a duyemîn dibînim.

D strînê de hosta ye û dengê wê kêm-mînak e.

Û.... îro Şehrîbana KURDAN bi sûhbet, sazbendî û stranên xwe, mêvana Kurdên “Kurdistana Xorasanê” ye.

Encam:
Em hemû tevî hev:” bihêztir, mezintir, serbilindtir û delaltirin in” dema ku Şehrîban bi dengekî bilind wiha dike qêrîn:” Li hevketin bila nebê karê me.”
Wiha jî yê “aştiya navxweyî û biratiya gelan” zûtir bigehe armancên xwe yên pîroz û bingehîn.🌷🙏

@Kaniyadil
در دومین ماه سال نو؛
نخسین همنشینی مجازی، کانیادل
با بانوی نخست صدای کوردها، برگزار شد



سەشنبه‌ ششم اردیبهشت، کلاب هاوس کانیادل، یک برنامه‌ی متفاوت و ممتاز دیگر را شاهد بود. شبی لبریز شعر و موسیقی و محبت و صحبت، که در آن، به برکت حضور خواهر هنرمند و آوازخوان شهیرمان، بانو شهریبانا کوردی، خاطره‌ای خوش و خواستنی رقم خورد؛ شهریبان، زنی که نسبت به عقاید و باورهای دینی‌اش به‌جد پایبند است و در عین حال، صدا و هنرش را موهبت و هدیه‌ای الهی می‌داند که برای خدمت به انسانیت و مخصوصا همدلی با همزبانان کوردش به او بخشیده شده‌است.
مثل همیشه، با حمایت معنوی کانون دانشگاهیان خراسان و اجرای خوب برادران عزیزمان حاج محمد حسین‌پور و مجید کریمی رهورد، برنامه‌ی کلاب‌هاوسی انجمن ادبی کانیادل با استقبالی کم‌نظیر و موفقیت و تحسین حاضران برگزار و بدل به خاطره‌ای ماندگار شد.
در این برنامه، علاوه بر شعرهای خوبی که خوانده‌شد و مورد توجه میهمان ویژه‌ی کلاب قرار گرفت، به‌منظور آشنایی بیشتر بانو شهریبانا کوردی با فرهنگ و تاریخچه‌ی فعالیت‌های هنری و قلمی کوردهای خراسان، گزارش مختصر و جامعی توسط دکتر جواد رضایی که خود از فعالان این عرصه‌ است، ارایه شد.

در ادامه و در لابلای شعر‌خوانی‌ها، بانو شهریبان به پرسش‌های مجریان برنامه با حوصله و تفصیل پاسخ گفت و از آن‌جمله دانستیم که؛ شهریبان کوردی که اصالتا اهل شهرستان مێردین ترکیه است، به دلیل ماموریت کاری پدر، در سال 1973 در شهر ازمیر این کشور به دنیا آمده اما به‌رغم زیستن در شهری ترک‌نشین، دو چیز در خانواده‌شان هماره مهم بوده است؛ یکی دین و دیگری زبان کوردی، و برای همین هر 14 نفر اعضای خانواده، از بدو تولد به زبان مادری سخن گفته‌اند. او، از سیزده‌سالگی وارد فعالیت‌های هنری شده، جوایز متعدد کسب کرده، کاست‌ها و سی‌دی‌های مختلف موسیقی کوردی از او منتشر شده، در سال 1994 حسب اجبار، ناچار به ترک ترکیه شده، ولی در اروپای آزاد هم، با تشویق همسرش شیرکو، ضمن حفظ حجاب اسلامی به فعالیت‌های هنری‌اش در سطح عالی ادامه داده و به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌ تا آنجا که با لقب «مریم خان دوم» صدایش به خانه‌ی کوردهای سراسر جهان راه یافته و نام و مقامی کم‌نظیر برای او به ارمغان آورده‌است.

شهریبانا کوردی که دارای یک فرزند پسر و سه‌ دختر به نامهای ناڤدار، پیرۆز، هیڤی و نارین است و خانەداری و کار هنری را توامان پیش می‌برد، در کلاب‌هاوس کانیادل، علاوه بر خواندن چندین آهنگ و در حالی که بر سفره‌ی افطار نشسته‌بود، توصیه‌ها و تجربه‌‌هایش را نیز به خواهران همزبان تقدیم کرد و از جمله گفت که؛ در دنیای امروز، جنسیت نباید برای زنان محدودیت محسوب شود و دختران کورد می‌توانند در سایه‌ی جهد و همت‌شان، به هر آرزویی دارند، برسند.
او همچنین، زبان کوردی را میراث گرانبهای بشریت و ماحصل خلاقیت و مراقبت و همت اجداد توصیف کرد که حفظ آن، برای هر کوردی و خصوصا برای زنان و دختران کورد، امری واجب و ضرورتی فرهنگی و الهی است.

لازم به ذکر است که مثل همیشه، زحمت هماهنگی این حضور و همصحبتی بر دوش روزنامه‌نگار نام‌آشنا و برنامه‌ساز پرتلاش تلویزیونهای کوردی برادرمان کاکشار اورمار بود که وظیفه می‌دانیم از حضورشان فراوان سپاسگزاری کنیم.

انجمن ادبی کانیادل همچنان امیدوار است ارتباط‌ مجازی با شعرا و هنرمندان بزرگ همزبان از سراسر جهان، بتواند انگیزه و ارائه‌ی طریق مناسبی برای رشد کمی و کیفی ادبیات و هنر در میان هموطنان همزبان، در خراسان بزرگ و ایران عزیز و بیش از همه، گامی موثر در مسیر توسعه‌ی صلح و صفای جهانی و هنر متعالی، باشد.
کانیادل، به عنوان انجمن ادبیات کوردی خراسان، هر سه‌شنبه با اشتیاق فراوان منتظر حضور شماست به این نشانی؛
https://b2n.ir/t40104

دوستان، چشم‌به‌راه شماییم تا از ساعت 21 هر سه‌شنبه، کلاب هاوس کانیادل را دنبال و با حضور گرمتان، همزبانان و مشتاقان شعر و هنر کوردی را، تشویق و یاری کنید.
#سپاهی_لایین
@Kaniyadil
4_6001193322633235231.3gp
1.5 MB
چاندن و زانین


هەلبەست و دەنگ؛
#ئەلی_جەلایر (قەلەم)

@Kaniyadil
ل بن مەرخێ

ئه‌گه‌ر دلته‌نگیێ چاڤێ ته ته‌ر کر
رۆیەک ته بیریەک ژ من ئه‌گه‌ر کر
سۆراغا من بگر ژ دارێ مەرخێ
دلێ خوه من ل بن خوه‌ڵی ب سه‌ر کر

پای سرو کوهی

اگر دلتنگی چشمانت را تر کرد
اگر روزی یادی از من کردی
سراغ مرا از درخت مرخ٭ بگیر
دلم را زیر آن خاک کردم

٭ مرخ ، سرو کوهی

#دوکتور_سادق_فەرهادی
@Kaniyadil
Audio
سا؛ جەفەرقولی

ئەز بگەرم جانێ تە
جانی من قوربانێ تە
بێ هەدار و شیت و ژار
دل دگرە مانێ تە
رێ ل بەر من دا ڤەندایە
ل بەندا نیشانێ تە
تو بپەیڤ ئەز ببیێم
پەیڤان ژ زمانێ تە
تا کینکا ئەز بسترێم
وەک دینان شانێ تە
ئەز هەز دکم کو ببیێم
دیسان ژ گۆگانێ تە
تو نەکە کو ئەز بمێم
خەریب ل ئەرمانێ تە

هەلبەست و دەنگ؛
#ئەلی_هەیدەری
@Kaniyadil
Forwarded from زمان و زانین
زمان و زانین- 18

بخش دوم؛

دو نکته‌ی مهم
و یک پرسش سادە

نکته‌ی دوم این است که؛ بسیاری از شاعران کورد خراسان و خصوصا سرایندگان شعر کلاسیک، بر اثر عدم تشخیص تفاوت واژگان در حالت محاوره با مکتوب، همان حالت محاوره‌ای را در شعرشان به کار می‌برند و در نتیجه، وقتی در محفلی شعر خوانده می‌شود یا قرار است شعر جایی به چاپ برسد، می‌بینیم که شعر دچار مشکل وزنی است و اصلاح یا استانداردنویسی شعر، آن را از چارچوب وزن و گاهی قافیه‌ی معیار، خارج و شاعر را دچار زحمت و حسرت می‌کند.
بنابر این، به‌طور جدی لازم است که همه‌ی ما به این نکته توجه و شعر و نوشتارمان را از اساس، با معیارهای مکتوب مطابقت دهیم تا گرفتار مشکلات بعدی، نشویم. این تاکید به‌ویژه در مواردی که حرف پیش از قافیه به یک صامت ختم می‌شود، ضرورت جدی دارد.
مثلا وقتی بر اساس وزن دوبیتی (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل) می‌سراییم؛
ژ دەس زلما ته مالا مه خەراب بوو
ji dest zilma te mala me xerab bû
از دست ستم تو خانه‌ی ما خراب شد

طبق معیار عروضی دومالک/دوبیتی، در قافیه و ردیف، با مشکل رعایت وزن روبرو می‌شویم و باید از سرناچاری، ردیف و قافیه را «خەراب وو» بنویسیم و بخوانیم. باید توجه کنیم که اگر چنین شرایطی پیش آید، حتما ناگزیر خواهیم شد یا ردیف شعرمان را تغییر دهیم، یا قافیه را به جای صامت (بێ‌دەنگ) به مصوت (دەنگ‌دار)، ختم کنیم.

و اما پرسش؛
یکی از همولایتی‌های هم‌زبان که صاحب‌نظر مایشا است، معتقد است که به جای «کوردی کورمانجی»، باید بگوییم «کورمانجی کوردی»!
نظر شما در این مورد چیست و البته دلیل یا دلایلتان برای نظری که می‌فرمایید؟

آرزومند سعادت و سلامت شما؛
#سپاهی_لایین

https://t.me/zeman_zanin
şîn
Dilwejan
شین

ب بیرا هەڤالێ نەمر؛
هادی ئسمائیلزادە
و
پێشکەش ل مامۆستا؛
مهدی ئسمائیلزادە

هەلبەست و دەنگ؛
#ئەلی_ئەلیپوور (دلوەژان)

@Kaniyadil
şariban 1
<unknown>
هەلبەست خوەندن و گەپ و گوتنێن کلابا کانیادل؛
ل شەڤا کو «شەهریبانا کوردی» یا هونەرمەند، مێڤانێ مه بوو.
سپاس ژ هەڤال؛
ئەسقەرێ خانی یێ تیتکانی
کو دەنگێ کلابێ زەبت کریه و شاندیە🌺

@Kaniyadil
4_6003352969628726721.ogg
3.4 MB
دە برا بێ/de bira bê

مووزیک و دەنگ؛
#ئادەم_تەپه/Adem_Tepe#
@Kaniyadil
Audio
گەر تو بخوازی

ئەز قوربانی تە و وان
چاڤێن تە یێن دەلال بم
ل پای تە ئەز دمینم
رهام هەتا کو کال بم.

شەڤ تا سبێ دمێم پا
دکم خەلات جانی خوا
گەر تو بخوازی خەف بم
سوز کو رها من لال بم.

اگر تو بخواهی

من فدای آن چشمان محبوبت بشوم
بە پای تو میمانم تا اینکە پیر بشوم
شب تاصبح بیدار میمانم
و جانم را به تو هدیه میکنم
جانان من اگر تو سکوت مرا آرزو بکنی
پیمان می‌بندم کە من زبان بە دهان بگیرم

هەلبەست و دەنگ؛
#ئەلی_هەیدەری
@Kaniyadil
4_6015001801403665416.3gp
2.8 MB
مال ئاڤا مەرخا ب سەرزمان

هەلبەست و دەنگ؛
#ئەلی_جەلایر (قەلەم)

@Kaniyadil
هەڤالنۆ، خوەنگ و برایێن هەڤکانی
و بتایبەت موئەڵم و مامۆستەیێن هێژا و ئازیز و ب وێژە مامۆستەیێن شائر و نڤیسکار!
رۆژباش، دەستخواش و رۆژگار خواش🌺
رۆژا مامۆستەیان ل وە رندێن زانا و زمانهەز و خوەباوەر، پیرۆز بە و سپاسێن مه پیشکەشی وە مەزنان💐💐💐

یاران و دوستان عزیز
بەویژە معلمین و آموزگاران شریف
و خصوصا معلمین اهل قلم و فرهنگ و دوست‌داران آموزش زبان مادری‌مان؛ کوردی؛
روز معلم فرصتی است که آموزش‌های مسئولانه، زحمات دلسوزانه و فداکاری‌های عاشقانه‌ی شما را به خاطر بیاوریم و بگوییم همواره دوستتان داریم.
روزتان مبارک.
@Kaniyadil
دوستان عزیز همکانی!

بە مناسبت روز معلم در ایران، مروری گذرا داشته‌ام بر خاطرات سالهای دانش‌آموزی و عزیزان معلمی که در همه‌ی آن سالها، با گفتار و رفتارشان، خاطرات و اثرات خوبی در ذهن و زبان و زندگی‌ام داشته‌اند.
گفتم شاید برای شما هم خواندنی باشد🌺👇
Forwarded from دِلِستان💚💛
‌به انگیزه‌ی روز معلم
شوخی و جدی در سە زنگ؛

زنگ اول:

دوازدهم اردیبهشت‌ماه درکشور ما ایران، روز معلم نام گرفته‌است؛ این مناسبت را به یکایک معلمین و استادان رسمی و غیررسمی خودم تبریک می‌گویم و برای تعالی مادی و معنوی این یاران تاریخی انسان، دعای خیر می‌کنم.
می‌خواهم ضمن اشاره‌ی کوتاهی به تاریخچه‌ی این مناسبت و سپاسی صمیمانه از یکایک معلمین عزیزم و دوستان معلم خودم، شوخی و جدی کمی با این بزرگواران خاطره‌بازی و درد دل کنم؛
بر اساس گزارش تقویم، سابقه‌ی نام‌گذاری روز معلم در ۱۲ اردیبهشت به قبل از انقلاب ۵۷ برمی‌گردد و مناسبت آن، کشته شدن یکی از معلمان به نام «ابوالحسن خانعلی» در روز ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ در تجمع اعتراض‌آمیز معلمان در میدان بهارستان بود. خانعلی معلمی بود بدون گرایش حزبی، که وقتی کشته شد، همه‌ی احزاب از او تجلیل کردند و حکومت وقت هم برای دلجویی از معلمان روز ۱۲ اردیبهشت را به یاد مرگش، روز معلم نام‌گذاری کرد.
پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ و ترور آیت‌الله مطهری در یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸، روز شهادت وی با یک روز تأخیر اعلام و دوازدهم اردیبهشت مجدداً به این مناسبت، روز معلم نامیده شد.
**
معلم، انسان‌ساز و آینده‌ساز است. آن که یک کلمه به دیگری می‌آموزد، او را بنده‌ی خودش می‌کند و به این تعبیر، همه‌ی ما، بندگان معنوی معلمین خویشیم.
با این وجود، حساسیت و اهمیت شغل معلم صرفا نه به خاطر آموزش الفبا و اعداد، بلکه به دلیل درسی است که با رفتارش خارج از کتاب و کلاس می‌دهد. او، موظف است اهمیتِ انسان بودن، اندیشیدن و آزاد و اخلاقی زیستن را به دانش‌آموزان بیاموزد و در این رویکرد، آنان‌که به این وظیفه‌ی فرادرسی خود واقفند، معلمین راستین انسان‌اند.
من‌بنده، در طول دوران تحصیل از این بخت برخوردار بودم که معلمین و همکلاسی‌های بسیار خوب و خاطرات جالبی داشته باشم. می‌توانم در باب هر یک از معلمین و حتی همکلاسی‌های عزیزم صفحات بسیاری بنویسم و کلی خاطره‌بازی کنم، ولی باید صرفا به یادها و اتفاقاتی بپردازم که تا حدی جالب و اثرگذار بوده‌اند؛

*اولین معلمینم، پدر بزرگ پدری و پدر و مادرم بودند. سوای لالایی‌های مادرم، اولین شعرها را پدربزرگم برایم خواند و البته قرآن و نماز هم یادم داد طوری که در چهار- پنج سالگی، با خواندن نماز و دانستن اصول دین، فکر می‌کردم تبدیل به آدم بهتری شده‌ام. او که ابیاتی از شاهنامه را حفظ بود، به من فهماند که وقتی مسافر مشهد بود، بخواهم برایم شاهنامه بیاورد.
پدر و مادرم به خاطر زندگی کُردانه و تاکیدشان بر زبان مادری، درست‌کاری، راست‌گویی، زحمت‌کشی و مهمان‌نوازی، به‌شکل عملی معلمینی اثرگذار و عزیز بودند، کمااین‌که هستند شکر خدا و دریغا من ‌که درسشان را بایسته و کامل فرا نگرفته‌ام.

* اکبر ملایی، معلم کلاس اول و دومم، مردی بود به‌غایت کم‌سخن و گاهی عبوس. در درس دادن سخت‌گیر بود و بچه‌ها عموما از او می‌ترسیدند. مرا سال 56 در حالی به مدرسه فرستادند که هنوز به سن قانونی ثبت نام نرسیده‌بودم و صرفا قرار بود بیکار نباشم. ولی محسن خان غفوری که راهنمای مدارس بود، به توصیه‌ی آقای ملایی و به‌شیوه‌ای محسن و متین مشکل را حل کرد.
وقتی به کلاس سوم رسیدم، آقای ملایی از روستای سنگدیوار، به دیگر روستای هزارمسجد یعنی «حاجی آباد» منتقل شد. یک‌ماه از شروع سال تحصیلی گذشته، یک روز دیدم آقای ملایی برگشته سنگدیوار و مهمان ماست. خیلی عجیب بود؛ او همانطور که چایش را می‌خورد، خطاب به پدر و مادرم گفت: آمده‌ام دنبال علیرضا که ببرمش حاجی آباد!
- چرا آقای ملایی؟
- دوست دارم علیرضا پیش خودم درس بخواند... تعداد دانش‌آموزان حاجی‌آباد هم بیشتر از اینجاست و من دست‌تنهایم، می‌خواهم بیاید در پایه‌ی اول و دوم کمکم کند!
پدر و مادر البته موافقت نکردند و من هم بالطبع توان تدریس نداشتم. متاسفانه از آن روز تا حالا، آقای ملایی را هم ندیده‌ام. اما هیچوقت تصویر آن لحظه از ذهنم محو نشده‌است؛ او با همان دو جمله، به من حالی چنان شکوفنده داد که تا حالا همراهم مانده‌است؛ در سخن آقای ملایی، نیرویی بود اتمی؛ ترکیبی از مهربانی و خودباوری و خردمندی.
سه سال دیگر ابتدایی، برادران حسین و برات خدادادی (زنده‌یاد)، معلم ما بودند که براستی از آن سالها، خاطرات شیرین و شاد بسیاری برای من و همکلاسی‌های سندیفالی‌ باقی مانده؛ دلسوزی، رفاقت و مراقبت عمو حسین، برای ما غنیمت و قیمتی بود.
با شروع دوره‌ی راهنمایی و رفت و آمد به لایین نو، شاید برای من روستازاده، فصل تازه‌ای از تعامل و تعلیم شروع شد. فصلی که من را با کتابخانه ( کتابخانه‌ی جهاد) آشنا کرد و یادش به‌خیر شهید خلیلی مسئولش و کتاب‌هایی که به امانت می‌داد، اگر چه اغلب شبیه هم بودند، ولی به هر روی، دری به دنیایی تازه می‌گشودند....
#سپاهی_لایین
https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
Forwarded from دِلِستان💚💛
به انگیزه‌ی روز معلم
شوخی و جدی در سه زنگ؛

زنگ دوم:
.
*در دوره‌ی راهنمایی، اغلب معلمین ما در لایین‌نو، زحمت‌کش و جدی بودند. به‌خصوص خدابیامرزها محمدآقا قائمی و محمود خان امامی و نیز علی‌آقا ملکی که هیبتشان کافی بود تا آدم بفهمد باید آدم شود! اما، دوره نوجوانی شورها و شرارت‌های خودش را دارد؛ مدرسه‌ی ما کنار باغ خدابیامرز حاجی علی توسلی بود و فصل بهار، تابش میوه‌های قرمز باغ بر سطح وسوسه‌ی دانش‌آموزان، گاهی من را هم قانع می‌کرد ناخنکی به گیلاس‌هایش بزنم! در یک فرصت زنگ تفریح، همراه قربان عزیزی (دکتر قربان عزیزی یادش به‌خیر)، زدیم به باغ، از درختی بالا رفتیم و در پناه انبوه برگ‌ها، دور از چشم توسلی‌های مهربان، تا شکممان جا داشت گیلاس خوردیم و تا جایی که جا بود، جیبهامان را انباشیم برای سر کلاس؛ چیزی شبیه اختلاس‌کنندگان امروز! بعد یک‌هو فهمیدیم که؛ ای دل غافل، یک ربع از زنگ کلاس گذشته‌است. دستپاچه و دوان، خودمان را رساندیم به کلاس. با نگرانی وارد شدیم و در حالی که برجستگی شکم و جیبهامان خبر از حال و کارمان می‌داد، یک‌هو معلممان آقای حسینعلی مظفری عزیز که داشت دانش‌آموزان درس دینی را به خاطر درس‌نخوانی ملامت می‌کرد، بدون اینکه به خاطر تاخیر ورود تنبیهمان کند، با اشاره به ما دو نفر، با تحکم و تاکید به دیگر دانش‌آموزان گفت: نگاه کنید و یاد بگیرید تنبل‌ها! این دونفر زنگ تفریحشان را هم هدر نمی‌دهند و درس می‌خوانند. برای همین نمره‌شان همیشه بیست است، نه مثل شما که عینهو بزغاله داخل حیاط مدرسه جست و خیز می‌کنید و دایم به هم می‌پرید!
صحبت آقای مظفری آن روز به من فهماند که وقتی یک معلم‌ طور دیگری در مورد دانش‌آموزش فکر می‌کند، نباید این اعتماد را دست‌کم بگیرد و ضایع کند؛ این شاید مهمترین چیزی است که از درس دینی به‌خاطر دارم!
گفتم اگر قرار به خاطره‌نویسی باشد، باید بسیار بنویسم، ولی مجال این مقال اندک است و ناچار باید خلاصه‌اش کنم. پس، باید از تفصیلات راهنمایی و تاثیرات دوره‌ای که پس از اتمام کتابهای کتابخانه‌ی جهاد، به تشویق معلممان آقای حسن قائم‌مقامی همراه چند همکلاسی عزیز از جمله محمد آقا شیخ‌بو از لایین برای «نشر توسن تهران» نامه و پول می‌فرستادیم تا برایمان رُمان‌های مطرح جهان را بفرستد، بگذرم. دوره‌ای که البته نباید از آن گذشت چون کتاب‌خوانی را برای ما، بدل به عادت و ضرورت کرد
.
#سپاهی_لایین

https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
Forwarded from دِلِستان💚💛
به انگیزه‌ی روز معلم
شوخی و جدی در سه زنگ؛

زنگ آخر:

*از دوره‌ی دبیرستان و کلات، صدها خاطره‌ی ریز و درشت دارم. ولی بگذارید شما را ببرم به سال 68 و روزی که به یک مناسبت مهم، همه‌ی دانش‌آموزان دبیرستان را به‌صف کرده بودند و معاون پرورشی، ‌داشت برایشان از اهمیت آن مناسبت انقلابی می‌گفت. همه سر صف بودند، به‌جز ما که به دلیل عدم موافقت دبیر، سر کلاس فیزیک نشسته‌بودیم و دبیرمان آقای ذاکری، دستش را تکیه‌گاه چانه کرده بود و در همان حال که با تاثر و اندوه، از پنجره به بیرون نگاه می‌کرد، این بیت حافظ را با صدای بلند خواند؛
درِ میخانه ببستند، خدایا مپسند
که در خانه‌ی تزویر و ریا بگشایند...

من در آن زمان، از شدت انقلابی‌گری همزمان هم مسئول بسیج دانش‌آموزی دبیرستان بودم و هم رئیس انجمن اسلامی. نمی‌دانم در زمزمه‌ی آقای ذاکری و شعر حافظ چه بود که از 34 سال پیش تا هنوز، رهایم نکرده‌است و تصویر «تزویر و ریا» را هر روز پیش چشمم تیره‌تر و پلشت‌تر می‌کند!

*خاطره‌گویی را بس و در پایان، فقط به این نکته اکتفا کنم که؛
گاهی، برخی معلمین عزیز ما، خود را فقط مسئول درس‌دادن در چهارچوب کتاب درسی و صرفا داخل کلاس می‌دانند. چه خوب می‌شد و می‌شود که این بزرگواران، به خود و دانش‌آموزانشان یادآور شوند که؛ «درس‌خوانی با کتاب‌خوانی فرق دارد و مدرک‌داری با سوادداری یکی نیست» و بگویند که؛ مهمترین درس؛ «خودباوری و قدرت تشخیص اولویت‌های انسانی» است.
بلند و بزرگ باد نام و مقام معلمینی که به‌رغم هزاران کاستی آموزشی و معیشتی امروز، به فرزندان ایران‌زمین، درسِ اندیشیدن، آزادگی، اعتمادبه‌نفس و مسئولیت‌پذیری در عین تواضع داده‌اند و هنوز هم چنین می‌کنند. شاید اگر بخواهم نام ببرم باید فهرستی بلند بنویسم و چندین کتاب در شان معلمین خراسان بزرگ بپردازم که افتخار دوستی‌شان را دارم.
این یادداشت عرض ارادتی است به همه‌ی دوستان و هم‌کلاسی‌های لایینی و کلاتی ام که شغل شریف معلمی دارند. ولی آن را به نیابت از همه‌ی سرورانم بطور خاص پیشکش می‌کنم به برادرم محمد صفاییان، که به‌رغم همه‌ی رنج‌ها، معلمی برایش شغل نبود و نیست، بلکه فرصت خدمت به آینده‌ی ایران و انسان است.
نام و یاد معلم، مانا.

ارادتمند؛ #علیرضا_سپاهی‌_لایین

https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
Forwarded from کانیا دل (Sepahilaeen Alireza)
‍ دوستان عزیز و یاران همکانی!

🔹درود برشما؛
چنان‌که مستحضرید سه‌شنبه‌ی هر هفته به عشق زبان مادری‌مان؛ کُردی کُرمانجی، در اتاقی مجازی در کلاب‌هاوس گرد هم می‌آییم.

🔹فرصتی است برای آنان که شعر و شعور را مهم و ماندگار می‌خواهند و با آن مواجهه‌ای جدی و جهانی دارند؛ آنان‌که در مسیر سرایش و خوانش «هەلبەست»، طالب شنیدن، آموختن و تعالی‌اند و زبان مادری‌شان را ناموس تاریخی ایل و آلِ خویش می‌دانند.

🔹کلاب کانیادل را دنبال کنید و دراین همراهی، شکوه شعر و هنر "کوردی" را به نمایش بگذارید.
سه شنبه ی این هفته نیز کماکان از ساعت 21 الی 23 به این نشانی👇
https://b2n.ir/t40104
در کلاب هاوس منتظرتان هستیم.
لطفا دوستانتان را فرا بخوانید.
با سپاس بی‌کران؛

انجمن ادبی کانیادل

@Kaniyadil
Audio
دەما ستراندنێ

هەلبەست و دەنگ؛
#زەهرا_فەتهی(ئارهەز)

@Kaniyadil