کانیا دل
1.24K subscribers
1.49K photos
466 videos
309 files
767 links
بررسی و نقد شعر

نقشه:
https://goo.gl/maps/mGW9jFDJowm

شعر، نقد، نظر:
@kawaspahi
Download Telegram
ئەمما دل

مەگەر گەوری!  تو داقولتینی هێستر
کو چاڤان ئاڤروویا من ئاڤ‌رەشین کر
تە داقولتاندن ئەمما دل م را گۆت
شەڤەک دودیان هەوای هالێ م داگر!

ولی دل...

گلوی من! مگر تو اشکها را فرو دهی
کە چشمها آبروی مرا ریختند
تو اشکها را فرو دادی اما دل گفت
یکی دو شب هوای حال مرا داشتە باش

#دکتر_صادق_فرهادی

@kaniyadil
مینا وان

رێ‌یا ئشقه، ته‌رم کو راگه‌رم ئه‌ز
دزانم کو تەرم داناگه‌رم ئه‌ز
سه‌رێ ئۆلادێ من ل ڤێ رێ‌‌یا چوون
بزان پر کو هەرم، ل وان ته‌رم ئه‌ز

همانند آنها

راه عشق است، می‌روم که سرمست شوم
می‌دانم کە می‌روم و برنمی‌گردم
سرهای قبیله من هم در این راه رفتند
آگاە باش من هم مانند آنها می‌شوم
#دکتر_صادق_فرهادی
@kaniyadil
دلێ ته!

چ بارە دیسا دانین ل ملێ تە؟
خوەدێ‌جان! کوشتنی ئەم تاملێ تە
دلێ دونیێ قەلشت، تا کینگا بێدەنگ؟
بگەررم ئەز، چ دەریایە دلێ تە!
#دکتر_صادق_فرهادی
@kaniyadil
Forwarded from دِلِستان💚💛
ما کُردها، چراغمان در این خانه می‌سوزد

#دکتر_اسماعیل_حسین‌پور
روزنامه اترک، دوشنبه ۷ آذر ۱۴۰۱

🔸"دارا قادرخانزاده" فرزند بانه کردستان و از جانبازان جنگ تحمیلی که یک پایش را تقدیم انقلاب کرده؛ برادر شش شهید معظم است. "دارا" که متولد «پنجوین» عراق است؛ در سال 1351 به همراه همۀ اعضای خانواده قادرخانزاده ها و جمعی انبوه از کُردهای این دیار، توسط رژیم بعثی عراق به علت داشتن اصالت ایرانی، از این کشور اخراج شدند که این خانواده پس از تحمل رنج و تلخی های فراوان در «شیروان» خراسان ساکن شدند و بعد راهی بانه شدند.

🔸شگفتا همین کُردهایی که به جرم ایرانی بودن و هم تباری با کردها، از عراق اخراج می شوند؛ در خانه پدری شان – ایران- نه از سوی کار به دستان کشور، بلکه از سوی برخی خامان ره نرفته، به تجزیه طلبی متهم می شوند. در حالی که به قول فردوسی حکیم، کُردها تبارشان به کاوۀ دادخواه می رسد و :«کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد».

🔸در شگفتم؛ برخی تندروها که کُردها را تجزیه طلب می دانند؛"سردشت"نفس سوخته با بمب های شیمیایی را نمی بینند که هنوز قامت راست نکرده است؟ از شش برادر شهید قادرخانزاده و جانباز به یادگار مانده از این خانواده و صدها جانباز این دیار شرم نمی کنند؟ برخی از این جماعت تندرویی که صاحب خانه را بیگانه می پندارد هیچ می دانند"کُردستان" بشکوه ما، پنج هزار و چهارصد شهید تقدیم وطن عزیزمان کرده است؟ می دانند 26 بار کردستان ما مورد حملۀ هوایی صدام قرار گرفته است و مناطق کُرد نشین غرب کشور 64 بار مورد اصابت بمب های شیمیایی قرار گرفتند که ثمرۀ آن ستم سیاه صدها شهید و جانباز و مجروح است؟ می دانند کُردستان ما چند بار پیشتاز بالاترین مشارکت در انتخابات ها بوده است؟

🔸چرا و چگونه عده ای تندرو به خود حق می دهند این جماعت مظلوم سالیان را، تجزیه طلب بدانند؛ در حالی که مردم کُرد فرزندان راستین ایرانند که ریشه در این خاک دارند و چون همۀ عزیز اقوام ایرانی، در برابر انبوه هجوم و ایلغارها گردن فراز ایستاده اند و عزت میهن را پاس داشته اند. این جماعت هیچ نسبتی با این سیاه نمایی های برخی تندروها ندارند. تجزیه طلب نامیدن کُردها، انکار هویت مردمی است که خود و اجدادشان در بلندای تاریخ در غرب و شرق ایران، برای دوام و بقای این سرزمین، جانفشانی کرده اند.

🔸باید بپذیریم در این چهل سال به رغم برخی اقدامات درخور برای رفع محرومیت زدایی و توازن منطقه ای در مناطق کُردنشین، وجود چهل هزار کولبر کُرد - که سوگمندانه برخی از آنان زنان این سرزمین هستند- سند مظلومیت و محرومیت این مردم است که برای لقمه ای نان، جان می دهند. جان بر سرِ نان نهادن کُردها، بیانگر این است که اقدامات کار به دستان نتوانسته است، گره گشای مشکلات و عقب ماندگی های تاریخی این سرزمین باشد و عدالت را برای این مردم به ارمغان آورد.

🔸در این روزها که مردم کُردستان من، اشک و شیون شان در هم آمیخته است؛ و روح این مردم خسته جان، آزردۀ سوگ عزیزان شان است؛ انتظار می رود کار به دستان، ضمن دلجویی از این مردم فهیم و صبور، صدای کُردها و کُردستان را بشنوند. کنار صداقت و اخلاص مردم کُرد بنشینند. فریاد دادخواهی شان را بشنوند.

🔸کُردها چون همۀ ایرانیان عزیز، حق دارند از آزادی، رفاه، حقوق شهروندی و زندگی شرافتمندانه برخوردار باشند. بدیهی است چشم و گوش بستن بر فریاد حق خواهی و حق طلبی کُردها -که قطعا در چهارچوب قانون است- یأس آفرینی بزرگی در دل این مردم است که به جد باید از آن پرهیز کرد. ما کُردها ایرانی و عاشق وطن هستیم چرا که به قول احمد شاملو:«من این‌جایی هستم. چراغم در این خانه می‌سوزد. آبم در این کوزه ایاز می‌خورد و نانم در این سفره است».
https://www.atrakdaily.ir/fa/main/detail/31390/
......

https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
نظامی گنجوی
راوی غربت و بی پناهی کُردها
از زبان فرهاد کوهکن

#دکتر_اسماعیل_حسین‌پور

🔸نظامی شاعر بزرگ پارسی‌گو، پروردۀ دامان مادری کُرد زبان به نام"رئیسه"بود. نظامی که در خمسه اش بارها از کُردها یاد کرده است با پرداختن به شخصیتی چون فرهاد کوهکن، حدیث عشق پاک این عاشق بی باک را به تصویر کشیده است. عاشقی صادق که شیفتۀ شیرین و قربانی مکر خسرو در بیستون می شود. هر چند پرداختن به ابعاد این عشق آتشین و نگاه شیرین به فرهاد، مستلزم مجال و نوشتاری دیگر است ولی در اینجا صرفا چند بیت لبریز زاری که زبان حال فرهاد است، آورده می شود.

🔸ابیاتی که نظامی در وصف غربت و بی کسی فرهاد بر زبان آورده است؛ اندوه و شیون بلندی است که راوی نامرادی، تنهایی، بی پناهی، آوارگی، سرگشتگی و شیفتگی فرهاد است. همان کُردی که فرودستانش را فرادستانش می بیند. او نه همدم و یار و یاوری دارد که دستگیرش باشند و نه دیار و خانمانی دارد که در آنجا جایگیر شود. حدیث فرهاد در شعر نظامی، حدیث بی کسی قوم غم دیده ای است که فرهاد در نخستین دیدارش با خسرو، دربارۀ دیار و تبار و هنر مردمش:«بگفت انده خرند و جان فروشند».

🔸مرور این شعر پرحزن و حسرت نظامی از زبان فرهاد کُرد، آیینه ای است که می توان غربت و تنهایی کُردها را در قرن ششم به تماشا نشست. این مثنوی که برشی از شاهکار "خسرو و شیرین" نظامی است، لبریز احساس، درد و حرمان است. فریاد پر طنین پیچیده در بیستون است وقتی فرهاد کُرد با زبانی آتشین می گوید:
«جهان را نیست کُردی پس‌تر از من
نبینی هیچ‌کس بی‌کس‌تر از من
نه چندان دوستی دارم دل‌آویز
که گر روزی بیفتم گویدم خیز
نه چندانم کسی در خیل پیداست
که گر میرم کند بالین من راست
منم تنها در این اندوه و جانی
فدا کرده سری بر آستانی
اگر صد سال در چاهی نشینم
کسی جز آه خود بالا نبینم
و گر گردم به کوه و دشت صد سال
به جز سایه کسم ناید به دنبال
سگان را در جهان جای و مرا نه
گیا را بر زمین پای و مرا نه
پلنگان را به کوهستان پناه است
نهنگان را به دریا جایگاه است
من بی‌سنگ خاکی مانده دل‌تنگ
نه در خاکم در آسایش نه در سنگ
چو بر خاکم نبود از غم جدایی
شوم در خاک تا یابم رهایی
مبادا کس بدین بی‌خانمانی
بدین تلخی چه باید زندگانی
»*
(کلیات نظامی، ص250)

*کلیات نظامی گنجوی(1381) تصحیح وحید دستگردی، به اهتمام پرویز بابلی، چاپ چهارم، تهران، نگاه
@kaniyadil
صاحب صدای #پری_جانه کیست؟

سال 1317 در روستای اولاشان از توابع شهرستان شیروان خراسان به دنیا آمد دو ساله بود که پدرش به رحمت خدا رفت کلاس پنجم را در دبستان رودکی اوغاز تمام کرد و همزمان محروم از مهر مادری شد. غم از دست دادن پدر و فقدان مادر باعث گردید تمام دردها و مصیبتهای عالم را یک تنه به دوش بکشد و در خود بریزد. بی شک محرومیت از داشتن پدر و مادر، هر انسانی را خمیده و تکیده می‌کند به همین خاطر قهرمان قصه ما نیز بر این سَبیل و بدین طریق سخت از چرخ گردون می‌نالد و می‌گرید و می‌خواند این خوانشها و این نالشها سرانجام رنگ و بوی هنر به خود می‌گیرند هنرِ آوای موزون، صدای جادویی و رازآمیز و  سِحرانگیزی که درد روزگار را در نجواهای شبانه و ترنمهای روزانه فریاد می‌کشد.
ناگفته نماند هنر؛ موهبتی بود که در این خانواده به ودیعت نهاده شده چنانکه عمویش بابامحمد نیز هنرمند بنامی بوده و از صدای خوب و رسایی نیز برخوردار . این موهبت الهی باعث شد تا اندک اندک صدای آوای او از خودخوانی و تنهایی خوانی و از پشت پستوی خانه و دورهمی‌های شبانه بدر آمده لباس خوانندگی و دنگبیژی به خود بگیرد در مجالسها و مراسمهای رسمی محلی و منطقه‌ای از او دعوت به عمل می‌آمد تا خیل نوازندگانِ انواع و اقسام آلات و ادوات موسیقی را با صدای زیل و زلالش همراهی و همکاری کند صدایی که در وصف آن در زبان کردی خراسانی می‌گویند "مینی غی‌غی ئ ده‌خوینه"
قی‌قی قصه ما میادین هنر را یکی پس از دیگری در می‌نوردد تا به ایستگاه آخر می‌رسد ایستگاه آخر در میدان هنرِ کورد خراسان همانا حضور در ایستگاه رادیو کوردی خراسان می ‌باشد. رفتن به ایستگاه در حکم ثبت رکورد در کتاب گینس، دریافت نخل طلایی، اسکار سینما، گِرمی موسیقی و توپ طلای فوتبال و ... است.
سال 1347 به تقاضای مرحوم هاشم صادقی باجگیران مدیر رادیو کرمانجی خراسان به ایستگاه می‌رود مرحوم ستارزاده نوازنده ثابت دوتار و رضا شاهمرادی خواننده ثابت در رادیو کرمانجی بودند صدای صاحبِ پری جانه با دوتار ستارزاده هماهنگ و کوک نشد که نشد‌. به سفارش مرحوم صادقی رفتند از چهار راه خاکی مشهد عبدالعلی آشیق که اصلیت قهرمانی داشت را آوردند عبدالعلی وارد اتاق تمرین شد پیرمردی شصت هفتاد ساله بود صدای پری جانه را که شنید قوشمه نواخت چه نواختنی! صدای قوشمه که آمد گفتم سازِ پری جانه همین است با هم هماهنگ و همکوک شدیم و رفتیم داخل استودیو و پری جانه خلق شد.

پری جانه مانه مانه
پری که‌وک قه‌راجانه
قه‌لندی پری هه‌فت مه‌ئا نه

سال بعد آهنگ "شیرین داگه‌ر" را با دوتار مرحوم ستارزاده اجرا کرد. سال بعد آهنگ "لَیلی" را خواند دوتارش را نیز خودش نواخت چراکه دوتار را نیز فراگرفت تا بهتر بتواند آهنگ و کلام را با هم همکوک کند سال بعد آخرین و چهارمین آهنگش را به نام "سکینه" در رادیو کوردی اجرا کرد که خواننده و نوازنده این آهنگ هم خودش بود. در همان سال 1350 به استخدام اداره فرهنگ باجگیران در آمد و ارتباطش با هنر و موسیقی و رادیو کردی عملا قطع شد.
 
اکنون از اجرای پری جانه نیم قرن گذشته پری جانه بارها و بارها تکرار و تکرار شد و می‌شود با دف و دهل، سورنا و سنتور، تنبک و تنبور، نی و نی‌انبان و ... اما پری جانه همان است که با صدای قهرمان قصه ما آقای محمد یوسف‌زاده معروف به متخان اولاشی و قوشمه عبدالعلی ئاشق قهرمانی از ایستگاه رادیو کرمانجی در سال 1347 ثبت و ضبط شد. مانا و ماندگار و از مفاخر موسیقی مقامی کورد خراسان گردید. گرچه که پری جانه را شاهکار آپو متخان می‌دانند اما به باور بنده لَیلی چیز دیگریست. صدای حزن‌انگیز و غرورآمیز لَیلی تو را تا ابر افسانه بالا می‌برد گم می‌شوی رها می‌شوی یله می‌شوی در حال و هوای درد دوری و غربتِ بی‌سرانجامِ بدفرجامِ بی‌‌پایان.

ئه‌زی هاتمه یارئ دیسا خوراسانئ
وی ده‌ردی خوه یارئ بگینمه ده‌رمانئ

وه‌ره هه‌نی سه‌رحه‌دا مه
چاو ره‌ش هاتیه له ره‌دا مه

عمو مَتخان اولاشی در سال 1340 ساکن باجگیران می‌شود دو سال بعد ازدواج می‌کند سال 1358 بر اثر ضایعه‌ای همسرش صفیه را که نوه پسری آخوندملااحمد اولیایی بردری ملقب به شیخ سرحد بود در باجگیران از دست می‌دهد این حادثه باعث شد تا صاحب آهنگ لَیلی چند سالی در هم بشکند اما دوباره چون ققنوسی از میان خاکستر برافروخت و جان گرفت. وی سال 1360 به اداره فرهنگ قوچان منتقل شده 20 سال بعد بازنشسته گردید ایشان از همسر اولش دو پسر و یک دختر و از همسر دومش بانو ثریا سه پسر دارند که سومینش در اوج جوانی به ابدیت پیوست.
عمو متخان حدود 43 سال است ساکن قوچان بودند.

ایشان در تاریخ ۱۴۰۲/۰۱/۱۰ دار فانی را وداع گفتند

یادشان گرامی

به قلم؛
#دکتر_حمید_حسنعلی_پور


رسانه خبری شهرمرزی باجگیران
╭┅─────┅╮
📡@bajgirannews
╰┅─────┅╯
@kaniyadil
Forwarded from دِلِستان💚💛
وقف فرهنگی
و ضرورت گسترش نگرش به وقف

وقف را شاید بتوان جنبه مذهبی موضوع مردمشناختی "نوع دوستی و بخشندگی" در جوامع شرقی به ویژه جغرافیای فرهنگی ایران نامید. این، بعد از زندگی اجتماعی انسان ایرانی خود مبین بسیاری از زوایای پیدا و پنهان روانشناختی جامعەمان از دیرباز تاکنون است که در آن همه جنبه های " امور خیریه" از جمله؛ نوع دوستی, سخاوت و جود و بخشندگی, رحم و شفقت, تشریک مساعی و همیاری اجتماعی، مشهود است. البته بدیهی است که اینها زیر لوای شرع و در قوالب و چارچوبهای دینی دسته‌بندی می‌شوند که همه ریشه‌های عمیقی در باورهای مردم ما دارند.
اما غالبا آنچه در امور وقفیات ـ چه موارد جزئی و چه موقوفات بزرگ ـ رایج است تخصیص یک ملک یا بنا یا زمین زراعی/ باغی است برای امور خیریه و عموما مرتبط با آیین های مذهبی. لیکن آنچه موضوع این مقال کوتاه است لزوم توجه به وقف فرهنگی و بویژه " وقف فرهنگی کوردی" است.
چندی پیش در جریان دیدار با چند تن از فعالان فرهنگی و هنری کورد در حاشیه یک سمینار علمی, از راه اندازی و فعالیت های "بنیاد وقف فرهنگی مزوپتامیا" در ترکیه خبرهای جالبی شنیدم. بنیادی فرهنگی که از محل عایدات اوقاف خیرین کورمانج در مناطق کوردنشین ترکیه به منظور خدمت به زبان و فرهنگ کوردی از حدود بیست سال پیش راه اندازی شده و آثار و برکات فراوانی تاکنون داشته است منجمله تامین هزینه های چندین دانشگاه کوردی در ترکیه, تامین هزینه های نشریات فرهنگی, هنری و علمی کورمانجی, راه اندازی سمینارها و کنفرانس های علمی کوردی و دهها رویداد ارزشمند دیگر. به بیانی ساده تر حدود بیست سال پیش خیرین در کنار وقفیات و خیرات مذهبی, بخشی از موقوفات خود را به فعالیتهای فرهنگی کوردی در راستای نجات زبان و فرهنگ کورمانجی اختصاص داده اند. موقوفاتی که تحت قوانین مربوط به وقف تا ابد وقف همین کار شده اند.
این خبر تلنگری بود تا به موضوع وقف فرهنگی ـ که البته از سالها پیش در نظر داشتم ـ بیشتر فکر کنم. لذا ترجیح دادم موضوع را بعنوان یک سوژه شایان تحلیل و توجه به همه کورمانج های خراسان و بویژه فعالان فرهنگی آن در سال جدید, یادآور شوم. این کار البته خود مستلزم بررسی راهکارهای حقوقی و قانونی یا حتی قانونگذاری در رابطه با موضوع خاص " وقف فرهنگی کوردی" نیز هست.
به‌ نظر می‌رسد وقت آن است که برای بقای زبان و فرهنگ کوردهای خراسان به فرصتهایی که " وقف فرهنگی" می تواند پیش روی ما بگذارد توجه ویژەای داشته باشیم. باشد که با فرهنگسازی و توجه و تشویق عامه مردم کورد و بویژه متمولین متشرع و فرهنگ دوست در این باره باب تازه ای بگشاییم. چرا که وقف که خود میراث ماندگاری است در این مورد میتواند خود میراثدار میراثی شود که شوربختانه در حال اضمحلال و نابودی‌است.


#دکتر_جواد_رضایی

https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
سا چ؟

دلێ ب‌ ئار و ئێشە، سه‌ربلنده
دلێ ساره، هه‌ره ئاره‌ک ب بن ده؛
دلێ ئاشق نه‌به، رنده بشه‌وته
دلێ سا ته نه‌شه‌وته، سا چ رنده؟

برای چه؟

دلی کە آتش و درد دارد سربلند است
دلی کە سرد است، برو آتشی زیرش روشن کن!
دلی کە عاشق نباشد، خوب است بسوزد
دلی کە برای تو نسوزد، برای چە خوب است؟

#دکتر_صادق_فرهادی
@kaniyadil
غم‌نامه؛ روایت راستین مهر و امید

به بهانۀ رونمایی از کتاب غم‌نامه


کتاب "غم‌نامه" اثر "مصطفی آیدوغان"، نویسندی کرد و نامدار ساکن ترکیه، با ترجمه جناب آقای "محمد تقوی" و توسط انتشارات "بیژن یورد" راهی بازار نشر شده است.
این کتاب با ترجمه روان و ادیبانه آقای تقوی به یک اثر ارزنده تبدیل شده است.
غم‌نامه، روایت زندگی صمیمی مردمی انکار شده است. حدیث بی‌کسی نسلی بی‌صدا است که تبار و دیارش انکار می‌شود؛ اما در میان غبار روزگار، گم نمی‌شود. غم‌نامه زبان بی‌پیرایهٔ پیوند بین انسان و وطن است. روایت دوری از دیاری است که همه شور و شیدایی بر دل و بر لب دارد.
در غم‌نامه، همۀ چشمه‌ها چشم می‌شوند و می‌گریند؛ رود می‌شوند و به هم می‌پیوندند. در غم‌نامه کوه‌ها برادران بردبار روزگارند. همۀ رودها با هم نسبت دارند. گل‌ها با هم خویشاوندند.
این کتاب روایت زندگی مردمی ستم‌دیده و در سیاهی نفس کشیده است که هر تلخی را تاب آورده‌اند. نویسنده دلدادگی شدیدی به زادگاهش دارد. به رود و چشمه‌هایش، به مردمش، به زندگانش، سخت دل‌بسته است. حتی بر مزار رفتگان، با آنان هم سخن می‌شود. دردهایش را، آرزوهایش را، امید و حسرت‌هایش را با رفتگانی که زندۀ همارۀ ذهن نویسنده‌اند؛ زمزمه می‌کند.
در غم‌نامه خویش را، فراموش می‌کنی. در این اثر، دلدادگی‌ات به زادگاه و طبیعت، هم‌آغوشی با خاک و خاطره، هم‌نفسی با رود و چشمه، قامت افراشتگی با کوه و درخت، تو را بالابلندتر می‌کند. ریشه‌دارتر می‌کند. تا بدانی ریشه در چه خاکی داری؛ از دل کدامین صخره سر برآورده‌ای و این گونه سبز رُسته‌ای.
چشمان پر اشک مصطفی آیدوغان، در دلت غوغایی برپا می‌کند. آن گاه که او بر دیارش می‌گرید؛ تو نیز چشمان خود را پر اشک می‌بینی. وقتی فرهنگ یک ملت در دیار "حسنکیف" با تمام شکوه و خاطرات فرزندانش در میان آب سد، غرق می‌شود؛ تو نیز خود را با آن خاک پرخاطره، غرق در آب می‌بینی. وقتی "سیدو" از دژخیم ترکیه گلوله می‌خورد، تو نیز بر پیشانی‌ات دست می‌کشی و گرمای آن گلوله را، بر سرت، حس می‌کنی و با قامت پدرش فرو می‌شکنی. وقتی مصطفی به جرم ندانستن زبان ملی، در کلاس اول دبستان، سیلی می‌خورد؛ تو نیز درد آن سیلی را، بر صورت سرخ‌شده‌ات حس می‌کنی.
تو خوب می‌دانی چرا دره‌های دیارت هم نوا با عزالدین: "ای‌وای فلک" بر لب می‌آورند. به آن بی‌پناهان پناه‌آورنده به آن غار مقدس حق می‌دهی که به آن مأمن و پناهگاه مقدس، سوگند خورند چرا که منجی آن مظلومان در برابر ستم سیاه جباران بی عارِ آن روزگار بوده است.
هر چند در غم‌نامه غم روایت می‌شود؛ اما آنچه این غم‌ها را شیرین می‌کند؛ داشتن حس امید است. امید به زبان مادری، امید به فردای روشن تو را رویین‌تن می‌کند. این امید به صبح و سپیده است که به شهر شیون زده فرمان لبخند، به دشت فسرده فرمان رویش و به شاخۀ خشکیده، فرمان شکفتن می‌دهد. این امید به دانایی و آگاهی است که  به پرندگان بی‌پناه و رها در باد فرمان فرجامِ سرگردانی و حیرانی می‌دهد؛ و از آنان می‌خواهد تا بر بازوان سبز و ستبر درختانِ وطن، مهمان شوند و آشیان گزینند تا باز عطر آزادی، زندگی و آبادانی در کوچه‌باغ‌های لبریز داغ وطن، بپیچد.
غم‌نامه، درس بزرگ بازگشت به خویشتن است. درس بازگشت به هویت خویش، بازگشت به فرهنگ و زبان خویش است. غم‌نامه آیینه‌ای است که می‌توان خویش را در آن به نظاره نشست. می‌توان با امید در دل‌ها بذر بیداری کاشت و با قله‌ها، قد برافراشت.

#دکتر اسماعیل حسین‌پور
@kaniyadil
Forwarded from دِلِستان💚💛
همدلی و بیداری فرهنگی

به عنوان کسی که چندی است دغدغه حفظ هویت،فرهنگ و زبان کرمانجی را دارم، با کسب اجازه از برخی صاحب نظران و متخصصان از یک سو و برخی متولیان بی مسئولیت و ناتوان از سوی دیگر که شاید هر دو گروه در این فضای مجازی حضور دارند نکاتی چند را یادآوری می کنم.
۱. به گمان من چه بخواهیم و بخواهند و چه خوشمان بیاید و خوششان بیاید و چه نخواهیم و نخواهند و چه بدمان بیاید و بدشان بیاید نهضت احیا هویت ،فرهنگ و زبان کرمانجی در حال شکل گیری است که مرهون تلاش بزرگانی هم چون توحدی ها،سپاهی ها، حسین پور ها ، روشان ها، خانم گلی ها و ده ها شاعر و نوازنده و مرثیه سرا و نویسنده دیگری است که زحمت فراوان کشیدند و هزینه دادند.
برای تایید این نکته و دست مریزاد به این تلاش گران بگذارید این جریان را نقل کنم. سال هاست اهل منبرهای ادامه دار دهه ای نیستم و گاه به دعوت خاص منبر می روم امسال در اواسط محرم از روستای یدک _ایگ_ تماس گرفتند که منبر کرمانجی می خواهیم و در اطراف ما کسی نیست شما بیاید.
روستای یدک یکی از مذهبی ترین ،سنتی ترین و پر طلبه ترین روستا در حومه قوچان است. این دعوت را از هر روستای دیگر توقع داشتم به جز یدک.
با وجود طولانی بودن راه از مشهد رفتم انصافاً عکس العمل مردم حتی جوانان از منبر چنان بود که من انتظارش را نداشتم.
این وضعیت بازگشت به هویت کرمانجی چنان در حال تبدیل به یک جنبش فرهنگی است که دو روز بعد مجدداً کس دیگری از همان یدک تماس گرفت و برای ظهر تاسوعا دعوت کرد و چه شرمنده شدم که نتوانستم دعوت شأن را اجابت کنم.
در روستا عزیز کهنسالی خود را معرفی کرد که سراینده اشعار بسیاری در تاریخ انبیا و...است که مقرر شد مشهد آمد پیگیر برخی کار هایش باشم.
۲. من کرمانجی را ظرفیت بزرگی می دانم در کنار همه ظرفیت های موجود برای به دوش کشیدن و انتقال دادن دغدغه‌های اخلاقی، فرهنگی، مذهبی و هر امر دیگری از این جنس.
در همان منبر گفتم اگر کسی عاشورا را و حسین(ع) را هم می خواهد نباید به حذف زبان کرمانجی بیندیشد چرا که هر زبان یک ظرفیت جدید برای انتقال این مفاهیم است.
مرثیه های کرمانجی، مداحی های کرمانجی منبرها و مکتوبات مذهبی کرمانجی می توانند در توسعه ادبیات و فرهنگ دینی تاثیر عمیق بگذارند امری که سوگمندانه و به جهت کم سوادی برخی متولیان امر فرهنگ حتی در همین حوالی ما نادیده انگاشته می شود.
رمز موفقیت دگراندیشان استفاده از همه ظرفیت ها برای انتقال اندیشه هایشان است و رمز ناتوانی ما حذف برخی ظرفیت های آماده در انتقال مفاهیم مان است.
۳. به نظرم در وضعیت موجود و با توجه به ناتوانی یا غرض ورزی برخی متولیان نهادهای عمومی در حفظ و توسعه هویت ، فرهنگ و زبان کرمانجی باید تدبیری اندیشید تا این جنبش فرهنگی بازگشت به کرمانج و کرمانجی ضمن آن که سرعت بگیرد به انحراف نینجامد و ره به سلامت برد.
یکی از راه های حفظ سلامتی این حرکت درک و به رسمیت شناختن و فضاسازی برای آن توسط متولیان امور مذهبی و فرهنگی است.
نهادهای متولی امور مذهبی تلاش کنند طلبه مسلط بر منبرهای کرمانجی تربیت کنند، در همان روستای یدک منبر که رفتم سه نفر طلبه بومی که برای تبلیغ آن جا بودند در مجلس حضور داشتند و گلایه کردم که ای کاش این عزیزان کرمانجی منبر می رفتند تا نیازی نشود یکی از مشهد بیاید.
این متولیان به تولید نوحه های کرمانجی یا حمایت از تولید کنندگان نوحه های کرمانجی بپردازند.
نهادهای دولتی و عمومی به جای آن که مانع تراشی برای برگزاری نشست ها و میتینگ هایی با محوریت کرمانج و کرمانجی ایجاد کنند به این گونه فعالیت ها کمک کنند تا از این مرحله به سلامت عبور کنیم.
کرمانج ها همیشه خود را در ذیل ایران و اسلام ایرانی تعریف کرده اند و سودایی جز توسعه و سربلندی این مرز و بوم را نداشته و ندارند.

#دکتر _علی_شفیعی_گزکوهی

https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
کتاب «کرد در سفرنامه‌ها»، به بررسی زندگی کردها در سفرنامه‌های مسافران کردستان در روزگار معاصر می پردازد و بازه زمانی دوران صفوی تا پایان حکومت پهلوی را در بر گرفته‌است‌. کتاب، تلاش دارد آداب و رسوم، زبان، روش زندگی و خلق و خوی کردها را در میان سفرنامه‌ها جست‌جو و ارزیابی کند. با توجه به اینکه منابع تاریخی معمولا به زندگی شاهان و حاکمان می پردازند معمولا جای خالی زندگی مردم عادی و شیوه گذران‌شان در تاریخ احساس می‌شود و یکی از راههایی که می توان با آن به عمق زندگی مردم  رسید سفرنامه ها هستند کە معمولا بر اساس مشاهده مستقیم نوشته می‌شوند و از انها می توان در تکمیل مطالعات تاریخی کمک گرفت.
کتاب با این هدف نوشته شده و به نظر می رسد به توفیق نسبی هم رسیده‌است. گرچه سهم کمتری از کتاب به کردان خراسان و زبان کرمانجی رسیده با این وجود باز هم مطالب خواندنی خوبی در این بارە وجود دارد.
تنها نقص کتاب حالت پایان‌نامه‌ای آن است که به نظر می رسد تعدادی از بخشهایش قابلیت خلاصه شدن دارد. کتاب برای آگاهی از زندگی کردها در دوران صفویه و پهلوی و اگاهی از سفرنامه‌های این دوره بسیار مفید است.

#دکتر_یوسفعلی_یوسف‌نژاد
@kaniyadil
میترای گاواُژن
افتخاری برای ایرانیان و کُردها

بعد از کتابهای «جعفرقلی زنگلی»، «دلاوران چوخه‌پوش» و «شعله های سبز عشق»، «میترای گاواُژن» چهارمین اثر «استاد باباصفر مرادی» است. استاد در این اثر تاریخی، ادبی، ضمن یاد آوری اصالت نژادی «میترای گاواُژن»، الهه مردم روم و یونان از قوم ماد (یکی از سه شاخه اصلی قوم آریایی)، فرهنگ و رسوم کرمانجهای خراسان را با تاریخ ایران باستان تطبیق و نشان داده است که خیلی از رسوم رایج بین کرمانج ها ریشه در تاریخ ایران باستان دارد و اغلب آنها از ابتکارات بانوی فرهیخته کرمانج میترای گاواُژن است که در فرهنگ رومی یونانی جایگزین هلیوس (خدای خورشید) شده.
برای نوشتن این کتاب ارزشمند باید به استاد مرادی تبریک و خداقوت گفت که ما را با شخصیت این بانوی کرمانج و بخشی از گذشته نیاکانمان ازجمله نحوه یکجانشینی انسان و ساخت روستاها، اهلی کردن حیوانات، ساخت آسیاب دستی و تنور و ظروف سفالی و کشاورزی و ... آشنا می کند و از شجاعت ایرانیان و نحوه برخوردشان با اسرای جنگی و مهمان نوازی و ... حرفها برای گفتن دارد.

ئاپی سه‌فه‌ر زنده بویی کو ته ئه‌م زنده کرنی.

#دکتر_یعقوب_حاتمی(بیچر)
@kaniyadil