"کمی دیرتر از یک همزمانی"
✍ احمد سلامیه
هنگامی که فرش قرمز پهن میشود؛ #گلشیفته شکاف پستانهایش را تا ناف میگستراند؛ تلگرام را فیلتر میکنند؛ ترامپ برجام را پاره میکند و دلار، آیندهی سرمایه را به هراس میافکند #گورخوابها فراموش میشوند. نامهی پرآبِچشم #اصغر_فرهادی به رئیسجمهور که یادتان هست؟! نکند شما هم از سرخی آن فرش و برق رخت گلشیفته هوش از سرتان پریده است و فراموشی گرفتهاید! چرا فرهادی از پیکرِ روانِ آن کارگر #هفتتپه بر تلخابِ نیشکر چیزی نگفت؟! زیرا در آن بازار فرانسوی «اندوه نمیخرند و جان نمیفروشند»(۱). کالای آن، همه نقد روز است: #برجام و دلار و نازِشِ به خویشتن. زشت و زننده نیست در بزمِ سیمینِ آن تنِ به خود شیفته(۲) از زغالپیکری #معدنچیان_یورت سخنگفتن؟! تا همین جا هم خاطر نازک دلدادگان را رنجاندهام بیگمان؛ مرا میبخشید ای همیشه در جای حق نشستگان؟!(پوزخندم را پنهان نمیکنم؛ شما هم خشمتان را نهان نکنید!). راستی را که آن فرش پردریغ، از خون فراموشی سرخ است؛ فراموشی هنرمندانهی تراژدی زنده بر آب، در گور، در دل معدن یا جایی همین نزدیکی در خیابان مولوی. میدانم که تا چه اندازه سادگی میخواهد که از کارگردان «فروشنده» که خیابان اتابک خاوران را در لوکیشن میرداماد نشان میدهد چشم داشتن که از تراژدی شیشه در دروازهغار چیزی بداند. یا باز چه اندازه حماقت میخواهد از رئیس جمهوری(۳) که تنها ناز آن نامه را میخرد و به مسعود نیلی درس پس میدهد چشم داشت که در همهمهی برجام و تلگرام، از نویسندگان و هنرمندان در بند سخنی شنید!!! دیگر چه میشود کرد؟! سادهام و احمق.
میدانید! اکنون که بیشتر میاندیشم میبینم دیر هم نرسیدهام: این همزمانی همیشگی است برادران و خواهران: همخوابگی زر و زور و تزویر؛ عشقبازی چشمها و سینهها(۴)؛ چاکدادن سینهها برای برجامها؛ سوارکردن بار دلار بر گُردهی پیادگان؛ کشاندن واقعیتها(سرکوب دیوانهساز آزادی و از گرسنگی مردن) در سایهی مجازها(فیلتر «تلگرام» و شکستن بازار شغلهای اینترنتی)(۵). این جا تنها جایی است که هرگز دیر نمیرسیم: این بازار، تعطیلی نمیشناسد.
دیگر بس است که این نوشته نیز خود، فراموشی دیگری است.
(۱) مصرعی از نظامی با اندکی تغییر.
(۲) همین جا پیشنهاد میکنم برای اشاره به نشانگان خودشیفتگی هنرمندانه از واژهی «گلشیفتگی» بهره بگیریم.
(۳) فاش میگویم که به روحانی رأی دادهام و پشیمان نیستم؛ دلایلش در این جا نگنجد.
(۴) آهنگ انکار و سرکوب میل ندارم که همیشه پیامبر میل بودهام و سخن بر سر چیز دیگری است که خوب میشناسیدش.
(۵) خوشبختانه هنوز آن اندازه مَنگ نشدهام که ندانم اعتراض به فیلتر تلگرام خود نشانهای از پاسداشت آزادی است و تنها تلنگرم این است که همهی آزادی تلگرام نیست و تلگرام و غیر آن فرعی است. از شغلهای اینترنتی و بازارش هم بیخبر نیستم.
@Kajhnegaristan
✍ احمد سلامیه
هنگامی که فرش قرمز پهن میشود؛ #گلشیفته شکاف پستانهایش را تا ناف میگستراند؛ تلگرام را فیلتر میکنند؛ ترامپ برجام را پاره میکند و دلار، آیندهی سرمایه را به هراس میافکند #گورخوابها فراموش میشوند. نامهی پرآبِچشم #اصغر_فرهادی به رئیسجمهور که یادتان هست؟! نکند شما هم از سرخی آن فرش و برق رخت گلشیفته هوش از سرتان پریده است و فراموشی گرفتهاید! چرا فرهادی از پیکرِ روانِ آن کارگر #هفتتپه بر تلخابِ نیشکر چیزی نگفت؟! زیرا در آن بازار فرانسوی «اندوه نمیخرند و جان نمیفروشند»(۱). کالای آن، همه نقد روز است: #برجام و دلار و نازِشِ به خویشتن. زشت و زننده نیست در بزمِ سیمینِ آن تنِ به خود شیفته(۲) از زغالپیکری #معدنچیان_یورت سخنگفتن؟! تا همین جا هم خاطر نازک دلدادگان را رنجاندهام بیگمان؛ مرا میبخشید ای همیشه در جای حق نشستگان؟!(پوزخندم را پنهان نمیکنم؛ شما هم خشمتان را نهان نکنید!). راستی را که آن فرش پردریغ، از خون فراموشی سرخ است؛ فراموشی هنرمندانهی تراژدی زنده بر آب، در گور، در دل معدن یا جایی همین نزدیکی در خیابان مولوی. میدانم که تا چه اندازه سادگی میخواهد که از کارگردان «فروشنده» که خیابان اتابک خاوران را در لوکیشن میرداماد نشان میدهد چشم داشتن که از تراژدی شیشه در دروازهغار چیزی بداند. یا باز چه اندازه حماقت میخواهد از رئیس جمهوری(۳) که تنها ناز آن نامه را میخرد و به مسعود نیلی درس پس میدهد چشم داشت که در همهمهی برجام و تلگرام، از نویسندگان و هنرمندان در بند سخنی شنید!!! دیگر چه میشود کرد؟! سادهام و احمق.
میدانید! اکنون که بیشتر میاندیشم میبینم دیر هم نرسیدهام: این همزمانی همیشگی است برادران و خواهران: همخوابگی زر و زور و تزویر؛ عشقبازی چشمها و سینهها(۴)؛ چاکدادن سینهها برای برجامها؛ سوارکردن بار دلار بر گُردهی پیادگان؛ کشاندن واقعیتها(سرکوب دیوانهساز آزادی و از گرسنگی مردن) در سایهی مجازها(فیلتر «تلگرام» و شکستن بازار شغلهای اینترنتی)(۵). این جا تنها جایی است که هرگز دیر نمیرسیم: این بازار، تعطیلی نمیشناسد.
دیگر بس است که این نوشته نیز خود، فراموشی دیگری است.
(۱) مصرعی از نظامی با اندکی تغییر.
(۲) همین جا پیشنهاد میکنم برای اشاره به نشانگان خودشیفتگی هنرمندانه از واژهی «گلشیفتگی» بهره بگیریم.
(۳) فاش میگویم که به روحانی رأی دادهام و پشیمان نیستم؛ دلایلش در این جا نگنجد.
(۴) آهنگ انکار و سرکوب میل ندارم که همیشه پیامبر میل بودهام و سخن بر سر چیز دیگری است که خوب میشناسیدش.
(۵) خوشبختانه هنوز آن اندازه مَنگ نشدهام که ندانم اعتراض به فیلتر تلگرام خود نشانهای از پاسداشت آزادی است و تنها تلنگرم این است که همهی آزادی تلگرام نیست و تلگرام و غیر آن فرعی است. از شغلهای اینترنتی و بازارش هم بیخبر نیستم.
@Kajhnegaristan
"کمی دیرتر از یک همزمانی"
✍ احمد سلامیه
هنگامی که فرش قرمز پهن میشود؛ #گلشیفته شکاف پستانهایش را تا ناف میگستراند؛ تلگرام را فیلتر میکنند؛ ترامپ برجام را پاره میکند و دلار، آیندهی سرمایه را به هراس میافکند #گورخوابها فراموش میشوند. نامهی پرآبِچشم #اصغر_فرهادی به رئیسجمهور که یادتان هست؟! نکند شما هم از سرخی آن فرش و برق رخت گلشیفته هوش از سرتان پریده است و فراموشی گرفتهاید! چرا فرهادی از پیکرِ روانِ آن کارگر #هفتتپه بر تلخابِ نیشکر چیزی نگفت؟! زیرا در آن بازار فرانسوی «اندوه نمیخرند و جان نمیفروشند»(۱). کالای آن، همه نقد روز است: #برجام و دلار و نازِشِ به خویشتن. زشت و زننده نیست در بزمِ سیمینِ آن تنِ به خود شیفته(۲) از زغالپیکری #معدنچیان_یورت سخنگفتن؟! تا همین جا هم خاطر نازک دلدادگان را رنجاندهام بیگمان؛ مرا میبخشید ای همیشه در جای حق نشستگان؟!(پوزخندم را پنهان نمیکنم؛ شما هم خشمتان را نهان نکنید!). راستی را که آن فرش پردریغ، از خون فراموشی سرخ است؛ فراموشی هنرمندانهی تراژدی زنده بر آب، در گور، در دل معدن یا جایی همین نزدیکی در خیابان مولوی. میدانم که تا چه اندازه سادگی میخواهد که از کارگردان «فروشنده» که خیابان اتابک خاوران را در لوکیشن میرداماد نشان میدهد چشم داشتن که از تراژدی شیشه در دروازهغار چیزی بداند. یا باز چه اندازه حماقت میخواهد از رئیس جمهوری(۳) که تنها ناز آن نامه را میخرد و به مسعود نیلی درس پس میدهد چشم داشت که در همهمهی برجام و تلگرام، از نویسندگان و هنرمندان در بند سخنی شنید!!! دیگر چه میشود کرد؟! سادهام و احمق.
میدانید! اکنون که بیشتر میاندیشم میبینم دیر هم نرسیدهام: این همزمانی همیشگی است برادران و خواهران: همخوابگی زر و زور و تزویر؛ عشقبازی چشمها و سینهها(۴)؛ چاکدادن سینهها برای برجامها؛ سوارکردن بار دلار بر گُردهی پیادگان؛ کشاندن واقعیتها(سرکوب دیوانهساز آزادی و از گرسنگی مردن) در سایهی مجازها(فیلتر «تلگرام» و شکستن بازار شغلهای اینترنتی)(۵). این جا تنها جایی است که هرگز دیر نمیرسیم: این بازار، تعطیلی نمیشناسد.
دیگر بس است که این نوشته نیز خود، فراموشی دیگری است.
(۱) مصرعی از نظامی با اندکی تغییر.
(۲) همین جا پیشنهاد میکنم برای اشاره به نشانگان خودشیفتگی هنرمندانه از واژهی «گلشیفتگی» بهره بگیریم.
(۳) فاش میگویم که به روحانی رأی دادهام و پشیمان نیستم؛ دلایلش در این جا نگنجد.
(۴) آهنگ انکار و سرکوب میل ندارم که همیشه پیامبر میل بودهام و سخن بر سر چیز دیگری است که خوب میشناسیدش.
(۵) خوشبختانه هنوز آن اندازه مَنگ نشدهام که ندانم اعتراض به فیلتر تلگرام خود نشانهای از پاسداشت آزادی است و تنها تلنگرم این است که همهی آزادی تلگرام نیست و تلگرام و غیر آن فرعی است. از شغلهای اینترنتی و بازارش هم بیخبر نیستم.
---------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
✍ احمد سلامیه
هنگامی که فرش قرمز پهن میشود؛ #گلشیفته شکاف پستانهایش را تا ناف میگستراند؛ تلگرام را فیلتر میکنند؛ ترامپ برجام را پاره میکند و دلار، آیندهی سرمایه را به هراس میافکند #گورخوابها فراموش میشوند. نامهی پرآبِچشم #اصغر_فرهادی به رئیسجمهور که یادتان هست؟! نکند شما هم از سرخی آن فرش و برق رخت گلشیفته هوش از سرتان پریده است و فراموشی گرفتهاید! چرا فرهادی از پیکرِ روانِ آن کارگر #هفتتپه بر تلخابِ نیشکر چیزی نگفت؟! زیرا در آن بازار فرانسوی «اندوه نمیخرند و جان نمیفروشند»(۱). کالای آن، همه نقد روز است: #برجام و دلار و نازِشِ به خویشتن. زشت و زننده نیست در بزمِ سیمینِ آن تنِ به خود شیفته(۲) از زغالپیکری #معدنچیان_یورت سخنگفتن؟! تا همین جا هم خاطر نازک دلدادگان را رنجاندهام بیگمان؛ مرا میبخشید ای همیشه در جای حق نشستگان؟!(پوزخندم را پنهان نمیکنم؛ شما هم خشمتان را نهان نکنید!). راستی را که آن فرش پردریغ، از خون فراموشی سرخ است؛ فراموشی هنرمندانهی تراژدی زنده بر آب، در گور، در دل معدن یا جایی همین نزدیکی در خیابان مولوی. میدانم که تا چه اندازه سادگی میخواهد که از کارگردان «فروشنده» که خیابان اتابک خاوران را در لوکیشن میرداماد نشان میدهد چشم داشتن که از تراژدی شیشه در دروازهغار چیزی بداند. یا باز چه اندازه حماقت میخواهد از رئیس جمهوری(۳) که تنها ناز آن نامه را میخرد و به مسعود نیلی درس پس میدهد چشم داشت که در همهمهی برجام و تلگرام، از نویسندگان و هنرمندان در بند سخنی شنید!!! دیگر چه میشود کرد؟! سادهام و احمق.
میدانید! اکنون که بیشتر میاندیشم میبینم دیر هم نرسیدهام: این همزمانی همیشگی است برادران و خواهران: همخوابگی زر و زور و تزویر؛ عشقبازی چشمها و سینهها(۴)؛ چاکدادن سینهها برای برجامها؛ سوارکردن بار دلار بر گُردهی پیادگان؛ کشاندن واقعیتها(سرکوب دیوانهساز آزادی و از گرسنگی مردن) در سایهی مجازها(فیلتر «تلگرام» و شکستن بازار شغلهای اینترنتی)(۵). این جا تنها جایی است که هرگز دیر نمیرسیم: این بازار، تعطیلی نمیشناسد.
دیگر بس است که این نوشته نیز خود، فراموشی دیگری است.
(۱) مصرعی از نظامی با اندکی تغییر.
(۲) همین جا پیشنهاد میکنم برای اشاره به نشانگان خودشیفتگی هنرمندانه از واژهی «گلشیفتگی» بهره بگیریم.
(۳) فاش میگویم که به روحانی رأی دادهام و پشیمان نیستم؛ دلایلش در این جا نگنجد.
(۴) آهنگ انکار و سرکوب میل ندارم که همیشه پیامبر میل بودهام و سخن بر سر چیز دیگری است که خوب میشناسیدش.
(۵) خوشبختانه هنوز آن اندازه مَنگ نشدهام که ندانم اعتراض به فیلتر تلگرام خود نشانهای از پاسداشت آزادی است و تنها تلنگرم این است که همهی آزادی تلگرام نیست و تلگرام و غیر آن فرعی است. از شغلهای اینترنتی و بازارش هم بیخبر نیستم.
---------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan