کژ نگریستن
3.42K subscribers
684 photos
303 videos
732 files
370 links
این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید

https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYsdZIPVr6FxNjQ

ادمین
@rezamajidi1355555
Download Telegram
🔸 فرهنگ من
وحید مقدادی


در جامعه امروز من کسی نمیداند چه میخواهد یعنی چه بایدباشد و چه میخواهد باشد چراکه جامعه من جامعه ای غربی اسلامی شرقی ایرانی علاقمند به مولانا در آرزوی دکارت ، جامعه ای در آرزوی غرب با مزیت های شرق مردمی که ارزش را حجاب ، خوهان آزادی و آزادی را در بی حجابی میدانند، نامسلمانان تعصبی ، متعصبان نامسلمان .
برای مردم من ارزش ها دولایه شده اند و مردم ما همچون پاندولی در بین این دو ارزش در حرکتند
لایه ای نمادین از سنت ، لایه ای بطنی از مدرنیت.
اما ای کاش حداقل این دولایه ثابت میماند.
در جامعه من دخترانی زیست میکنند که در دریای تاملات فمنیسمی خویش غرق اند همان هایی را میگویم که در ظاهر برابری میخواهند ولی فریاد برتری میزنند و در بحث شغل و مخارج زندگی فریاد پذیرفته شدگی همانگونه که هستند.
این پاندول خودکنترل گر هر لحظه در هر شرایط به سمتی میرود اما مسیله منبع انرژی حرکت این پاندول است :
منفعت ، عنصر منفعت است که جهت حرکت این پاندول را مشخص میکند در هر زمان و هر مکان هر آن جهت که منفعت برود ارزش هایمان نیز میرود .
این عملکرد نتیجه جالبی داده است من بعنوان جوان ایرانی در هر گروهی جای دارم چرا که میتوانم در لحظه ارزش هایم را با ارزش های گروه مد نظر وفق و منافع خود را تامین کنم.
حال میرسیم به جمله ای که گفتم کاش این دولایه ثابت میماند مسیله آن است که جابه جایی بین این دو لایه نیز صورت میگیرد ، آن را هم منفعت ما مشخص میکند .
من نمیخواهم بگویم مصلحت اندیش باشیم فقط میگویم در همین منفعت طلبی آینده اندیش باشیم و گاهی به نهلیسم حاصل از این نسبی گرایی ارزشی نیم نگاهی بیندازیم چرا که احتمالا نهلیسم در منافع ما جای نخواهد گرفت.

#یادداشتها

@Kajhnegaristan
🔶 نخواندن و دوباره نخواندن و بحث نکردن درباره ی مارکس... و فراتر نرفتن از "خوانش" یا "بحث" علمی و دانشگاهی درباره ی او، مطلقا یک قصور[faute] خواهد بود. قصوری بسیار بزرگ، کوتاهی و اهمال در مسئولیت نظری، فلسفی، و سیاسی. در زمانه ای که ماشین عقاید و سازوبرگ های ایدئولوژیک "مارکسیستی" ( دولت ها،احزاب،هسته ها، اتحادیه ها، و دیگر پایگاه های تولیدات مکتبی) در حال ناپدید شدن اند، جز بهانه هیچ توجیه دیگری برای شانه خالی کردن از زیر بار این مسئولیت نداریم. بدون این مسئولیت، آینده ای وجود ندارد. بدون مارکس نه، بدون مارکس هیچ آینده ای در کار نیست، بدون خاطره ی مارکس، بدون میراث بری از او: اما از یک مارکس به خصوص، از نبوغ [genie: جن] او، دست کم از یکی از ارواح او، چون این فرض و بلکه پیش داوری ما خواهد بود: از او بیش از یکی هست، باید بیش از یکی از او وجود داشته باشد.


ژاک دریدا،اشباح مارکس،ص. 35 - 36


@Kajhnegaristan
سوسياليسم_ميليون_ها_بار_بهتر_از(1).pdf
566.1 KB
🔴"سوسیالیسم میلیون ها بار بهتر از سرمایه داری است و کمونیسم جهانی از آن هم بهتر است."

#ریموند_لوتا
#مقاله

ما را به دوستانتان معرفی کنید: 👇

@Kajhnegaristan
🔶 نمی دانیم: نه از سر جهل، بل از آن رو که این نه-چیز، این حاضر ناحاضر، این آن جاستی غایب یا ناپدید، دیگر به دانایی تعلق ندارد. لااقل نه به آن شکلی از دانایی که فکر می کنیم از واژه ی دانایی می فهمیم. نمی دانیم زنده است یا مرده. اینک - یا، به بیان دقیق تر، آنک، آنجا - چیزی نام ناپذیر یا تقریبا نام ناپذیر: چیزی، بین چیز و کس...، این چیزی که به ما نگاه می کند [ و به ما مربوط می شود:qui nous reqarde ]، هم در برابر معناشناسی مقاومت می کند و هم در مقابل هستی شناسی، هم روانکاوی را به چالش می کشد و هم از فلسفه سرپیچی می کند("مارسلوس: چه؟ این چیز دوباره امشب پدیدار شده؟ بارناردو: من هیچ ندیده ام" [هملت، پرده ی اول، صحنه ی اول])



ژاک دریدا،اشباح مارکس،ص. 26


@Kajhnegaristan
🔶 عشق رشته ای از جراحت هاست. هیچ قلبی یکپارچه تر از قلب شکسته نیست... قلب پیش از شکستن وجود ندارد. اصلا همین شکستن است که می سازدش. قلب یکی از اعضای بدن نیست، یک قوه هم نیست، همین است که "من" در هم بشکند و توسط دیگری پایمال شود، آن هم جایی که حضور این دیگری صمیمانه ترین است و زندگی اش گشوده ترین.



ژاک-لوک-نانسی، "عشق از هم پاشیده"، اجتماع بیکار، صص.99-91


ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇

@Kajhnegaristan
این ویدیو واقعا فوق العادست! simon o sinek خیلی خوب توی این ویدی شرح حال ما رو با دنیای دیجیتال توضیح میده! اینکه یه سری چیزای کوچیک چه قدر میتونن توی زندگی ما تاثیر گذار باشن و اینکه خلاقیت چه موقعی شکل میگیره؟!

@Kajhnegaristan
فکر نکنم الان کسی باشه که عضو فیسبوک یا اینستاگرام نباشه پس بهتره راجع به تاثیر این شبکه ها توی زندگیمون بیشتر بدونیم و بهتر بتونیم زندگی مجازیمون رو با زندگی حقیقی مون کنترل کنیم
ویدیو کات شده با زیر نویس اختصاصی:
@Kajhnegaristan


https://www.aparat.com/v/wXyB2
🔶 ما عشق را دشمن شهر و دین می دانیم، یا لااقل بیگانه با آنها- یعنی در عین این که می پذیریم شهر و دین در عشق برپا شده یا عملا درون عشق تحقق یافته اند، این را هم قبول داریم که این دو رویه های کنترل بر عشق یا مصالحه و سازش با آن را تکثیر و بازتولید می کنند. اما عشق، به خودی خود، در ذات زنده اش، به سرکشی و شورشی بودن شناخته می شود، به آوارگی و ناپایداری، به خیانت و دربدری، به غیرقابل انتقال بودن اش به غیر، به ناممکن بودن جذب و دریافتش از دیگری. پس عشق در آن واحد هم وعده ی تحقق و انجام است- اما وعده ای همواره در کار فراموش شدن- و هم تهدید نابودی و از هم پاشیدن، همیشه قریب الوقوع. کل اروتیسم مدرن، کل معنویت مدرن، عشق رمانتیک، عشق وحشی،عشق گنهکار و بی مرز، همه و همه بر اساس همین دیالکتیک شکل می گیرند.


ژاک-لوک نانسی،" عشق از هم پاشیده"، اجتماع بیکار،ص.93


ما را به دوستان خودتان معرفی کنید👇

@Kajhnegaristan
با آغاز از معمای ژوئی سانس، که همواره در دریای نامهای خاص، یا غائب است یا اضافه، درمانهای ممکن این را هدف گرفته اند تا به سوژه کمک کنند تا چیز غیر قابل نامیدن اش را نامگذاری کند. این بدان معنی نیست که در تولید هذیان اش به او کمک کنیم؛ آن معنای دیگری دارد. آن بدان معنی است که انتخاب کنیم که چه چیزی در کار هذیانی اش، به سمت یک نامگذاری ممکن هدایت می کند…. این خوانش شامل همراهی کردن سوژه هذیانی به سوی هویتی مبتنی بر ژوئی سانس است. مطابق مدل شربر، که می خواست خودش را زن خدا بکند.




Jacques-Alain Miller/ The Inexistent Seminar/ Psychoanalytic Notebooks/ Issue 15/ September 2006
Eric Laurant/ The Psychoanalytic Treatment of Psychoses/ Psychoanalytic Notebooks/ Issue 26/ January 2013



@Kajhnegaristan
کژ نگریستن
Photo
#یادداشت
پویا ایمانی



تلمبار، "تلمبار". یک راه فکر کردن به تلمبار مقایسه اش با "آرشیو" است و پرسیدن از تمایزشان( اصلا تمایزی هست؟)، راه دیگر شاید این باشد که از نسبت "تلمبار" با "ویرانه" و "فاجعه" بپرسیم. تلمبار چه نسبتی با فاجعه دارد؟ "پلروما" ی تلمبار "کنوما" ی فاجعه را با خشونت تمام اشباع نمی کند؟ از "حفره" یک ملاء دروغین نمی سازد؟ ویرانه را به فراموشی نمی سپارد؟ از فاجعه ترومازدایی نمی کند؟ در بهترین حالت از رنج آرشیو نمی سازد؟ زبان تلمبار یک هدف بیشتر ندارد: پر کردن دست پاچه ی مغاک فاجعه با اسراف و هدر.


نتیجه ی محتوم: 1. تورم و سقوط ارزش 2. مصرف فاجعه و خط خوردن اش از وجدان معذب


کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇

@Kajhnegaristan
🔶 ...و بعد، لذت خواهی برد از آمیختن خاکسترم به آنچه می خوری ( قهوه ی صبح، نان بریوش، چای ساعت 5، و غیره). قدری که خوردی شروع می کنی به کرخت شدن، به عاشق خودت شدن، و من نگاهت می کنم که آهسته به سمت مرگ می روی؛در دل به من نزدیک می شوی، با صفایی که هیچ تصوری از آن نداریم، آشتی مطلق. و دستوراتی خواهی داد... در همان حال که منتظرت هستم به خواب می روم؛ تو همیشه آن جایی، عشق شیرین من.


ژاک دریدا، خاکسترها، صص. 57-58


کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇

@Kajhnegaristan
🔸 روح روشنگری یک روح سرگردان است که همیشه انکار می کند، و همیشه راهنمایی نیز می کند. آن روح می لغزد، جایگزین می کند و خود را از هر باوری خلاص می کند. آن روح تنها خرافه، پیشداوری و خطا در باور می بیند. ذهن روشنگری به معنای واقعی کلمه هیچ دلبستگی تشکیل نمی دهد…. روانکاوی بیشتر در سویه جوردانو برونو قرار دارد: افکار شما سگهای شما هستند، نه فاحشه های شما. آنها شما را می بلعند.

ژاک-آلن- میلر، روانکاو


کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇

@Kajhnegaristan
🔶 نوشتن زیر فشار جنگ نوشتن درباره ی جنگ نیست، نوشتن درون افق آن است، انگار جنگ همدم و همخوابه ات باشد...


موریس بلانشو، اجتماع اذعان ناپذیر،14

------------------------------------------------------

کانال ما را برای دوستانتان معرفی بکنید👇

این کانال در پی احیای نگاه و تفکریست که با تغییر زاویه ی دید و نوع نگاه، و با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه راه را برای یک تفکر انتقادی و رادیکال می گشاید.


https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
🔶 هگل



🔸 "برای آن‌که آدمی براستی انسان باشد و از حیوان ذاتا و واقعا تفاوت یابد، باید آرزوی انسانی‌اش به نحو مؤثر بر آرزوی حیوانی‌اش چیره شود... همۀ آرزوهای حیوانی در واپسین تحلیل، تابع آرزوی او برای نگهداری جان خویش است. پس آرزوی انسانی باید بر این آرزوی نگهداری جان فائق آید. به سخن دیگر، آدمی، انسانیت خود را «محقق» نمی‌کند مگر آنکه جان «حیوانی» اش را به پیروی از آرزوی انسانی خویش به خطر اندازد"

کانال ما را برای دوستانتان معرفی بکنید👇

https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA


@Kajhnegaristan
20101113113702-ماهیت ذهنی ارزشها.pdf
417.5 KB
🔶🔶 مقاله ماهیت ذهنی ارزشها

🔹 نوشته: ج.ل. مکی
🔸 ترجمه: مراد فرهادپور

#مقاله
ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇

@Kajhnegaristan
🔶 "چند پاره نوشت درباره ی آزادی"
ژان- لوک نانسی


*چیزی به عنوان تجربه ی آزادی وجود ندارد: آزادی خود تجربه است.

*به هیج چیز متکی نبودن- قانون خود را برای خود وضع کردن- گشودگی یک سرآغاز بودن: در گفتمان ما، از این تعینات سه گانه ی آزادی گریزی نیست....

*[آزادی ]در خود تکین است و فاقد ذات. آزادی مبتنی ست بر مبتنی نبودن، آن هم بی هیچ تناقضی. این "بی تناقضی" واقعیت آزادی رد می سازد و حضور آن را پاس می دارد و تضمین می کند...

*فکر کردن بی شک برای ما آزادانه ترین کار است. ولی آزادی واقعیتی ست که کمتر از هرچیز دیگر قابل تقلیل به [صرف] فکر کردن است.


*آزادی اصلی اخلاقی ست با جوهری شیطانی


🔷کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇

@Kajhnegaristan
#یادداشت
پویا ایمانی


دریدا در سمیناری به تاریخ 25 آوریل 1981، در انجمن گوته ی پاریس، خطاب به گادامر گفته بود: " باید از نیچه در برابر خوانش هایدگری دفاع کرد". من فکر می کنم دریدا موفق شده. کافیست دو مقاله ی "دیفرانس" و "اوسیا و گرامه" در ابتدای "حاشیه های فلسفی" را بار دیگر بخوانیم و این بار به عمق نقدهای دریدا به هایدگر دقت کنیم: به گمان من این دو مقاله دو جهش اند، دو قدم دور از هایدگر، دو قدم نزدیک به نیچه. فقط آن سطرهای درخشان واپسین صفحه ی "دیفرانس " را با خود تکرار کنیم: "هیچ نام یکه ای در بین نخواهد بود، حتی اگر نام هستی باشد و این را باید بی هیچ گونه نوستالژی ای درک کرد، یعنی فارغ از اسطوره ی یک زبان مادری یا پدری ناب ، بیرون از یک ملک فکری آبا و اجدادی گم شده. برعکس، باید به این وضع [=نبود یک نام یکه] آری گفت، به همان معنایی که نیچه آری می گوید، با خنده ای و رقصی " (1982: ص. 27). دریدا در بهترین متن هایش توانسته چیزی از آن بعد شبه استعلایی نیچه را نشان مان دهد، توانسته "نیمروز بزرگ" متن /دیگری را انتظار بکشد، و عاشقانه نقد کند: به متن محبوب اش زل زده و جریانی دیگر خلاف "جریان اصلی" در آن کشف کرده. "....این جریان دیگر انتظار می کشد، آبستن اقبال محتمل "(2001: ص. 16)دریدا بارهاو بارها کوشیده صدای مهجور و ضعیف آن دیگری متن را بشنود و آن را به گوش دیگران هم برساند. این شاید همان "نقد عاشقانه" ای باشد که زرتشت نیچه طلب می کرد و بوزینه ی کینه توز نشسته بر دروازه ی "شهر بزرگ" از آن عاجز بود.

@Kajhnegaristan

کانال ما را برای دوستانتان معرفی بکنید👇


https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
Pdf_232.pdf
416.4 KB
🔶 سوسیالیسم سرمایه دارانه؟
🔹 نویسنده: اسلاوی ژیژک
🔹 مترجم: کامران برادران رزاز

#مقاله
@Kajhnegaristan
🔷 هیچ زنی، هیچ ردپایی از زن [درآثار نیچه] نیست... به جز مادر. و این بخشی از سیستم است. مادر فیگور بی صورت یک بازیگر اضافی ست، یک سیاهی لشکر. با گم و گور کردن خودش در پس زمینه همچون پرسونایی ناشناس، به باقی نق نق هاش حیات و جلوه می بخشد. هرچه با زندگی آغاز می شود به او بر می گردد؛ خطاب و مقصد همه چیز است و همه چیز به سوی او می رود. و او تنها به شرط در قعر بودن زنده می ماند.


🔸ژاک دریدا، گوش دیگری، ص.38


@Kajhnegaristan
مانیفست "کژ نگریستن"

حقیقت ممکن است گیج کننده باشد. احتمال دارد فهمش نیاز به کلنجار رفتن داشته باشد. ممکن است برخلاف شهود ما باشد. ممکن است باورهای عمیقاً مقدس ما را نقض کند. ممکن است با آنچه ما ناامیدانه می خواهیم حقیقت داشته باشد، انطباق نداشته باشد. اما ترجیحاتِ ما، تعیین کننده حقیقت نیستند.

کارل_سیگن

▫️▫️▫️

این جملات سیگن می تواند مانیفست ما برای این کانال باشد، پی گرفتن حقیقتی که غبار ایدئولوژیک، و باورهای جزمی و سفت و سخت ما، و یقین های ما و در کل، واقعیت های برساخته( برساخته، چون توسط انسانها و ایدئولوژی ها ساخته شده و در طول زمان به انسانها تحمیل شده، و چیزی ازلی و ابدی نیست) آن را پوشانده و به محاق برده، آری، این نکته ی شروع خوبی تواند بود، معلق کردن تمام باورها و دانسته ها و یقین های حاصله ی مان، چرا که قصد دیدار با حقیقت را داریم، و این دیدار اصلا قرار نیست خوش آیش ما باشد، یا مهر تاییدی بر دانسته های ما، وممکن است کاملا غافلگیر بشویم، یا احساس ناامیدی کنیم، چرا که تمام باورهای ما را بر باد دهد، باورهایی که عمری با آنها زندگی کرده ایم و بر اساس آنها زندگی مان را سامان داده ایم. ممکن است در برابر این حقیقت مقاومت کنیم، عین مقاومت فرد تحت روانکاوی در مقابل تحلیل روانکاو و دانش ناخودآگاهش، چرا که دانش ناخودآگاهش تمام سامان نمادین و واقعیتش را ویران می کند، تمام هویت یابی های خیالی و حتی نمادینش را، و تمام آنچیزی را که سوژه تا آن لحظه حقیقت قلمداد می کرده است.
سفر حقیقت ما هم به نوعی عین سفر روانکاوی است، سفر به اعماق تاریک و پر از هول ناخودآگاه تفکرات بشری و محصولات فکری او، کند و کاو روایت های کلان و حقیقت های مسلط و واقعیت های تزئین شده. دو راه پیش روی ماست، یک راه این است که قید این سفر پرهول و پرخطر را بزنیم و به واقعیت دم دستی و وضعیت موجود چنگ بزنیم، و غرق در روزمره گی و روزمرگی و ماه مرگی و سال مرگی بشویم و با لذت های حقیر و دم دستی خودمان را سرگرم بکنیم و دست از یقین هایمان برنداریم، یا مرد سفر باشیم، مسافر حقیقت، و پیه ی این سفر را با تمام ناملایمتی هایش و سختی ها و شکست ها و غافلگیری ها به تنمان بمالیم. و جرئت رودررو شدن با هولناکترین ترسهای بنیادین خودمان را داشته باشیم، ترس از مواجهه با درونی ترین و مخفی ترین و پنهانی ترین ساحت وجودمان، ساحت کیف بنیادین و میل مهلکمان، به نوعی سفر حقیقت می تواند سفر بنیادی ترین اشتیاقمان هم باشد، اشتیاق به فهمیدن این که من کیستم.

این کانال در پی احیای نگاه و تفکریست که با تغییر زاویه ی دید و نوع نگاه، و با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه راه را بر یک تفکر انتقادی و رادیکال می گشاید.


@Kajhnegaristan

-------------------------------------------

https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA