کژ نگریستن
3.3K subscribers
667 photos
301 videos
729 files
368 links
این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید

https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYsdZIPVr6FxNjQ

ادمین
@rezamajidi1355555
Download Telegram
🔶🔶آزادی_و_خدا

✍️ولتر، فیلسوف بنام دوران روشنگری زمانی به طنز گفته بود که "اگر خدا وجود نداشته باشد، آدمی باید او را بیآفریند"، اما در مورد سارتر موضوع کاملاً برعکس است. به نظر او حتی اگر خدا وجود داشته باشد، باید آن را از میان برداشت، تا امکان آزادی انسان فراهم شود.

سارتر در نمایش‌نامه "شیطان و خدا" می‌نویسد: «برای یافتن نشانه‌ای تمنا و التماس کردم. پیام‌ها به آسمان فرستادم، اما پاسخی نیامد. آسمان حتی نام مرا نمی‌داند. من هر دقیقه از خود می‌پرسیدم که در چشم خدا چه هستم. حال پاسخ را می‌دانم: هیچ. خدا مرا نمی‌بیند، خدا مرا نمی‌شنود،خدا مرا نمی‌شناسد. آیا می‌توانی این خلا را در سر من ببینی؟ خدا این است.»


داستایوفسکی، نویسنده بنام روسی زمانی گفته بود: «اگر خدا وجود نداشته باشد، همه‌چیز مجاز است.» اما سارتر این عبارت را با تغییر مضمون، به گونه‌ای رادیکال‌تر بیان می‌کند: «تنها زمانی که خدا وجود نداشته باشد، انسان آزاد است.»

به نظر سارتر باید خداناباوری را در پیوندی تنگاتنگ با آزادی انسان و مسئولیت او فهمید و از تمامی پیامدهای آن استقبال کرد. به نظر سارتر اگر انسان بر اساس برنامه ومشیت الهی آفریده شده باشد "آزادی مطلق یا کامل" آدمی از دست رفته است.

#یادداشتها

ما را به دوستانتان معرفی کنید:👇

@Kajhnegaristan
🔶 آدورنو


طبیعتی که کیفیات آن زدوده شده است به ماده خام و بی نظمی طبقه‌بندی صرف بدل می شود و نفس قادر به تملک صرف یعنی به این همانی و هویت تجریدی. جادو متضمن بازنمایی خاص و جزئی است. آنچه بر نیزه، مو یا نام خصم رخ می دهد بر خود او نیز رخ می دهد؛ جانور قربانی به عوض رب النوع ذبح می‌شود. تعویض و جابه‌جایی در مراسم قربانی نشان دهنده برداشتن گامی در جهت منطق استدلالی است. اگرچه گوزن و بره ای که به جای دختر یا نخستین نوزاد قربانی می شد هنوز باید واجد کیفیات خاصی می بود، حتی در این مرحله اولیه نیز این جانور نماینده یا بازنمود جنس خود تلقی می شد. خصلت نامعین و تصادفی نمونه های خاص در این جانوران متجلی بود. اما تقدس امر خاص، که به اینجا و اکنون تعلق دارد، و یکتایی مورد برگزیده برای قربانی، که با منزلت او به عنوان نماینده تلاقی می کند، آن را به طرزی ریشه‌ای ممتاز و، در نتیجه، حتی در عرصه مبادله مبادله ناپذیر می سازد. علم به این وضع خاتمه می دهد. در علم از بازنمایی خاص خبری نیست. چیزی که یک جانور قربانی است نمی تواند خدا باشد. اکنون تعویض پذیری عام جانشین بازنمایی می‌شود. هر اتمی نه در مقام یک بازنمود بلکه به منزله نمونه‌ای از ماده شکافته می شود و خرگوش شکنجه شده آزمایشگاه چیزی را بازنمایی نمی کند بلکه به غلط یک نمونه صرف به شمار می‌رود.

دیالکتیک روشنگری


@Kajhnegaristan
کژ نگریستن
🔶🔶آزادی_و_خدا ✍️ولتر، فیلسوف بنام دوران روشنگری زمانی به طنز گفته بود که "اگر خدا وجود نداشته باشد، آدمی باید او را بیآفریند"، اما در مورد سارتر موضوع کاملاً برعکس است. به نظر او حتی اگر خدا وجود داشته باشد، باید آن را از میان برداشت، تا امکان آزادی انسان…
"اگر خدا باشد، همه چیز مجاز است"
لاکان

یکی از دوستانم در کانال خود مطلبی به این مضمون نوشته بود : "دنیای مدرن،دنیایی که ما در آن خدا را کشته ایم،ما را به انفراد می خواند. ما مثل هر قاتلی تنهاییم. آسان می تواند آوای داستایفسکی را شنید: در جهان بی خدا،هر کاری مجاز است"
حیفم آمد نقد و پی نوشتی بر آن ننویسم:
باید پرسید آیا این ما بودیم که خدا را کشتیم؟ و آنگونه که دوستمان اشاره می کند خدا به قتل رسیده است؟ یا این سرنوشت محتوم او بوده که به دست بندگان سربه راه خود به قتل برسد؟ چیزی به سان خودکشی، چرا که او عالم مطلق است، مرگ خدا که اولین بار نیچه با صراحت تمام آنرا به زبان آورد محصول یک روند تاریخی است، این فقط انسانها نبودند که خدا را کشتند بلکه این نابسندگی نگاه و ایدئولوژی دینی هم بود که خدا را کشت ، ناتوانی در پاسخ گویی به نیازهای عصر مدرن و مقتضیات زمان و بسته بودن و عدم باروری و دگردیسی های سازنده نهاد دین و فساد شارحان دین بود که ناقوس مرگ خدا را نواخت، آن قرائتی که از خدا چیزی در مقام یک "دیگری بزرگ" ساخته بود که تمام هستی و جهان و انسانهای گذشته و پیشامدرن، در نسبت با او ساخت می یافت و تعریف می شد، نوعی افق هستی که هرچیز و هر کس در پرتو آن صاحب وجود و ماهیت و هدف می شد، نابسنده و دارای فقدان بود، تصویری که از این "دیگری بزرگ ارائه شده بود نامنسجم و چند پاره و متناقض بود، آنچه مرد، نه خدا به عنوان یک وجود، بلکه خدا به عنوان یک دیگری بزرگ، یک دال اعظم که تمامی ارزشها و اخلاقیات از آن نیرو می گرفت، مرد، خدا هست ولی گویا دیگر قادر نیست تبدیل به افقی برسازنده شود. بیایید این حکم داستایفسکی را تحت اللفظی قرائت کنیم، چرا وقتی خدا نباشد همه چیز مجاز است؟ لکان به این حکم داستایفسکی می تازد، وقتی خدا نباشد دیگر هیچ چیزی مجاز نیست چرا که دیگر تنها انسان می ماند و جهان بی درو پیکری که در مقابلش هیولاوش قد الم می کند، و تنها راه مواجهه با این بی کرانه، مسئولیت پذیری و متعهد بودن در مقابل سرنوشت خویش است، متعهد بودن در مقابل خود و دیگری و جهان، این چیزی است که اتفاق می افتد، و باز برعکس زمانی که خدا هست همه چیز مجاز است چرا که بار سنگین مسئولیت دیگر به گرده ی انسان نیست چرا که کسی بنام خدا هست که بار مسئولیت و گند کاری های بنی بشر را به دوش بکشد. پس زمانی که خدا نباشد دیگر هیچ چیز مجاز نیست، چرا که انسان بار مسئولیت خود و جهانش را به دوش خواهد کشید و برای این انسان متعهد دیگر هیچ چیز مجاز نیست.

رضا مجد

@Kajhnegaristan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 #آمار_کتابخوانی در ایران و برخی کشورها!

🔻حتما ببینید و برای دیگران ارسال کنید


@Kajhnegaristan
بعد از دوباره خواندن "مانیفست" و چند اثر بزرگ دیگر مارکس، به خودم گفتم من متن های زیادی در سنت فلسفی سراغ ندارم، شاید هیچ متن دیگری، که درس اش امروز برای ما تا این حد اضطراری باشد، به شرط اینکه آنچه مارکس و انگلس درباره ی "کهنه شدن" احتمالی و تاریخ دار بودن ذاتی و محتوم خودشان گفته اند (مثلا در "دیباچه " ی انگلس بر تجدید چاپ 1888) را هم در نظر بگیریم.کدام متفکر دیگری را می شناسید که تابه حال هشدار مشابهی داده باشد، آن هم به این صراحت؟ چه کسی هرگز خواهان تبدیل و استحاله ی نظریات خودش در آینده شده است، آن هم نه فقط به جهت گسترش و غنی شدن تدریجی دانش، که عملا هیچ تغییری در نظم یک سیستم ایجاد نمی کند، بلکه از بابت به حساب آوردن - حسابی دیگر- تبعات شکاف و تغییر ساختار؟ و به قصد از پیش گنجاندن - ورای هر نوع برنامه ریزی- آن بعد غیرقابل پیش بینی دانش جدید، تکنیک های نو، و مفروضات سیاسی تازه؟ هیچ متن دیگر سنت نیست که به این روشنی به جهانی شدن امر سیاسی، به اهمیت تقلیل ناپذیر تکنیک و رسانه [حتی] در اندیشگون ترین اندیشه ها پرداخته باشد.


دریدا، اشباح مارکس، ص.35


@Kajhnegaristan
🔸 فرهنگ من
وحید مقدادی


در جامعه امروز من کسی نمیداند چه میخواهد یعنی چه بایدباشد و چه میخواهد باشد چراکه جامعه من جامعه ای غربی اسلامی شرقی ایرانی علاقمند به مولانا در آرزوی دکارت ، جامعه ای در آرزوی غرب با مزیت های شرق مردمی که ارزش را حجاب ، خوهان آزادی و آزادی را در بی حجابی میدانند، نامسلمانان تعصبی ، متعصبان نامسلمان .
برای مردم من ارزش ها دولایه شده اند و مردم ما همچون پاندولی در بین این دو ارزش در حرکتند
لایه ای نمادین از سنت ، لایه ای بطنی از مدرنیت.
اما ای کاش حداقل این دولایه ثابت میماند.
در جامعه من دخترانی زیست میکنند که در دریای تاملات فمنیسمی خویش غرق اند همان هایی را میگویم که در ظاهر برابری میخواهند ولی فریاد برتری میزنند و در بحث شغل و مخارج زندگی فریاد پذیرفته شدگی همانگونه که هستند.
این پاندول خودکنترل گر هر لحظه در هر شرایط به سمتی میرود اما مسیله منبع انرژی حرکت این پاندول است :
منفعت ، عنصر منفعت است که جهت حرکت این پاندول را مشخص میکند در هر زمان و هر مکان هر آن جهت که منفعت برود ارزش هایمان نیز میرود .
این عملکرد نتیجه جالبی داده است من بعنوان جوان ایرانی در هر گروهی جای دارم چرا که میتوانم در لحظه ارزش هایم را با ارزش های گروه مد نظر وفق و منافع خود را تامین کنم.
حال میرسیم به جمله ای که گفتم کاش این دولایه ثابت میماند مسیله آن است که جابه جایی بین این دو لایه نیز صورت میگیرد ، آن را هم منفعت ما مشخص میکند .
من نمیخواهم بگویم مصلحت اندیش باشیم فقط میگویم در همین منفعت طلبی آینده اندیش باشیم و گاهی به نهلیسم حاصل از این نسبی گرایی ارزشی نیم نگاهی بیندازیم چرا که احتمالا نهلیسم در منافع ما جای نخواهد گرفت.

#یادداشتها

@Kajhnegaristan
🔶 نخواندن و دوباره نخواندن و بحث نکردن درباره ی مارکس... و فراتر نرفتن از "خوانش" یا "بحث" علمی و دانشگاهی درباره ی او، مطلقا یک قصور[faute] خواهد بود. قصوری بسیار بزرگ، کوتاهی و اهمال در مسئولیت نظری، فلسفی، و سیاسی. در زمانه ای که ماشین عقاید و سازوبرگ های ایدئولوژیک "مارکسیستی" ( دولت ها،احزاب،هسته ها، اتحادیه ها، و دیگر پایگاه های تولیدات مکتبی) در حال ناپدید شدن اند، جز بهانه هیچ توجیه دیگری برای شانه خالی کردن از زیر بار این مسئولیت نداریم. بدون این مسئولیت، آینده ای وجود ندارد. بدون مارکس نه، بدون مارکس هیچ آینده ای در کار نیست، بدون خاطره ی مارکس، بدون میراث بری از او: اما از یک مارکس به خصوص، از نبوغ [genie: جن] او، دست کم از یکی از ارواح او، چون این فرض و بلکه پیش داوری ما خواهد بود: از او بیش از یکی هست، باید بیش از یکی از او وجود داشته باشد.


ژاک دریدا،اشباح مارکس،ص. 35 - 36


@Kajhnegaristan
سوسياليسم_ميليون_ها_بار_بهتر_از(1).pdf
566.1 KB
🔴"سوسیالیسم میلیون ها بار بهتر از سرمایه داری است و کمونیسم جهانی از آن هم بهتر است."

#ریموند_لوتا
#مقاله

ما را به دوستانتان معرفی کنید: 👇

@Kajhnegaristan
🔶 نمی دانیم: نه از سر جهل، بل از آن رو که این نه-چیز، این حاضر ناحاضر، این آن جاستی غایب یا ناپدید، دیگر به دانایی تعلق ندارد. لااقل نه به آن شکلی از دانایی که فکر می کنیم از واژه ی دانایی می فهمیم. نمی دانیم زنده است یا مرده. اینک - یا، به بیان دقیق تر، آنک، آنجا - چیزی نام ناپذیر یا تقریبا نام ناپذیر: چیزی، بین چیز و کس...، این چیزی که به ما نگاه می کند [ و به ما مربوط می شود:qui nous reqarde ]، هم در برابر معناشناسی مقاومت می کند و هم در مقابل هستی شناسی، هم روانکاوی را به چالش می کشد و هم از فلسفه سرپیچی می کند("مارسلوس: چه؟ این چیز دوباره امشب پدیدار شده؟ بارناردو: من هیچ ندیده ام" [هملت، پرده ی اول، صحنه ی اول])



ژاک دریدا،اشباح مارکس،ص. 26


@Kajhnegaristan
🔶 عشق رشته ای از جراحت هاست. هیچ قلبی یکپارچه تر از قلب شکسته نیست... قلب پیش از شکستن وجود ندارد. اصلا همین شکستن است که می سازدش. قلب یکی از اعضای بدن نیست، یک قوه هم نیست، همین است که "من" در هم بشکند و توسط دیگری پایمال شود، آن هم جایی که حضور این دیگری صمیمانه ترین است و زندگی اش گشوده ترین.



ژاک-لوک-نانسی، "عشق از هم پاشیده"، اجتماع بیکار، صص.99-91


ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇

@Kajhnegaristan
این ویدیو واقعا فوق العادست! simon o sinek خیلی خوب توی این ویدی شرح حال ما رو با دنیای دیجیتال توضیح میده! اینکه یه سری چیزای کوچیک چه قدر میتونن توی زندگی ما تاثیر گذار باشن و اینکه خلاقیت چه موقعی شکل میگیره؟!

@Kajhnegaristan
فکر نکنم الان کسی باشه که عضو فیسبوک یا اینستاگرام نباشه پس بهتره راجع به تاثیر این شبکه ها توی زندگیمون بیشتر بدونیم و بهتر بتونیم زندگی مجازیمون رو با زندگی حقیقی مون کنترل کنیم
ویدیو کات شده با زیر نویس اختصاصی:
@Kajhnegaristan


https://www.aparat.com/v/wXyB2
🔶 ما عشق را دشمن شهر و دین می دانیم، یا لااقل بیگانه با آنها- یعنی در عین این که می پذیریم شهر و دین در عشق برپا شده یا عملا درون عشق تحقق یافته اند، این را هم قبول داریم که این دو رویه های کنترل بر عشق یا مصالحه و سازش با آن را تکثیر و بازتولید می کنند. اما عشق، به خودی خود، در ذات زنده اش، به سرکشی و شورشی بودن شناخته می شود، به آوارگی و ناپایداری، به خیانت و دربدری، به غیرقابل انتقال بودن اش به غیر، به ناممکن بودن جذب و دریافتش از دیگری. پس عشق در آن واحد هم وعده ی تحقق و انجام است- اما وعده ای همواره در کار فراموش شدن- و هم تهدید نابودی و از هم پاشیدن، همیشه قریب الوقوع. کل اروتیسم مدرن، کل معنویت مدرن، عشق رمانتیک، عشق وحشی،عشق گنهکار و بی مرز، همه و همه بر اساس همین دیالکتیک شکل می گیرند.


ژاک-لوک نانسی،" عشق از هم پاشیده"، اجتماع بیکار،ص.93


ما را به دوستان خودتان معرفی کنید👇

@Kajhnegaristan
با آغاز از معمای ژوئی سانس، که همواره در دریای نامهای خاص، یا غائب است یا اضافه، درمانهای ممکن این را هدف گرفته اند تا به سوژه کمک کنند تا چیز غیر قابل نامیدن اش را نامگذاری کند. این بدان معنی نیست که در تولید هذیان اش به او کمک کنیم؛ آن معنای دیگری دارد. آن بدان معنی است که انتخاب کنیم که چه چیزی در کار هذیانی اش، به سمت یک نامگذاری ممکن هدایت می کند…. این خوانش شامل همراهی کردن سوژه هذیانی به سوی هویتی مبتنی بر ژوئی سانس است. مطابق مدل شربر، که می خواست خودش را زن خدا بکند.




Jacques-Alain Miller/ The Inexistent Seminar/ Psychoanalytic Notebooks/ Issue 15/ September 2006
Eric Laurant/ The Psychoanalytic Treatment of Psychoses/ Psychoanalytic Notebooks/ Issue 26/ January 2013



@Kajhnegaristan
کژ نگریستن
Photo
#یادداشت
پویا ایمانی



تلمبار، "تلمبار". یک راه فکر کردن به تلمبار مقایسه اش با "آرشیو" است و پرسیدن از تمایزشان( اصلا تمایزی هست؟)، راه دیگر شاید این باشد که از نسبت "تلمبار" با "ویرانه" و "فاجعه" بپرسیم. تلمبار چه نسبتی با فاجعه دارد؟ "پلروما" ی تلمبار "کنوما" ی فاجعه را با خشونت تمام اشباع نمی کند؟ از "حفره" یک ملاء دروغین نمی سازد؟ ویرانه را به فراموشی نمی سپارد؟ از فاجعه ترومازدایی نمی کند؟ در بهترین حالت از رنج آرشیو نمی سازد؟ زبان تلمبار یک هدف بیشتر ندارد: پر کردن دست پاچه ی مغاک فاجعه با اسراف و هدر.


نتیجه ی محتوم: 1. تورم و سقوط ارزش 2. مصرف فاجعه و خط خوردن اش از وجدان معذب


کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇

@Kajhnegaristan
🔶 ...و بعد، لذت خواهی برد از آمیختن خاکسترم به آنچه می خوری ( قهوه ی صبح، نان بریوش، چای ساعت 5، و غیره). قدری که خوردی شروع می کنی به کرخت شدن، به عاشق خودت شدن، و من نگاهت می کنم که آهسته به سمت مرگ می روی؛در دل به من نزدیک می شوی، با صفایی که هیچ تصوری از آن نداریم، آشتی مطلق. و دستوراتی خواهی داد... در همان حال که منتظرت هستم به خواب می روم؛ تو همیشه آن جایی، عشق شیرین من.


ژاک دریدا، خاکسترها، صص. 57-58


کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇

@Kajhnegaristan
🔸 روح روشنگری یک روح سرگردان است که همیشه انکار می کند، و همیشه راهنمایی نیز می کند. آن روح می لغزد، جایگزین می کند و خود را از هر باوری خلاص می کند. آن روح تنها خرافه، پیشداوری و خطا در باور می بیند. ذهن روشنگری به معنای واقعی کلمه هیچ دلبستگی تشکیل نمی دهد…. روانکاوی بیشتر در سویه جوردانو برونو قرار دارد: افکار شما سگهای شما هستند، نه فاحشه های شما. آنها شما را می بلعند.

ژاک-آلن- میلر، روانکاو


کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇

@Kajhnegaristan
🔶 نوشتن زیر فشار جنگ نوشتن درباره ی جنگ نیست، نوشتن درون افق آن است، انگار جنگ همدم و همخوابه ات باشد...


موریس بلانشو، اجتماع اذعان ناپذیر،14

------------------------------------------------------

کانال ما را برای دوستانتان معرفی بکنید👇

این کانال در پی احیای نگاه و تفکریست که با تغییر زاویه ی دید و نوع نگاه، و با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه راه را برای یک تفکر انتقادی و رادیکال می گشاید.


https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
🔶 هگل



🔸 "برای آن‌که آدمی براستی انسان باشد و از حیوان ذاتا و واقعا تفاوت یابد، باید آرزوی انسانی‌اش به نحو مؤثر بر آرزوی حیوانی‌اش چیره شود... همۀ آرزوهای حیوانی در واپسین تحلیل، تابع آرزوی او برای نگهداری جان خویش است. پس آرزوی انسانی باید بر این آرزوی نگهداری جان فائق آید. به سخن دیگر، آدمی، انسانیت خود را «محقق» نمی‌کند مگر آنکه جان «حیوانی» اش را به پیروی از آرزوی انسانی خویش به خطر اندازد"

کانال ما را برای دوستانتان معرفی بکنید👇

https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA


@Kajhnegaristan
20101113113702-ماهیت ذهنی ارزشها.pdf
417.5 KB
🔶🔶 مقاله ماهیت ذهنی ارزشها

🔹 نوشته: ج.ل. مکی
🔸 ترجمه: مراد فرهادپور

#مقاله
ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇

@Kajhnegaristan