#شعر
به نقطه ی صفر رسیده ام
به نقطه ای که این بار هیچ پیدایشی در آن نیست
دیشب با چند خدای منجمد به بستر رفتیم
و چند ستاره ی منجمد
از کلاه پاسبانی پدرم به زمین افتاد
دهان کهکشان ها بوی شیر می دهد
وقتی زنی سی ساله
روی دست مادرش باد کرده است
تا عاقبت با فوت های مادربزرگ
بختش باز شود
بعضی ها اینگونه اند
بعضی ها مثل زنبورهای عسل
برای بقا خودکشی می کنند
و بعد از مرگ
تازه می فهمند مرده اند.
#آیدا_مجیدآبادی
@Kajhnegaristan
به نقطه ی صفر رسیده ام
به نقطه ای که این بار هیچ پیدایشی در آن نیست
دیشب با چند خدای منجمد به بستر رفتیم
و چند ستاره ی منجمد
از کلاه پاسبانی پدرم به زمین افتاد
دهان کهکشان ها بوی شیر می دهد
وقتی زنی سی ساله
روی دست مادرش باد کرده است
تا عاقبت با فوت های مادربزرگ
بختش باز شود
بعضی ها اینگونه اند
بعضی ها مثل زنبورهای عسل
برای بقا خودکشی می کنند
و بعد از مرگ
تازه می فهمند مرده اند.
#آیدا_مجیدآبادی
@Kajhnegaristan
#شعر
آسمان طناب شب را
بر گلوى ستاره مى پیچد
من پناه مى برم به تو
به سنگ
به سنگر
به چشم هاى تو
در سه برگِ سبزِ وحشى شبدر
به شريان كبودِ دست هايت
در آغوشِ تنگِ جنگل
به آواز سرد كلاغ ها
در متنِ زخمىِ هم درد
خنده هاى تو مى ريزد
از دهان درخت
ريحان سياه كوهستان!
فرياد بزن
من از گلوله گريزان ترم
مارها پيچيده اند به پاى بلوط ها
و صدا
پرنده ايى ست
كه از گلوی تو پرید
سيب از دهان تو شعله کشید
كه چشم هايم
پر از خيال خام شد
تو
در سايه ى توتى نشسته بودى
كه روزى صنوبر بود
سپيدار نامت را
كدام فراموشى مى پوشاند؟
در كدام هوا جا مانده اى
كه ابرها
به زبان مادرى صدايت
مى كنند؟
پناه مى برم
به سكوت
به نامريى ترين آواز
كه از دست هايت ريشه دارد
زندگى سفری نيست
كه سرشارِ زيبايى باشد
اتفاقى است كه در آن افتاده ايم
ياد تو طعنه مى زند
بر خواب ِفردا
عشق كوتاه نمى آيد
تا در راهى گم شوم
كه شب از نگاه تو ساخت
#بلور_اشرف
٢٨ فوريه ١٩
@Kajhnegaristan
آسمان طناب شب را
بر گلوى ستاره مى پیچد
من پناه مى برم به تو
به سنگ
به سنگر
به چشم هاى تو
در سه برگِ سبزِ وحشى شبدر
به شريان كبودِ دست هايت
در آغوشِ تنگِ جنگل
به آواز سرد كلاغ ها
در متنِ زخمىِ هم درد
خنده هاى تو مى ريزد
از دهان درخت
ريحان سياه كوهستان!
فرياد بزن
من از گلوله گريزان ترم
مارها پيچيده اند به پاى بلوط ها
و صدا
پرنده ايى ست
كه از گلوی تو پرید
سيب از دهان تو شعله کشید
كه چشم هايم
پر از خيال خام شد
تو
در سايه ى توتى نشسته بودى
كه روزى صنوبر بود
سپيدار نامت را
كدام فراموشى مى پوشاند؟
در كدام هوا جا مانده اى
كه ابرها
به زبان مادرى صدايت
مى كنند؟
پناه مى برم
به سكوت
به نامريى ترين آواز
كه از دست هايت ريشه دارد
زندگى سفری نيست
كه سرشارِ زيبايى باشد
اتفاقى است كه در آن افتاده ايم
ياد تو طعنه مى زند
بر خواب ِفردا
عشق كوتاه نمى آيد
تا در راهى گم شوم
كه شب از نگاه تو ساخت
#بلور_اشرف
٢٨ فوريه ١٩
@Kajhnegaristan
Forwarded from اتچ بات
#شعر
❗️هشت مارس/روز زن/ زنِ فراتر از جنسیت❗️
🔸باران می شوم🔸
✍ بلور اشرف
🔆می خواهم موهايم را
به دست
دل پريشان باد بسپارم
ميخواهم پنجه ی آفتاب
تنم را نوازش كند
با ثبت نام بدنيا نيامده ام
كه به نام كسی ثبت شوم
من فقط
سهم خودم را از زندگی
زندگي می كنم
جای من
در قفس
خاك خوردگی عادت نيست
من خاكم
بادم
بارانم
برفم، خورشيدم
هوا
نمي گذارم زير تيغ بايد ها و نبايد ها
در سايه ی سنگين عرف و شرع
و جاده ی خشكيده ی
عادت و آبرو بپوسم
من روح طبيعت م
نبض زندگی
مي خواهم علفی وحشی در دامان سبز دشت باشم
قامت شكستنی من
اسير طوفان بايدها نمی شود
كه من باران مي شوم و
در دل هر گياه و درخت
زنده می شوم و
مكرر بدنيا خواهم آمد🔆
@Kajhnegaristan
❗️هشت مارس/روز زن/ زنِ فراتر از جنسیت❗️
🔸باران می شوم🔸
✍ بلور اشرف
🔆می خواهم موهايم را
به دست
دل پريشان باد بسپارم
ميخواهم پنجه ی آفتاب
تنم را نوازش كند
با ثبت نام بدنيا نيامده ام
كه به نام كسی ثبت شوم
من فقط
سهم خودم را از زندگی
زندگي می كنم
جای من
در قفس
خاك خوردگی عادت نيست
من خاكم
بادم
بارانم
برفم، خورشيدم
هوا
نمي گذارم زير تيغ بايد ها و نبايد ها
در سايه ی سنگين عرف و شرع
و جاده ی خشكيده ی
عادت و آبرو بپوسم
من روح طبيعت م
نبض زندگی
مي خواهم علفی وحشی در دامان سبز دشت باشم
قامت شكستنی من
اسير طوفان بايدها نمی شود
كه من باران مي شوم و
در دل هر گياه و درخت
زنده می شوم و
مكرر بدنيا خواهم آمد🔆
@Kajhnegaristan
Telegram
attach 📎
🔆خانه ات را باد برد
تو هنوزم نگرانِ وزشِ باد، در موی منی!؟
مسخِ افیونی افسانه ی اصحابِ کدامین غاری؟
در کدامین خوابی؟
خواب در چشمِ تو ویرانی صد طایفه است
تشتِ رسوایی دزدانِ امارت افتاد
تو نگهدار، هنوزم دو سرِ شالِ مرا
…
پشتِ این پرده ی پوسیده، تو در خوابی و من
با همین زلفکِ ممنوعه ی خود
نردبانی به بلندای سحر می بافم
تا برآرم خورشید
و تو در خوابی و آب
از سرت می گذرد
…
و ندیدی هرگز
توی جنگل، کاج را
شب به شب، جای سپیدار زدند
و نبودند پلنگان، وقتی
که دماوندِ اساطیری را
از کمر، دار زدند
و به هر دانه برنجی که به رنج
بر سرِ سفره ی ما آمده بود
توی شالیزاران
آهن و آجر و دیوار زدند
…
و تو در خوابی و آب
تشنه ی هامون شد
خونِ زاینده برید
و نفس های شبِ شرجی هور
زیر گِل، مدفون شد
…
خانه ات را باد برد
تشتِ رسوایی و غارت افتاد
تو نگهدار به چنگت، شبِ گیسوی مرا
تا مبادا شبِ قحطی زده ی سفره ی ما
مشتِ خالی ترا باز کند
تا مبادا که ببینند همه خوی ترا
موی مرا
من حجابم
نه حجابِ تنِ آزاده ی خود
من حجابِ تنِ یغما زده و خوابِ توام
پشتِ این پرده ی پوسیده تو در خوابی و من
با همین زلفکِ ممنوعه ی خود
نردبانی به بلندای سحر می بافم
تا برآرم خورشید🔆
❗️((✍هیلا صدیقی))❗️
#شعر
@Kajhnegaristan
تو هنوزم نگرانِ وزشِ باد، در موی منی!؟
مسخِ افیونی افسانه ی اصحابِ کدامین غاری؟
در کدامین خوابی؟
خواب در چشمِ تو ویرانی صد طایفه است
تشتِ رسوایی دزدانِ امارت افتاد
تو نگهدار، هنوزم دو سرِ شالِ مرا
…
پشتِ این پرده ی پوسیده، تو در خوابی و من
با همین زلفکِ ممنوعه ی خود
نردبانی به بلندای سحر می بافم
تا برآرم خورشید
و تو در خوابی و آب
از سرت می گذرد
…
و ندیدی هرگز
توی جنگل، کاج را
شب به شب، جای سپیدار زدند
و نبودند پلنگان، وقتی
که دماوندِ اساطیری را
از کمر، دار زدند
و به هر دانه برنجی که به رنج
بر سرِ سفره ی ما آمده بود
توی شالیزاران
آهن و آجر و دیوار زدند
…
و تو در خوابی و آب
تشنه ی هامون شد
خونِ زاینده برید
و نفس های شبِ شرجی هور
زیر گِل، مدفون شد
…
خانه ات را باد برد
تشتِ رسوایی و غارت افتاد
تو نگهدار به چنگت، شبِ گیسوی مرا
تا مبادا شبِ قحطی زده ی سفره ی ما
مشتِ خالی ترا باز کند
تا مبادا که ببینند همه خوی ترا
موی مرا
من حجابم
نه حجابِ تنِ آزاده ی خود
من حجابِ تنِ یغما زده و خوابِ توام
پشتِ این پرده ی پوسیده تو در خوابی و من
با همین زلفکِ ممنوعه ی خود
نردبانی به بلندای سحر می بافم
تا برآرم خورشید🔆
❗️((✍هیلا صدیقی))❗️
#شعر
@Kajhnegaristan
#شعر_ادبیات
✍ آیدا مجیدآبادی
📙شبیه شمعی میان دست های کودکی تنها
بیقرار تو ام
طلوع نزدیک است
طلوع
صدای پای زندانبانیست
که مرا از میان ندارم ها
به سوی دار می برد
درخت ها در مسیری بی بازگشت روییده اند
درخت ها هیچوقت به عقب برنمیگردند
و من نمی دانم
پرنده ای که از بالای سرم گذشت
نامه ی خداحافظی تو بود؟📙
@Kajhnegaristan
✍ آیدا مجیدآبادی
📙شبیه شمعی میان دست های کودکی تنها
بیقرار تو ام
طلوع نزدیک است
طلوع
صدای پای زندانبانیست
که مرا از میان ندارم ها
به سوی دار می برد
درخت ها در مسیری بی بازگشت روییده اند
درخت ها هیچوقت به عقب برنمیگردند
و من نمی دانم
پرنده ای که از بالای سرم گذشت
نامه ی خداحافظی تو بود؟📙
@Kajhnegaristan
#شعر
📘در ادامه های شب
پیراهنی کاغذین می پوشم
با تیتر هائی از روزنامه های صبح
و رپرتاژهائی از کارتن خواب ها
کودکان کار
دختران گلفروش ....
این روزها
زوزه های نفتکش ها
نمی گذارند
شعرخوب بگویم .......📘
✍شاهرخ رضوانی
۹۸/۵/۱۵
@Kajhnegaristan
📘در ادامه های شب
پیراهنی کاغذین می پوشم
با تیتر هائی از روزنامه های صبح
و رپرتاژهائی از کارتن خواب ها
کودکان کار
دختران گلفروش ....
این روزها
زوزه های نفتکش ها
نمی گذارند
شعرخوب بگویم .......📘
✍شاهرخ رضوانی
۹۸/۵/۱۵
@Kajhnegaristan
#شعر
✍ سمیه جلالی
🌏حرف حرفِ خاله /زن زنانِ کوچه های پچ پچ و نگاه های خالی از سکوت
گوش گوش های موشِ خانگی و موش های فاضلاب و گربه های لات و لوت
می زنند و می خوری و حرف/حرف های خیس و آبِ این دهان و آن دهانِ خیس
می بَرند و می بُرند و آبِ روی رفته و سیاه فتنه های موج موجِ موت
شهر،شهرِ خالی از هوا و اتفاق های بی هوا و ریزگردهای در هوا
شهر،شهرِ سرفه های خشک و خلط های خونی و بنوش،نوش نوشِ زغنبوت
این تکیده های گوشت،گوشت های لُخت و لخته های خون و استخوانِ در گلو
قورت می دهی و می جوی و تکه تکه های هیچ/هیچِ هیچ قوتِ لایموت
کارد های کند و تیزی جنون و پوست می کنند هی شکنجه در شکنجه گاه
سگ کشی و...! غیرتت کجاست؟سگ مرام باش ای تنیده تارهای عنکبوت
سگ صفت تکان تکانِ دم/ سگانِ باوفا،سگان زخمی و بریده هر دو گوش
تیغ بر گلو جنازه هایشان بدون واق واقِ شهر زیر سایه ی بلوط🌏
---؛؛؛------------؛؛؛-----
24آبان ماه97
@Kajhnegaristan
#شعر
✍ سمیه جلالی
🌏حرف حرفِ خاله /زن زنانِ کوچه های پچ پچ و نگاه های خالی از سکوت
گوش گوش های موشِ خانگی و موش های فاضلاب و گربه های لات و لوت
می زنند و می خوری و حرف/حرف های خیس و آبِ این دهان و آن دهانِ خیس
می بَرند و می بُرند و آبِ روی رفته و سیاه فتنه های موج موجِ موت
شهر،شهرِ خالی از هوا و اتفاق های بی هوا و ریزگردهای در هوا
شهر،شهرِ سرفه های خشک و خلط های خونی و بنوش،نوش نوشِ زغنبوت
این تکیده های گوشت،گوشت های لُخت و لخته های خون و استخوانِ در گلو
قورت می دهی و می جوی و تکه تکه های هیچ/هیچِ هیچ قوتِ لایموت
کارد های کند و تیزی جنون و پوست می کنند هی شکنجه در شکنجه گاه
سگ کشی و...! غیرتت کجاست؟سگ مرام باش ای تنیده تارهای عنکبوت
سگ صفت تکان تکانِ دم/ سگانِ باوفا،سگان زخمی و بریده هر دو گوش
تیغ بر گلو جنازه هایشان بدون واق واقِ شهر زیر سایه ی بلوط🌏
---؛؛؛------------؛؛؛-----
24آبان ماه97
@Kajhnegaristan
#شعر
❗ خاورمیانه منم❗
📘خاورمیانه اسم زنی ست که منم
زنی که لباس هایش را
در تشت خون می شوید
و ظرف هایش را
در اشک خود خیس می کند
زنی که صبح به صبح
چای گل سرخ دم می کند
و هر شب
روی اجاقش
خورشت دل و جگر آدم بار می گذارد
زنی که بچه هایش را
به حمام خون می بَرد
و هیچ صابونی ندارد
تا از تنشان
کثیفی نفرت را پاک کند
خاورمیانه منم
مؤمنه ای که هر روز
سر سجاده ی خاک آلودش
بیست و چهار رکعت نماز میت می گزارد
قربتاً الی الله
و هر بار که به سجده می رود
خدا می داند
که دیگر بر خواهد خاست
یا نه
خاورمیانه منم
زنی که هر سال در صیغه مردی است
که اسمش
یا قيام است
یا قتال است
یا جنگ یا جهاد
خاورمیانه منم
زنی که هرگز به عقد دائم صلح در نیامد
جهیزیه ام را همسایه ها بر سر گذاشتند و هلهله کنان برایم آوردند:
شمشیر مروارید نشان عربی و قبضه قبضه اسلحه غربی
بر سرم نُقل مین و پولک خمپاره پاشیدند
خاورمیانه منم
تنها عروسی که لباس عروسی اش هیچ وقت سفید نبود
زیرا سرخی سنت ماست
خاورمیانه منم
زنی که سرانجام تیربارانش می کنند
اگر دشمنش او را نکشد
دوستش او را می کشد
و اگر دوستش نکشد
پدرش او را می کشد
پسرش او را می کشد
شوهرش او را می کشد
و اگر هیچکس او را نکشد
او خودش
ناامیدی را روی شقیقه اش می گذارد
و شلیک می کند
خاورمیانه منم
برای به خاک سپردن جنازه ام
به گورستانی بزرگ محتاجم
که شرقش
به تاریخ تعصب می رسد
و غربش
به جغرافیای جهل...📘
✍️#عرفان_نظرآهاری
@Kajhnegaristan
❗ خاورمیانه منم❗
📘خاورمیانه اسم زنی ست که منم
زنی که لباس هایش را
در تشت خون می شوید
و ظرف هایش را
در اشک خود خیس می کند
زنی که صبح به صبح
چای گل سرخ دم می کند
و هر شب
روی اجاقش
خورشت دل و جگر آدم بار می گذارد
زنی که بچه هایش را
به حمام خون می بَرد
و هیچ صابونی ندارد
تا از تنشان
کثیفی نفرت را پاک کند
خاورمیانه منم
مؤمنه ای که هر روز
سر سجاده ی خاک آلودش
بیست و چهار رکعت نماز میت می گزارد
قربتاً الی الله
و هر بار که به سجده می رود
خدا می داند
که دیگر بر خواهد خاست
یا نه
خاورمیانه منم
زنی که هر سال در صیغه مردی است
که اسمش
یا قيام است
یا قتال است
یا جنگ یا جهاد
خاورمیانه منم
زنی که هرگز به عقد دائم صلح در نیامد
جهیزیه ام را همسایه ها بر سر گذاشتند و هلهله کنان برایم آوردند:
شمشیر مروارید نشان عربی و قبضه قبضه اسلحه غربی
بر سرم نُقل مین و پولک خمپاره پاشیدند
خاورمیانه منم
تنها عروسی که لباس عروسی اش هیچ وقت سفید نبود
زیرا سرخی سنت ماست
خاورمیانه منم
زنی که سرانجام تیربارانش می کنند
اگر دشمنش او را نکشد
دوستش او را می کشد
و اگر دوستش نکشد
پدرش او را می کشد
پسرش او را می کشد
شوهرش او را می کشد
و اگر هیچکس او را نکشد
او خودش
ناامیدی را روی شقیقه اش می گذارد
و شلیک می کند
خاورمیانه منم
برای به خاک سپردن جنازه ام
به گورستانی بزرگ محتاجم
که شرقش
به تاریخ تعصب می رسد
و غربش
به جغرافیای جهل...📘
✍️#عرفان_نظرآهاری
@Kajhnegaristan
❣مجسمه ای دیگر❣
🔸شعری از اما لازاروس🔸
❗️ترجمه ی رُزا جمالی❗️
📙شبیه مجسمه ای غول پیکر و برنجی نیست،
نه!
و شهرتی یونانی هم ندارد!
با ساقِ پاهایش در نوردیده است
و از سرزمینی به سرزمینی دیگر می شتابد
جائیکه به نمک دریا شسته می شود
و بر دروازه های غروب ایستادگی خواهد کرد
زنی یک تنه و مشعل به دست
که از زبانه های آتشِ نورهایی که زندانی ست جان گرفته
و شهرت از آنچه در حصر بوده است یافته
به راستی که نام او مادرِ تمام تبعیدهاست
با دست هایش که نشانه می روند
در خوش آمدگویی جهانی دیگرست بر شما
و اینگونه است که می درخشد
چشمان ملایم اش بر جهان فرمان می رانند
این اسکله ای ست که در میان هوا پل بسته
و دو خواهرشهر را وصل کرده.
"با خود دار آن سرزمینِ عهدِ عتیق را،
داستان های شما تکان دهنده ست
و بر جهان فریاد می کشند
بر لب هایی مهر و موم
نقش بسته،
به من بده!
تمام خستگی ات را!
آنچه بر پشت تو سنگینی کرده
و آرزوی آزادی را به حسرت کشیده
انگار که پاروها دست تو را به این ساحل بسته
بی خانمان ها را به این سمت کشانده
طوفانی ست که به سمتِ من می آید
و چراغی که آن را نگه داشته ام
بالا برده ام اش این را
و در کنارِ این در که مطلاست."📙
#شعر_جهان
#ادبیات
@Kajhnegaristan
🔸شعری از اما لازاروس🔸
❗️ترجمه ی رُزا جمالی❗️
📙شبیه مجسمه ای غول پیکر و برنجی نیست،
نه!
و شهرتی یونانی هم ندارد!
با ساقِ پاهایش در نوردیده است
و از سرزمینی به سرزمینی دیگر می شتابد
جائیکه به نمک دریا شسته می شود
و بر دروازه های غروب ایستادگی خواهد کرد
زنی یک تنه و مشعل به دست
که از زبانه های آتشِ نورهایی که زندانی ست جان گرفته
و شهرت از آنچه در حصر بوده است یافته
به راستی که نام او مادرِ تمام تبعیدهاست
با دست هایش که نشانه می روند
در خوش آمدگویی جهانی دیگرست بر شما
و اینگونه است که می درخشد
چشمان ملایم اش بر جهان فرمان می رانند
این اسکله ای ست که در میان هوا پل بسته
و دو خواهرشهر را وصل کرده.
"با خود دار آن سرزمینِ عهدِ عتیق را،
داستان های شما تکان دهنده ست
و بر جهان فریاد می کشند
بر لب هایی مهر و موم
نقش بسته،
به من بده!
تمام خستگی ات را!
آنچه بر پشت تو سنگینی کرده
و آرزوی آزادی را به حسرت کشیده
انگار که پاروها دست تو را به این ساحل بسته
بی خانمان ها را به این سمت کشانده
طوفانی ست که به سمتِ من می آید
و چراغی که آن را نگه داشته ام
بالا برده ام اش این را
و در کنارِ این در که مطلاست."📙
#شعر_جهان
#ادبیات
@Kajhnegaristan
#شعر
🔸درترافيكِ اتوبان به سوىِ كارِگِل🔸
✍ عبدالله صمدیان
🟢 آدمك ها
توى روروهك ها
ومن
كه پُشتِ سرِ آن ها.
چه بزرگم
كه شانه هايم
ازپهناىِ فرمان
بيرون مى زندو
عينكم
ازشيشه ى ماشين.
***
شانس آورده ام
كه پُشتِ سرشان چشم ندارند،
كه مراببينند:
سامسا
-سوسكى ساكنِ كيوسكى-
باچرخ هاى فضائى و
ترمزهاى زيررمينى🟢
٢/ ٤/ ٩٢
@Kajhnegaristan
🔸درترافيكِ اتوبان به سوىِ كارِگِل🔸
✍ عبدالله صمدیان
🟢 آدمك ها
توى روروهك ها
ومن
كه پُشتِ سرِ آن ها.
چه بزرگم
كه شانه هايم
ازپهناىِ فرمان
بيرون مى زندو
عينكم
ازشيشه ى ماشين.
***
شانس آورده ام
كه پُشتِ سرشان چشم ندارند،
كه مراببينند:
سامسا
-سوسكى ساكنِ كيوسكى-
باچرخ هاى فضائى و
ترمزهاى زيررمينى🟢
٢/ ٤/ ٩٢
@Kajhnegaristan
#شعر
#طرح
❗ساخت و پاخت❗
خدا شیطان را ساخت!
شیطان به انسان پرداخت!
و انسان
سوار بر شیطان
از خدا
لب گرفت.🟢
✍رضا مجد
@Kajhnegaristan
#طرح
❗ساخت و پاخت❗
خدا شیطان را ساخت!
شیطان به انسان پرداخت!
و انسان
سوار بر شیطان
از خدا
لب گرفت.🟢
✍رضا مجد
@Kajhnegaristan
📙رنجورِ غرقِ زخم، ای باغِ مُحتَضَر
ای هردرختِ تو، زَخمی ی صد تَبَر
خاکِ تورا به سَمّ، آغشته کرده اند
برشاخ و برگِ تو، آفات حمله وَر...
▪
قُربانی تواَند، ای جَبرِ بی دلیل!
هم بَرّه های خِیرّ، هم گُرگهای شَرّ!
خونِ ستایش و زهرا و آتِنا
مانده برآلَتِ، این روزگارِ نَرّ
حاصل چه بوداز این، پیمایِشِ عَبَث؟؟
جُزپینه های رنج! جُز تاوَلِ ضَرَر!
باطل نمیشود،این سِحرو دلخوشند
اَذکارِ بی ثمر! اورادِ بی اثر!
بارِقُصورِ کیست، برشانه های تو؟
این بارمُهلِکَست! ای مردِ کوله بَر
هِی بار رویِ بار! کِی بارِ آخرست؟!
می افتد عاقبت، این صبر ازکَمَر
مَخدوش و مُغلَقَ ست، مَکتوبِ زندگی
تصحیح لازم است، کو خالِقِ اثر؟
بیدادِ خان رُبود، بَرکَت ز دِهکَده
خیره ست برتُفَنگ، یک مردِ کینه وَر
فریاد کرده ام ، خیره برآسمان
کوپاسخی ولی! جُز سنگِ درگُذَر!
تَعویقِ مرگِ ماست، هرلحظه ی حَیات!
بنگر که میخَزَد،چون سایه پُشتِ سَر
مَرکوبِ عقل وعِلم، دراوجِ کَهکشان
مادرحَضیضِ عَجز، در وَهم°غوطه وَر
خون میچکد ازاین، سَیّاره بر فَضا
سیاره ها همه، سُرخَند سَربه سَر...📙
#غزل#هنر#ادبیات#شعر#تعهد#وطن#نویدافکاری#
✍مجیداَبی ابراهیمی
@Kajhnegaristan
ای هردرختِ تو، زَخمی ی صد تَبَر
خاکِ تورا به سَمّ، آغشته کرده اند
برشاخ و برگِ تو، آفات حمله وَر...
▪
قُربانی تواَند، ای جَبرِ بی دلیل!
هم بَرّه های خِیرّ، هم گُرگهای شَرّ!
خونِ ستایش و زهرا و آتِنا
مانده برآلَتِ، این روزگارِ نَرّ
حاصل چه بوداز این، پیمایِشِ عَبَث؟؟
جُزپینه های رنج! جُز تاوَلِ ضَرَر!
باطل نمیشود،این سِحرو دلخوشند
اَذکارِ بی ثمر! اورادِ بی اثر!
بارِقُصورِ کیست، برشانه های تو؟
این بارمُهلِکَست! ای مردِ کوله بَر
هِی بار رویِ بار! کِی بارِ آخرست؟!
می افتد عاقبت، این صبر ازکَمَر
مَخدوش و مُغلَقَ ست، مَکتوبِ زندگی
تصحیح لازم است، کو خالِقِ اثر؟
بیدادِ خان رُبود، بَرکَت ز دِهکَده
خیره ست برتُفَنگ، یک مردِ کینه وَر
فریاد کرده ام ، خیره برآسمان
کوپاسخی ولی! جُز سنگِ درگُذَر!
تَعویقِ مرگِ ماست، هرلحظه ی حَیات!
بنگر که میخَزَد،چون سایه پُشتِ سَر
مَرکوبِ عقل وعِلم، دراوجِ کَهکشان
مادرحَضیضِ عَجز، در وَهم°غوطه وَر
خون میچکد ازاین، سَیّاره بر فَضا
سیاره ها همه، سُرخَند سَربه سَر...📙
#غزل#هنر#ادبیات#شعر#تعهد#وطن#نویدافکاری#
✍مجیداَبی ابراهیمی
@Kajhnegaristan
#شعر
✍رنه دومال
📒من مرده ام، چون هیچ میلی ندارم
من هیچ میلی ندارم، چون فکر می کنم دارا هستم
من فکر می کنم دارا هستم، چون سعی نمی کنم ببخشم.
انسان در تلاش برای بخشیدن می بیند جز هیچ ندارد.
انسان وقتی می بیند جز هیچ ندارد سعی می کند خودش را ببخشد.
در تلاش برای بخشیدنِ خود می بیند که هیچ است وقتی می بیند هیچ است می کوشد بشود.
انسان با میل به شدن زندگی می کند. 📒
@Kajhnegaristan
✍رنه دومال
📒من مرده ام، چون هیچ میلی ندارم
من هیچ میلی ندارم، چون فکر می کنم دارا هستم
من فکر می کنم دارا هستم، چون سعی نمی کنم ببخشم.
انسان در تلاش برای بخشیدن می بیند جز هیچ ندارد.
انسان وقتی می بیند جز هیچ ندارد سعی می کند خودش را ببخشد.
در تلاش برای بخشیدنِ خود می بیند که هیچ است وقتی می بیند هیچ است می کوشد بشود.
انسان با میل به شدن زندگی می کند. 📒
@Kajhnegaristan
#شعر_اعتراض
نه سایه ی سروی
نه پای بید و نَه می
نَه گُل رخی
نَه ناله ی چنگی و نَه نِی
نه از پی شب دیجور
طلوع صبحِ امید
نه بانگ خروسِ مَحَلُ و بی مَحَل
نه نشان از طلیعه ی صبح
نه دیوها را سَر رفتن
نه از فرشته هاخبری
تنهاصدای مضطرب و شومِ بوفِ کور
آری گویی :تو کور
من کور
بوف کور
✍ رضا مجد
@Kajhnegaristan
نه سایه ی سروی
نه پای بید و نَه می
نَه گُل رخی
نَه ناله ی چنگی و نَه نِی
نه از پی شب دیجور
طلوع صبحِ امید
نه بانگ خروسِ مَحَلُ و بی مَحَل
نه نشان از طلیعه ی صبح
نه دیوها را سَر رفتن
نه از فرشته هاخبری
تنهاصدای مضطرب و شومِ بوفِ کور
آری گویی :تو کور
من کور
بوف کور
✍ رضا مجد
@Kajhnegaristan
#شعر_اعتراضی
♦️صدا،صدای کیست؟♦️
✍رضا مجد
📒 در این سکوت
در این زمانه ی مبهوت
از لابلای هزاران کلامِ سرد
فریادِ :
"هم سرنوشت به دادَم بِرس بیا"
دائم کشد به گوش من خراش
هردم رسد به گوش من صداش
تا می کنم زِ خود سوال؟
این چیست؟
آیا صدا، صدای کیست؟
بازهم سکوت
باز هم سکوت ...📒
@Kajhnegaristan
♦️صدا،صدای کیست؟♦️
✍رضا مجد
📒 در این سکوت
در این زمانه ی مبهوت
از لابلای هزاران کلامِ سرد
فریادِ :
"هم سرنوشت به دادَم بِرس بیا"
دائم کشد به گوش من خراش
هردم رسد به گوش من صداش
تا می کنم زِ خود سوال؟
این چیست؟
آیا صدا، صدای کیست؟
بازهم سکوت
باز هم سکوت ...📒
@Kajhnegaristan