.


چشمان سیاه
خویش مخمور نڪن
ما را به ڪَناه و ٺوبه مجبور نڪن
یا دسٺ بڪش از این همه طنازی
یا ٺشنه مرا از لب خود دور نڪن.....


#حسام

.

ڪَیسوی ٺو
چون شب سیاه اسٺ
از چهره مڪَوی ، قرص ماه اسٺ
از این شب و آن ماه قشنڪَٺ
سهم دل من حسرٺ و آه اسٺ....


#حسام

.

آن ماه ٺابانی
ڪه شب را میڪنی روشن
شب را به زیر نور مهتابٺ بیاسایم
دیگر نمیخواهم بدونٺ لحظه ای باشد
ٺا زنده ام باید ٺو باشی کل دنیایم....


#حسام

.

من جهان را
پس زدم ٺا صاحب قلبم شوی
مالڪ قلبم ٺویی این خانه اغیار نیسٺ


#حسام

.

صبح آمد
و دلٺنڪَ ٺماشای ٺوام
برخیز ڪه من ؏ـاشق دنیای ٺوام
خورشید منی طلو؏ ڪن حضرٺ ؏شـق
مشٺاق درخشیدن زیبای ٺوام......


#حسام

.

زیباسٺ آنقدری ڪه
مومن میشود آدم
باید پرسٺش ڪرد
هر  لحظه خدایش را......

من دوسٺٺ دارم
نمیدانم چه اندازه
دریا مڪَر دارد
حساب موجهایش را....؟


#حسام_تابش

.

آن ماه ٺابانی
ڪه شب را میڪنی روشن
شب را به زیر نور مهتابٺ بیاسایم
دیگر نمیخواهم بدونٺ لحظه ای باشد
ٺا زنده ام باید ٺو باشی کل دنیایم....


#حسام

.


صبح است #سلام، نازنینم
برخیز ای ؏شـق مه جبینم
روزم نرسد به شب اڪَر من
صبحی برسد ٺو را نبینم......


#حسام

.


صبح اسٺ #سلام، نازنینم
برخیز ای ؏شـق مه جبینم
روزم نرسد به شب عزیزم
یڪ صبح اڪَر ٺو را نبینم......


#حسام

.


لذٺ ؏شـق من
آنسٺ ڪه یارم باشی
قد یڪ ثانیه هم
شد به ڪنارم باشی......

آرزویـم همه اینسٺ
ڪه ماهم باشی
چلچراغی وسط
این شب تارم باشی.....


#حسام

.


دوسٺٺ دارم
     همچو آدمی جان را
    همچو شب یڪ ماه خندان را
       همچو #پاییز نجوای باران را
            " دوسٺــــــٺ دارم "


#حسام_عزیزی

.


بودنـٺ
برایم واجب اسٺ
مثال روح برای ٺن
همچو نفس برای جان


#حسام_عزیزی

.


سوڪَند به چشمانِ ٺو‌ ،
من بی ڪس و ڪارم
جز ؏شـق ٺو در
سینهٔ خود هیچ ندارم



#حسام_الدین_حقیقی_آرام

.


دوسٺٺ دارم
بی وقفـــه
همچو ٺپش های قلب یڪ ماهی
سوار بر امواج
همچو حس قناری موقع پرواز
بی پروا دوسٺٺ دارم


#حسام_عزیزی