.

ڪفر اگر هرگز نباشد....
ٺو خدایم میشـوی...
هر لحـظه در ایـن روزڪَار....


#صابر

.

جادو می ڪند
چشم های ٺـو
در خرابه های دلم
وقتی ؏ـاشقانه زل میزنی
بر این گسل لغزنده


#صابر

.

جام انگور لبٺ
میخانه ایست در ڪنج دل
من بنوشم از لبٺ آن ساغر میخانه را


#صابر

.

چشم ٺـو
مسٺ و خرابم میڪند
گوشه ی میخانه اٺ خانه خرابم میڪند


#صابر

.

به ڪدامین ٺفسیر
بخوانم ٺو را وقتی ٺمام ٺو
در زندڪَی من موج میـزند...


#صابر

.

تنت تابستان وحشی
گیسوانت اردیبهشت بهاری
لبهایٺ حسرت پاییز
و بوسه هایٺ شهوٺ زمستان
انگار چهار فصل سال را
در ٺو گنجانده اند
بس ڪه زیبا و ٺماشایی......


#صابر

.

حوا شدی
ٺا من اینبار
به جرم بوسیدن ٺو
در ملاء عام از چشم مردم
ٺبعید شوم به چشـم هایٺ


#صابر

.


ٺنٺ ٺابسٺان وحشی
ڪَیسوانٺ اردیبهشٺ بهاری
لبهایٺ حسرٺ پاییز
و بوسه هایٺ شهوٺ زمستان
انڪَار چهار فصل سال را
در ٺو ڪَنجانده اند
بس ڪه زیبا و ٺماشایی......


#صابر

.


من ؏ــــاشق و
دلباخٺه ی دشٺ جنونم
بڪَذار بمیرم،وقٺی ڪه
به ؏شـق ٺو اسیرم........



#صابر

.


صبح من روشن شده
در پلڪهای چشم ٺو
خورشید من،لحظه ی پلڪ
نزن،جانم فدای چشم ٺو......


#صابر