دورِ همخواني اصول كافي
2.46K subscribers
38 photos
1 video
148 files
55 links
🔹هدف اين دوره مجازي، خوانش متن كتاب اصول كافي است با توضيح و تفسير و شرح آن؛ جهت آشنايي با عقايد اصلي مكتب اهل بيت عليهم السلام.

پرسش و پاسخ
‌‎kafi_answer@

کانال فهرست مطالب
@Fehrestkafi
Download Telegram
ح ۲۲ ۰ عَنْ عَلِيِّ بْنِ‌مَهْزِيَارَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ يَا سَيِّدِي رَجُلٌ دُفِعَ إِلَيْهِ مَالٌ يَحُجُّ بِهِ هَلْ عَلَيْهِ فِي ذَلِكَ الْمَالِ حِينَ يَصِيرُ إِلَيْهِ الْخُمُسُ أَوْ عَلَى مَا فَضَلَ فِي يَدِهِ بَعْدَ الْحَجِّ فَكَتَبَ علیه‌السلام لَيْسَ عَلَيْهِ الْخُمُسُ :

علی بن مهزیار گوید: برای امام علیه‌السلام نوشتم: آقای من، پولی را به کسی پرداخت می‌کنند که با آن به حج برود . آیا این پول خمس دارد؟ یا آن چه بعد از حج اضافه بیاید خمس دارد؟ ایشان علیه‌السلام فرمودند: خمس بر گردن او نیست.

توضیح:
ظاهرا منظور حج نیابتی است.
ح ۲۳ ۰ عَنْ عَلِيِّ بْنِ‌الْحُسَيْنِ بْنِ‌عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: سَرَّحَ الرِّضَا علیه‌السلام بِصِلَةٍ إِلَى أَبِي فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبِي هَلْ عَلَيَّ فِيمَا سَرَّحْتَ إِلَيَّ خُمُسٌ فَكَتَبَ إِلَيْهِ لَا خُمُسَ عَلَيْكَ فِيمَا سَرَّحَ بِهِ صَاحِبُ الْخُمُسِ :

راوی گوید: امام رضا علیه‌السلام مبلغی را برای پدرم هدیه فرستادند. پدرم برای ایشان نوشت: آیا خمس این مبلغی که فرستاده‌اید بر گردنم هست؟ ایشان نوشتند: پولی که صاحب خمس برایت می‌فرستد خمس ندارد.

و شاید چنین است تعلیل تحلیل خمس بر شیعیان در توقیعه مبارکه: شیعه درست مال خود را ، از ان امام علیه السلام می داند، و یا باید بداند، و مال صاحب خمس هم خمس ندارد؛ الله العالم.
ح ۲۴ ۰ سَهْلٌ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ‌مُحَمَّدٍ الْهَمَذَانِيِّ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ علیه‌السلام أَقْرَأَنِي عَلِيُّ بْنُ مَهْزِيَارَ كِتَابَ أَبِيكَ علیه‌السلام فِيمَا أَوْجَبَهُ عَلَى أَصْحَابِ الضِّيَاعِ نِصْفُ السُّدُسِ بَعْدَ الْمَئُونَةِ وَ أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى مَنْ لَمْ تَقُمْ ضَيْعَتُهُ بِمَئُونَتِهِ نِصْفُ السُّدُسِ وَ لَا غَيْرُ ذَلِكَ‏ فَاخْتَلَفَ مَنْ قِبَلَنَا فِي ذَلِكَ :

راوی گوید: به حضرت ابوالحسن علیه‌السلام نوشتم: علی بن مهزیار نامه‌ی پدرتان علیه‌السلام را درباره‌ی باغداران برایم خواند که بعد از کم کردن مخارج زندگی ، پرداخت یک‌دوازدهم بر آنان واجب است و این که کسی که باغش خرج زندگی‌‌اش را نداد، نه یک دوازدهم بر او واجب است و نه چیز دیگری. ما در خصوص این مسأله با یکدیگر دچار اختلاف شدیم.
فَقَالُوا: يَجِبُ عَلَى الضِّيَاعِ الْخُمُسُ بَعْدَ الْمَئُونَةِ مَئُونَةِ الضَّيْعَةِ وَ خَرَاجِهَا لَا مَئُونَةِ الرَّجُلِ وَ عِيَالِهِ فَكَتَبَ علیه‌السلام بَعْدَ مَئُونَتِهِ وَ مَئُونَةِ عِيَالِهِ وَ بَعْدَ خَرَاجِ السُّلْطَانِ :

عده‌ای گفتند: باغدار باید یک‌پنجم بعد از کسر مخارج پرداخت کند که منظور مخارج و هزینه‌های باغ است، نه هزینه‌های خود باغدار و زن‌وبچه‌‌اش.
ایشان علیه‌السلام نوشتند: بعد از کسر هزینه‌های باغ و هزینه‌های زن و بچه و [حتّی] بعد از کسر مالیات حکومتی.
ح ۲۵ ۰ سَهْلٌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ‌الْمُثَنَّى قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ زَيْدٍ الطَّبَرِيُّ قَالَ: كَتَبَ رَجُلٌ مِنْ تُجَّارِ فَارِسَ مِنْ بَعْضِ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه‌السلام يَسْأَلُهُ الْإِذْنَ فِي الْخُمُسِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ:

راوی گوید: تاجری ایرانی از شیعیان امام رضا علیه‌السلام از ایشان برای خمس اجازه خواست. ایشان برایش نوشتند:

• بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّ اللهَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ ضَمِنَ عَلَى الْعَمَلِ الثَّوَابَ وَ عَلَى الضِّيقِ الْهَمَّ لَا يَحِلُّ مَالٌ إِلَّا مِنْ وَجْهٍ أَحَلَّهُ اللهُ وَ إِنَّ الْخُمُسَ عَوْنُنَا عَلَى دِينِنَا وَ عَلَى عِيَالاتِنَا وَ عَلَى مَوَالِينَا وَ مَا نَبْذُلُهُ وَ نَشْتَرِي مِنْ أَعْرَاضِنَا مِمَّنْ نَخَافُ سَطْوَتَهُ :

بسم الله الرحمن الرحیم. خدا واسع و کریم است. پاداش را برای عمل، ضمانت کرده و در (دست) تنگی ناراحتی را ضامن شده است. هیچ مالی حلال نیست مگر از طریقی که خدا حلال نموده است (کسب شود)، و خمس، كمك ماست بر دين ما و عيالات ما و پيروان ما و آنچه می بخشيم و آبروئى كه می خريم از كسانى كه از قهر و زورشان می ترسيم‏.
• گشایش رزق و روزی ، و تطهیر خود و مالمان به توجه و اتصال به صاحب آن یعنی امام سلام الله علیه رخ می دهد ؛ فَلَا تَزْوُوهُ عَنَّا وَ لَا تَحْرِمُوا أَنْفُسَكُمْ دُعَاءَنَا مَا قَدَرْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّ إِخْرَاجَهُ مِفْتَاحُ رِزْقِكُمْ وَ تَمْحِيصُ ذُنُوبِكُمْ وَ مَا تَمْهَدُونَ لِأَنْفُسِكُمْ لِيَوْمِ فَاقَتِكُمْ :

آن را از ما منع نکنید و تا آن جا که می‌توانید خود را از دعای خیرما محروم نسازید. خارج کردن خمس از مال کلید روزی شما و پاک کننده‌ی گناهانتان و توشه‌ای برای روز نیازمندیتان است.

• ادای حق امام سلام الله علیه به تمام و کمال ( و بارغبت ) نشانه اسلام مرضی خداست؛ وَ الْمُسْلِمُ مَنْ يَفِي لِلهِ بِمَا عَهِدَ إِلَيْهِ وَ لَيْسَ الْمُسْلِمُ مَنْ أَجَابَ بِاللِّسَانِ وَ خَالَفَ بِالْقَلْبِ وَ السَّلَامُ :

و مسلمان کسی است که به پیمانش با خدا عمل کند، و مسلمان کسی نیست که با زبان پاسخ دهد ولی در دل مخالفت کند؛ والسلام.
ح ۲۶ ۰ از اختیار کامل امام سلام الله علیه نسبت به حق خودشان اینکه آنرا بر هر کسی که بخواهند می بخشند ، و از هر کسی که بخواهند می ستانند ؛ وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‌زَيْدٍ قَالَ: قَدِمَ قَوْمٌ مِنْ خُرَاسَانَ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه‌السلام فَسَأَلُوهُ أَنْ يَجْعَلَهُمْ فِي حِلٍّ مِنَ الْخُمُسِ. فَقَالَ: مَا أَمْحَلَ هَذَا. تَمْحَضُونَّا بِالْمَوَدَّةِ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَزْوُونَ عَنَّا حَقّاً جَعَلَهُ اللهُ لَنَا وَ جَعَلَنَا لَهُ وَ هُوَ الْخُمُسُ لَا نَجْعَلُ لَا نَجْعَلُ لَا نَجْعَلُ لِأَحَدٍ مِنْكُمْ فِي حِلٍّ :

راوی گوید: عده‌ای از خراسان خدمت امام رضا علیه‌السلام مشرف شدند ، و از ایشان خواستند که خمس را برای آنان حلال کنند. ایشان فرمودند: این کار چقدر ناممکن است. با زبان ابراز لطف و محبت می‌کنید، و حقی که خدا آن را برای ما و ما را برای آن قرار داده که خمس است، از ما دور نگه می‌دارید؟ برای هیچ کدام از شما خمس را حلال نمی‌کنیم، حلال نمی‌کنیم، حلال نمی‌کنیم.

موردی از حکمت های متنوع در تحلیل خمس ، که در احادیث اخیر از آنها یاد شد.
ح ۲۷ ۰ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي‌جَعْفَرٍ الثَّانِي علیه‌السلام إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ صَالِحُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ‌سَهْلٍ وَ كَانَ يَتَوَلَّى لَهُ الْوَقْفَ بِقُمَّ فَقَالَ:

راوی گوید: خدمت امام جواد علیه‌السلام بودم که صالح بن‌محمد بن‌سهل که متولّی موقوفات ایشان در قم بود وارد شد و عرض کرد:

• يَا سَيِّدِي اجْعَلْنِي مِنْ عَشَرَةِ آلَافٍ فِي حِلٍّ فَإِنِّي أَنْفَقْتُهَا. فَقَالَ لَهُ: أَنْتَ فِي حِلٍّ :

آقای من، درباره‌ی ده هزار درهم مرا حلال کنید که آن را خرج کردم.
ایشان به او فرمودند: حلالت باشد.
• فَلَمَّا خَرَجَ صَالِحٌ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ علیه‌السلام: أَحَدُهُمْ يَثِبُ عَلَى أَمْوَالِ حَقِّ آلِ‌مُحَمَّدٍ وَ أَيْتَامِهِمْ وَ مَسَاكِينِهِمْ وَ فُقَرَائِهِمْ وَ أَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ فَيَأْخُذُهُ ثُمَّ يَجِي‏ءُ فَيَقُولُ: اجْعَلْنِي فِي حِلٍّ! أَ تَرَاهُ ظَنَّ أَنِّي أَقُولُ: لَا أَفْعَلُ :

وقتی صالح بیرون رفت، امام جواد علیه‌السلام فرمودند: شخصی بر روی اموالی که حق آل محمد و ایتام و مساکین و فقرا و در راه‌ماندگان منسوب به ایشان است افتاده و آن را گرفته بعد آمده و می‌گوید مرا حلال کن! فکر می‌کنی احتمالش را می‌دهد که بگویم: حلال نمی‌کنم؟!

• خدا از حق امام سلام الله علیه قطعا از مردم سوال خواهد کرد و کوتاه نمی آید؛ وَ اللهِ لَيَسْأَلَنَّهُمُ اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنْ ذَلِكَ سُؤَالًا حَثِيثاً :

به خدا قسم در روز قیامت خدا قطعا از آنها با تندی پرس و جو خواهد کرد.

به شرح ایضا
ح ۲۸ ۰ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللهِ علیه‌السلام عَنِ الْعَنْبَرِ وَ غَوْصِ اللُّؤْلُؤِ فَقَالَ علیه‌السلام عَلَيْهِ الْخُمُسُ‏ :

راوی گوید: از امام صادق علیه‌السلام درباره‌ی عنبر و مروارید پرسیدم. ایشان فرمودند: به این‌ها خمس تعلق می‌گیرد.
🔸كَمَلَ الْجُزْءُ الثَّانِي مِنْ كِتَابِ الْحُجَّةِ مِنْ كِتَابِ الْكَافِي وَ يَتْلُوهُ كِتَابُ الْإِيمَانِ وَ الْكُفْرِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ :

🔸جزء دوم از کتاب الحجة از کتاب کافی کامل شد. در جزء بعد کتاب ایمان و کفر خواهد آمد. شکر خدای را که پروردگار جهانیان است و درود بر محمد و خاندان پاک و طاهرشان.

و شارح عرض می کند:
الحمدلله الذی هدانا لهذا و ماکنا لنهتدی لولا أن هدانا الله؛
الحمد لله کما هو اهله و مستحقه و کما ینبغی بکرم وجهه و عز جلاله عدد ما احاط به علمه و اضعاف ما احاط به علمه.
🔹تکمله شرح معرفت آموزی در محضر مبارک حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، برای دنیا داران دیندار:

دارندگی برازندگی نیست؛ امتحان امانت داری است

أبان بن تغلب گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند:

"أَ تَرَى اَللَّهَ أَعْطَى مَنْ أَعْطَى مِنْ كَرَامَتِهِ عَلَيْهِ وَ مَنَعَ مَنْ مَنَعَ مِنْ هَوَانٍ بِهِ عَلَيْهِ لاَ وَ لَكِنَّ اَلْمَالَ مَالُ اَللَّهِ يَضَعُهُ عِنْدَ اَلرَّجُلِ وَدَائِعَ، وَ جَوَّزَ لَهُمْ أَنْ يَأْكُلُوا قَصْداً وَ يَشْرَبُوا قَصْداً، وَ يَلْبَسُوا قَصْداً، وَ يَنْكِحُوا قَصْداً، وَ يَرْكَبُوا قَصْداً، وَ يَعُودُوا بِمَا سِوَى ذَلِكَ عَلَى فُقَرَاءِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ يَلُمُّوا بِهِ شَعَثَهُمْ، فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ مَا يَأْكُلُ حَلاَلاً وَ يَشْرَبُ حَلاَلاً، وَ يَرْكَبُ حَلاَلاً، وَ يَنْكِحُ حَلاَلاً، وَ مَنْ عَدَا ذَلِكَ كَانَ عَلَيْهِ حَرَاماً ثُمَّ قَالَ: «وَ لاٰ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاٰ يُحِبُّ اَلْمُسْرِفِينَ» أَ تَرَى اَللَّهَ اِئْتَمَنَ رَجُلاً عَلَى مَالٍ خَوَّلَ لَهُ أَنْ يَشْتَرِيَ فَرَساً بِعَشَرَةِ آلاَفِ دِرْهَمٍ وَ يَجْزِيَهُ فَرَسٍ بِعِشْرِينَ دِرْهَماً . . ."
(تفسیر عیاشی۲: ۱۳)

آیا چنین می پنداری که خدا به هر که (مال) عطا فرموده به خاطر کرامت و بزرگداشت اوست، و هر که از آن باز داشته برای بی قدر و ارزش بودن او است؟!

نه؛ بلکه مال، مال خداست که آن را نزد مردمان به امانت گذاشته،
و برای آنان جایز کرده که بخورند در حد اعتدال و میانه روی (به قدر کفایت از نیاز ، و عزت در بندگی)،
و بنوشند در حد میانه روی،
و بپوشند در حد میانه روی،
و ازدواج کنند در حد میانه روی،
و مرکب (وسیله سواری) داشته باشند در حد میانه روی .
و مازاد مالشان را به فقیران از مومنان بدهند ،و آشفتگی امورشان را به آن سامان دهند؛
پس:
هر که چنین کند آنچه می خورد ، و می نوشد، و سوار می شود، و ازدواج می کند حلال است.
و هر که جز این کند برایش حرام است؛

سپس (این آیه را) خواندند: «و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین»؛ « زیاده روی نکنید؛ به راستی که او (خدا) اسراف کنندگان را دوست نمی دارد ».
آیا می پنداری کسی را که خدا بر مالی امین فرموده ، اختیار دارد که اسبی را به ده هزار درهم بخرد ؟ در حالی که او اجازه داشته اسبی را به بیست دینار خریداری کند. ...

کمی توصیح :
خودمانیم؛
کم نیستند، بین ما، کسانی که چون وجوهات مالشان را می دهند، گمان می کنند باقیمانده آن را، بدون آنکه با آن گناهی (ظاهرا) انجام دهند، می توانند هر طور خواستند، مصرف کنند.
راستی حد اعتدالی که وجود مبارک امام علیه السلام می فرمایند چقدر است؟
درست است؛ برای هر کسی فرق می کند.
پس تعیین این امر موکول است به این که شأن خود را ، در نظام ولائی و الهی امام زمان علیه السلام چه بدانی؟ آقا و سرور ؟ یا خادم و بنده؟
اگر آقا و سرور بدانی، بله درست است، صاحب اختیاری و هر کار بخواهی می توانی باقیمانده آنرا صرف خود بکنی؛
اما اگر مولای آن مولائی، نه فقط باقیمانده آن که خود تو نیز از آن او هستی؛ لذا : در مصرف آن شأن ضرورت و عزت بندگی و غلامی خود را باید رعایت کنی؛ یا علی.
و در پایان این باب متلالأ از معارف الهی، در حجیث و وصایت و امامت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، در تکمیل واستدراک، جان کلام و خلاصه مرام آن، و ناشیگری دوستان، و شارلاتانی دوست نمایان، به عرض می رسد:

قدر بی قدر الهی خلافت و ولایت الهیه ، و زنادقه جدید و ابن جوزی های تازه به دوران رسیده:

خلق اول که فعل خدای متعال است ، تنها فعلی است که از او بالمباشره شرف صدور یافته، و بقیه افعال الهی ، تا هر جا که خلقت او - سبحانه و تعالی - گسترده شده ، به ولایت الهیه وجود مبارک ولی الله و امام علیه السلام جاری شده و می شود که «ید الله» است ؛ ( بصائر: ۶۱)، و بولایت الهیه او که بر ملک و ملکوت الهی سلطنت و تسلط دارد ، تعین و تحقق یافته و می یابد:
«و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارض و لارطب و لا یابس الا فی کتاب مبین»؛ (انعام: ۵۹)،
« و سبحان الذی بیده ملکوت کل شیئ و الیه ترجعون»؛ (یس: ۸۳).

به فرموده ی خود امیرالمومنین صلوات الله علیه:
... و أنا الذی احصیت کل شی عددا، و أنا فعال لما أرید، و أحکم ما أشاء بحول الله تعالی و قوته، و لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، و أنا مع هذا کله عبد من عباد الله عز و جل؛ ( مناقب علوی، ق ۵ ، ص ۱۱۵)
و نیز هم ایشان می فرمایند : ...أنا عبد الله و فی قبضته، یحولنی کیف شاء و أراد ؛ ( همان : ۱۱۷)
که معنی داشتن ولایت الهیه وحقیقت اسلام و عبودیت این است: به اختیار خود در اختیار او بودن ؛ لذا : تحول به مشیت و اراده ی الهیه . و این همان فراز توقیع ناحیه مبارکه در دعای شریفه ی ماه رجب است که می فرماید :

"أَسْأَلُكَ بِمَا نَطَقَ فِيهِمْ مِنْ مَشِيَّتِكَ فَجَعَلْتَهُمْ مَعَادِنَ لِكَلِمَاتِكَ وَ أَرْكَاناً لِتَوْحِيدِكَ وَ آيَاتِكَ وَ مَقَامَاتِكَ الَّتِي لَا تَعْطِيلَ لَهَا فِي كُلِّ مَكَانٍ يَعْرِفُكَ بِهَا مَنْ عَرَفَكَ لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِيَدِكَ بَدْؤُهَا مِنْكَ وَ عودهاإِلَيْك‏."( مصباح المتهجد ۲ : ۸۰۳ )

خلق اول ، مقام نورانی بلاتعین حبیب حق تعالی است ؛ «خواست و خواسته» اوست؛ «مشیئة الله»؛ است؛ ( توحید : ۱۴۸) لذا:
اولا، بایسته و شایسته بوده و هست که در خلق آن خود را به أحسن الخالقین بودن تعریف فرموده و به خود تبریک بگوید؛ (مومنون: ۱۴، غافر: ۶۴)،
یعنی :
با توجه به این که هر فعلی جلوه فاعل و تعریف اوست؛ حقیقت خلق اول تعریف حق تعالی است به احسن وجه و اتم وجه، و اعز وجه ؛ «کلمه تامه» است؛
کلمة الله هی العلیا: توبه: ۹۰ ؛
فجعله کلمة تامة ؛ کافی۲۷۴:۱ ؛
که همه اسما و صفات و آیات الهیه ، به دلالت معصومین علیهم السلام؛ اسم و فعل آن هستند (اسما فعلا) (همان)، که خلق احسن از آن محال است و مقدور نیست؛ چرا که : قدرت بر محال تعلق نمی گیرد؛
یعنی:
آنچه شرف صدور یافته ، همه ی کمال و جمال و جلال الهی است، که اسم و صفت و آیه و نشانه اوست، که غیر او، و متباین با او می باشد؛ خدا نیست، که متباین با اوست؛ خدایی است.

دیگر اینکه، رابطه او با او رابطه ولایی است؛ همه خدائی او در او جلوه فرموده و تعریف شده؛ لذا: خدا نیست، خدایی است،
و حضور او در او بیش از حضور خود او در او ؛ لذا : گردانیدن و چرخانیدن او به اوست؛ که ولایت و حضور ولایی بنا به تصریح الهی در کلامش ، این است؛

و او نشان از بی نشانی اوست.
یعنی: او مولی و او مولی است.
او مولای عزیز ، و او عبد ذلیل است؛
او مالک املک ، و او خادم مملوک است.

و قبل از این همه و با این همه و بعد از این همه ، او حبیب اوست، و او هم حبیب اوست؛ محبت هر دو به یکدیگر ذاتی همدیگر است؛ حقیقت خلق اول محبت فعلی حق تعالی است،

و چنین است که او «مشیئة الله» است؛ خواسته حق تعالی است؛

آن مقام هنوز تعین در ظل خود نیافته؛ لذا: تعین علمی هر چیزی در آن (تدبیر و تقدیر) عین خواسته خدای متعال است؛ چه در تکوین ، چه در تشریع.

و بیان بی پروا از این حقیقت ، آیه کریمه «إنما»؛ (مائده: ۵۵)، است و آیه شریفه «و ما تشاؤون الا أن یشاء الله»؛ (انسان: ۳۰، تکویر: ۲۹)، که اولا مقام بلاتعین رسول الله صلی الله علیه و آله است که خلق است ، و خلق اول است ؛ «مشیئة الله» ، که ثانیا همان، وراثتا و خلافتا، مقام نورانی اهل بیت عصمت و طهارت، و خلفاء طاهرین او می باشد، که قلوب مطهره آنان علیهم السلام منزل و مسکن و مکان و وعاء آن است؛ (الغیبه للطوسی: ۲۴۷).

و چنین است که آنچه خواسته آنان است، اقتضای این مقام است که مشیئة الله می باشد؛ که آیه شریفه «و ما تشاؤون الا ان یشاء الله» بیان از آن است، و نیز آیه شریفه« تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام؛ رحمن : آخرین آیه»
و چنین است خلاصه مبنای فرمایشات اهل معرفت و ولایت الهیه در باره منزلت عظمای وجود مبارک حضرت ولی عصر ، امام زمان صلوات الله و سلامه علیه و آله ؛ که زنادقه جدید که مانند اسلافشان طرح ظاهرا جانبدارانه از دین و این بار تشیع ولی باطنا انکار آن را می کنند،
و ابن جوزی های تازه به دوران رسیده معاصر که ظاهرا شیعه ولی باطنا حنبلی و سلفی هستند؛ مانند ابن جوزی (قرن ۶) ، مخالف فلسفه و عرفان و ولایت و خلافت الهیه اهل بیت علیهم السلام بوده و تاب تحمل فهم و قبول آن را نداشته،
و همچون اخباری های کم سواد و ساده لوح ، هیچ فهم معرفتی از احادیث اهل بیت علیهم السلام ندارند . آنان احادیث عملکرد بالاستقلال از خدای متعال و ولایت او را که از اهل بیت علیهم السلام خود نفی فرموده اند ، دلیل نفی ولایت و خلافت الهیه آنان گرفته و آن را کفر می دانند؛ که البته چنین نسبتی آن چنان مبتلابه خود آنان است که حتی از فهم آن هم عاجزند.

لازم به یادآوری است که بنا به اقتضای موقعیت جامعه شیعی ما، جریان های مخالف تشیع ، جهت مصون ماندن از آبرو ریزی و رسوا شدن، و لاجرم بی زره و سپر شدن در مقابل علما و معتقدین، ناچار از رنگ و لعاب دادن شیعی به خود هستند؛ مانند:
مبلغین تئوری «حسبنا کتاب الله»؛ (سقیفه و فدک: ۷۳، امالی مفید: ۳۶ و ...)، که اساس حذف عترت علیهم السلام از حجیت جمعیه قرآن و باز شدن دروازه هرزگی و بی بند و باری در برداشت از قرآن مجید، را قرآن بسندگی نام نهاده ، و با مستمسک قرار دادن شیوه تفسیری المیزان ، و نیز ارجاع و استناد نکردن به حدیث در فهم واستنباط از قرآن، آن را عملی کرده اند.

مبلغین تئوری بنی امیه و معاویه و یزید در انگیزه اصلی در عملکرد بنی هاشم در حکومت طلبی و فقدان علم الهی آنان، به استناد شعر یزید ، کتاب «شهید جاوید» را نوشته، و کمر همت به ترویج و تبلیغ این نظریه بسته اند؛ لذا : در سالهای اخیر ، به مناسبت، برای تبیین این دو نظریه، در رسانه، در کانال فرهیختگان، جلسات دهگی برای آن منعقد کرده و می کنند.

و این اواخر به بهانه مقابله با هرزه درائی مداحان بی سواد پرشور پاکت بگیر، با طرح غلط و نارسا، جنجال غلو ستیزی را، که در حقیقت ولایت ستیزی است راه انداخته اند، که از آثار آن، این نادانی و بی پروایی و بی ادبی است که محل این گفتگو است.
🔸آسیب شناسی مبحث امامت و ولایت در کتب کلامی شیعه

بنابر مجموعه مدارک در کتاب و سنت، در خلقت و شریعت، مقام نورانی رسول الله صلّى‌الله‌عليه‌وآله همه‌ خواست و خواسته خدای متعال است؛ مشیئة الله؛ کلمة الله التامة؛ و وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، نفس نفیس ایشان، و همه‌ی اوست؛ الا اصالت در اولیت؛ لذا : اولویت و نبوت؛
لذا: مقام نورانی ایشان، حقیقت همه منتسبین به خدای متعال و ناحیه مقدسه ایشان است: ولایت الله؛ خلافت الله؛ آل الله؛ کتاب الله؛ دین الله؛ بیت الله؛ اسماء الله و صفاته و آیاته.
امّا با این‌همه، مسلمانان چه کردند؟! و ما با او چه کردیم؟!
پرده‌ای از این شدّت مظلومیّت و همیشگی آن، علاوه بر ظلم فراوان دشمنان آن حضرت؛ ظلمی است که دوستان حضرتش بر ایشان روا داشته و می‌دارند؛ از آسیب‌شناسی بحث امامت در کتب کلامی شیعه موارد ذیل را می‌توان نام برد:
۱. تجزیه کردن اصول دین بر اصول دین و اصول مذهب، و قراردادن امامت جزء اصول مذهب در حالی که «امامت» اساس دین و عمود آن بوده است.
۲. اثبات حقّانیّت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام و افضلیّت ایشان نسبت به مدّعیان و غاصبان که این امر نه برای ایشان که برای ارذل ناس هم به جز آن ظالمان نه فضیلت که عین رذیلت است.
۳. گم کردن معرفت ایشان در واقعه‌‌ی غصب حقوق ایشان و مشغول شدن به اثبات حقّانیّت ایشان.
۴. قبول فضایلی برای ایشان که عین فضایح است.
۵. کنار گذاشتن مناقبی که در فهم ما نمی‌گنجید به اتّهام غلوّ، حتّی متّهم کردن راویان آنان به غلوّ و مردود و مذموم دانستن آنان در رجال.
۶. جدا کردن امامت از متن و مسیر و مقصد نبوّت و تعریف منحاذ و مستقل برای هر دو.
۷. تعـــریف توحید و نبـوّت و معـاد و عـدل مستقـلّ از امـام و بی‌ارتباط با ایشان.
۸. تقصیر در تعریف اصالت و اولویّت امام در مجموعه‌ی هرم هستی و دین و زندگی.
۹. تعریف فروع دین بدون ولایت ولیّ‌الله.
۱۰. معنی کردن ولایت به حکومت و محبّت و نصرت و قرابت؛ در حالیکه این الفاظ وجوه و نظایر کلمه ولایت هستند، نه معنی اصلی و اولی آن که گردانیدن و چرخانیدن است.
۱۱. پنهان کردن فضایل عالیه‌ی امام علیه‌السّلام به بهانه‌ی ترس از دشمنان و یا نفهمیدن مردمان.
۱۲. انحراف و تقصیر در طرح مقامات و کمالات امام علیه‌السّلام به دلیل بدفهمی در معنای شرک و غلوّ.
۱۳. حذف کردن اصالت و ولایت حضرت زهرای مرضیّه صلوات‌الله علیها در بحث نبوّت و امامت و قیامت.
۱۴. مطرح نکردن ولایت ولیّ‌الله به عنوان حقیقت دین و ایمان ؛ و تعریف دین مستقل از دیّان دین.
۱۵. تعریف زندگی و تـدیّن مستقلّ از تعهّد و التــزام بــه امــام علیه‌السّلام.
۱۶. تعریف زندگی و تدیّن بدون عقد و اتّصال و الحاق به امام علیه‌السّلام.
۱۷. تعریف زندگی و تدیّن مستقــلّ از بیعت و معاملــه با امام علیه‌السّلام.
۱۸. انحصار خلافت و ولایت در حکومت عرفی اجتماعی.
۱۹. تهی بودن مباحث امامت از قواعد و احکام کاربـردی امام‌شناسی.
۲۰. بسنده کردن به اثبات امامت و حقّانیّت امام و شرح احوال ایشان از معرفت امام علیه‌السّلام.
۲۱. تعمیم امامت و شبیه‌تراشی و بدل‌سازی برای امام علیه‌السّلام.
۲۲. تعریف کردن امام و امامت در خدمت دین و دنیای مردم.
۲۳. دانستن استکمال برای امام علیه‌السّلام به اعمال و عباداتش.
۲۴. تفضیل قرآن بر عترت.
۲۵. تنزّل دادن رابطه‌ی مأموم و امام فقط در حدّ اعتقاد به وجود و حقّانیّت ایشان.
۲۶. تعریف نارسا و معیوب از غیبت و تعریف ناقص و خشن از ظهور و لاجرم غیر شوق‌انگیزبودن آن برای انتظار.
۲۷. حذف مقوله‌ی توجّه به حضور از متن مباحث امامت و مهدویّت و لزوم آن.
۲۸. تبدیل «انتظار» از حالت به عمل.
۲۹. سرپوش گذاشتن بر تقصیر خود در وقوع غیبت.
۳۰. تقصیر در تعریف نکبت غیبت.
۳۱. سعی در پُرکردن ضایعه‌ی خلأ و فقدان امام علیه‌السّلام برای مردم.
۳۲. تعریف امام حیّ و حاضر به موعود و منجی (یعنی کسی که خواهد آمد) در حالی که او در مقام خلیفة اللهی «عین الحیات» و «ماء مَعین» هستی و زندگی و « مالک و مَلِک مُلک و ملکوت » است.
۳۳. بدفهمی بلکه نفهمی وجه انتفاع از ساحت مقدّسه‌ی ایشان در غیبت، خصوصاً در مقوله‌ی تربیت و تعلیم.

و بدین‌گونه بود که ظلم ما بر امام و امامت ظلمتی شد برای زوال نورانیّت حضور ایشان در متن و سمت و سو و مقصد و منتهای دین و زندگی و نیز پرده‌ای برای غلیظ‌تر کردن تیرگی و نکبت غیبت؛ و الی الله المشتکی

توضیح اینکه:
برای آنکه به ولایت صاحب ولایت گردید و چرخید، بایستی مقید به محبت شدید؛ یعنی: ملتزم به مودت او بود، آنچنان که به او تقربی جست که به او ملحق و ملصق شده، و در او محو گردید، تا به گردیدن او گردید و به چرخیدن او چرخید؛
وجود مبارک ولی الله علیه السلام چنین نسبتی با حق تعالی دارد ؛ لذا: او مولای ان مولاست؛ او به ولایت او می گردد و می چرخد و ماسوی الله، به ولایت او؛ لذا : فعل او فعل الله است؛
و او به این مرتبه به عبودیت محضه نایل شده ؛ با تملیک مایملک خود ، از جمله میل و اختیار خود به او ؛ لذا : تهی از خود و پر از حق تعالی شده ، و صاحب ولایت تامه الهیه گردیده؛ و خدای متعال «لایسئل عما یفعل»، و چنین است دلیل وجوب قبول ولایت الهیه ولی الله برای نیل به مقبول واقع شدن بنده و بندگی او در درگاه الهی و سوال نشدن از او و اعمال او ؛ چرا که او به ولایت و اولویت کسی عملکرده که او به ولایت و اولویت حق تعالی عمل کرده که او « لایسئل عما یفعل»؛
او محو کسی است که او محو حق تعالی است :
« کل من علیها فان ، و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام ؛ رحمن :۲۶،۲۷»
تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام ؛ رحمن : ۷۸» ؛
و چنین است که شیعه آل علی علیهم السلام روز قیامت حساب ندارد؛ الحمدلله کما هو اهله و مستحقه.
و بعد از همه حرفها؛
خلاصه خلاصه خلاصه اصول و اصل اصول در کلام و کتاب خدای متعال:

جان کلام در تکوین:
فقط برای بودن آنان علیهم السلام

جان کلام در تشریع:
فقط برای بودن با آنان علیهم السلام
والسلام
🔹آخرین نگاه به پشت سر؛
راهی که آمدیم

در کلان خلقت و عالم کبیر، خلق اول حقیقت الهیه نورانی عقل است؛ (عوالی اللئالی۴: ۹۹)، که خدای متعال پس از آن، روح را آفریده و آن را مسکن و منزل آن نور قرارداده است؛ (مختصرالبصائر: ۱۳۱) ،

و همچنین در خرد خلقت و در عالم صغیر؛ شعاعی از آن نور را عقل انسان ساخته و سپس روح او را آفریده و آن را موطن عقل و نفس او قرار داده است.

حضور آن نور الهی در روح ، اولا سبب فعال شدن او در انواع ادراکات ذهنی از فکر و وهم و خیال و حس شده، که اولین و مهمترین آن وجدان موجودیت خود است و سپس پیدایی و ابراز میل و مشیئت و اراده و تدبیر؛ به دلیل خصوصیت ولائی و فهمی و روشنگری آن حقیقت الهیه ؛ لذا: دارا بودن حیات، قدرت واختیار.
به تعبیر بعضی از اعاظم فقها و علما در معرفت به معارف الهیه : « و النفس عبارة عما یقوم به الروح و هو الحیاة و العقل »؛( معارف القرآن ؛ حقیقة الانسان ، ۵۵۱:۳).

نکته بایسته ذکر اینکه:
روح که جنس آن مادی و به اقتضای آن مظلم الذات است؛ (احتجاج۲: ۳۴۹) ، با تملک آن حقیقت الهیه، مجموعه ای می شود که اگر در آن غلبه با نور عقل و فعال بودن آن و منفعل و مطیع بودن خود بود، الهی بوده و « طوبی له و حسن مآب »؛ (رعد: ۲۹) ؛ و گرنه او با مالکیت آن توانائی در تقدیر و تدبیر امور دنیوی را داشته، و وای بر او اگر غلبه در او هوای بی در و پیکر خود بوده و امیال و مشیئت و اراده او موافق سمت و سوی دین الهی نباشد ؛ که « بئس المصیر »؛ (بقره: ۱۲۶، آل عمران: ۱۶۳، انفال: ۱۶، ...)، و « بئس الورد المورود »؛ (هود: ۹۸).
باتملیک این روح با واجدیت آن نور الهی به بدن ، هیئت انسانی آفریده شده است.

و چنین است که ارزشمندی انسان به آن نور و فعال بودن او در آن و اطاعت او از آن می باشد؛ (معانی الاخبار: ۲)، و ارزشمندتر شدنش به نمایان و نمایان تر شدن گنجینه های نهفته در آن نور الهی از طرفی؛ (نهج البلاغه: ط۱)، و از طرف دیگر تابیده شدن آن بر واجدان همه آن حقیقت الهیه و وجدان حضور آنان و معارف آنان (معرفت) در موطن نفس (روح) ؛

اما از طرفی عملکرد عقل برای ما معلوم نبوده و در اختیار ما نیست؛ لذا : تشخیص چند و چون انفعال نفس، در مراجعه به خود ، بدون قرینه خارجی که دلالت شرع باشد، مشکل و چه بسا غلط انداز است؛

فهم غلط عرفا از مکاشفات خود، اغلاط فلاسفه و متفکرین در افکار خود، و نیز نهی اکید از تفسیر به رای (دیدگاه) خود در معارف الهیه که ناظر بر دیدگاه و فهم شخصی است (نه عقاید شخصی که اکثرا انرا به غلط چنین معنا می کنند) نشانه از همین واقعیت است. و بعد این، بفرض صحت آن، مجمل و مبهم بودن آن نیز خصوصیت دیگر آن است. و مشکل دیگر دخالت ذهن؛ یعنی: فکر، وه‍م، و خیال در ادراکات و دریافت های نفسی، آنچنان جدی است که نه جنس آنها برای ما روشن است تا اختلاط انها با وجدانیات معلوم و نه حد و مرز آنها برای ما روشن می باشد تا از مشتبه شدن انها با وجدانیات جلوگیری شود . بارزترین نمونه بیّن آن گمشدن «من» از دیر باز در زندگی انسان است؛

وجود مبارک حضرت رضا علیه السلام می فرماید که جزء اول از اجزاء سه گانه انسان؛ (اختصاص: ۱۴۳)، که تنها جزء نورانی انسان است، نفس ؛ یعنی خود او؛ و من او می باشد، که همان شعاعی از نور الهیه است که برای انسان با غفلت از اصل آن، از شعاع آن که فرع آن است نیز غفلت حاصل شده؛ « نسوا الله فانساهم انفسهم »؛ (حشر: ۱۹) .

از مواضعی که این گم کردن خود و نسیان نفس بیداد می کند، در نماز است، که اثر آن صدور انعکاسی افعال و الفاظ از ماست، نه با حضور من و لاجرم اراده و آگاهی من.

و چنین است که توجه به فقر و فاقه و عجز خود، در هنگام بأساء و ضراء اتفاق می افتد؛ یعنی: به زور! و گرنه باید به اختیار و به کرات و مرات، حالت ابتهال و تضرع خصوصا در نماز برای ما می بود.

حاصل إعمال ربوبیت الهیه در خلقت، برای بندگان، یافتن و داشتن ولایت الهیه و تربیت و تعلیم الهی در آن است، و با توجه به تعریف علم و معرفت در فرهنگ الهی، که حقیقتی نورانی و الهی بوده؛ (منیه المرید: ۱۶۷)، و نزد خدای متعال ودر قلب مبارک رسول اکرم صلی الله علیه و اله و آل او علیهم السلام می باشد، معلم و مربی آن لاجرم واجدان آن از خدای متعال و رسولش و « من عنده علم الکتاب»؛ (رعد: ۴۳)، می باشد؛ لذا:

در این مورد عقل و نقل حاکم بر مراجعه به آنان و تعلم و تفهم از آنان و نهی از مراجعه به غیر آنان و از جمله به رای ( دیدکاه ) و فکر و ذهن خود است ؛ مگر به دلالت و ارشاد و اذن ایشان؛ (کشف الغمه۲: ۱۱۳) .

و اصلا دین الهی آداب و احکام سر کردن با آنان است که از نتایج ان حصول به این مهم است که از اعلا نتایج ان آمیخته شدن خود با وجود مبارک و حضور نورانی ایشان است؛ « تمسک ».( تربیت و تعلیم الهی؛ آل عمران: ۱۶۴)،

یکی از دلایل تاکید موکد در آیات و روایات به متعلمان، به مراجعه به کسی که اهلیت دارد این است.
🔷و آخرین نگاه به پیش رو؛
شاه شیوه شناخت:

تعلم علوم الهی و معرفت به معارف الهیه، یافتن ( وجدان ) مفاهیم و معانی و حقایق آنها در موطن نفس است، که به صرف شنیدن آن از هر کسی به عنوان تنبه وجدانی و یا خواندن نوشته ای و مراجعه به خود اتفاق نمی افتد؛ که در هر صورت این قبیل ادرکات از مقوله ذهنیات و ساخته های ان و بدلی وجدانیات ، و تخیل آنها ، و فریبکاری ذهن در این باره می باشد .

بلکه شرط جدی و اول آن شنیدن و دیدن دل به ولایت الهیه ، و یا صاحب نفسی بهره مند از ولایت ولی الله علیه السلام است که به شدت عنایت از ناحیه مقدسه صاحب ولایت الهیه ، وجدان مفاهیم و معارف در موطن نفس اتفاق می افتد، نه به صرف شنیدن از دیگری و مراجعه به خود و یافته های نفسی و قلبی و ذهنی خود؛ که در هر کسی متفاوت از دیگری ، و همه غیر از واقع امر است که فرمود: « إن الظن لا یغنی من الحق شیئا ؛ یونس: ۳۶ ».

و حجت تمام در این مورد ، قرآن مجید و احادیث شرف صدور یافته از ناحیه مقدسه اهل بیت علیهم السلام است که در کتاب الحیات ، در مورد « قلب و ماهیت ملکوتی ان » و اصناف قلب » ، مستندا ده ها حالت برای « قلب» شمرده شده که هر کدام لاجرم ، به نوعی واردات قلبیه را فیلتر کرده ، و به نوعی انفعال نفسی ایجاد می کند ؛ ( کتاب شریف « الحیات » ، تالیف برادران حکیم و عالم حکیمی، جلد۷ ، فصل های ۲۵ و ۲۶ ).

و چنین است که در این صحرای سرگردانی، سلامتی و امنیت تنها در ولایت الهیه اهل بیت علیهم السلام و تمسک به آنان است که سلاطین عالم ملکوت بوده؛ لذا: مقلب القلوب و الاحوالند.

و چنین است که خود فرمودند:
بنا عبد الله ، بنا عرف الله، بنا وحد الله و محمد صلی الله علیه و اله حجاب الله الله تبارک و تعالی؛ (امام باقر علیه السلام؛ کافی ۱۴۵:۱).

و برای نیل به این موهبت؛ یعنی: وجدان ولایت انان و بهرمندی از تعلم ایشان، بایستی سعی در قرار دادن خود در موضع انفعال ( آگاه و هشیار بودن به همراه سکوت ذهن ؛ تعطیل ذهن خلاق همراه با دل بیدار ) ، در برابر فعال بودن ولایت الهیه کرد ؛ و برای این امر بایستی سعی در دوام توجه به حضور احاطی آنان در درون و بیرون و نَفَس خود داشت ، که کف ان توجه به دیده شدن خود از ان ناحیه مقدسه است، و سپس رعایت ادب این حضور که اصل ان ، غلام و مولا و مملوک خادم بودن برای آنان ، در متن زندگی عادی و عبادی می باشد ؛ و باین ترتیب :

«تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که خواجه خود روش بنده پروری داند»

( ترکیبی از دو مصراع از دو غزل حافظ)

( این خلاصه ها که ازعرایض سابق عرض شد ، مفید فایده در یادآوری و بیاد داشتن اسان و بدون سوال و ابهام و اجمال ، برای کسانی است که مفصلات عرایض گذشته را با دقت ملاحظه و فهم فرموده باشند . )


🔶 و این بود حکایت سیب و پسرک که می خواست از آن به همه بچشاند ؛
باقی بقایتان ؛ یاعلی.

شروع : شهریور ماه ۱۳۹۶ ؛ ایام ولادت وجود مبارک حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه .
خاتمه : چهار سال و پنج ماه بعد ؛ دی ماه ۱۴۰۰ ؛ ایام فاجعه و عزای شهادت وجود مقدسه حضرت صدیقه طاهره؛ حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها ؛
الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله ( اعراف:۴۳ ).
توضیحاتی پیرامون کتاب سفینة النجاة
🔸توضیحاتی پیرامون کتاب "سفینة النجاة"