💖کافه شعر💖
2.27K subscribers
4.26K photos
2.79K videos
11 files
927 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست
عشق خود نیست اگر تا نفس آخر نیست

اثر شیوهٔ منظور کند هر چه کند
میل این فتنه نخست از طرف ناظر نیست

عیب مجنون مکن ای منکر لیلی که ز دور
حالتی هست که آن بر همه کس ظاهر نیست

دیده گستاخ نگاهست بر آن مست غرور
در کمینگاه نظر غمزه مگر حاضر نیست

همه جا جلوه حسن تو و مشتاق وصال
همه تن دیده و بر نیم نظر قادر نیست

وحشی آن چشم کزو نیست تو را پای گریز
بست چون پای تو بی سلسله گر ساحر نیست

#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید
دل در نظر یار چنین خوار نیاید

ور دعوی جانبازی عشقی نکند دل
بر جان کسی اینهمه آزار نیاید

فرماندهی کشور جان کار بزرگیست
نو دولت حسنی، ز تو این کار نیاید

ندهد دل ما گوشهٔ هجر تو به سد وصل
عادت به قفس کرده به گلزار نیاید

با بوی بسازم که گل باغچه وصل
بیش از بغل و دامن اغیار نیاید

ناپخته ثمر اینهمه غوغای خریدار
نو باوهٔ این باغ به بازار نیاید

بس ذوق که حاصل کند از زمزمهٔ عشق
از وحشی اگر یار مرا عار نیاید


#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‏چند صبح آیم و از خاک درت شام روم
از سر کوی تو خودکام به ناکام روم

صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم
از پیت آیم و با من نشوی رام روم

دور دور از تو من تیره سرانجام روم
نبود زهره که همراه تو یک گام روم ..

#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود
هر چه گفتی خوب گفتی هر چه کردی
خوب بود


من چرا در عشق اندیشم ز سنگ طعن غیر
آنکه مجنون بود اینش در جهان سرکوب بود

چند گویی قصهٔ ایوب و صبر او بس است
بیش از این ما صبر نتوانیم آن ایوب بود


بود از مجنون به لیلی لاف یکرنگی دروغ
در میان گر احتیاج قاصد و مکتوب بود

من نمی‌دانم که این عشق و محبت از کجاست
اینقدر دانم که میل از جانب مطلوب بود


این عجایب بین که یوسف داشت در زندان مصر
پای در زنجیر و جایش در دل یعقوب بود

وحشی این مژگان خون پالا که گرد غم گرفت
یاد آن روزی که در راه کسی جاروب بود



#وحشی_بافقی     

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به غم كسی اسيرم كه ز من خبر ندارد
عجب از محبت من كه در او اثر ندارد

غلط است هر كه گويد که به دل رَهَست دل را
دل من ز غُصه خون شد دل او خبر ندارد

#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را
تغییر طالع چون کنم این اختر بد روز را

کی باشد از تو طالعم کاین بخت اختر سوخته
گرداند از تأثیر خود ، سد اختر فیروز را

دل رام دستت شد ولی بر وی میفشان آستین
ترسم که ناگه رم دهی این مرغ دست آموز را

بر جیب صبرم پنجه زد عشقی، گریبان پاره کن
افتاده کاری بس عجب دست گریبان دوز را

کم باد این فارغ دلی کو سد تمنا می‌کند
سد بار گردم گرد سر عشق تمناسوز را

با آنکه روز وصل او دانم که شوقم می‌کشد
ندهم به سد عمر ابد یک ساعت آن روز را

وحشی فراغت می‌کند کز دولت انبوه تو
سد خانه پر اسباب شد جان ملال اندوز را

#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من اندوهگین را قصد جان کردی، نکو کردی
رقیبان را به قتلم شادمان کردی، نکو کردی

به کنج کلبه‌ی ویران غم نومیدم افکندی
مرا با جغد محنت هم‌زبان کردی، نکو کردی

ز کوی خویشتن راندی مرا از سنگ محرومی
ز دستت آن‌چه می‌آمد چنان کردی، نکو کردی

شدی از مهربانی دوست با اغیار و بد با من
مرا آخر به کام دشمنان کردی، نکو کردی

چو وحشی رانده‌ای از کوی خویشم آفرین بر تو
من سرگشته را بی‌خان‌ومان کردی، نکو کردی


#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش
دیده در وصل است پا از بزم گو مهجور باش

در نگاهی کان به هر ماهی کنی آنهم ز دور
سهل باشد گو عنایت گونه منظور باش

یک نگاه لطف از چشم تو ما را می‌رسد
گو کسی کاین نیز نتواند که بیند کور باش

بزم بدمستان عشق است این به حکمت باده نوش
ساقی مجلس شود هم مست و هم مخمور باش

لطف با اغیار و کین با ما تفاوت از کجاست
با همه هر نوع می‌باشی به یک دستور باش

سیل بی لطفی همین سر در بنای ما مده
خانهٔ ما یا همه ویرانه یا معمور باش

کار ما و کار وحشی پیش تیغت چون یکیست
گو دلت بی رحم و بازوی ستم پر زور باش

#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#اردشیر_رستمی در برنامه #کتاب_باز

شعر زیبایی از #وحشی_بافقی گفته❤️❤️


به همراه اون یک تن میشه دنیا رو فتح کرد...



❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای بی‌وفا برو که بر این عهد‌های سست


نی اندک اعتماد که هیچ اعتماد نیست


#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند


پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد

#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست

خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست

چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل

کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست

دوش در مجلس به بوی زلف او آهی زدم

آتشی افتاد در مجمر که دود از عود خاست

از سرود درد من در بزم او افتاد شور

نی ز درد من بنالید و فغان از رود خاست

گر چه وحشی خاک شد بنشست همچون گردباد

از زمین دیگر به عزم کعبهٔ مقصود خاست

#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سحر کجاست که فراش جلوه‌گاه توام
نشسته بر سر ره دیده‌بان راه توام

هنوز خفته چو بخت منند خلق که من
برون دویده ز شوق رخ چو ماه توام

من آن گدای حریصم که صبح نیست هنوز
که ایستاده به دریوزه نگاه توام

مرا تو اول شب رانده‌ای به خواری ومن
سحر خود آمده‌ام باز و عذر خواه توام

تو بی‌گناه کشی کن که ایستاده به عذر
به روز عرض جزا حایل گناه توام

اگر به کشتن وحشی گواه می‌طلبی
مرا طلب به گواهی که من گواه توام

#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ

کرده ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی آیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی‌رحم چرایی، بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ

#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم
رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم

هشیار شود هر که در این میکده مست است
اما دگرانند چنین، ما نه چنانیم

#وحشی_بافقی
#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نیستیم از دوری‌ات با داغ حرمان، نیستیم
دل پشیمان است لیکن ما پشیمان نیستیم

گرچه از دل می‌رود عشق به‌جان‌آمیخته
با وجود این وداع صعب، گریان نیستیم

گو جراحت کهنه شو، ما از علاج آسوده‌ایم
درد گو ما را بکش، در فکر درمان نیستیم

آن‌چه ما را خوار می‌کرد آن محبت بود و رفت
گو به چشم آن مبین ما را که ما آن نیستیم

ما سپر انداختیم اینک حریف عشق نیست
طبل برگشتن بزن ما مرد میدان نیستیم

یوسف دیگر به‌دست آریم وحشی، قحط نیست
ما مگر در مصر، یعنی شهر کاشان نیستیم؟


#وحشی_بافقی

آن‌چه ما را خوار می‌کرد آن محبت بود و رفت...😊

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

می‌توانم بود بی‌ تو، تاب تنهاییم هست
امتحان صبر خود کردم، شکیباییم هست


حفظ ناموس تو منظور است می‌دانی تو هم
ورنه صد تقریب خوب از بهر رسواییم هست

سوی تو گویم نخواهد آمد اما می‌شنو
ایستاده بر در دل صد تقاضاییم هست

نی همین داد تغافل می‌دهد خودرای من
اندکی هم در مقام رشک‌فرماییم هست

گر شراب این است کـاندر کاسه‌ی من می‌رود
پرخماری در پی این باده‌پیماییم هست


گرچه هیچم، نیستم همچون رقیبان دربه‌در
امتیازی از هوسناکان هرجاییم هست

وحشی ام، من کِی مرا وحشت گذارد پیش تو؟
گرچه می‌دانم که در بزم تو گنجاییم هست



#وحشی_بافقی   

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یار ما بی رحم یاری بوده است

عشق او با صعب کاری بوده است

لطف او نسبت به من این یک دو سال

گر شماری یک دوباری بوده است

تا به غایت ما هنر پنداشتیم

عاشقی خود عیب و عاری بوده است

لیلی و مجنون به هم می‌بوده‌اند

پیش ازین خوش روزگاری بوده است

می‌شنیدم من که این وحشی کسیست

او عجب بی اعتباری بوده است

#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀