آن خوشههای بافتهاش هرچه ریزتر
سربازهای دل همه فرمانگریزتر
تحریم اتحاد دو چشمش به وقت خواب
از هر گزینه در دل شب روی میزتر
تسخیر پر کلاغی موهاش میشوم
تا میخزند روی تنش سینهخیزتر
سرنیزههای وحشی مو روی صورتش
از تیغ دست راهزنان تندوتیزتر
با آن سیاهلنگر ابرو، خلیجچشم
کارون میان شهر لبانم وِنیزتر
با خون میان چشم لبش سرمه میکشد
انگور هرچه تشنه به خونتر مویزتر
هر چند باز اسیر « زُلِیلا » شدم ولی
یوسف میان بند جنونش عزیزتر
تا فتح سرزمین تناش بعدازاین شکست
من باز نقشه میکشم اما تمیزتر
#منصور_یال_وردی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
سربازهای دل همه فرمانگریزتر
تحریم اتحاد دو چشمش به وقت خواب
از هر گزینه در دل شب روی میزتر
تسخیر پر کلاغی موهاش میشوم
تا میخزند روی تنش سینهخیزتر
سرنیزههای وحشی مو روی صورتش
از تیغ دست راهزنان تندوتیزتر
با آن سیاهلنگر ابرو، خلیجچشم
کارون میان شهر لبانم وِنیزتر
با خون میان چشم لبش سرمه میکشد
انگور هرچه تشنه به خونتر مویزتر
هر چند باز اسیر « زُلِیلا » شدم ولی
یوسف میان بند جنونش عزیزتر
تا فتح سرزمین تناش بعدازاین شکست
من باز نقشه میکشم اما تمیزتر
#منصور_یال_وردی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
مثل انگورترین واژه ی تخمیر شده
راز عشق است که در شعر فراگیر شده
یک نفر هست که در خیرگی چشمانش
مردمان همه ی شهر به زنجیر شده
#منصور_یال_وردی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
راز عشق است که در شعر فراگیر شده
یک نفر هست که در خیرگی چشمانش
مردمان همه ی شهر به زنجیر شده
#منصور_یال_وردی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
کجاست آنکه وجودش کمی شبیه من است
که فارغ از خود و بیگانه از قبای تن است
که شعر می چکد از بند بند اندامش
و انعکاس غزل در کتیبه ی سخن است
همان قصیده ی شیرین که حسن مطلع او
به قصد بودن وماندن، ردیف « آمدن» است
کسی که لحظه ی دل کندنم از آغوشش
غروب تلخ جدایی روح از بدن است
نه من فقط به هوایش به بیستون زده ام
هرآنچه مرد در این شهر مانده کوه کن است
و در توان غزل نیست ، خود بگو که تویی
همان کسی که در این شعر شمع انجمن است
◻️◻️
منی که گرم و تو شیرین شبیه چای و شکر
بیا که وقت در آغوش هم یکی شدن است
بیا به گور غزل های تکه پاره ی من
بیا که فاصله اینجا به قدر یک کفن است
#منصور_یال_وردی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
که فارغ از خود و بیگانه از قبای تن است
که شعر می چکد از بند بند اندامش
و انعکاس غزل در کتیبه ی سخن است
همان قصیده ی شیرین که حسن مطلع او
به قصد بودن وماندن، ردیف « آمدن» است
کسی که لحظه ی دل کندنم از آغوشش
غروب تلخ جدایی روح از بدن است
نه من فقط به هوایش به بیستون زده ام
هرآنچه مرد در این شهر مانده کوه کن است
و در توان غزل نیست ، خود بگو که تویی
همان کسی که در این شعر شمع انجمن است
◻️◻️
منی که گرم و تو شیرین شبیه چای و شکر
بیا که وقت در آغوش هم یکی شدن است
بیا به گور غزل های تکه پاره ی من
بیا که فاصله اینجا به قدر یک کفن است
#منصور_یال_وردی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
باشد ای عشق، تو هم با دل ما بازی کن
بشکن و رد شو و احساس سرافرازی کن
گاه بی پرده بیا روزنی از نور بپاش
گاه چنگی بزن و پرده براندازی کن
بیستونم که به شیرینی فرهاد خوشم
راضیام، تیشه بزن دهکده را راضی کن
سنگ مفت است به فکر منِ گنجشک نباش
این تو و این من و این بخت، هدفسازی کن
آه ای حضرت مضمون غزلهای قدیم!
باز هم در غزلی نو شو و طنازی کن
خبر تازهای از عشق نداریم، نگرد
با همین خاطره ها قافیهپردازی کن
#منصور_یال_وردی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بشکن و رد شو و احساس سرافرازی کن
گاه بی پرده بیا روزنی از نور بپاش
گاه چنگی بزن و پرده براندازی کن
بیستونم که به شیرینی فرهاد خوشم
راضیام، تیشه بزن دهکده را راضی کن
سنگ مفت است به فکر منِ گنجشک نباش
این تو و این من و این بخت، هدفسازی کن
آه ای حضرت مضمون غزلهای قدیم!
باز هم در غزلی نو شو و طنازی کن
خبر تازهای از عشق نداریم، نگرد
با همین خاطره ها قافیهپردازی کن
#منصور_یال_وردی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀