💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
#محمود_درویش

عشق همین است
وقتی می‌میرم
همچنان دوستت دارم
و وقتی دوستت دارم
حس می‌کنم در حال مرگم...

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
عاشق که میشوی 
تمام جهان نشانه معشوقه‌ات دارند 
یک موسیقی زیبا
یک فنجان قهوه ی تلخ 
یک خیابان خلوت و ساکت 
به آسمان که نگاه میکنی 
کبوترانی که پرواز می‌کنند 
همه تو را امید میدهند 
حتما که نباید هدهد خبری بیاورد 
گاهی کلاغی هم از معشوقه‌ات پیام دارد 
جهان عاشقی زیباست آنقدر زیباست 
که آواره شدنش هم زیباست 
مردن در عاشقی هم زیباست

#محمود_درویش 


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
#محمود_درویش

دختران زیبارو
{نقش کمانچه‌ای روی کمرگاه دلبران}

دختران نحیف
{عرش بلند، بی‌هیچ خاطره‌ای}

دختران قوی
{نومیدی فراگیر بی‌هیچ آتشی}

دختران اشرافی
{پروردگاران وحی و اضطراب}

دختران در دسترس
{ جام‌هایی آکنده از رنگین‌کمان}

دختران دست‌نیافتنی
{ آوازهایی شادمانه که از دور می‌رسند}

دختران فقیر
{گل‌هایی زیر پای مانده در جبهه‌های جنگ}

دختران تنها
{ شهربانوهایی در میان کنیزکان}

دختران بالابلند
{خواهرانِ مادران نخل‌های اسمان}

دختران قدکوتاه
{ نوشیدنی‌های ناب، در پیاله‌ها}

دختران فربه
{انبه‌های پوست‌کنده با شرابی کهن}

دختران ریزنقش
{ شکوفه‌های زنبق، وعده‌دهندگان فرداها}

گر دختران دست‌ به‌ یکی کنند تا مرا کُشند
تو تنها قاتل منی...!

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌🌸 ⃟ ‌‌‌‌🌸═‎‌‌‌‌‌‌❀
   
تو نہ دورے تا انتظارت ڪشم
و نہ نزدیڪی تا دیدارت ڪنم
و نہ از آن منی تا قلبم آرام ڪَیرد
و نہ من محروم از توام
تا فراموشت ڪنم
تو در میانہ‌ے همہ چیزے....




#محمود_درویش
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‏‌«ليتني حجر
لا أَحنُّ إلي أيِّ شيءٍ.»

کاش سنگ بودم
دلم برای هیچ چیز تنگ نمی‌شد..

#محمود_درویش🌹

❀═‎‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
سلام بر رنگِ اندوه
در چشمان‌ات،
بر خورشیدی
که در دستان‌ات طلوع می‌کند،

سلام بر گنجشکی
که بین لب‌هایت می‌خوانَد
سلام بر قلبی که در پهلوی تو
جای گرفته است ...!

#محمود_درویش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#محمود_درویش :

دوستت داشتم با وجود اینکه تو را
به آغوش نکشیدم و تو را همیشه نمی بینم،
دوستت داشتم چون برایت نوشتم و برایت خواندم
و بخاطرت خندیدم و بخاطر تو تغییر کردم
تو را دوست داشتم در حالی که دور بودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
«أعدّي لي الأرض كي أستريح
فإني أحبّك حتى التعب...».

زمین را برایم آماده کن
تا استراحت کنم؛
که من تو را تا مرز خستگی دوست دارم


#محمود_درویش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قشنگترین توصیف رابطه های لانگ دیستنس
رو #محمود_درویش گفته:

«دوستت داشتم با وجود اینکه تو را به آغوش
نکشیدم و تو را همیشه نمی بینم!
دوستت داشتم چون برایت نوشتم و برایت خواندم
و بخاطرت خندیدم و بخاطر تو تغییر کردم!
تو را دوست داشتم در حالی که دور بودی
ولی نزدیکترین به قلبم..!

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Darkoob
Rastin
#دارکوب

#راستین


آهنگساز: محمدجواد سام‌نژاد
ترانه‌سرا: یاشار هاشم‌زاده


مارا نیز

لبخندی خواهد بود

شاید در راه است

شاید....

#محمود_درویش


   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ◁❚❚▷ ◉────‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌




🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀


🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اونجایی که #محمود_درویش میگه:
«احساس می‌کنم مدتی‌ است که
با چیزی بیش از توانم درگیر بوده‌ام»

+ عمیقا حس میکنم داره در مورد
این بازه از زندگیم صحبت میکنه...

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای عشق!
سیلاب‌هایت را بفرست
تا در نبردی احساسی غرق شویم
هوا مساعد است
و خورشید،
سلاحمان را تیز می‌کند!

ای عشق!
در جنگ با تو
جز شکست، هدفی نداریم!

پیروز باش که تنها تو برنده‌ای
ای پیروزمند
و سرود ستایش را از قربانیانت بشنو
پیروز باش ای عشق
و به آغوشِ ما شکست خوردگان بازگرد!

#محمود_درویش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دستم را فشرد
و به نجوایم سه حرف گفت.
سه حرفی که عزیزترین داراییِ تمامِ روزم شد:
«پس تا فردا»

ریش تراشیدم دوبار
کفش‌هایم را برق انداختم دوبار.
لباس های رفیقم را قرض گرفتم
با دو لیره
که برایش کیکی بخرم .
قهوه‌ای خامه‌دار.

حالا تنها بر نیمکتم
و گرداگردم عشاق، لبخند زنانند
و برآنم که
ما را نیز لبخندی خواهد بود.
شاید در راه است
شاید لحظه‌ای یادش رفته
شاید… شاید..

#محمود_درویش


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#محمود_درویش :

می‌پرسی:«واژه‌یِ وطن» به چه معناست؟
خواهند گفت: که خانه است وُ درختِ توت، لانه‌یِ ماکیان است وُ کندوی زنبور، عطرِ نان است وُ آسمانِ نخست...
می‌پرسی:«آیا یک واژه با سه حرف برایِ این همه مضامین وسعت دارد وُ بر ما تنگ آمده است؟»

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کاش سنگ بودم. می‌گویم: کاش...
سنگی که آب جلایم دهد
سبز شوم
زرد شوم
مرا چونان تندیسی روی طاقچه بگذارند
یا لااقل چونان مشق پیکره‌تراشی خام‌پنجه
‌کاش سنگ بودم تا دلتنگ هر چیزی باشم...

#روزنگار، ۱۳ مارس، زادروز
#محمود_درویش


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترانه ماندگار اسپانیایی ،
" عشقِ من "


قطعه ای از من کنار توست

و قطعه ای کنار خودم

قطعاتم دلتنگ یکدیگرند

میشود بیایی...؟

#محمود_درویش


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می‌گویند
برایت خواب‌های خوشی را آرزومندیم،

کسی نیست که بگوید
برایت واقعیتِ خوش و زیبایی آرزومندیم!

خواب زیبا به چه کارمان می‌آید؟
وقتی ما گرفتار بیداری دردناکی هستیم...

#محمود_درویش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه خواهد ماند:


از هدایای ابر سفید چه خواهد ماند؟
_شکوفه‌ی آقاطی سیاه

از نم موج آبی رنگ چه خواهد ماند؟
_آهنگ زمان

از چکیدن ایده‌ی سبز چه خواهد ماند؟
_آبی در رگ‌ها‌ی درخت بلوط

از اشک عشق چه خواهد ماند؟
_خالکوبی نرمی بر ارغوان

از غبار جستن معنا چه خواهد ماند؟
_راه شور و نشاط

از راه سفر بزرگ به ناشناخته‌ها
چه خواهد ماند؟
_ترانه‌ی مسافر برای اسب

از سراب رؤيا چه خواهد ماند؟
_تاثیر آسمان بر ویولون

از تلاقی چیز با ناچیز چه خواهد ماند؟
_احساس امنیت الوهیت

از سخن شاعر عرب چه خواهد ماند؟
_پرتگاه.... و نخی دود


از سخن تو چه خواهد ماند؟
_از یاد بردنی ضروری برای حافظه‌ی مکان!


#محمود_درویش
#از_آنچه_کردی_عذرخواهی_نکن
ترجمه: #محمد_حمادی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گویی کلمات‌ام،
تنها آن دم که فراموشی را به یاد می‌آورم،
می‌توانند اکنون‌ام را نجات دهند
گویی همیشه در اکنون باشم
گویی همیشه پرنده‌ای باشم
گویی از آن هنگام که تورا شناختم کلمات‌ام معتاد
شده باشند به شکنندگی‌شان
بر ارَابه‌های سپیدت،
بالاتر از ابرهای رؤيا،
بالاتر
آن‌جا که احساس از بار سنگین تمام عناصر
آزاد شده است.


#محمود_درویش
ترجمه: #حسین_متقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ماذا سنفعلُ بالحُب؟ قُلت
و نحن ندسُ ملابسنا فى
          الحقائب
ناخذُهُ معنا أم نُعلقُه فی
         الخزانة
قُلت: لیذهب إلى حيثُ شاء
فقد شبّ عن طوقنا و انتشر.

گفتم: با عشق چه خواهیم کرد
در حالی هر دو لباس هایمان را
در چمدان جای می دهیم،
آن را با خود ببریم یا که
در کمد آویزان کنیم؟
گفتم: بگذار هر جا می خواهد برود
که از دایره‌ی ما بزرگتر شده
و گسترش یافته.

#محمود_درویش
ترجمه: #محمدرضا_موسوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀