دل دیوانه را مرهم نما ای مرهم دردم
که من در کوچههای عاشقی تنهای شبگردم
زمین تشنه با باران محیا میشود اما
چرا رنگی نمیگیرد ز اشک این صورت زردم
گهی مستم گهی رقصان گهی با خنده میگریم
فراموشم شده قبل از حضورت زندگی کردم
اگر بادی وزد از سوی تو با یک دمت، حتما
نشینم بر سر راهت که بالاتر رود گردم
چه باکی از مصاف عشق با شمشیر ابرویت
اگر پا پس کشم در این رقم نامرد نامردم
بیا با آن همه ناز و عدا بر ما نظر افکن
که من این سینهی آیینه را نزد تو آوردم
قلم، با جوهر اشک دو چشمانم به رقص آمد
من این منظومهی پر درد را با آه پروردم
چنان مینوشم از این خون دل با یاد لبخندت
که در این گونه می خوردن مباشد کس هماوردم
منم آن صوفی دل کنده از دستار و دین آری
که بین روز و شب چون مهره این تخته و نَردم
#مجتبی_یزدی(صوفی) 🖋️🖋️
#نیهاد🎙️🎙️
۱۴۰۳/۲/۱۲
🍁🍁🖋️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که من در کوچههای عاشقی تنهای شبگردم
زمین تشنه با باران محیا میشود اما
چرا رنگی نمیگیرد ز اشک این صورت زردم
گهی مستم گهی رقصان گهی با خنده میگریم
فراموشم شده قبل از حضورت زندگی کردم
اگر بادی وزد از سوی تو با یک دمت، حتما
نشینم بر سر راهت که بالاتر رود گردم
چه باکی از مصاف عشق با شمشیر ابرویت
اگر پا پس کشم در این رقم نامرد نامردم
بیا با آن همه ناز و عدا بر ما نظر افکن
که من این سینهی آیینه را نزد تو آوردم
قلم، با جوهر اشک دو چشمانم به رقص آمد
من این منظومهی پر درد را با آه پروردم
چنان مینوشم از این خون دل با یاد لبخندت
که در این گونه می خوردن مباشد کس هماوردم
منم آن صوفی دل کنده از دستار و دین آری
که بین روز و شب چون مهره این تخته و نَردم
#مجتبی_یزدی(صوفی) 🖋️🖋️
#نیهاد🎙️🎙️
۱۴۰۳/۲/۱۲
🍁🍁🖋️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Telegram
attach 📎
دل دیوانه را مرهم نما ای مرهم دردم
که من در کوچههای عاشقی تنهای شبگردم
زمین تشنه با باران محیا میشود اما
چرا رنگی نمیگیرد ز اشک این صورت زردم
گهی مستم گهی رقصان گهی با خنده میگریم
فراموشم شده قبل از حضورت زندگی کردم
اگر بادی وزد از سوی تو با یک دمت، حتما
نشینم بر سر راهت که بالاتر رود گردم
چه باکی از مصاف عشق با شمشیر ابرویت
اگر پا پس کشم در این رقم نامرد نامردم
بیا با آن همه ناز و عدا بر ما نظر افکن
که من این سینهی آیینه را نزد تو آوردم
قلم، با جوهر اشک دو چشمانم به رقص آمد
من این منظومهی پر درد را با آه پروردم
چنان مینوشم از این خون دل با یاد لبخندت
که در این گونه می خوردن مباشد کس هماوردم
منم آن صوفی دل کنده از دستار و دین آری
که بین روز و شب چون مهره این تخته و نَردم
#مجتبی_یزدی(صوفی)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که من در کوچههای عاشقی تنهای شبگردم
زمین تشنه با باران محیا میشود اما
چرا رنگی نمیگیرد ز اشک این صورت زردم
گهی مستم گهی رقصان گهی با خنده میگریم
فراموشم شده قبل از حضورت زندگی کردم
اگر بادی وزد از سوی تو با یک دمت، حتما
نشینم بر سر راهت که بالاتر رود گردم
چه باکی از مصاف عشق با شمشیر ابرویت
اگر پا پس کشم در این رقم نامرد نامردم
بیا با آن همه ناز و عدا بر ما نظر افکن
که من این سینهی آیینه را نزد تو آوردم
قلم، با جوهر اشک دو چشمانم به رقص آمد
من این منظومهی پر درد را با آه پروردم
چنان مینوشم از این خون دل با یاد لبخندت
که در این گونه می خوردن مباشد کس هماوردم
منم آن صوفی دل کنده از دستار و دین آری
که بین روز و شب چون مهره این تخته و نَردم
#مجتبی_یزدی(صوفی)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀