ز راحتِ دو جهان گر تمتّعی خواهی
نه شِکوه کن ز گدایی، نه فخر از شاهی
نشین به تختِ قناعت، طمع ببُر از خلق
که حشمت تو بگیرد ز ماه تا ماهی
چو رفت باید، عمر ار دراز و کوتاه هست
بکوش در همه اسباب پس به کوتاهی
چه آفتی تو -تکبّر!- نشسته در سر من؟
به هر کجا که گریزم، رفیق و همراهی
فرو به چاهِ فراق تواَم، عجب دارم
که یوسفیّ و نپرسی خبر از این چاهی
بدین صفت که تویی، هرچه من خراب شوم
به من نتابی، اگر آفتاب... اگر ماهی
مکن ز دوست شکایت چو لافِ مهر زدی
ز خویش شِکوه کن ای «جلوه» و ز بختسیاهی
#جلوهی_اصفهانی
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نه شِکوه کن ز گدایی، نه فخر از شاهی
نشین به تختِ قناعت، طمع ببُر از خلق
که حشمت تو بگیرد ز ماه تا ماهی
چو رفت باید، عمر ار دراز و کوتاه هست
بکوش در همه اسباب پس به کوتاهی
چه آفتی تو -تکبّر!- نشسته در سر من؟
به هر کجا که گریزم، رفیق و همراهی
فرو به چاهِ فراق تواَم، عجب دارم
که یوسفیّ و نپرسی خبر از این چاهی
بدین صفت که تویی، هرچه من خراب شوم
به من نتابی، اگر آفتاب... اگر ماهی
مکن ز دوست شکایت چو لافِ مهر زدی
ز خویش شِکوه کن ای «جلوه» و ز بختسیاهی
#جلوهی_اصفهانی
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
من خوشم اینکه به عشقم همهی عمر سرآید
دولت وصل چه با دوست چه بیدوست نپاید
خودپسندیست بر آیینهی دل زنگِ مقرّر
زنگ سخت است مگر صیقل عشقش بزُداید
رویش افراشته از زلف، یکی رایتِ مشکین
که به جز من به کسی سلطنت حُسن نشاید!
بسته شد گر درِ بوست، نهراسم که یقین حق
هر دری را که ببندد، در دیگر بگشاید
من شکایت ز دلم دارم نَز کس، که همیشه
پیش گیرد هنری را که به جز غصّه نزاید
نرمنرمک تن من ساید گردون و برنجم
آسیای فلکم کاش به یکباره بساید
بر خود ای«جلوه» چهترسی کهبشد سِفله متاعی
نه طمع کس کند او را و نه دزدش برباید...
#جلوهی_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دولت وصل چه با دوست چه بیدوست نپاید
خودپسندیست بر آیینهی دل زنگِ مقرّر
زنگ سخت است مگر صیقل عشقش بزُداید
رویش افراشته از زلف، یکی رایتِ مشکین
که به جز من به کسی سلطنت حُسن نشاید!
بسته شد گر درِ بوست، نهراسم که یقین حق
هر دری را که ببندد، در دیگر بگشاید
من شکایت ز دلم دارم نَز کس، که همیشه
پیش گیرد هنری را که به جز غصّه نزاید
نرمنرمک تن من ساید گردون و برنجم
آسیای فلکم کاش به یکباره بساید
بر خود ای«جلوه» چهترسی کهبشد سِفله متاعی
نه طمع کس کند او را و نه دزدش برباید...
#جلوهی_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀