💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
ای دل یارت که سر به سر کبر و منیست
بازیچهٔ غمزه‌اش پیمان شکنیست

سودای لب چنین کسی نتوان پخت
با خویشتن آی این چه بی‌خویشتنیست

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با آنکه غم عشق تو از من جان برد
وان جان به هزار درد بی‌درمان برد

تا دسترسی بود مرا در غم تو
انگشت به هیچ شادیی نتوان برد

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل در غم تو گر به مثل جان نبرد
سر در نارد به صبر و فرمان نبرد

زان می‌ترسم که عمر کوتاه دلم
این درد دراز را به پایان نبرد

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اندرین روزگار...

کهتر و مهتر و وضیع و شریف
همه سرگشته‌اند و رنجورند

دوستان گر به دوستان نرسند
اندرین روزگار معذورند


 #انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ما را به جز از نیاز هیچ چیز نماند
در کیسهٔ عقل نقد تمییز نماند

گه گاه به آب دیده دل‌خوش شدمی
چندان بگریستم که آن نیز نماند

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خاک قدم تو تاج خورشید ارزد
یک روزه غمت به عمر جاوید ارزد

شکر ایزد را که از تو نومید شدم
وین نومیدی هزار امید ارزد

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

ای دوست‌تر از جانم زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم

جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم

من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی
با من تو وفا نکنی من طالع خود دانم

با دلشده‌ی مسکین چندین چه کنی خواری
ای کافر سنگین‌دل آخر نه مسلمانم

بشکست غمت پشتم با این همه عزم آنست
تا جان بودم در تن روی از تو نگردانم

#انوری

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای دل یارت که سر به سر کبر و منیست
بازیچهٔ غمزه‌اش پیمان شکنیست

سودای لب چنین کسی نتوان پخت
با خویشتن آی این چه بی‌خویشتنیست

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کس نیست غم اندوخته‌تر زین که منم
با درد تو آموخته‌تر زین که منم

گفتی که نه‌ای به عشق درپخته هنوز
خامی چه کنی سوخته‌تر زین که منم

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از آرزوی خیال تو روز دراز
در بند شبم با دل پر درد و نیاز

وز بی‌خوابی همه شب ای شمع طراز
می‌گویم کی بود که روز آید باز

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به خدایی که ذات لم یزلش
باشد از سرّ بندگان آگاه

دست صنعتش ز اقتدار نهد
بر سر آفتاب و ماه کلاه

زر فشاند ز صبح هر روزی
در خم این زمردین خرگاه


#انوری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای از خیال روی تو اندر خیال هرکس
ماه دگر برآمده صبحی دگر دمیده

در آرزوی سایهٔ قد تو هر سحرگه
فریاد خاک کوی تو بر آسمان رسیده

ما را به رایگان بخر از ما و داغ برنه
ای درد و داغ عشق ترا ما به جان خریده


#انوری


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با یاد تو ای ریخته عشقت آبم
نشگفت اگر بود بر آتش خوابم

روی از غم چون تویی چرا برتابم
تا به ز غمت کدام شادی یابم

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در کار تو هر روز گرفتارترم
غمهای ترا به جان خریدارترم

هر روز به چشم من نکو روی‌تری
هرچند که بیش بینمت زارترم

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم تو را


ور قصدِ آزارم کنی هرگز نیازارم تو را


#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شبها چو ز روز وصل او یاد کنم
تا روز هزار گونه فریاد کنم

ترسم که شب اجل امانم ندهد
تا باز به روز وصل دل شاد کنم

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از آرزوی خیال تو روز دراز
در بند شبم با دل پر درد و نیاز

وز بی‌خوابی همه شب ای شمع طراز
می‌گویم کی بود که روز آید باز

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا دست امید ما شکستیم ز دوست
زیر لگد فراق پستیم ز دوست

دشمن به دعای شب چرا برخیزد
چون ما به چنین روز نشستیم ز دوست

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای دل چه کنی به عشوه خود را خرسند
پای تو فرو گلست و این پایه بلند

بالغ شده‌ای ببر زباطل پیوند
چون طفل زانگشت مزیدن تا چند

#انوری
- رباعی شمارهٔ ۱۵۴

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بدخوی‌تری مگر خبر داری
کامروز طراوتی دگر داری

یا می‌دانی که با دل و چشمم
پیوند و جمال بیشتر داری

روزی که به دست ناز برخیزی
دانم ز نیاز من خبر داری


#انوری
#صـبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀