💖کافه شعر💖
2.59K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
با دهانت شعر گفتم، گاه هم بوسیدمت
وقت شادی گریه کردم، وقت غم بوسیدمت

سنگِ با حجب و حیایی بودم اما ناگهان
"از جمادی مُردم و نامی شدم" بوسیدمت!

من که زندانی و زندانبان خود بودم عجیب
از خودم بیرون زدم در هر قدم بوسیدمت

در سفر از مه: زمانی رابعه... گاهی فروغ...
بی‌نقاب عاشق شدم این‌جا "خودم" بوسیدمت

عشق، غمهای فراوانی به قلبم هدیه داد
پس چرا حس می‌کنم اینقدر کم بوسیدمت؟

#کبری_موسوی_قهفرخی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
رد شده طوفان و آب از آسیاب افتاده است
دیگر آن رود روانی از شتاب افتاده است

دیگر آن زن، آن زن دیوانه، بی‌تاب تو نیست
ماده‌گنجشک دلش از اضطراب افتاده است

صبح‌ها وقتی که گلدان‌ها تماشایی‌ترند
صبح‌ها وقتی دهان جوی، آب افتاده است،

توی آغوشش به‌جای بی‌قراری‌های تو
آفتاب تازه روی تخت‌خواب افتاده است

این‌چنین که خاطرات را تکانده حتماً آن/ چندتا پروانه از لای کتاب افتاده است

آن زمان که بوسه می‌زد پای کاغذ‌ها گذشت
نامه‌هایت روی میزش بی‌جواب افتاده است

دیگر این زن ... نه! نه! آن رودی که می‌گفتند، نیست!
مثل مار زخمی‌ای در پیچ‌وتاب افتاده است

دوری از ماه است اگر این روز بر او رفته است
عصرها وقتی فشار آفتاب افتاده است!


#کبری_موسوی_قهفرخی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
حرف تو شد،دریا سراسر گوش ماهی شد
ساحل محل وعده های عصرگاهی شد

عکست در آب افتاد و نقل است از مقنی ها
هر کفتری دنبال تو افتاد چاهی شد

سنگی که عمری سد راه رود بود این بار
از شوق پیوستن به تو با رود راهی شد

گرمای آغوش تو بی مانند بود اما
آن چه نمی باید شود خواهی نخواهی شد

می خواست غم های بزرگش را بپوشاند
دریا اگر همبازی یک بچه ماهی شد!

#کبری_موسوی_قهفرخی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
جای دل در بغلش کاسه ی چینی دارد

دل شکستن همه جا "خیرنبینی" دارد


#کبری_موسوی_قهفرخی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
عطری ندارد غنچه‌ای با ساقه‌ی سیمی
کو بوی فروردین، پرستوهای تقویمی؟!

خاموشیِ یک باغ محصورم که با من نیست
چیزی به جز غم‌یادِ سوسن‌های تسلیمی

تا خوب‌تر دریابمت ای زندگی! دادی
از نیستی نیمی به من، از مرگ هم نیمی

آه ای گلِ در هیچ گلدانی نروییده!
سطل اتاقم پر شد از گل‌های تقدیمی

زندانی عطر تواَم امّا نمی‌دانم
تقدیر می‌گیرد برای ما چه تصمیمی...؟

#کبری_موسوی_قهفرخی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای لبانت از رگ گردن به من نزدیک‌تر
بوسه‌های هرشبت از من به من نزدیک‌تر

دوری از آغوش گرمت مایه‌ی مرگ من است
دست‌هات از لاله و لادن به من نزدیک‌تر

از لب جادکمه‌ها رازی نخواهد کرد درز
می‌شوی در پیرهن از تن به من نزدیک‌تر

پرچم صلحی نشانت دادم و از آن به بعد
مرزهایت هر شب از قبلاً به من نزدیک‌تر

برفم و خوابیده کوهستان تو در من ولی
می‌شود با هر نفس بهمن به من نزدیک‌تر

عاقبت خاکستری می‌ماند از هر کلبه‌ای
جز تو کی ای آتش روشن به من نزدیک‌تر؟!

#کبری_موسوی_قهفرخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آن که بر لب‌های من طعم گس انکار ریخت
در تو شوق بوسه‌های گرم بی‌تکرار ریخت

من گلی جز «نه» نرویید از دهانم هیچ‌گاه
گرچه دیوار دلم با اولین دیدار ریخت

ایستادم روی پا مثل پلی نیمه‌خراب
عشق تا از پا بیفتم در دلم اطوار ریخت

خون دل خوردم که مشتم بسته باشد هم‌چنان
خون دل جوهر شد و سر رفت و از خودکار ریخت

میزبان مهربانی بود دنیا وقت غم
خوب می‌دانست من کم می‌خورم، بسیار ریخت

عشق غیر از کاستی چیزی نیفزوده به من
دست در موهام بردم باز چندین تار ریخت

#کبری_موسوی_قهفرخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گرفت دست مرا، طعم بوسه در نفس‌ش بود
هزار کاکلی بی‌قرار در قفس‌ش بود

عطش عطش هیجان می‌چکید از کلماتش
چقدر حجب و حیا در نگاه ملتمس‌ش بود

منی که از دل شهریور آمدم به جهانش
انار سرخ لبانم لواشک ملس‌ش بود

مرا فشرد و از انگورها شراب در آمد
شراب کهنه و ... این تازه اول هوس‌ش بود

به غیر غرق شدن گاه نیست راه فراری!
خزید در بغل من که راه پیش و پس‌ش بود

هوای قله کشاندش به سمت دامنه اما
برای دفعه‌ی اول همین حدود بس‌ش بود

#کبری_موسوی_قهفرخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هوا برای بغل کردنش مساعد بود
اگرچه پیرهنش چون همیشه زائد بود

که شعر در یقهٔ او سپیدتر می‌شد
زنی که جامع «شمع و شراب و شاهد» بود

تو دست بردی و موجی شدند ماهی‌ها
درون حوضچه‌ای که همیشه راکد بود

درون حوضچه‌ای که نسیم منتشرش
معطر از نفس شاخه‌های سنجد بود

بهارمست شدی و لب تو خون افتاد
که شاه‌توت لب او شراب جامد بود

به مادیانه‌ترین شکل دوستت می‌داشت
اگرچه خوب در انکار عشق وارد بود

تو را به معجزه‌ٔ واژه‌هاش مؤمن کرد
زنی که چند پیمبر در آنِ واحد بود

زنی که مرحله‌ٔ آخر تکامل ماه
فراز گنبد فیروزه‌ای مسجد بود

تو را کشید به غار عمیق تنهاییش
که شکل خلوت روحانی معابد بود


چقدر دور شدیم از روایت اصلی...
هوا برای بغل کردنم مساعد نیست؟!


#کبری_موسوی_قهفرخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلتنگی دیگری رقم زد باران
دیدار من و تو را به‌هم زد باران

تا صبح به روی سر من چتر گرفت
جای تو، کنار من قدم زد باران...

#کبری_موسوی_قهفرخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀