💖کافه شعر💖
2.27K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
926 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
من به بعضی چهره‌ها چون زود عادت می‌کنم
پیششان سر برنمی‌آرم، رعایت می‌کنم
 
همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت
مایه‌ی رنج تو باشم، رفع زحمت می‌کنم
 
این دهان باز و چشم بی‌تحرک را ببخش
آنقدر جذابیت داری که حیرت می‌کنم
 
کم اگر با دوستانم می‌نشینم، جرم توست
هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت می‌کنم
 
فکر کردی چیست موزون می‌کند شعر مرا ؟
در قدم برداشتن‌های تو دقت می‌کنم
 
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم
لذتش را با تمام شهر قسمت می‌کنم
 
ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است
روی دوش دیگران یک روز ترکت می‌کنم
 
توی دنیا هم نشد، برزخ که پیدا کردمت
می‌نشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سينه ام اين روزها بوی شقايق می دهد
داغ از نوعى که من ديدم تو را دق می دهد

او که اخمت را گرفت و خنده تقديم تو کرد
آه را می‌گيرد از من جاش هق هق مى دهد

برگ هايم ريخت بر روى زمين ؛ يعنى درخت
خود به مرگ خويشتن رأی موافق مى دهد

چشمهايت يک سوال تازه مى پرسد ولى
چشمهايم پاسخت را مثل سابق مى دهد

زندگى توى قفس يا مرگ بيرون از قفس ؟
دومى ! چون اولى دارد مرا دق مى دهد

#کاظم_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قدر نشناس عزیزم نیمه من نیستی
قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی!

مادر این بوسه های چون مسیحایی ولی
مرده خیلی زنده کردی پاکدامن نیستی

من غبار آلود هجرانم تو اما مدتی ایست
عهده دار آن نگاه لرزه افکن نیستی

یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست
بعد من اندازه یک عشق روشن نیستی

لاف آزادی زدی حالا که رنگت کرده فصل
از گزند باد های هرزه ایمن نیستی

چون قیاسش میکنی با من .پس از من هر کسی
هر که گوید عاشقم میگویم اصلا نیستی

دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم
اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی . . .

#کاظم_بهمنی♥️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شرمی‌ست در نگاه من، اما هراس نه
کم صحبتم میان شما، کم حواس نه

چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت
درخواست می‌کنم نروی، التماس نه

از بی‌ستارگی‌ست دلم آسمانی است
من عابری فلک زده‌ام، آس و پاس نه

من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ما
با هم موازی است و لیکن مماس نه

پیچیده روزگار تو، از دور واضح است
از عشق خسته می‌شوی اما خلاص نه

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم
بیش از این‌ها از دعای خود توقع داشتم

بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد
زرد می‌شد مطمئناً کاج اگر می‌کاشتم

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن
بیـن روح و بدن ات فاصله تعیین کردن

نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد "شک"
نتوانست،  بنا  کـــرد  بــــه  توهیـــن کردن

زیـــر بار غم تـو داشت کسـی له می شد
عشق بین همه برخاست به تحسین کردن

آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام
که نمانده است توانایی نفرین کردن

"با وفا" خواندم ات از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن

"زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست"
خط مزن نقش مرا مـوقـــع تمریــن کردن!

وزش باد شدید است و نخ ام محکم نیست!
اشتباه  است  مرا  دورتر  از  ایـــن  کردن

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خبرِ خیرِ تو از نَقلِ حریفان سخت است
حفظِ حالاتِ من و طعنه‌ی آنان سخت است

لحظه‌ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دلِ ابر، نگهداریِ باران سخت است

کشتیِ کوچکِ من هر چه که محکم باشد
جَستن از عرصه‌ی هول‌آورِ طوفان سخت است

ساده عاشق شده‌ام ، ساده‌تر از آن، رسوا
شهره‌ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است

ای که از کوچه‌ی ما می‌گذری ،معشوقه !
بی‌محلی سرِ این کوچه دوچندان سخت است

زيرِ باران که به من زُل بزنی خواهی دید:
فَن تشخیصِ نَم از چهره‌ی گریان سخت است

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خبر خیر تو از نقل حریفان سخت است
حفظِ حالات من و طعنه ی آنان سخت است

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر ، نگهداری باران سخت است

کشتیِ کوچک من هرچه که محکم باشد
جَستن از عرصهٔ هول آور طوفان سخت است

ساده عاشق شده‌ام ساده تر از آن رسوا
شهرهٔ شهر شدن با تو چه آسان سخت است

ای که از کوچه ی ما می گذری، معشوقه!
بی محلی سر این کوچه دو چندان سخت است

زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید:
فن تشخیص نم از چهرهٔ گریان سخت است

کوچه ی مهر ــ سر نبش ، کماکان باران...
دیدنِ حجله ی من اول آبان سخت است

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در جمعشان بودم که پنهانی دلم رفت
باور نمی کردم، به آسانی دلم رفت !

از هم سراغش را رفیقان می گرفتند
در وا شد و آمد به مهمانی... دلم رفت !

رفتم کنارش... صحبتم یادم نیامد
پرسید شعرت را نمی خوانی؟؟ دلم رفت !

مثل معلم ها به ذوقم آفرین گفت
مانند یک طفل دبستانی دلم رفت …

من از دیار منزوی، او اهل فردوس
یک سیب و یک چاقوی زنجانی... دلم رفت

ای کاش آن شب دست در مویش نمی برد
زلفش که آمد روی پیشانی دلم رفت

ای کاش من اصلا نمی رفتم کنارش
اما چه سود از این پشیمانی!؟ دلم رفت

دیگر دلم -رخت سفیدم- نیست در بند
دیروز طوفان شد، چه طوفانی! دلم رفت !

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گِردش همه جمع‌اند ولی جان‌به‌لبی نیست
تحویل نگیرند مرا هم عجبی نیست

چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است
ابرند و شبی نیست نبارند، شبی نیست

انداخت مرا دور و کسی نیست بگوید
این جامْ عتیقه‌ست شکستی، حلبی نیست

بی‌علت و یک‌باره دلم خون نشد از دوست
نومید شد از وصل، همین کم سببی نیست

این شورشی از سلطه‌ی او خسته شد اما
یک ذره به دنبال جدایی‌طلبی نیست

سَم خوردم و رفتم به درش با گله و اشک
گفتند که رفته‌ست سفر، چند شبی نیست!

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
لذت مرگ نگاهي ست به پايين کردن
بين روح و بدن ات فاصله تعيين کردن

نقشه مي ريخت مرا از تو جدا سازد «شک»
نتوانست، بنا کرد يه توهين کردن

زير بار غم تو داشت کسي له مي شد
عشق بين همه برخاست به تحسين کردن

آن قدر اشک به مظلوميتم ريخته ام
که نمانده است توانايي نفرين کردن

«باوفا» خواندمت از عمد که تغيير کني
گاه در عشق نياز است به تلقين کردن

«زندگي صحنه ي يکتاي هنرمندي ماست»
خط مزن نقش مرا موقع تمرين کردن!

وزش باد شديد است و نخم محکم نيست!
اشتباه است مرا دورتر از اين کردن


#کاظم_بهمنی          

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀