قایقم، موجی پر از تنهاییَم، طوفانی ام
ساحلی جامانده از معنای هر ویرانی ام
هیچ کس نشنیده آغاز مرا ، جز چشم تو
می روم باور کنم ، همخانه ی پایانی ام
شعر تاریکم، امیدم رفته از دست غمت
بیت آخر را که دیدی، باز هم می خوانی ام؟
خور و خورشیدی و در شام خیالاتم امید
پای لنگم را ببین در پای مهرت،! مانی ام
ابر شو! بگذار تا آنجا که باید خیس تر
چکمه و چتر و تن و شب های پر بارانی ام
آرزو گم کرده ای دیوانه خو، افسانه گو
شیشه ی افتاده از چشم و تبِ مهمانی ام
در هیاهوی نگاه محفل شعر و #قلم
#مطربی بی ساز و بیدل، بی سر و سامانی
ام
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ساحلی جامانده از معنای هر ویرانی ام
هیچ کس نشنیده آغاز مرا ، جز چشم تو
می روم باور کنم ، همخانه ی پایانی ام
شعر تاریکم، امیدم رفته از دست غمت
بیت آخر را که دیدی، باز هم می خوانی ام؟
خور و خورشیدی و در شام خیالاتم امید
پای لنگم را ببین در پای مهرت،! مانی ام
ابر شو! بگذار تا آنجا که باید خیس تر
چکمه و چتر و تن و شب های پر بارانی ام
آرزو گم کرده ای دیوانه خو، افسانه گو
شیشه ی افتاده از چشم و تبِ مهمانی ام
در هیاهوی نگاه محفل شعر و #قلم
#مطربی بی ساز و بیدل، بی سر و سامانی
ام
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀