یک بغل شب بو ، میان ِ خرمن ِ موهای توست
چشمه ی شعرم ، به زیر طاق ِ ابروهای توست
نغمه ی زنگ ِ شترداران ِ اقلیم ِ حجاز
ذره ای از سازِ زیبای ، النگوی هایتوست
باغ ِ رضوانی که در قرآن نویدش می دهند
گوشه ای از سرزمینِ دنج ِ بازوهای توست
آنچه می گیرد رگ خوابم به آسانی ، به دست
قدرت ِ چشم ِ تو و طوفان ِ جادوی های توست
راندن ِ کِشتی میان ِموج ِ دریا، سخت نیست
سخت بودن،دلبری در موج ِگیسوی های توست
برترین بخش ِ کتاب ِ کهنه ی تاریخ ِ عشق
بی گمان ، پاراگراف ِ باغ ِ لیموهای توست
قبض ِ روحم می کنی، وقتی که پیش ِ چشم ِ من
یک سر ِ مجنون ِ دیگر ، روی زانوهای توست
#محمد_علی_شیردل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشمه ی شعرم ، به زیر طاق ِ ابروهای توست
نغمه ی زنگ ِ شترداران ِ اقلیم ِ حجاز
ذره ای از سازِ زیبای ، النگوی هایتوست
باغ ِ رضوانی که در قرآن نویدش می دهند
گوشه ای از سرزمینِ دنج ِ بازوهای توست
آنچه می گیرد رگ خوابم به آسانی ، به دست
قدرت ِ چشم ِ تو و طوفان ِ جادوی های توست
راندن ِ کِشتی میان ِموج ِ دریا، سخت نیست
سخت بودن،دلبری در موج ِگیسوی های توست
برترین بخش ِ کتاب ِ کهنه ی تاریخ ِ عشق
بی گمان ، پاراگراف ِ باغ ِ لیموهای توست
قبض ِ روحم می کنی، وقتی که پیش ِ چشم ِ من
یک سر ِ مجنون ِ دیگر ، روی زانوهای توست
#محمد_علی_شیردل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
شکّ منی ، یقین منی ، نیستی مگر؟
انگارههای دین منی ، نیستی مگر؟
هم قبلهی نماز منی، هم نیاز من
چون مُهر بر جبین منی، نیستی مگر؟
پیوسته با کمانِ دو ابرو ، میان شهر
عمریست در کمین منی، نیستی مگر؟
با آن شکوهِ شرقی و با این غم نجیب
بانوی سرزمین منی، نیستی مگر؟
من مستحق نیش توام، دیگری چرا؟!
محصول آستین منی، نیستی مگر؟
هر وقت مینویسم و هر جا که شاعرم
ایهام و نقطهچین منی، نیستی مگر...؟
#محمد_سلمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شکّ منی ، یقین منی ، نیستی مگر؟
انگارههای دین منی ، نیستی مگر؟
هم قبلهی نماز منی، هم نیاز من
چون مُهر بر جبین منی، نیستی مگر؟
پیوسته با کمانِ دو ابرو ، میان شهر
عمریست در کمین منی، نیستی مگر؟
با آن شکوهِ شرقی و با این غم نجیب
بانوی سرزمین منی، نیستی مگر؟
من مستحق نیش توام، دیگری چرا؟!
محصول آستین منی، نیستی مگر؟
هر وقت مینویسم و هر جا که شاعرم
ایهام و نقطهچین منی، نیستی مگر...؟
#محمد_سلمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بازهم عشق کشیده است دلم راسویی
چشم واکردم و دیدم که تو رو در رویی
چند وقتی است به هرجا بروم میدانم
میرسم باز در خانه لیلی خویی
خواب دیدم که پلنگم که به دام افتادم
میکشد سمت خودش پای مرا _ آهویی!
میبرد گاه به دنبال خودش سنگی را
از کنار تن مرداب به دریا جویی
دست سردی که رسیده است به موهات ندید
آتشی را که از آنها به دلم زد مویی
کاشتم غیر تو را در دلم اما خشکید
کندم از ریشه تو را بازولی میرویی
قلبم این باغچه غمزده را میفهمم
که در آن هیچ گلی جز تو ندارد بویی
#محمد_علی_کعبی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشم واکردم و دیدم که تو رو در رویی
چند وقتی است به هرجا بروم میدانم
میرسم باز در خانه لیلی خویی
خواب دیدم که پلنگم که به دام افتادم
میکشد سمت خودش پای مرا _ آهویی!
میبرد گاه به دنبال خودش سنگی را
از کنار تن مرداب به دریا جویی
دست سردی که رسیده است به موهات ندید
آتشی را که از آنها به دلم زد مویی
کاشتم غیر تو را در دلم اما خشکید
کندم از ریشه تو را بازولی میرویی
قلبم این باغچه غمزده را میفهمم
که در آن هیچ گلی جز تو ندارد بویی
#محمد_علی_کعبی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حالا که رفته اى
سر مى گذارم بر شانه ى همه ى نيلوفرانى
که امسال بى تو گريسته اند ..
گريسته اند و بى تو نزيسته اند !
حالا که رفته اى
بهانه ى خوبى است
براى باران
تا بيايد
کنار سفره بنيشيند
و بشقاب سوم را پر کند !
حالا که رفته اى
هيچ راهى
مرا به جايى نمى برد
در حافظه ام مى چرخم
همه کليد ها را گم کرده ام
حالا که رفته اى
شعرى مى نويسم
براى گل هاى مريم
شعرى مى نويسم
براى مرگ
شعرى مى نويسم
براى ديدارى که اتفاق نمى افتد ....
#محمد_رضا_عبدالملکيان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سر مى گذارم بر شانه ى همه ى نيلوفرانى
که امسال بى تو گريسته اند ..
گريسته اند و بى تو نزيسته اند !
حالا که رفته اى
بهانه ى خوبى است
براى باران
تا بيايد
کنار سفره بنيشيند
و بشقاب سوم را پر کند !
حالا که رفته اى
هيچ راهى
مرا به جايى نمى برد
در حافظه ام مى چرخم
همه کليد ها را گم کرده ام
حالا که رفته اى
شعرى مى نويسم
براى گل هاى مريم
شعرى مى نويسم
براى مرگ
شعرى مى نويسم
براى ديدارى که اتفاق نمى افتد ....
#محمد_رضا_عبدالملکيان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صدایت می زنم به جان
نهانت می کنم در دل
نام تو...
چون قاصدکی رقصان
به اشتیاق انداخته کودک درونم را
ومن...
به زبان ترکی در نگاه نقره فام ماه به زیبایی
چشمانت می گویم
قادان من آلماسم کیم آلار؟
(من فدایت نشوم چه کسی فدایت می شود؟)
#محمد_طه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نهانت می کنم در دل
نام تو...
چون قاصدکی رقصان
به اشتیاق انداخته کودک درونم را
ومن...
به زبان ترکی در نگاه نقره فام ماه به زیبایی
چشمانت می گویم
قادان من آلماسم کیم آلار؟
(من فدایت نشوم چه کسی فدایت می شود؟)
#محمد_طه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#ساعت_نشمرده✨
بر گلوی قلمم بغض گره خورده پر است
کاسه ی صبر دل شاعر آزرده پر است
شهر طاعون زده و ملت درگیر نفاق!
هر کجا مینگرم آدم دل مرده پر است
زیر چنگال جفا بندِ حیا پاره شده...
پشت دیوار وفا عاشق افسرده پر است
تا به کی دشت محبت غمِ باران بخورد؟
زیر هر دیدهی تر لاله ی پژمرده پر است
کاش آن روز ابد از دل محشر برسد...
چوب خطهای ستم برتنواین گُرده پر است
نخورم حسرت عمرم که زمان رفته دگر
روی تقویم غمم ساعت نشمرده پر است
#محمد_امیری┄
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر گلوی قلمم بغض گره خورده پر است
کاسه ی صبر دل شاعر آزرده پر است
شهر طاعون زده و ملت درگیر نفاق!
هر کجا مینگرم آدم دل مرده پر است
زیر چنگال جفا بندِ حیا پاره شده...
پشت دیوار وفا عاشق افسرده پر است
تا به کی دشت محبت غمِ باران بخورد؟
زیر هر دیدهی تر لاله ی پژمرده پر است
کاش آن روز ابد از دل محشر برسد...
چوب خطهای ستم برتنواین گُرده پر است
نخورم حسرت عمرم که زمان رفته دگر
روی تقویم غمم ساعت نشمرده پر است
#محمد_امیری┄
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ساغر بلور و باده طهور و ساقی میخانه هم غفور
وای از دمی که یاد شما از دل ما میکند عبور
#محمد_صالحعلا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وای از دمی که یاد شما از دل ما میکند عبور
#محمد_صالحعلا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو شاید، من ولی، از یاد تو غفلت نمیکردم
برای دوستی با غیر تو، رغبت نمیکردم
هزاران بار سویت آمدم، چون موج و برگشتم
برای گفتن حرف دلم، جرأت نمیکردم
به جمع دردهایم درد عشق افزوده کِی میشود
اگر آن روز در چشمان تو دقت نمیکردم
چنان در گیر و دار عشق افتادم، کی بیاغراق
برای هیچ کار دیگری فرصت نمیکردم
از او با دیگران چیزی نمیگفتم، من از غیرت
چنان دیوانهها، جز با خودم، صحبت نمیکردم
#محمد_عزیزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برای دوستی با غیر تو، رغبت نمیکردم
هزاران بار سویت آمدم، چون موج و برگشتم
برای گفتن حرف دلم، جرأت نمیکردم
به جمع دردهایم درد عشق افزوده کِی میشود
اگر آن روز در چشمان تو دقت نمیکردم
چنان در گیر و دار عشق افتادم، کی بیاغراق
برای هیچ کار دیگری فرصت نمیکردم
از او با دیگران چیزی نمیگفتم، من از غیرت
چنان دیوانهها، جز با خودم، صحبت نمیکردم
#محمد_عزیزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تنها دل و غم ...
دلواپس هم ...
افسوس ... افسوس ...!
از بی تو شدن ...
دیوانه شدن ...
افسوس ... افسوس ...!
#محمد_معتمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلواپس هم ...
افسوس ... افسوس ...!
از بی تو شدن ...
دیوانه شدن ...
افسوس ... افسوس ...!
#محمد_معتمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ایها الناس بیایید علی را کشتند
دشمنان شیرخدا میر ولی را کشتند
آمد از عرش صدایی که زمین می لرزید
صاحب علم لدن صوت جلی را کشتند
آسمان غرق عزا شد زمین شد ماتم
یار دیرینه به روز ازلی را کشتند
کعبه از ماتم او رخت سیاهی پوشید
تا شنید معتمد ربِّ مَلی را کشتند
مُغرضان شاد شدند زین عمل قوم سفیه
که علی حاکم نطق جدلی را کشتند
هرچه سالوس به عالم همگی شادانند
تا علی هادم دین بدلی را کشتند
خاک محراب خدا مقتل احباب خداست
تا به محراب امیرِ جَملی را کشتند
#محمد_رضا_ریخته_گر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دشمنان شیرخدا میر ولی را کشتند
آمد از عرش صدایی که زمین می لرزید
صاحب علم لدن صوت جلی را کشتند
آسمان غرق عزا شد زمین شد ماتم
یار دیرینه به روز ازلی را کشتند
کعبه از ماتم او رخت سیاهی پوشید
تا شنید معتمد ربِّ مَلی را کشتند
مُغرضان شاد شدند زین عمل قوم سفیه
که علی حاکم نطق جدلی را کشتند
هرچه سالوس به عالم همگی شادانند
تا علی هادم دین بدلی را کشتند
خاک محراب خدا مقتل احباب خداست
تا به محراب امیرِ جَملی را کشتند
#محمد_رضا_ریخته_گر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نشسته برف تنت بعد سال ها به تنم
یخ تو باز شد آخر از آتشی که منم
تو در کنار منی عشق کار خود را کرد
رسیده لحظه ی شیرین با تو ما شدنم
نمی شود که بر این لحظه نام بوسه گذاشت
نزول آیه ی لب های توست بر دهنم
تمام شهر به دنبال نام عطر منند
گرفته بوی تو را تار و پود پیرهنم
من و تو مثل دم و بازدم گره خوردیم
چگونه رابطه ام با تو را به هم بزنم ؟
#محمد_رفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یخ تو باز شد آخر از آتشی که منم
تو در کنار منی عشق کار خود را کرد
رسیده لحظه ی شیرین با تو ما شدنم
نمی شود که بر این لحظه نام بوسه گذاشت
نزول آیه ی لب های توست بر دهنم
تمام شهر به دنبال نام عطر منند
گرفته بوی تو را تار و پود پیرهنم
من و تو مثل دم و بازدم گره خوردیم
چگونه رابطه ام با تو را به هم بزنم ؟
#محمد_رفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در من شبیست که ماهش تمام نیست!
تقدیرِ عشقیِ این شب، به کام نیست!
در من کسیست که حالش جهنّم ست
دردی گرفته که کم از جُذام نیست!
در من یکیست که غمهاش مُمتد ست
مَی نیست، دلبرِ او نیست، جام نیست!
در من، «من» است، منی بیقرار وُ تلخ
غمهای او همه پُختهست، خام نیست
در من دلیست زِ آیینه صاف تر
تصویرِ توست که آرام و رام نیست!
آهویِ بیشهیِ خوابم، بمان! نترس!
این فرشِ قرمزِ عشقست، دام نیست!
#محمد_صادق_زمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تقدیرِ عشقیِ این شب، به کام نیست!
در من کسیست که حالش جهنّم ست
دردی گرفته که کم از جُذام نیست!
در من یکیست که غمهاش مُمتد ست
مَی نیست، دلبرِ او نیست، جام نیست!
در من، «من» است، منی بیقرار وُ تلخ
غمهای او همه پُختهست، خام نیست
در من دلیست زِ آیینه صاف تر
تصویرِ توست که آرام و رام نیست!
آهویِ بیشهیِ خوابم، بمان! نترس!
این فرشِ قرمزِ عشقست، دام نیست!
#محمد_صادق_زمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنکه موهای تو را چتری و یکدست کشید
هرچه -بر پلک تَرَم- ابر بهارست، کشید
نوبت گوشه ی ابروی تو شد، با دقت
لای هر تار، دو صد تیر به پیوست کشید
دید در دور و برش جوهر گیرایی نیست
جای چشم تو دو تا تیله ی بد مست کشید
شخص نقاش به این پرتره بالید، ولی
وقت لبهای تو شد از هنرش دست کشید
آنقدر نشئه کننده ست لبت، بی تردید
مطمئنم که همانجا دو سه تا بست کشید
آنچنان غیر مجازی که تنت فیلتر است
جرم من نیست، خدا هرچه نبایست، کشید
کفر می گویم و از قهر کسی باکم نیست
هر بلایی که بگویی دهه ی شصت کشید
به زمین آمدی و جمله ملائک گفتند
“آسمان بار امانت نتوانست کشید”
“قرعه ی فال به نام من” عاشق نزدند
اینچنین کار غزل بی تو به بن بست کشید
#محمد_سلطانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرچه -بر پلک تَرَم- ابر بهارست، کشید
نوبت گوشه ی ابروی تو شد، با دقت
لای هر تار، دو صد تیر به پیوست کشید
دید در دور و برش جوهر گیرایی نیست
جای چشم تو دو تا تیله ی بد مست کشید
شخص نقاش به این پرتره بالید، ولی
وقت لبهای تو شد از هنرش دست کشید
آنقدر نشئه کننده ست لبت، بی تردید
مطمئنم که همانجا دو سه تا بست کشید
آنچنان غیر مجازی که تنت فیلتر است
جرم من نیست، خدا هرچه نبایست، کشید
کفر می گویم و از قهر کسی باکم نیست
هر بلایی که بگویی دهه ی شصت کشید
به زمین آمدی و جمله ملائک گفتند
“آسمان بار امانت نتوانست کشید”
“قرعه ی فال به نام من” عاشق نزدند
اینچنین کار غزل بی تو به بن بست کشید
#محمد_سلطانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فصل سرماست ولى كوچهى ما امشب هم
رنگ گلهاى لباس تو به تن پوشيده
نوبهارست زمين، عشق اگر غنچه دهد
چه غم از اينكه بيابانم و او دل چيده ...
#محمد_علی_ناطقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رنگ گلهاى لباس تو به تن پوشيده
نوبهارست زمين، عشق اگر غنچه دهد
چه غم از اينكه بيابانم و او دل چيده ...
#محمد_علی_ناطقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ناخواسته بر پیکرِ من پیله تنیدی!
تا دل به تو بستم ز دلم ساده بُریدی!
آهسته به سویم بهقدم آمدی امّا
تا حرفِ سفر شد ز من از شوق دویدی!
رفتی همه دیدند ز داغت چه کشیدم
لب باز بکن تا که ببینم چه کشیدی؟!
گویند اگر مردهام از غصّه درست است
با رفتنت آمد به سرم هر چه شنیدی!
با قصدِ نوازش شده بودم به تو نزدیک
چون رنگ ز رخسارِ من از ترس پریدی!
یکبارِ دگر آمدی از عشق بخوانم
امّا چه کنم دوست کمی دیر رسیدی!
خالی شده قلبم ز تو از وقتِ وداعت!
آن روز که از چشمِ من آهسته چکیدی
از شعلهی من دور شو پروانهی مجنون!
جز سوختنِ بال و پر از عشق چه دیدی؟!
دلسوزیات ای کاش که اینگونه نمیشد!
له کرد غمت شاخه گلی را که نچیدی!
شد کشتی دل در غمِ خود غوطهور امّا
یکبار هم ای باد موافق نوزیدی!
#محمد_شیخی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا دل به تو بستم ز دلم ساده بُریدی!
آهسته به سویم بهقدم آمدی امّا
تا حرفِ سفر شد ز من از شوق دویدی!
رفتی همه دیدند ز داغت چه کشیدم
لب باز بکن تا که ببینم چه کشیدی؟!
گویند اگر مردهام از غصّه درست است
با رفتنت آمد به سرم هر چه شنیدی!
با قصدِ نوازش شده بودم به تو نزدیک
چون رنگ ز رخسارِ من از ترس پریدی!
یکبارِ دگر آمدی از عشق بخوانم
امّا چه کنم دوست کمی دیر رسیدی!
خالی شده قلبم ز تو از وقتِ وداعت!
آن روز که از چشمِ من آهسته چکیدی
از شعلهی من دور شو پروانهی مجنون!
جز سوختنِ بال و پر از عشق چه دیدی؟!
دلسوزیات ای کاش که اینگونه نمیشد!
له کرد غمت شاخه گلی را که نچیدی!
شد کشتی دل در غمِ خود غوطهور امّا
یکبار هم ای باد موافق نوزیدی!
#محمد_شیخی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امشب تمام عاشقان رادست بسر کن
يک امشبی با من بمان بامن سحر کن
بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را
کج کن کلاه ،دستی بزن، مطرب خبر کن
گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند
رنگين کمان را بر سر زلف تو بستند
تا طاق ابروي بت من تا به تا شد
دُردي کشان پيمانه هاشان را شکستند
يک چکه ماه افتاده بر ياد تو و وقت سحر
اين خانه لبريز تو شد شيرين بيان حلوای تر
تو مير عشقی عاشقان بسيار داری
پيغمبری با جان عاشق کار داری
امشب تمام عاشقان رادست بسر کن
يک امشبی با من بمان بامن سحر کن
#محمد_صالح_علا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
يک امشبی با من بمان بامن سحر کن
بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را
کج کن کلاه ،دستی بزن، مطرب خبر کن
گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند
رنگين کمان را بر سر زلف تو بستند
تا طاق ابروي بت من تا به تا شد
دُردي کشان پيمانه هاشان را شکستند
يک چکه ماه افتاده بر ياد تو و وقت سحر
اين خانه لبريز تو شد شيرين بيان حلوای تر
تو مير عشقی عاشقان بسيار داری
پيغمبری با جان عاشق کار داری
امشب تمام عاشقان رادست بسر کن
يک امشبی با من بمان بامن سحر کن
#محمد_صالح_علا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از خانه بیرون میزنم، اما کجا امشب؟
شاید تو میخواهی مرا در کوچهها امشب
پشت ستون سایهها، روی درخت شب
میجویم اما نیستی در هیچجا امشب
میدانم آری نیستی، اما نمیدانم
بیهوده میگردم به دنبالت چرا امشب؟
هر شب تو را بیجستجو مییافتم اما
نگذاشت بیخوابی بدست آرم تو را امشب
ها... سایهای دیدم، شبیهت نیست، اما حیف
ای کاش میدیدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صدای پای تو میآمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمیآید صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قُرُق را، ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچهها را، یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمیآرم، تو که میدانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم، بیتو، تا امشب
ای ماجرای شعر و شبهای جنونم
آخر چگونه سرکنم بیماجرا امشب
#محمد_علی_بهمنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شاید تو میخواهی مرا در کوچهها امشب
پشت ستون سایهها، روی درخت شب
میجویم اما نیستی در هیچجا امشب
میدانم آری نیستی، اما نمیدانم
بیهوده میگردم به دنبالت چرا امشب؟
هر شب تو را بیجستجو مییافتم اما
نگذاشت بیخوابی بدست آرم تو را امشب
ها... سایهای دیدم، شبیهت نیست، اما حیف
ای کاش میدیدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صدای پای تو میآمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمیآید صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قُرُق را، ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچهها را، یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمیآرم، تو که میدانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم، بیتو، تا امشب
ای ماجرای شعر و شبهای جنونم
آخر چگونه سرکنم بیماجرا امشب
#محمد_علی_بهمنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ديــــدم تــــــو را و چــــشم مــرا آفــــــتاب زد
خورشيد رفته رفته خودش را به خواب زد
يك مشت خاك تيره و تاريك بود ماه
نور تو را گرفت و از آن پس نقـــاب زد
ديگر گلاب قمصر كاشان گلاب نيست
وقتي گلي چنان كه تويي تن به آب زد
با قيـــد و بنــد هاي زمينـــي نمـــي شود
از حسن بي حساب توحرف حساب زد
بايد قبول كرد كه تصويري از تو را
با چــارچوب واژه نـبايد به قـاب زد
#محمد_رفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خورشيد رفته رفته خودش را به خواب زد
يك مشت خاك تيره و تاريك بود ماه
نور تو را گرفت و از آن پس نقـــاب زد
ديگر گلاب قمصر كاشان گلاب نيست
وقتي گلي چنان كه تويي تن به آب زد
با قيـــد و بنــد هاي زمينـــي نمـــي شود
از حسن بي حساب توحرف حساب زد
بايد قبول كرد كه تصويري از تو را
با چــارچوب واژه نـبايد به قـاب زد
#محمد_رفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پَر میکشی از پنجرهی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار در این پنجره با تو
از خستگیِ روز همین خواب پر از راز
کافیست مرا٬ ای همهی خواستهها تو
دیشب من و تو بستهی این خاک نبودیم
من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو
بیدارم اگر دغدغهی روز نمیکرد
با آتشمان سوخته بودی همه را تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هر چه، هر چه صدا، هر چه صدا تو
آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شدهای از خودت آزاد و رها تو
یا مرگ و یا شعبدهبازان سیاست
دیگر نه وُ هرگز نه، که یا مرگ که یا تو
وقتی همهجا از غزل من سخنی هست
یعنی همهجا تو ، همهجا تو، همهجا تو
پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من
تا شرح دهم از همهی خلق چرا تو
#محمد_علی_بهمنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر شب من و دیدار در این پنجره با تو
از خستگیِ روز همین خواب پر از راز
کافیست مرا٬ ای همهی خواستهها تو
دیشب من و تو بستهی این خاک نبودیم
من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو
بیدارم اگر دغدغهی روز نمیکرد
با آتشمان سوخته بودی همه را تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هر چه، هر چه صدا، هر چه صدا تو
آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شدهای از خودت آزاد و رها تو
یا مرگ و یا شعبدهبازان سیاست
دیگر نه وُ هرگز نه، که یا مرگ که یا تو
وقتی همهجا از غزل من سخنی هست
یعنی همهجا تو ، همهجا تو، همهجا تو
پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من
تا شرح دهم از همهی خلق چرا تو
#محمد_علی_بهمنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀