💖کافه شعر💖
2.77K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
#عصرهای
#جمعه بدون تو دلتنگ ترم
غم و غصه ام سنگین تر
و بغض ناتمامم شکننده تر
حرفای کمتری برای گفتن دارم
و اشک های بیشتری برای ریختن
کاش یکی از این #عصرها برگردی
دلتنگم جان شیرینم
کوتاه کن فاصله را
دل آشوبم
برگرد

#رضا_کریمی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️

       
#عصرهای
#جمعه
برایت
#عصرانه‌اے مے چینم
از عشق و دوست داشتن
و در انتظار آمدنت
لقمه اے میگیرم از حسرت
با بغض مے بلعم غصه نبودنت را
و جرعه جرعه مے نوشم
چاے دلتنگے را ...


#رضا_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
این #عصرهای پائیزی؛ 
عجـیب بـوی ِ نـفس هـای ِ تـو را می دهـد ...!
گـوئـی ... تـو اتـفاق می افـتی؛ و مـن دچـار می شـوم ... 
تـمام ِ "مــن" دارد "تـــو" می شـود ... 
بـاور مـی کنـی !؟


#محمد_علی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در #عصرهای
تنهایی ام
نبودنت می شود تبِ جانسوز
می آید و می نشیند روی
پیشانی دلتنگی ام
چقدر دوست دارم که تو
در یکی از همین
#عصرها
سرزده بیایی
من و دلواپسی هایم را به
آغوش بکشی و دست نوازشت
همچون نسیمی خنک بر
صورت تبدارم بنشیند
چقدر دلم هوس شانه های
امن تو را دارد
که سرِ سنگین غصه هایم
را بر رویشان بگذارم
و خودم را
بسپارم به قهوه ی
شیرین نگاهت
که تو نهایت عاشقانه های منی

#دلنوشته

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
همین که هستی
و سهم من از عشق
در این #عصرهای
کلافه و دلتنگ
تماشای نگاه توست
حال دلم خوب است
من چون از دوست داشتنت
سرشارم
مدام می خندم
می رقصم
از ابر چشمانم باران شوق می بارم
و به راحتی
تمام این عصرهای های
بغض آلود و درگیر دغدغه  را
به فراموشی می سپارم

#امیر_عباس_خالق_وردی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
همین که هستی
و سهم من از عشق
در این #عصرهای
کلافه و دلتنگ
تماشای نگاه توست
حال دلم خوب است
من چون از دوست داشتنت
سرشارم
مدام می خندم
می رقصم
از ابر چشمانم باران شوق می بارم
و به راحتی
تمام این #عصرهای های
بغض آلود و درگیر دغدغه
  را به فراموشی می سپارم

#امیر_عباس_خالق_وردی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در تمام #عصرهای تنهایی ام
نبودنت
می شود تبِ جانسوز
می آید و می نشیند
روی پیشانی دلتنگی ام
جانم را می سوزاند از این جدایی...
چقدر دوست دارم که تو
در همین عصرها سرزده بیایی
من و دلواپسی هایم را به آغوش بکشی
و دست نوازشت
همچون نسیمی خنک
بر صورت تبدارم بنشیند
و آرامش را به جانم ملتهبم ببخشد....
چقدر دلم هوس شانه های امن تو را دارد
که سرِ سنگین غصه هایم را بر رویشان بگذارم
و خودم را بسپارم به قهوه ی شیرین نگاهت
که تو نهایت عاشقانه های منی....



#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀