💖کافه شعر💖
2.26K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
927 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
#رها_در_آسمان ..


عاشقی هستم بارانی ،
بارانی از عشق
که دور افتاده ام از سرزمین آلاله های آغوش تو
غریبانه می بارم در قاب پنجره ی احساست
آواره ام بر هر کوی و برزنی که خیالت در آن گذر می کند ....

سرگردانم و گم کرده راه
که در شبانه های تنهایی
سپیده ی ماه حضورت
روشنگر آسمان تاریک قلبم نیست .....

پرستویی هستم جدا مانده از کاشانه ی خویش
که بهار عشق تو را می جویم
مهجور مانده ام از زلال آبیِ چشمه ی دیدگانت
از درخت سر به فلک کشیده ی آرزوهایم
که در دشت رویای با تو بودن روئیده ست
جامانده ام از صلابت و استواری
کوه وجودت
و سکوت دره ی چشمانمان
کز کرده ام در خلوت دنج تنهایی خویش ...

پروانه ایی هستم
رها در آسمان عشق تو
که بی پروا بالهایم را برای به آغوش کشیدن
خورشید وجود تو
باز کرده ام
و هراسی ندارم
از سوختن بال پروانگیِ عاشقانه هایم
در گرما گرم این خواستن و عاشقی ....‌


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
‍ .


ای بهترین بهانه ی زندگی ام
در دورترین فاصله ها
ای ناب ترین حس عاشقی،
مستانه در تاکستان چشمانت
می گردم و جرعه جرعه
از پیاله ی شراب لبانت می نوشم
مستانه های من
شعر می شود در وصف آن نگاه دلربای تو
که زیباتر از هر خط و ربط عاشقی ست
من از دل این واژه ها
با تو سخن می گویم
عطر حضورت در شعرهایم
زیباترین حس زندگی ست
که مرا سر ذوق می آورد
و تحمل میکنم این
جای خالی نبودنت
و فصل های نداشتنت را
چشم می دوزم
به جاده های دور در پس فاصله ها
و در سکوتی سنگی
چشم انتظار آمدنی هستم بعید ....


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حضورت تفسیر خورشید ست
تابیده بر رَگه های تُرد یاسی احساسم
تراوش نوریست رخشان
باریده بر پنجره ایی از عشق ،،
عشقی که تبلور حیات من است؛
طیفی هزار رنگ
در سایه سار پرده ایی که عریان می کند
خیال خاطره بازی های با تو بودن را
دلتنگی که سُر می خورد بر روی شیبِ گونه هایم
و ردّی از زلالی عشق بر جا می گذارد .....
طعم سکوت را چاشنی فنجان زندگی می کند
که هنگام نوشیدنش
تلفیقی از بوی عطر تو و بوی نم باران غربت
مرا تا حوالی جان دادن و دلشوره می برد...
غبار سرد تنهایی را می نشاند بر چشمانم
و نبودن هیچ کسی
اینچنین شرجی نمی کند هوای چشمانم را.....


#باران_مقدم


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.


عصر که می شود
تنهایی ، همچون کُولیِ دوره گردی
پشت پنجره ی احساسم
بساط دلتنگی اش را پهن می کند
جار می زند بغض تنهایی ام را
در رساترین صدا
پر از واژه های سکوت،
حراج می کند
واگویه هایم را
در رویای زیبای داشتنت
حسرت نبودنت
دلشوره های عاشقانه ام
قرارِ رفته ی دل بیقرارم
عطر آغوش نداشته ات ؛
اماااا
اماا
افسوس که تو
رهگذرِ نگاهت
به این گذار نمی افتد .....!!



#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

تکلیف تمام روزها و شبهای
عاشقی من اینست
که از تو بنویسم
عشق تو را مشق زندگی ام کنم
از تو بگویم
اعتراف کنم به دوست داشتنت
در میان تمام واژه هایم تو را به تصویر بکشم
ببویم عطر تنت را
ببوسم آن دلبری
خنده هایت را که بر لبانت می نشیند
می نویسم از چشمانت
و شبیخونی که هر شب بر دلم می زند
آن نگاه مهربانت که بهترین
بهانه ی عاشقی ست...
می نویسم که
در لحظه لحظه ی روزهایم جاری هستی
من برای آمدنت
ساعتی از انتظار
بر روی دستانم بسته ام
که تیک تاک آن
کوک کند نبض احساسم را به عشقی ابدی....


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه نجیبانه عاشقانه هایم را
بر تن شعرهایم ریختم
در بارشی از سکوت
نقشی از رویا می زنم
بر سطر به سطر نوبرانه هایم
ردّ واژه ها را
با نَمی که بر گلویم نشسته دنبال می کنم
و با دردی بر سمت چپ سینه ام
پذیرا می شوم...
هیهات!!
روزی باوری بود در این قلب
اما دیگر ایمانی نیست
و چه ناباورانه می روم
به "خلوت خاموش سکوت خویش"...🌾

#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای عشقِ تو دیوانه، تو رویای که بودی؟
ای جلوۀ مهتاب تو رسوای که بودی؟

گلبرگم و با یاد و خیالِ تو معطر
ای جدولِ مجهول، معمای که بودی؟

زیباییِ #بارانِ بهاریِ غزل‌خوان
آمیزه‌ای از شبنم و دریای که بودی؟

مشکن دل درماندۀ من بسته به مویی
ای نازِ نگاهت، تو اهورای که بودی؟

فکرم همه درحسرت دیدار تو رفته است
بی پرده بگو هم ره و همپای که بودی؟

بیت الغزلِ شعرِ من امشب شده چشمت
این چشمِ تو زیباست تو غوغای که بودی؟

ای کاش بیایی بزنی کوبۀ ‌ دل را
آهوی غزلسازِ غزلباز، تو زیبای که بودی؟

#فریبا_قربان_کریمی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.


یک شب اگر به دیدارم بیایی
تمام جهان را واسطه قرار می دهم
برای نرفتنت
آسمان را قسم میدهم به
قداست چشمان تو
که ماه را خاموش
ستاره ها را کور کند
تا هیچ مهتابی نتابد برای روشنی راهت
باران را قسم به باریدن
آنچنان که
تمام جاده های رفتنت
شسته شود...
و تو نا گزیر از ماندن
من سرشار از شوق بودنت
و سرمست
از عطر تنت
که در خانه ی جانم
پراکنده می شود...!


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ ‍ .


در فصلی سرد
به بهار می ماند آمدنت
ای که دلت آبی ست بسان دریا
حس بودنت گرم است و زیبا
در این زمستانه های سرد؛

آمدنت سپیدی برف است
در دل سیاهی روزگار ....
روزی که آمدی
گرمای چشمانت
تداعی تابستان بود
و دلربایی پاییز ...

به پاس بودنت
تقدیر را جشن می گیرم
و در چنین شب رویایی
سطر به سطر نانوشته های قلبم
آهنگ‌ عشق می شود
به ملودی زیبای حضورت؛

بودنت دل انگیز است
ای که لبخندت
اشتیاق گرم فصل بی قراری هاست
با آمدنت ایمان آورده ام به فصل سرد....


#باران_مقدم


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کاش هر صبح
آفتاب حضور تو بتابد بر بلندای بام پلک هایم
چشم بگشایم به طلوع لبخندت
کاش لحن صدایت همنوا با نغمه ی بلبلان بیدل
سرشار از شور و مستی بود
عاشقانه مرا می خواست
و در حسی شورانگیز
جان می بخشید به شراره های احساسم ....،
کاش....
کاش بیاید روزی که
تو هم عاشقانه مرا بخوانی
به غزل واژه های رویایی عشق....


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀