💖کافه شعر💖
2.22K subscribers
4.23K photos
2.75K videos
11 files
904 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
دیگر از زلف سیاهت، گلـه ای نیست بـرو
یا اگر هست، مرا حوصـله ای نیست بـرو

خستـه از مکر بـرادر ، مـنِ افتـاده به چاه
یوسف بخت مـرا "قـافـله ای" نیست برو

بخت من خواب شد و در پی خوابم دیدم
بـر لـب تـازه عروسم. "بله ای" نیست برو

من دلـم پیش کسی، آنـور دنیا گیر است
گر چه تا منزل تـو "فاصله ای" نیست برو

هـر مسافـر بـرسد ، قلـب مـرا می شکند
در نمـاز مـن اگر "نـافـله ای "نیست بـرو

از ازل گفـت خـدا ، زاده ی تنهـا شـدنی
همه رفتند، تو هم مسئله ای ، نیست برو

من و معشوقِ خیالم همه شب در جنگیم
دیگر از زلـف سیاهت گله ای نیست بـرو

#احمد_جم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلبران شهره به زیبایی و تو شهره به ناز
تو خودت ساده قشنگی به تجمل چه نیاز

دلخور از دست من و مردم این شهر نشو
گربه ی چشم سفیدیم و در دیزی باز !

من نصیحت به دلم کردم و گفتم نرود
در شب زلف سیاهت سفرِ دور و دراز

وصل ما کار بعیدی ست ولیکن شدنی
فرض کن "مسجد اعظم" بشود "میکده "باز

#احمد_جم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غلط بوده قیاس خنده اش با پسته ی خندان
و یا تشبیه موهایش به شب های بلوچستان

غلط کردم بدون درک از مستی غزل گفتم
و خیلی سرسری گفتم لبش انگور کردستان

چنان لب سوز و لب دوز و چنان خوش طعم و
خوش رنگ است
لبانش طعنه ها می زد به طعم چای لاهیجان !

و فهمیدم که آن"اخم"و "لب"و "موی" ِفرَش
یعنی
""الف ها"لام" ها و"میم"های اول "قرآن "!

گلم با چادرش در"جمعه ای"سمت "مصلا"رفت
"غزل"گو شد از آن موقع"خطیب جمعه ی تهران"

صدای تق تق کفشش به جانم لرزه ای افکند
که در کرمان صدای نعره ی آغا محمد خان ...

#احمد_جم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غلط بوده قیاس خنده اش با پسته ی خندان
و یا تشبیه  موهایش به شب های بلوچستان

غلط کردم بدون درک از مستی غزل گفتم
و خیلی سرسری گفتم لبش انگور کردستان

چنان لب سوز و لب دوز و چنان خوش طعم و
خوش رنگ است
لبانش طعنه ها می زد به چایی های لاهیجان !

و فهمیدم که آن "اخم" و "لب" و "موی" ِفرَش یعنی
""الف ها"لام" ها  و"میم" های اول  " قرآن "!

گلم با چادرش در" جمعه ای" سمت "مصلا" رفت
"غزل" گو شد  از آن موقع "خطیب جمعه ی تهران"

صدای تق تق کفشش به جانم لرزه ای افکند
که در کرمان صدای نعره ی آغا محمد خان

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کندمجنون
و بی زر هرکه عاشق شد گرفته درد بی درمان

#احمد_جم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کسی جز من نمی داند قرارِ رفته یعنی چه
ز بغض آسمان جویید که  سارِ رفته یعنی چه

زمین تشنه به خون من، کجا می دانداین کرکس
برای عزت شیران شکار رفته یعنی چه

شبیه صاحب مصرم که چوپانی مرا پس زد
زلیخا خوب می داند وقارِ رفته یعنی چه

من از جنس طلا بودم ولی در بازی قسمت
تمام  زرگران دیدند عیارِ  رفته یعنی چه

قطار عاشقی می رفت به شهری آنور دریا
فقط جا مانده می داند قطارِ رفته یعنی چه

چنان زخم زبان خوردم ز نیش وکینه ی مردم
کسی جز من نمی فهمد که یارِ رفته یعنی چه

#احمد_جم


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تشنه ی بوی گلم، روسری ات را بتکان
نازنین ،، چارقدِ  آذری ات را  بتکان

گر چه دوریم ولی شکر خدا باد که هست
شیشه ی عطر گل قمصری ات را بتکان

بخدا  قدر تو را گوهریان نشناسند
لطف بنما و  تن گوهری ات را بتکان

هرچه کردند نشد نام تو تحریر  شود
خوش نویسا، قلم جوهری ات را بتکان

سال غم هاست ولی،ساحره بانوی غزل
چون بهار آمده پس  دلبری ات را بتکان

مثنوی قامت من دختر افسونگر تاک
روی می، مستی بی "باوری ات" را بتکان

من کویر  توام  ای ترک پر از آشوبم
تشنه ی بوی گلم،  روسری ات را بتکان

و اگر از غزلم  دین به" خطر می افتد
چفیه ی پیشکش "رهبری ات "را بتکان

#احمد_جم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الان چندین و چَن ساله ِشبا خوابُم نمی گیره
نِگو عاشق شدی؛ بابا مو اعصابُم نمی گیره

هُلُم میده جلو اما جهان کارش عقب گرده
مو او "طفلم" که گردون از سر "تابُم" نمی گیره

ِغمام رویایین چیزی ِشبیه قصه ها اما
پرِ شاماهی قصه به قلابُم نمی گیره

کسی قدر دل پاک مونه هرگز نمی دونه
مو "موسی" هم ِبشُم "آسیه" از "آبُم" نمی گیره


مو هر دردآشنایی می شناسم رو لِبش خنده س
خیالت ای دل شنگول و شادابُم نمی گیره؟

پسر کُش بوده ای دنیا از اول، آخر قصه
اشاره میکُنم رستم مو سهرابُم... نمی گیره

نِفهمید و نمیفهمن مُنو درد مونه اینجا
مو خط دکترُم خالو کسی قابُم نمی گیره

#احمد_جم
شعرخوانی: #باران_نیکراه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نه بدهکار و نه  بودیم طلبکار کسی
بخت آن خوش که نشد باعث آزار کسی

گر چه ما سرو قدان را ثمری نیست ولی
تکیه چون تاک ندادیم به دیوار کسی

بار هرکس به زمین ماند به دوش آوردم
بار غم بردم و هرگز نشدم بار کسی

به قیامت دل آبی صفتم هست گواه
که بجز عشق نبودیم طرفدار کسی

راز آرامش و آسایشم این بود که من
دل سپردم به کم خود نه به بسیار کسی

از دل ساده خود گفتم اگر حرفی بود
دست دزدی نزدم هیچ به آثار کسی

به مزارم بنویسید که این خسته جگر
می توانست و نشد باعث آزار کسی

#احمد_جم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی کنارم هستی و من را نمی‌بوسی
توهین به دنیا می‌کنم با فحش ناموسی


مانند هر پیری که می‌بیند تو را در شهر
ترسم نماند در دلم جز آه و افسوسی

پیچیده مثل شعر #صائب می‌شوی گاهی
گاهی شبیه شعر #سعدی سهل و ملموسی

در شعرهای قوم لُر بسیار آوررند
تشبیه بالای تو را با برنوی روسی

ای کاش می‌دیدی که من ،در مشهد عشقت
آورده بودم بال‌هایم را به پابوسی

غم از در و دیوار قلبم می‌رود بالا
پایین کشیده پرچمم را بُغض منحوسی

از داغ عشق و عاشقی مردند اجدادم
جا مانده از آن‌ها برایم درد موروثی

باور کن این را آخر دنیاست ،محبوبم
وقتی کنارم هستی و من را نمی‌بوسی

#احمد_جم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جان من حتی اگر با قصد کشتن آمدی
من نخواهم رفت آن‌گونه که عطر مشهدی

در جواب سرد مهرهای تو بوسیدمت
از پیمبر خوانده‌ام نیکی کنم جای بدی

تا ابد من را به نامت می‌شناسد روزگار
مثل تکرار مراغه پشت نام اوحدی

آخرش خاور شناسان جهان پی می‌برند
حاصل پیوند انسان با کدامین ایزدی

بنده‌ی عشق تو بودم قبل از آغاز جهان
خواجه خود دیده گِل ما را به پیمانه زدی

دین چشمانت نباشد کفر موهایت که هست
ای خوشا گمراه بودن ای خوشا بی‌مقصدی

سعدی شعر معاصر نیستم اما ببین
رفته‌ام از خود به در وقتی که از در آمدی


#احمد_جم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
این روزها کلافهام از بس‌که می‌نگاهمت
من، یک پلنگ سرکشم بگذار تا بماهمت

عصیانم و نمی‌شوم جا در حریم سادگی
باور نمی‌کند کسی وقتی که سر به راهمت

آشِ نخورده می‌روم قعر جهنم عاقبت
از بس‌که در خیال خود همواره می‌گناهمت

زاده شدی حذر کنی از غم چشم‌های من
من، از ازل برای این زاده شدم بخواهمت

آسایش جهان همین مصرع بی‌نظیر ماست
تو باشی و شراب و من، البته بی‌مزاحمت

گیرم تو شب‌ترین شبی اوج شریف شفقی
این خط_ و این+ نشان که من، یک روز می‌پگاهمت

#احمد_جم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
این روزها کلافهام از بس‌که می‌نگاهمت
من، یک پلنگ سرکشم بگذار تا بماهمت

عصیانم و نمی‌شوم جا در حریم سادگی
باور نمی‌کند کسی وقتی که سر به راهمت

آشِ نخورده می‌روم قعر جهنم عاقبت
از بس‌که در خیال خود همواره می‌گناهمت

زاده شدی حذر کنی از غم چشم‌های من
من، از ازل برای این زاده شدم بخواهمت

آسایش جهان همین مصرع بی‌نظیر ماست
تو باشی و شراب و من، البته بی‌مزاحمت

گیرم تو شب‌ترین شبی اوج شریف شفقی
این خط_ و این+ نشان که من، یک روز می‌پگاهمت

#احمد_جم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀