کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29K videos
95 files
43.2K links
Download Telegram
🌈 پارت۳۷۲
#Part372

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

لحنش گستاخ نیست ، التماس واره ... امیدوار به بهراد نگاه میکنه ... انگاری که بهراد تو این لحظه خدا باشه و باید جواب بده ... اما نه هر جوابی ... فقط کافیه امیدوارش کنه ! ...
بهراد میگه : آروم باش ... آیهان با توام ...
آیهان نگاهش رو پایین میاره ... زل میزنه تو صورتم ... پلکام نیمه باز موندن ... نا ندارم جیغ بزنم ... دارم متلاشی میشم ... صدای آیهان رو میشنوم : مزخرف گفتم بچه ... می شنوی ؟ ... هرچی گفتم چرند بود ... باور نکن ... باران ...
صداش محو میشه ... هر لحظه کمرنگ تر ... بد تر ... تهش هیچ میشه ... تموم میشه ... فرو میرم توی یه تاریکی که هیچکس نیست ، هیچکس !
*
دستم گرمه ... یکی دستم رو نگه داشته ... پلک میزنم و رگ های پیشونیم تیر میکشه ... پلک میزنم و نور چشمام رو میزنه . پلک میزنم و یکی کنار جایی که من دراز کشیدم نشسته ... دستم رو بین دو تا دستاش گرفته و به لباش تکیه داده ...
همه وجودش چشم شده برای بیدار شدنم ، دیدنم ، سالم بودنم ... پلکام که باز میشن نفس عمیقی که از بینی میکشه پوست دستی که لا به لای دستاش مونده رو لمس میکنه ! .... خیالش راحت میشه ؟ ....
صدای یه نفر دیگه که توی اتاقه : هوش اومد ... به هوش اومد ...
بهراد رو میشناسم ... آیهان چشم می بنده ... این بار پیشونیش رو به همون دست تکیه میده ... هیچی نمیگه ... صدای باز شدن در اتاق میاد ... من نا ندارم حرف بزنم ... چیزی بگم ... بهراد باز میگه : به هوش اومد ...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG